#مرثیه_حضرت_زهرا
#روضه_حضرت_زهرا
می نویسم به چشمِ تَر مادر
می نویسم به رویِ دَر مادر
با همین پاره یِ جگر مادر
سوختم از سکوت اگر مادر
می نویسم مرا بِبَر مادر
خواهرم نامِ مادر آورده
چادرِ گریه آور آورده
غمِ من باز هم سر آورده
کوچه دادِ مرا در آورده
باز رفتم به آن گذر مادر
کوچه بود و عبورِ بانویش
کوچه و یک بهشت در کویش
مادری و فرشته هر سویش
باد حتیٰ نخورده بر رویش
من در آن کوچه بی خبر مادر
کوچه بود و غروبِ غم بارش
کوچه بود و دو تا عزا دارش
کوچهی سنگی و دو دیوارش
کوچه و سنگهایِ بسیارش
کوچه پُر شد زِ رهگذر مادر
دیدم آنجا هزار مشکل را
بسته بودند راهِ منزل را
جمعِ نامحرم و ارازل را
دیدم آن روز دستِ قاتل را
وای از چشمِ خیره سَر مادر
چشمِ خود را که بست زد سیلی
دید بی حیدر است زد سیلی
وای با پشتِ دست زد سیلی
گونهای را شکست زد سیلی
سنگِ دیوار بود و سر مادر
می زدم داد که نزن نامرد
کُشتیاش پیشِ چشم من نامرد
جایِ مادر مرا بزن نامرد
یک نفر بینِ چند تن نامرد
از غرورم شکستهتر مادر
او زد و هر دوتا زمین خوردیم
هر دوتا بی هوا زمین خوردیم
پیشِ نامردها زمین خوردیم
خنده کردند تا زمین خوردیم
چادر و خون و خاکِ تر مادر
حسن لطفی
@stayashura1402
#مرثیه_حضرت_زهرا
#مناجات_حضرت_زهرا
رو به پیری می رود هر روز نوکر بیشتر
گرد پیری می نشیند روی این سر بیشتر
همت حی علی خیر العمل کمرنگ شد
خیر در پرونده ام دارم ولی شر بیشتر
آی آقای عزیز ما بیا برگرد که…
دور از تو می شوم هر روز بدتر بیشتر
از من این من را بگیر و چشم گریانم بده
چون مقرب می شوم با دیده ی تر بیشتر
دیرتر در وا کنی، بر من تفضّل کرده ای
دوست دارم که بمانم پشت این در بیشتر
یا عزیز الله ما را هم به زهرا وصل کن
وصل کن ما را به قدر و نور و کوثر بیشتر
هر کسی دارد ارادت به علیِ مرتضی
پشت او بوده دعای خیر مادر بیشتر
قدر زهرا را کسی نشناخت غیر از مرتضی
قدر او معلوم می گردد به محشر بیشتر
دلخوریم از اهل یثرب، از علی نشناس ها
دلخوریم این روزها از کوچه،… از در بیشتر
آتش اول چوب را سوزاند، اما فکر کن:
عمدتا آتش اثر دارد به معجر بیشتر
@stayashura1402
#مرثیه_حضرت_زهرا
#آه_حال_من_بده
☑️بنداول
آه چل تا بی حیا
با غلاف شمشیر با چوبِ عصا
میزدن مادر رو بین کوچه ها
آه چل تا بی حیا
آه حال من بده
اونی که پشت در میزد عربده
تو کوچه مادر رو با سیلی زده
آه حال من بده
تو کوچه میزدن
مادر مارو بی هوا
بی علت جلو چشم ما
☑️بند دوم
آه اون مردک پست
تا میونه کوچه راه ما رو بست
غرور مردونه ی من رو شکست
آه اون مردک پست
آه میدیدم حزین
سیلی زد به مادر نامرد لعین
مادرم با صورت افتاد رو زمین
خونی شد تو کوچه
گوش پاره ی مادرم
با گوشواره ی مادرم
#روضه_حضرت_زهرا
بشین خونه رو آب و جارو نکن
بذار زخم پهلوت بهتر بشه
خودم از پس غربتم بر میام
نمیخوام چشات واسه من تر بشه
اگه درد داری میدونم عزیز
با این دردا باید مدارا کنی
در خونه مونو عوض میکنم
به شرطی نیایی درو واکنی
نمیتونم از کوچمون رد بشم
چیکار کرده این کوچه با روح من
یه عمره ازت شرمسارم عزیز
منو بسته بودن تو رو میزدن
نگاهت رو این روزا از من نگیر
تو عطر ِنجیب ِبهشتی برام
خودت داری میری ولی پشت در
دو خط یادگاری نوشتی برام
نوشتی شبا تشنه میشه حسین
همین غصه داره تو رو میکشه
نوشتی ظریفه، شبیه گله
حواست بهش باشه پرپر نشه
واسه مرد خونه نشینی بده
دعا کن واسه تلخی لحظه هام
دعاکن بتونم تحمل کنم
دعاکن نمونم دعا کن بیام
حامد عسکری
#مرثیه_حضرت_زهرا
@stayashura313
#مرثیه_حضرت_زهرا
#روضه_حضرت_زهرا
دارد نشانه از حرم بی نشانه ات
تشییع مخفیانه و دفن شبانه ات
باب تو باب وحی در رحمت خداست
چون شد که قتلگاه تو شد آستانه ات
نه در اُحد ، نه در دل صحرا ، نه در بقیع
حتی تو حق گریه نـداری به خانه ات
از خیمه هـای سوختـه ی کربـلا گذشت
آن آتشی که سبز شد از آشیانه ات
در پیش چشم فاتح بدر و احد زدند
گه بـا غلاف تیغ و گهی تازیانه ات
حق داشتی خمیده شوی چون هلال ماه
ای کوه غصه های علی روی شانه ات
صد بار جان فشاندی و در یاری علی
دیدند بـاز جانب مسجـد ، روانه ات
ای حامی علی که گمان داشت شوهرت
با دست خـویش دفـن کنـد مخفیانه ات
وقتی که دست خصم به رویت بلند شد
افتــاد لرزه بـر بدن نازدانه ات
میثم سراغ قبر تو را میگرفت و دید
در قلب او بود حرم بی نشانه ات
@stayashura313
#مرثیه_حضرت_زهرا
#مدح_حضرت_زهرا
#روضه_حضرت_زهرا
#روضه_امام_حسین
زنی از خاک، از خورشید، از دریا، قدیمیتر
زنی از هاجر و آسیه و حوا قدیمیتر
زنی از خویشتن حتی، از أعطینا، قدیمیتر
زنی از نیّت پیدایِش دنیا، قدیمیتر
که قبل از قصۀ «قالوا بلی» این زن بلی گفتهست
نخستین زن که با پروردگارش یا علی گفتهست
ملائک در طواف چادرش، پروانه پروانه
بهسوی جانمازش میرود سلانه سلانه
شبی در عرش از تسبیح او افتاد یک دانه
از آن دانه بهشت آغاز شد، ریحانه ریحانه
نشاند آن دانه را در آسمان با گریه آبش داد
زمین خاکستری بود، اشک او رنگ و لعابش داد
چه بنویسم از آن بیابتدا، بیانتها، زهرا
ازل زهرا، ابد زهرا، قدر زهرا، قضا زهرا
شگفتا فاطمه! یا للعجب! واحیرتا! زهرا
چه میفهمم من از زهرا و ماأدراک ما زهرا!
مرا در سایۀ خود بُرد و جوهر ریخت در شعرم
رفوی چادرش مضمون دیگر ریخت در شعرم
مدام او وصله میزد، وصلۀ دیگر بر آن چادر
که جبرائیل میبندد دخیل پر بر آن چادر
ستون آسمانها میگذارد سر بر آن چادر
تیمّم میکند هر روز پیغمبر بر آن چادر
همان چادر که مأوای علی در کوچهها بوده است
کمی از گرد و خاکش رستخیز کربلا بوده است
غمی در جان زهرا میشود تکرار در تکرار
صدای گریه میآید به گوشش از در و دیوار
تمام آسمانها میشود روی سرش آوار
که دارد در وجودش روضه میخواند کسی انگار
برایش روضه میخواند صدایی در دل باران
که یا أماه! أنا المظلوم، أنا المقتول، أنا العطشان
خدا را ناگهان در جلوهای دیگر نشان دادند
که خوبِ آفرینش را به زهرا ارمغان دادند
صدای کودکش آمد، تمام عرش جان دادند
ملائک یک به یک گهوارۀ او را تکان دادند
صدای گریه آمد، مادرم میسوخت در باران
برای کودک خود پیرُهن میدوخت در باران
وصیت کرد مادر، آسمان بیوقفه میبارید
حسینم هر کجا خُفته، قدم آرام بردارید!
تن او را به دست ابری از آغوش بسپارید
جهان تشنه است، بالای سر او آب بگذارید
زمان رفتنش فرمود: میبخشید مادر را
کفنهایم یکی کم بود، میبخشید مادر را
بمیرم بسته میشد آن نگاه آهسته آهسته
بهچشم ما جهان میشد سیاه آهسته آهسته
صدای روضه میافتد به راه آهسته آهسته
زنی آمد بهسوی قتلگاه آهسته آهسته
بُنَّیَ تشنهای مادر برایت آب آورده...
@stayashura313
#مرثیه_حضرت_زهرا
#روضه_حضرت_زهرا
گریه کنید گریه ، که میراث فاطمه است
هرکس که اشک داشت ز وُرّاث فاطمه است
گریه برای فاطمه مهر تولی است
مهر تولی است و نشان تبری است
گریه کنید فاطمیه فصل ماتم است
این فاطمیه است که باب محرم است
گریه کنید فاطمه بسیار گریه کرد
تا زنده بود بهر علی زار گریه کرد
گریه کنید بر غم و اندوه فاطمه
گریه کنید بر تن مجروح فاطمه
گریه کنید آه جوان بود مادرم
سنی نداشت گرچه کمان بود مادرم
گریه کنید دست به دیوار میگرفت
در خانه رو زحیدر کرار میگرفت
گریه کنید بر ورم روی بازویش
بعد از سه ماه خوب نشد زخم پهلویش
گریه کنید مادر ما بی قرار بود
گریه کنید مادر ما باردار بود
گریه کنید حوریه و دیو و دد کجا
ریحانه الرسول کجا و لگد کجا
گریه کنید پشت در جای علی نبود
زهرا نیاز داشت به مادر ولی نبود
گریه کنید شعله در اطراف باغ بود
پهلوش که گرفت به در میخ داغ بود
گریه کنید در غم او های های های
پا میشد و دوباره می افتاد وای وای
گریه کنید فاطمه را بی هوا زدند
او را مقابل در و همسایه ها زدند
گریه کنید بازوی زهرا شکسته شد
آنقدر زد مغیره به دستش که خسته شد
گریه کنید دور و بر او شلوغ بود
ای کاش روضه هاش تمامش دروغ بود
اینجای روضه داد بزن مثل دخترش
هی داد میزدند سرش پیش شوهرش
گریه کنید کشتن زهرا حلال بود
طوری زدند زنده بماند محال بود
گریه کنید روز در خانه کشتنش
غربت ببین که نیمه شب دفن شد تنش
گریه کنید که نتوانست دخترش
آن شب بلند گریه کند بهر مادرش
گریه کنید ، اشک بگیرید از همه
نذر ظهور منتقم آل فاطمه
✍عبدالزینب موسوی
_______
♦️کانال سرای شعر محتشم| خوش آمدید ♦️
♻️انتشار مطالب آزاد است♻️
@stayashura313
#مدح_حضرت_معصومه
#مرثیه_حضرت_زهرا
شمع محفل اگر سراج شده..
سوخته هستی اش حراج شده
زیر پا بوده و به سر رفته
بند نعلین بوده تاج شده
مالیات فقیر از جگر است
خون دلهاست که خراج شده
مرض لا علاجمان اغلب..
با همین آب شور علاج شده
چند قرن است در قبیله ما..
سجده بر سمت قم رواج شده
کعبه گرچه نصیب مردم بود
قبله ما از ابتدا قم بود
مورم و در تمام اوقاتم
به کرامات قدسی ات ماتم
چند رکعت تورا صدا کردم
راضیم! راضی از عباداتم
سنگفرش حیاط صحن توام
به رضای تو هشت قیراتم
شور عشق تورا درآوردم
غرق شیرینی است افراطم
اینهمه آمدم به کوچه ی تو
میدهی وعده ی ملاقاتم؟
گرچه روحم گرفته روی گناه
فاطمه اشفعی لی عندالله
تو به زیر عبای موسایی
ربنا ربنای موسایی
گره خلق را تو وا کردی
دستگیری.. عصای موسایی..
خواهر بی نظیر سلطانی
کوثر بچه های موسایی
کوه طور شماست بیت النور
تو کلیم خدای موسایی
هم مسیحا برای عیسایی
هم تجلی برای موسایی
برگ غفران رسید و بیمه شدم
سائل حضرت کریمه شدم
باده ناب از خم است هنوز
رزق عشاق از قم است هنوز
نانخور سفره ی حریم توایم
در بهشت تو گندم است هنوز
نخ چادر نمازتان خانم!
باب حاجات مردم است هنوز!
تا ابد در طواف کوی توام
تازه این دور هشتم است هنوز
روبروی ضریح داد زدم..
حرم مادرت گم است هنوز
کهنه ام وصله پینه میخواهم
از قم تو مدینه میخواهم
هرکسی خاکسار این در شد
ناخودآگاه دیده اش تر شد
به طواف ضریح دختر رفت
داغدار عزای مادر شد
یاد آن لحظه ای که در میسوخت
میخ در روزی کبوتر شد
پای نامحرمان به خانه رسید
نوبت قتل صبر شوهر شد
فضه آمد کمک کند اما..
یاس خانه شکست پرپرشد…
✍ سید پوریا هاشمی
_______
♦️کانال سرای شعر محتشم| خوش آمدید ♦️
♻️انتشار مطالب آزاد است♻️
@stayashura313