#حاج_مهدی_مطلبی
#توصیف
♻️ مهدی مطلبی کربکندی، سال 1364 در تهران به دنیا آمد. در مدرسه علم و فرهنگ دکتر حدادعادل تحصیل کرد و 1382 وارد حوزه علمیه قم و مدرسه معصومیه س شد.
♻️ بین بچه های معصومیه معروف بود به #حاج_مهدی. برای بچه ها نقش داداش بزرگتر را داشت. مهربان بود و خوش اخلاق، مودب بود و اهل مزاح، درس خوان بود و پرتلاش، #مداح بود و روضه خوان. همه این ها باعث شده بود بشود #محبوب_دلها.
♻️ در معصومیه مسئول #واحد_شهدا بود. اصلا از اول جنس شهدایی داشت، یادواره برای شهدا، احیای خاطرات شهدا، ترویج شهدا... دغدغه اش بود.
♻️ سال 92 با شروع #مذاکرات_هسته_ای و خسارت های متعددی که نصیب کشور شد پا در عرصه روشنگری گذاشت، چند جلد کتاب نوشت و ده ها سخنرانی کرد و در نهایت 24 خرداد 94 در مسیر سفر به کردستان برای سخنرانی، در سانحه ای #آسمانی شد.
🔻🔻 بزودی خاطراتی از ایشان منتشر خواهیم کرد.
🆔 @taalighat
#خاطره 1
#حاج_مهدی_مطلبی
#نیت_خالص
🔸🔹 یک روز خیلی کلافه بودم باید در مورد موضوع مهمی #تصمیم می گرفتم ولی تردید اجازه نمی داد. نیاز به کمک داشتم.
🔻🔻 گوشی رو برداشتم زنگ زدم به #حاج_مهدی، گفتم مهدی ببین من نیاز دارم تو بهم بگی حسین برو این کار رو انجام بده، تردید نکن، محکم قدم بردار...
🔆 تو پرانتز بگم، مهدی اینقدر برای ما مهم و نفسش اثرگذار بود که چنین خواسته ای میشد ازش داشت.
🔹🔸 منتظر بودم مهدی شروع کنه به نصیحت و تلنگر زدن، ولی گفت: حسین گوشی رو قطع کن من خودم تا چند دقیقه دیگه زنگ میزنم.
🔻🔻 چند دقیقه بعد زنگ زد، حرفی که باید میزد رو زد. منم آروم شدم. ولی برام سوال بود چرا همون موقع این را نگفت!!!
🔸🔹 گفتم مهدی چرا همون موقع نگفتی و قطع کردی؟ گفت: اون موقع نمی تونستم طوری بگم که اثر داشته باشه، رفتم دو رکعت نماز خوندم از خدا خواستم بتونم با #نیت_خالص بهت بگم...
🆔 @taalighat
#خاطره 2
#حاج_مهدی_مطلبی
#تکیه_گاه
🔻🔻 از سال 84 با مهدی هم درس و هم کلاس بودیم. رفته رفته رفاقت مان بیشتر شد تا جایی که مهدی از یک جا به بعد شده بود واقعا برادر بزرگ تر و یک #تکیه_گاه.
🔸🔹 خیلی ها در مشکلات سراغ #حاج_مهدی می آمدند. طوری با همه وجود، با مهربانی، بدون منت و توقع دنبال حل مشکلات بچه ها بود که همه با خیال راحت سراغش می آمدند. مهدی هم از هیچ کمکی دریغ نمی کرد.
🔻🔻 یکبار گرفتار مشکل پیچیده ای شده بودم و تنها چاره را توسل به #امام_رضا ع دیدم. مهدی از مشکل خبر داشت، چهارشنبه عصر ساکش را بست گفت: پاشو بریم #مشهد.
🔸🔹 چهارشنبه عصر حرکت کردیم و جمعه عصر برگشتیم که شنبه صبح سر کلاس باشیم. اما مهدی وقتی دید رفیقش گرفتار مشکل است و نیاز به #زیارت دارد همراه او شد تا با همراهی اش کمک کند مشکلی حل شود.
🔻🔻 مهدی واقعا #تکیه_گاه بود. از وقتی که رفته خیلی ها با همه وجود #نبودنش را حس می کنند.
🔹 حال بدی است وقتی تکیه گاهت را از دست میدی...
🆔 @taalighat
#خاطره 5
#حاج_قربی
#کربلا
♻️ اولین باری بود که میخواستم به #کربلا مشرف بشم. خیلی سخت بود. سفر به جایی که هم عاشقش هستی و هم خودت رو لایقش نمیدونی. با افراد مختلفی از اساتید و بزرگان صحبت کردم و راهنمایی خواستم که #ادب_زیارت رو یاد بگیرم.
♻️ در این بین یاد #حاج_قربی افتادم. زنگ زدم گفتم حاجی میخوام برم کربلا چی کنم. حاجی اسم کربلا میشنید گریه می کرد.
خیلی چیزها گفت و حال من رو منقلب کرد تا اینکه فرمود: رسیدی اونجا بگو:
#ارادة_ربی_فی_مقادیر_أمورها_تهبط_إلیکم_و_تصدر_من_بیوتکم.
💢 ترجمه: خواست و مشیت الهی در مقدرات امور بر شما نازل می شود و از خانه های (به واسطه ی) شما صادر می شود. ( شما مجرای فیوضات الهی هستید)
🔹🔸 حاجی باور داشت امام #همه_کاره_عالم است و با این نگاه بود که میشد #زیارت_بامعرفت رفت.
🔻🔻 احساس کردم نگاهم رو تغییر داد. ارتقا داد. حالا بهتر میفهمم کجا دارم میرم. چون این عبارت رو با همه ایمانش گفت، وجودم و قلبم رو متأثر کرد. حس کردم هیچ کسی اینطور #کربلا رفتن رو بهم یاد نداد که حاجی یاد داد.
@taalighat
14.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🛑 #اختصاصی
♻️ کلیپ شعرخوانی دلسوخته سیدالشهدا مرحوم #حاج_قربی
🔆 حرم آب ندارد...
🔆 علی خواب ندارد
🔆 روم خیمه بگویم...
🔆 که شد کشته عمویم
#شادی_روحش_صلوات
@yadhaa
🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸
https://eitaa.com/joinchat/4003725374Ce60d538cb7
💢 #اطلاعیه
🔹🔸 بنابر پیشنهاد برخی عزیزان ازاین پس #خاطراتی را که از نزدیکان و اطرافیان مان درباره بزرگان، علما، صلحا، شهدای بزرگواری که کمتر یادی از آن ها می شود و در اطراف مان زندگی می کردند را نیز خواهیم نوشت.
🔹🔸 اولین خاطره جدید را با یاد #شهدا آغاز می کنیم که حسن مطلع باشد.
🔻🔻 برخی خاطرات که #ساده از کنار آن ها می گذریم گاه نکته ای ظریف دارد و اگر آن را ثبت نکنیم از دست می رود پس وظیفه داریم به ثبت آن ها بپردازیم.
@yadhaa
#خاطره1
#شهید_سیداحمد_برقعی
♻️ سیداحمد، جوانی که در خانواده ای مذهبی، اصیل و متمکن بزرگ شده بود. شیخ حسین #انصاریان هر وقت همدان می آمد، مهمان این خانه بود. شیخ حسین درباره وصیت نامه اش گفته بود انگار یک عارف به مقصد رسیده این متن را نوشته...
🔸🔹یک روز که سید احمد مریض شده بود، یکی از رفقایش او را دید. گفت: سید #خدا_بد_نده...
♻️ سید اینقدر بهم ریخت و ناراحت شد، گفت اخوی مگه خدا بد میده؟؟؟
🔻🔻 شهدا در نگاه به خدا، در سخن گفتن و در همه جملاتی که برای ما عادی شده، دقیق بودند. همین دقت ها است که کم کم به انسان #رشد می دهد.
(به نقل از حاج حمید ایزدی)
@taalighat
#خاطره2
#شهید_سیداحمد_برقعی
♻️ پدر سیداحمد یک ماشین آریا داشت. جوانی توی سن و سال سید احمد آرزو داشت چنین ماشینی داشته باشه و بره دور دور و #خوش_گذرانی....
🔹🔸 سرمای همدان معروف بود. #زمستان های سخت و سرد و پر برف. اون سال ها اتوموبیل هم فراوان نبود و جابجایی مردم توی سرمای زمستان با سختی انجام می شد.
🔻🔻 #سیداحمد صبح های زود یا آخر شب ماشین پدر رو برمیداشت و می زد به دل خیابان و دور دور...
ولی نه دور دور خوش گذرونی بلکه دور شهر می چرخید تا اگه مسافری توی برف گیر کرده و نمی تونه به مقصد برسه رو سوار کنه...
♻️ خوش گذرونی #نسل_جنگ توی کمک به مردم و دستگیری از خلق الله بود.
(به نقل از حاج حمید ایزدی)
@taalighat
💢 یک توضیح و #اعتذار
♻️ مخاطب این کانال متنوع است، برخی عزیزان دوستان #همدان و برخی دیگر دوستان #قم و رفقای سابق دوره تحصیل هستند، برخی دوستان هم از نقاط دیگر که با هر کدام از بزرگواران #خاطرات_مشترک داریم.
♻️ اما این اشتراک در خاطرات با همه نیست، لذا برخی خاطرات برای گروهی جذاب و برای دیگری غیر ملموس است، از این بابت از همراهان عزیز #عذرخواهی می کنم.
💢 یکی از رفقا پرسید با چه سیری مطالب کانال را پیش خواهی برد؟ عرض کردم به اقتضای حال و هوای #دلم. گاهی دلتنگ حاج قربی ام و گاهی دلتنگ حاج مهدی، گاهی در فکر دوران معصومیه هستم و گاهی در فکر حاج آقا تهرانی، لذا کار را به دست دل می سپارم.
در هر صورت کاستی ها را بر ما ببخشید🙏
@yadhaa
♻️ به دلیل مسئله ای که اخیرا پیش آمده، انشالله از امشب بخشی از خاطراتم درباره #مدرسه_معصومیه قم که سال های مهم زندگی ام را در آن گذرانده ام، با شما در میان خواهم گذاشت.
🔻🔻 از خاطرات شما عزیزان در این زمینه استقبال می کنم.
#معصومیه
#فصل_جدید_خاطرات
@yadhaa