eitaa logo
"عصمت"
282 دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
363 ویدیو
8 فایل
✔ می نویسم به یاد خواهرِ شهیدم عصمت پورانوری ✍ کانال رسمی یادداشت های سیده رقیه آذرنگ 🔻روزنامه نگار 🔻نویسنده و پژوهشگر حوزه زنان 🔻پژوهشگر سینما و سریال حوزه دفاع مقدس 🔻شاعر 📱راه ارتباطی👈 @razarang
مشاهده در ایتا
دانلود
📚برگی از کتاب عصمت بمناسبت روز دختر👇 ✨نزدیکی های اذان مغرب بود که بچه دنیا آمد. قابله بچه را در پارچه سفیدی پیچید و داد دست مادرم. او اولین کسی بود که بچه را در آغوش گرفت و به من گفت:(بچه ات دختره! خیلی خوشحالم خدا رو هزار مرتبه شکر...) بچه را بغل کردم. زیبایی نگاه های معصومانه اش به دلم نشست. چشم هایش روشن بود و نافذ، اما خیلی لاغر و ضعیف بود، جثه ی کوچکی داشت. با اینکه فرزند سومم بود حتی می ترسیدم برای شیر دادن او را در آغوش بگیرم. با خودم می گفتم:(خدایا! این بچه برام می مونه؟!)... مادرم بچه را داد دست آقام بغلش کرد و بوسید. خودش هم اذان و اقامه را در گوشش خواند و گفت:(ماشاءالله به این نورسیده! دختر برای پدر و مادر برکت و رحمت داره...) 🌸برگرفته از صفحه ۳۰ کتاب عصمت به قلم 🌸 🌹روز دختر بر دختران عفیف و پاکدامن ایران اسلامی مبارکباد.🌹 @ketabe_esmat
رنگ عصمت در نقاشیِ خدا چگونه است؟ که اینقدر زیبا به دل مخاطبش می نشیند و با او حرف می زند. قصه ی عصمت، نهایتِ دلدادگی هاست به نقش بانویی در ورای حجاب که برای این ارزش، جانش را نیز تقدیم معبود می کند. #کتاب_عصمت_به_دخترانمان_هدیه_بدهیم #شهیده_عصمت_پورانوری #شهید_شاخص_98 @ketabe_esmat
🕊عصمت که بود؟ 🔸عصمت قصه و افسانه نبود. عصمت حقیقتِ زندگانی بانویی ۱۹ ساله است که نامش در آسمانهاو زمین جاودانه شد... 🔹درود و رحمت خدا بر شهید عصمت که نامش در جهان اسلام پیچید و درود بر مادری که این گل معطر را در دامانش پرورد. #کتاب_عصمت #نشر_صریر #سیده_رقیه_آذرنگ #شهیده_عصمت_پورانوری #شهید_شاخص_98 #کتاب_عصمت_به_دخترانمان_هدیه_بدهیم @ketabe_esmat
تصویر نوشته ارسالی از گُلف(وبسایت تخصصی دفاع مقدس) #شهیده_عصمت_پورانوری #شهید_شاخص_98 #شهدا_دزفول #کتاب_عصمت #نشر_صریر #کتاب_عصمت_به_دخترانمان_هدیه_بدهیم #شهید_حسن_باقری @ketabe_esmat
هدایت شده از  "عصمت"
رنگ عصمت در نقاشیِ خدا چگونه است؟ که اینقدر زیبا به دل مخاطبش می نشیند و با او حرف می زند. قصه ی عصمت، نهایتِ دلدادگی هاست به نقش بانویی در ورای حجاب که برای این ارزش، جانش را نیز تقدیم معبود می کند. #کتاب_عصمت_به_دخترانمان_هدیه_بدهیم #شهیده_عصمت_پورانوری #شهید_شاخص_98 @ketabe_esmat
هدایت شده از  "عصمت"
2.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📢برای تهیه کتاب صوتی "عصمت" به پایگاه کتاب گویای ایران صدا مراجعه بفرمائید. @ketabe_esmat
هدایت شده از  "عصمت"
تصویر نوشته ارسالی از گُلف(وبسایت تخصصی دفاع مقدس) #شهیده_عصمت_پورانوری #شهید_شاخص_98 #شهدا_دزفول #کتاب_عصمت #نشر_صریر #کتاب_عصمت_به_دخترانمان_هدیه_بدهیم #شهید_حسن_باقری @ketabe_esmat
🍂🍃🌺🍂🍃🍂🍃🌺🍂🍃🌺🍃 🕊🌸برشی از کتاب عصمت(زندگانی شهید عصمت پورانوری) بمناسبت روز دختر و میلاد باسعادت کریمه اهل بیت ع حضرت فاطمه معصومه ع🌸🕊 🔻طولی نکشید قابله رسید. نزدیکی های اذان مغرب بود که بچه به دنیا آمد. قابله بچه را در پارچه سفیدی پیچید و داد دست مادرم. او اولین کسی بود که بچه را در اغوش گرفت و به من گفت: بچه ات دختره! خیلی خوشحالم، خدا رو هزار مرتبه شکر که هر دو تون سالم هستید. بیا بگیرش بهش شیر بده. بچه را بغل کردم، زیبایی نگاه های معصومانه اش به دلم نشست. .... کم کم مهمان ها آمدند. بعد غلامعلی و حاج آقام از راه رسیدند. همه به من تبریک می گفتند. خانه شلوغ شده بود. مردها در حیاط نشسته بودند و زن ها هم پیش من و بچه، توی یکی از اتاق ها. حاج آقام و غلامعلی، آمدند دم در اتاق و پشت سر هم صدا می زدند: " یاالله... یا الله" که زودتر بیایند بچه را ببینند. زن ها چادر سر کردند. مادرم رفت جلوی در و بعد از سلام و احوال پرسی تعارف کرد بیایند تو. غلامعلی تا مرا دید سلامی داد و سرش را پایین انداخت و بالای سر من و بچه ایستاد. پدرم دستش را گرفت و تعارفش کرد. هر دو نشستند. مادرم بچه را داد دست اقام، بغلش کرد و بوسید. خودش هم اذان و اقامه را در گوشش خواند و گفت: ماشاا... به این نو رسیده، دختر برای پدر و مادر برکت و رحمت داره. برگرفته از صفحه30 و31 کتاب عصمت به قلم 🍃🍂🌺🍂🍃🌺🍂🍃🌺🍂🍃 🌺 به کانال کتاب عصمت در پیامرسان ایتا بپیوندید👇🌺 https://eitaa.com/joinchat/534446100C4630a601bc
هدایت شده از  "عصمت"
🍂🍃🌺🍂🍃🍂🍃🌺🍂🍃🌺🍃 🕊🌸برشی از کتاب عصمت(زندگانی شهید عصمت پورانوری) بمناسبت روز دختر و میلاد باسعادت کریمه اهل بیت ع حضرت فاطمه معصومه ع🌸🕊 🔻طولی نکشید قابله رسید. نزدیکی های اذان مغرب بود که بچه به دنیا آمد. قابله بچه را در پارچه سفیدی پیچید و داد دست مادرم. او اولین کسی بود که بچه را در اغوش گرفت و به من گفت: بچه ات دختره! خیلی خوشحالم، خدا رو هزار مرتبه شکر که هر دو تون سالم هستید. بیا بگیرش بهش شیر بده. بچه را بغل کردم، زیبایی نگاه های معصومانه اش به دلم نشست. .... کم کم مهمان ها آمدند. بعد غلامعلی و حاج آقام از راه رسیدند. همه به من تبریک می گفتند. خانه شلوغ شده بود. مردها در حیاط نشسته بودند و زن ها هم پیش من و بچه، توی یکی از اتاق ها. حاج آقام و غلامعلی، آمدند دم در اتاق و پشت سر هم صدا می زدند: " یاالله... یا الله" که زودتر بیایند بچه را ببینند. زن ها چادر سر کردند. مادرم رفت جلوی در و بعد از سلام و احوال پرسی تعارف کرد بیایند تو. غلامعلی تا مرا دید سلامی داد و سرش را پایین انداخت و بالای سر من و بچه ایستاد. پدرم دستش را گرفت و تعارفش کرد. هر دو نشستند. مادرم بچه را داد دست اقام، بغلش کرد و بوسید. خودش هم اذان و اقامه را در گوشش خواند و گفت: ماشاا... به این نو رسیده، دختر برای پدر و مادر برکت و رحمت داره. برگرفته از صفحه30 و31 کتاب عصمت به قلم 🍃🍂🌺🍂🍃🌺🍂🍃🌺🍂🍃 🌺 به کانال کتاب عصمت در پیامرسان ایتا بپیوندید👇🌺 https://eitaa.com/joinchat/534446100C4630a601bc