فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
لحظه محاصره شدن شهید مدافع حرم رضاسنجرانی توسط داعشی ها به دلیل اینکه بعضی از نیروها در موقعیت خود نبودند…
فقط روحیه رو ببین
روحت شاد❤️
✅ وقتی شیپور جنگ نواخته میشود
شناختن مرد از نامرد آسان میشود…
#شهید_مدافع_حرم_رضا_سنجرانی
@srdarha
۲۲ تیرماه ، #سالروز_شهادت دو برادر رزمنده #مدافعان_حرم #شهید_مصطفی_بختی و #شهید_مجتبی_بختی گرامی باد . 🥀
برادران مشهدی «بختی» در دفاع از حرم حضرت زینب کبری سلاماللهعلیها و طی نبرد با داعش در یک روز به فوز عظیم شهادت نائل آمدند.
اواخر تیرماه بود که در اتفاقی بیسابقه و در یک روز در دفاع از حرم حضرت زینب سلامالله علیها دو برادر بنامهای «مصطفی» و «مجتبی» بختی به شهادت رسیدند.
این دو برادر مشهدی طی نبرد با پرچمداران اسلام آمریکایی در منطقه عملیاتی «تدمر» در «سوریه»، بال در بال ملائک گشودند.
و....
شاید این وسط، تاریخ بغض 1400شیعه را هم مرور کرده بودند و به هم میگفتند دیگر نخواهیم گذاشت، دربی آتش گیرد و پهلوی مادری بشکند و فرق پدری بشکافد و جگر برادری در تشت بریزد و سر برادر دیگری روی نیزه رود و خواهری به اسارت دربیاید .
@srdarha
#زندگينامه
#شهید_مصطفی_بختی
تولد: ۱۳۶۱/۰۵/۰۵
شهادت: ۱۳۹۴/۰۴/۲۲
محل شهادت: تدمر، سوریه
مزارشهید: مشهد
وضعیت تأهل: متأهل
تعداد فرزندان:۲دختر
مصطفی بختی،۵مرداد سال ۶۱ در مشهد به دنیا آمد.
شهید بختی با ورودبه دوره تحصیلی راهنمایی، به عضویت بسیج درآمد و نیرویی فعالی در این حوزه شد. او بعد از گرفتن دیپلم علوم انسانی، وارد حوزه علمیه شد و به مدت چهار سال به تحصیل در علوم دینی پرداخت و همزمان با آن، برای امرارمعاش به شغل آزاد مشغول شد.
مصطفی باپایان خدمت سربازی در ارتش دوباره راه تحصیل را درپیش گرفت وبا دادن کنکور در رشته حقوق پذیرفته شد، اما درنهایت موفق به رفتن نشد.
او در سال ۱۳۷۸ازدواج کرد وحاصل ۱۶سال زندگی مشترکش،تولد دو دختر رادرپی داشت
او از زمانی که آمریکا درسالهای ابتدایی دهه ۸۰ به عراق حمله کرد، به فکردفاع ازحرم اهلبیت (ع)بود. به همین خاطر درهمان سالها با راضی کردن همسر و خانوادهاش، بهمراه پدر راهی شهرنجف شدتا اگر بیحرمتی به حرمین را مشاهده کرد،برای دفاع به سایر گروهها بپیوندد. او بعدازگذشت یک ماه و راحت شدن خیالش از بابت حفظ حرمت حرم اهلبیت (ع)، به مشهد بازگشت.
با آغازجنگ درسوریه،مصطفی اینبارتصمیم به رفتن ودفاع از زینبیه گرفت.برای این کاراقدام کرد، امابخاطر مسائل قانونی،مانع رفتن اوشدند تا اینکه سال ۹۴باپیوستن به تیپ فاطمیون، امکان رفتنش میسر شد.
مصطفی بختی،۷اردیبهشت باداشتن دودختر، برای جنگ باداعش،راهی کشورعراق شد.
او پس از ۷۵روز دفاع از زینبیه دربرابرعناصر تکفیری داعش، ۲۲تیر ۹۴بااصابت ترکش بشهادت رسید.
@srdarha
#زندگينامه
#شهید_مجتبی_بختی
🌷تاریخ تولد : ۶۷
🌷تاریخ شهادت: ۱۳۹۴/۰۴/۲۲
🌷محل شهادت: تدمر، سوریه
🌷مزارشهید: مشهد
🌷وضعیت تاهل: مجرد
شهید مجتبی بختی از اهالی مشهد همراه برادر بزرگ ترش با هویت جعلی افغانستانی بعد از چند بار تلاش توانسته بودند به سوریه اعزام شوند. آن ها در گروهان تک تیر انداز ها جهاد می کردند. آنها در جبهه ها علاوه بر شرکت در عملیات های نظامی، کارهای دیگری هم انجام می دادند، از آماده کردن سفره افطار و سحر برای همرزمان تا واکس زدن شبانه کفش هایشان.
مجتبی رتبه اول دانشگاه پیام نور در رشته حقوق بود.
این دو برادر سر انجام در حلب سوریه حین مبارزه با تروریست های تکفیری به شهادت رسید و به شهدای مدافع حرم پیوست.
آنها در جبهه ها علاوه بر شرکت در عملیات های نظامی، کارهای دیگری هم انجام می دادند، از آماده کردن سفره افطار و سحر برای همرزمان تا واکس زدن شبانه کفش هایشان. با اینکه موعد مرخصی شون رسیده بود به خاطر عملیات داوطلبانه در منطقه باقی موندند و مبارزات مردانه ای در هجوم و دفاع مقابل داعش انجام دادند
پیکر مطهر این شهید به همراه برادرش روز ۵ شنبه ۲۸ تیر ۹۴ در حرم امام رضا (ع) تشییع و در گلزار شهدای بهشت رضا دفن شدند.
@srdarha
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💚روایت دو برادر شهید مدافع حرم💚
#شهید_مصطفی و #شهید_مجتبی بختی
مادری نمونه که دوفرزندش باهم شهید شدند و به ایران آمدند ودفن شدند .
شهید مصطفی و مجتبی بختی .
که با نام مستعار به شهادت رسیدند.
@srdarha
❣
غمگین نباشید...
چرا که خوشبختی میتواند
از درونِ تلخترین روزهای زندگی شما
زاده شود...
باورکن در تقدیر هر انسانی معجزهای
از طرف خدا تعیین شده که قطعاً در زندگی در زمان مناسب نمایان خواهد شد....!
یک شخص خاص...
یک اتفاق خاص...
یا یک موهبت خاص...
منتظر اعجاز خدا در زندگیات باش
بدون ذره ای تردید...❤️
عصرتون پراز حس خوشبختی
@srdarha
✨💫سلسله نور💫✨
پس از من علی به امر خدا،مولا و امام شماست.سپس امامت در نسل من که از فرزندان او هستند خواهد بود و این تا روزی که خدا و پیامبرش را ملاقات کنید ادامه دارد...ای مردم!نور از طرف خدای عزوجل در من قرار گرفته است و پس از من در علی و سپس در نسل او تا مهدی قائم ادامه دارد.
🌱بخشی از فراز ۶خطبه #غدیر🌱
🌹🌿5روز تا#عید_غدیر خم
@srdarha
🌴#قسمت_بیست_و_هشتم:تسبيحات حضرت زهرا سلام الله علیها 🌴
🌸راوی: امير سپهرنژاد
دوازدهم مهر 1359 است. دو روز بود كه ابراهيم مفقود شده! براي گرفتن خبر به ستاد اسراي جنگي رفتم اما بیفايده بود.
تا نيمههاي شب بيدار و خيلي ناراحت بودم. من ازصميمیترين دوستم هيچ خبري نداشتم.
بعــد از نماز صبح آمدم داخل محوطه. ســكوت عجيبــي در پادگان ابوذر حکم فرما بود.
روي خاكهای محوطه نشستم. تمام خاطراتي كه با ابراهيم داشتم در ذهنم مرور ميشد.
هوا هنوز روشن نشده بود. با صدايي درب پادگان باز شد و چند نفري وارد شدند.
ناخــدآگاه به درب پادگان نگاه كردم. تــوي گرگ و ميش هوا به چهره
آنها خيره شدم.
يكدفعــه از جــا پريدم! خودش بود، يكــي از آنها ابراهيم بــود. دويدم و لحظاتي بعد در آغوش هم بوديم.
خوشــحالي آن لحظه قابل وصف نبود. ساعتي بعد در جمع بچهها نشستيم.
ابراهيم ماجراي اين سه روز را تعريف ميكرد:
با يك نفربر رفته بوديم جلو، نميدانستيم عراقیها تا كجا آمدهاند.
كنار يك تپه محاصره شــديم، نزديك به يكصد عراقــي از بالاي تپه و از داخل دشت شليك میكردند.
ما پنج نفرهم دركنار تپه در چالهاي سنگر گرفتيم و شليك میكرديم.
تا غروب مقاومت كرديم، با تاريك شدن هوا عراقیها عقبنشيني كردند.
دو نفر از همراهان ما كه راه را بلد بودند شهيد شدند.
از سنگر بيرون آمديم، كسي آن اطراف نبود. به پشت تپه و ميان درختها رفتيم.
در آنجا پيكر شهدا را مخفي كرديم. خسته و گرسنه بوديم. از مسير غروب آفتاب قبله را حدس زدم و نماز را خوانديم.
بعد از نماز به دوســتانم گفتم: براي رفع اين گرفتاریها با دقت تســبيحات حضرت زهرا سلام الله علیها را بگوئيد.
بعد ادامه دادم: اين تسبيحات را پيامبر، زماني به دخترشان تعليم فرمودند كه ايشان گرفتار مشكلات و سختیهاي بسيار بودند.
👇👇
بعد از تسبيحات به سنگر قبلي برگشتيم. خبري از عراقیها نبود. مهمات ما هم كم بود.
يكدفعــه در كنــار تپه چندين جنــازه عراقي را ديدم. اســلحه و خشــاب و نارنجكهــاي آنها را برداشــتيم. مقداري آذوقه هم پيــدا كرديم و آماده حركت شديم. اما به كدام سمت!؟
هوا تاريك و در اطراف ما دشــتي صاف بود. تســبيحي در دست داشتم و مرتب ذكر ميگفتم. در ميان دشــمن، خستگي، شب تاريك و... اما آرامش عجيبي داشتيم!
نيمههاي شب در ميان دشت يك جاده خاكي پيدا كرديم. مسير آن را ادامه داديم.
به يك منطقه نظامي رسيديم که دستگاه رادار در داخل آن قرار داشت.
چندين نگهبان هم در اطراف آن بودند. سنگرهائي هم در داخل مقر ديده ميشد.
ما نميدانســتيم در كجا هســتيم. هيــچ اميدي هم به زنــده ماندن خودمان نداشتيم، براي همين تصميم عجيبي گرفتيم!
بعد هم با تسبيح استخاره كردم و خوب آمد. ما هم شروع كرديم!
با ياري خدا توانســتيم با پرتاب نارنجك و شليك گلوله، آن مقر نظامي را به هم بريزيم.
وقتي رادار از كار افتاد، هر ســه از آنجا دور شــديم. ســاعتي بعد دوباره به راهمان ادامه داديم.
نزديك صبح محل امني را پيدا كرديم و مشغول استراحت شديم. كل روز را استراحت كرديم.
باور كردني نبود، آرامش عجيبي داشــتيم. با تاريك شــدن هوا به راهمان ادامه داديم و با ياري خدا به نيروهاي خودي رسيديم.
ابراهيــم ادامه داد: آنچــه ما در اين مــدت ديديم فقط عنايــات خدا بود.
تسبيحات حضرت زهراسلام الله علیها گره بسياري از مشكلات ما را گشود.
بعد گفت: دشمن به خاطر نداشتن ايمان، از نيروهاي ما ميترسد.
مــا بايد تا ميتوانيم نبردهاي نامنظم را گســترش دهيــم تا جلوي حملات دشمن گرفته شود.
#سلام_بر_ابراهیم
@srdarha
✨﷽✨
#پندانه ..
یک دقیقه مطالعه ...!!
✅درست زندگی کنیم
✍همه ما میمیریم، همه ما.بدون استثنا، کمی دیرتر، کمی زودتر، یک دفعه ناگهانی، تمام میشویم.
یک روز همین خانهای که سقف دارد، خانه عنکبوتها و لانه خفاشها میشود، همین ماشینی که دوستش داریم زیر باران در یک گورستان ماشین زنگ میزند، همین بچههایی که نفسمان به نفسشان بند است، میروند پی زندگیشان و حتی نمیآیند آبی بریزند روی سنگ مزارمان.
قبل از ما میلیاردها انسان روی این کره خاکی راه رفتهاند و مغرورانه گفتهاند:
مگر من اجازه بدم!
مگر از روی جنازه من رد بشید...
و حالا کسی حتی نمیتواند استخوانهای جنازهشان را پیدا کند که از روی آن رد بشود یا نشود!
قبل از ما کسانی زیستهاند که زیبا بودهاند،
دلفریب، مثل آهو خرامان راه رفتهاند، زمین زیر پای تکان خوردن جواهراتشان لرزیده، سیبها از سرخی گونههایشان رنگ باختهاند و حالا کسی حتی نامشان را هم به خاطر نمیآورد.
قبل از ما کسانی بودهاند که در جمجمه دشمنانشان شراب ریختهاند و خوردهاند. سرداران و امیرانی که گرزهای گران داشتهاند، پنجه در پنجه شیر انداختهاند، از گلوله نترسیدهاند و حالا کسی نمیداند در کجای تاریخ گم شدهاند!
▫️همه این کینهها،
▫️همه این تلخیها،
▫️همه این زخم زبان زدنها،
▫️همه این تلخ کردن دقیقهها به جان هم،
▫️همه تهمت زدنها،
▫️توهین کردنها به هم... تمام میشود.
از یاد میرود و هیچ سودی ندارد جز اینکه زندگی را به جان خودمان و همدیگر زهر کنیم.
اگر میتوانیم به هم حس خوب بدهیم، کنار هم بمانیم، و اگر نه، راهمان را کج کنیم. دورتر بایستیم و یادمان نرود که همه ما میمیریم. همه ما، بدون استثنا، کمی دیرتر، کمی زودتر، یک دفعه، ناگهانی ...
🔰درست زندگی کنیم و بگذاریم دیگران هم درست زندگی کنند!
#پایگاه_مقاومت_بسیج_شهدای_گرمجگان
@srdarha
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
[🌿🌸]
﷽
۞لا تَیأَس و أَنتَ تَعلَم أنَّ الله دوماً
یخلق نوراً جدیداً بعد کلِّ ظَلام۞
۩نااُميد نشو وقتى ميدونى خدا هميشه بعد از تاريکى، نور جديدى ميسازه۩
🌿♡خداجانم
منوببخشکههمیشهدیرمیفهمم
کهتوچقدرهمهچیودرستچیدی...
━━─⊰✾🥀✿🥀✾⊱━━─
↻⇦رفیق، گذشته را شکر کن و به آینده اُمیدوار باش! اکنون را نعمتی بدان که میخواهی گذشته خود را به آینده پیوند بزنی و زندگیِ خود را بسازی
🍃 نه کم بیارونهناامیدشو
بهوقتش #خدا دستترومیگیره🍃
#خدایاپناهمان باش
#شبتون متبرک به نگاه مهربان خدا🧡
زندگیتون بی غم ✨
@srdarha
🤲 مهربان پروردگارم
شکرت که صفحهای دیگر
از صفحات دفتر زندگانیام را
به من عطا کردی
ای آنکه یادت آرامبخش دلهاست
ای که مرا میآزمایی
و مرا در این آزمون به حال خود
وا نمیگذاری
از تو سپاسگرارم انیس جانها
الهی به امید نگاه رضایت تو در زندگی 🌹
💗 بِسْـمِ ٱللهِ ٱلْرَّحْمٰـنِ الْرَّحیـمْ 💗
الهی به امید رحمت بی انتهایت
✋🏻 *هرروزبه رسم ادب* 🤚🏻
🚩 *اَلسَّلامُ عَلَیْڪَ یا اَبا عَبْدِ اللَّهِ وَ عَلَى الْاَرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِنائڪَ عَلَیْڪَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لا جَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِڪُمْ اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَعلے اولاد الحسين وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ*
پایگاه مقاومت بسیج شهدای کرمجگان
🕊زیارت نامہ شهــــــــــدا🕊
اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ
اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ
اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ،اَلسَلامُ
عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ
عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ
عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ
العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ
اَبیمُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ
اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبیعَبدِ اللهِ ، بِاَبی
اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی
فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ، فَیا
لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم .♥️
#السلام_علیڪ_یاانصار_رسولالله🦋
@srdarha
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صبح آمده دفتر اين زندگى را باز کن
زيستن را با سلام تازهاى آغاز کن
گل بخند و گل شنو در گلشن اين بوستان
زندگی را با عشق تازهای آغاز کن
سلام بر تو ای دوست مهربان
شکوه صبح زیبایت آکنده از
شادیهای بیپایان
عمرت جاویدان
بالاترین دستها نگهبانت
امیدوارم امروز
زیباترین لبخندها بر لبت
و قشنگترین چشمها
بدرقه راهت باشد
@srdarha
#خداے_مـن
🌱میگویند ڪه ابتدای صبح رزق بندگانت را تقسیم میکنی
✨میـشود رزق من امـروز رفاقتی باشـد...
از جنـس شھیدان...🥀
با عطـر شھـادت...🌸🕊️
#صبح_و_عاقبتمون_شهدایی
@srdarha
✍امام صادق عليه السلام:
هر كه تعصّب بورزد، خداوند عزّ و جلّ دستارى از آتش بر سر او ببندد
ميزان الحكمه جلد7 صفحه 419
@srdarha
#زندگینامه
#شهید_ابوالفضل_نیکزاد
شهید ابوالفضل نیکزاد متولد سال ۱۳۶۳ در روستای اوز بلده شهرستان نور نور و ساکن تهران بود و یک فرزند پسر با نام «علی» نیز از او به یادگار مانده است. پسری که در هنگام شهادت پدر تنها ۳ سال سن داشت.
شهید نیکزاد از بسیجیان لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص) بود که نیمه نخست ماه رمضان سال ۹۵ به صورت داوطلبانه برای دفاع از حرم آل الله به سوریه اعزام شد.
پیکر مطهر شهید نیکزاد یک روز بعد از شهادت به تهران آورده شد و در روز ۲۵ تیر سال ۹۵، عموم مردم شهیدپرور تهران همراه با خانواده شهید با حضور در معراج الشهدا، یک وداع با شکوه با شهید نیکزاد را رقم زدند. صبح روز یکشنبه ۲۷ تیر سال ۹۵ نیز پیکر پاک شهید مدافع حرم ابوالفضل نیکزاد در میان جمع انبوه خانواده، بستگان و دوستان شهید و همچنین اهالی محله خراسان تشییع شد
شهید نیکزاد برای مهیا شدن جهت اعزام به سوریه ۶ ماه دوره تکاوری دید و در آن مدت قریب به ۲ ماه هم نتوانست به خانهاش سر بزند. برادر او در همین زمینه میگوید: ابوالفضل با وجود شکستگی پا هر طور که بود در آموزش شرکت میکرد تا خودش را به سوریه برساند. تمام تلاشش این بود که به سوریه برود.
«زهرا ملاطایفه» مادر شهید نیکزاد درباره چگونگی شهادت ابوالفضل میگوید: «گویا برای عملیات رفته بود و خیلی از تکفیریها را هم به درک واصل کرد، در راه برگشت دشمن آنها را تعقیب میکند و دو نفر از جمله ابوالفضل را به شهادت میرساند.
برادر شهید نیکزاد همچنین میگوید: دورهای پایگاه بسیج دستمان بود، حرکتی را شروع کردیم که طرحی قرآنی اجرا کنیم تا بچهها جزء ۳۰ قرآن را حفظ کنند. آن سال حدود ۴۰ نفر جزء ۳۰ قرآن را حفظ کردند. در هر کاری ما استارتش را میزدیم ابوالفضل باقی کار را تا پایان انجام میداد. بارها در جلساتی که کسی نبود قرآن تلاوت کند ایشان آماده تلاوت میشد و آیه ولا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیا عند ربهم یرزقون را میخواند و میگفت «من حافظ کل یک آیه از قرآنم» و به واقع اینطور هم بود.
شهید ابوالفضل نیکزاد از مدافعان حرم حضرت زینب کبری(س) و از بسیجیان تهرانی بود که ۲۳ تیرماه سال ۹۵ در اثر اصابت گلوله تیر تکتیراندازان تروریستی تکفیری به شهادت رسید. شهید نیکزاد متولد سال ۱۳۶۳ بود و ۳۲ سال سن داشت که از وی یک پسر ۳ ساله به یادگار مانده است.
#سالروز_شهادت
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍ وَعَجِّلْفَرَجَهُمْ
@srdarha