eitaa logo
رمان های ایمانی
150 دنبال‌کننده
60 عکس
9 ویدیو
7 فایل
#رمان های سید طاها ایمانی کتاب #شاهرخ و.... نثار روح شهدا، صلوات @YYAAZZAAHHRRAAA
مشاهده در ایتا
دانلود
اوايل سال پنجاه وهفت بود که شاهرخ به کاباره ميامي رفت. جائي بسيار بزرگتر و زيباتر از کاباره ی قبلي. شهروز جهود گفته بود: اينجا بايد ساکت و آرام باشه. چون من مهمانهاي خارجي دارم. براي همين هم روزي سيصد تومن بهت ميدم. در آن ايام آوازه شهرت شاهرخ تقريباً در همه محله هاي شرق تهران و بين اکثر گنده لات هاي آنجا پخش شده بود. من ديده بودم، چند نفر از کساني که براي خودشان دار و دستهاي داشتند، چطور به شاهرخ احترام ميگذاشتند و از او حساب ميبردند. ِ در يکي از دعواها ، شاهرخ به تنهائي اصغر ننه ليلا به همراه دار و دسته اش را زده بود. آنهاهم با نامردي ازپشت به او چاقو زده بودند. شاهرخ درآن ايام هر کاري که ميخواست مي کرد و کسي جلودارش نبود. ٭٭٭ عصر يکي از روزها شخصي وارد کاباره ميامي شد و سراغ شاهرخ را گرفت. گارسون ميز ما را نشان داد. آن شخص هم آمد و کنار ميز ما نشست. بعد از کمي صحبتهاي معمول، گفت: من يک کار کوچک از شما ميخوام و در مقابل پول خوبي پرداخت ميکنم! بعد، چند تا عکس و آدرس و مشخصات را به ما داد و گفت: اين آدرس هتل جهان است. اين هم مشخصات اتاق مورد نظر، شما امشب توي اين اتاق بايد رو با چاقو بزنيد!! چشمان يکدفعه گرد شد و با تعجب گفت: آدم بُکشم؟! نه آقا اشتباه گرفتي! آن مرد ادامه داد: نه، فقط مجروحش کنيد. اين يه دعواي ناموسيه، فقط ميخوام خط و نشون براش بکشيم. بعد دستش را داخل کيف بُرد و سه تا دسته اسکناس صد توماني روي ميز گذاشت و گفت: اين پيش پرداخته، اگه موفق شديد ؛ دو برابرش رو ميدم. در ضمن اگه احتياج بود، حبيب دولابي و دار و دسته اش هم هستن. شاهرخ پرسيد: شما از طرف کي هستين، اين پول رو کي داده؟! اما آن آقا جواب درستي نداد. شب با احتياط کامل رفتيم هتل جهان، يک روز هم درآن حوالي معطل شديم. اما عصر روز قبل از ايران خارج شده بود.