eitaa logo
تعلیقات
1.1هزار دنبال‌کننده
359 عکس
52 ویدیو
25 فایل
📚 در این صفحه گاهی #خاطراتم را می‌نویسم 📝 و گاهی #یادداشت هایی درباره مسائل گوناگون #حوزه و #جامعه و #انقلاب ... (طلبه حوزه علمیه قم) 📝مسیر ارتباط: @fotros313h (📲 نشر مطالب با ذکر #لینک)
مشاهده در ایتا
دانلود
چند خط برای دل خودم... 🔻 رهایمان نمی‌کند. منتظر بهانه‌ایم تا بزنیم زیر گریه. گریه برای رفتن یاران، گریه برای ماندن خودمان، گریه از دست غربت، گریه برای حال و روز بدی که داریم و دستان خالی مان... در ذهنم مرور می‌شود... 🔻 سال 94، حوالی ساعت 6 یا 7 صبح بود. دوست بزرگواری پشت هم زنگ می‌زد و من هم حوصله جواب دادن نداشتم. پیام داد کار واجب دارم، گوشی را برداشتم. گفت: از خبر داری؟ اول صبح دنبال حاج مهدی بودن نگرانم کرد. توی دلم گفتم یا علی... حاجی رو دستگیر کردن! (بحبوحه فعالیت حاجی در نقد مذاکرات هسته‌ای و تهدیدها بود) گفتم آره خبر دارم، دیروز قرار بود بره کردستان، آخر شب هم ی ایمیل زد. حالا چی شده؟ گفت: حاجی تصادف کرده. ی نفس عمیق کشیدم. کلی خوشحال شدم. باخودم گفتم خب، حالا همین که بحث امنیتی نیست خوبه، تصادف که پیش میاد. گفتم خب حالا حالش چطوره؟ مکث کرد سکوت کرد خیلی آرام گفت: تموم کرده... پاهام سست شد... گوشی تو دستم لرزید... نفسم بند اومد... بی اختیار رو زمین نشستم... سعی کردم فقط آروم آروم گریه کنم کسی بیدار نشه... 🔻 خبر تصادف و فوت محمدحسین فرج نژاد هم که بماند... بعد از کلی خاطرات خوب بعد از خاطره سفری که با خانواده به همدان آمدند و چند روزی باهم بوديم یاد آن همه غیرت و انرژی و شور و حرارت. یاد لبخند و لهجه شیرینش.. یاد آن وجود پر از شوق جهاد... مغزم را به درد می‌آورد... حالا رفته... 🔻 حالا 27 بهمن 1401، صبح بود، سبحان زنگ زد. گفت حاج آقا خبر رو شنیدید؟ گفتم کدوم خبر؟ گفت: سید مصطفی مدرسی؟ یاد یکی از شاگردام افتادم. گفتم سید محمد مدرسی رو میگی؟ داماد شد بالاخره؟ گفت: نه حاج آقا ! اون اصرار می‌کرد و من اصلاً آمادگی شنیدن خبر بد درباره سیدمصطفی رو نداشتم. گفت: سید دیشب تصادف کرده... واااااااااای خدایا دوباره خبر رفتن یک رفیق... خبر حاج مهدی ما رو بیچاره کرد خبر فرج نژاد حسرت به دلمون گذاشت حالا خبر ... 🔻 وقتی خبر اومد تا روزها حسرتم این بود که کاش آخرین بار محکمِ محکمِ محکم تو بغل می‌گرفتمش... حالا حسرت می‌خوردم آخرین بار که با سید بودم چرا پای درد دلش ننشستم... بیشتر کنارش نبودم... 🔻 این روزها غصه و داغ و رو تو دلم تازه کرد.. داغ رفیق و برادر سخته... 🆔 @taalighat
🔹 فراق یار نه آن می‌کند که بتوان گفت... ☘ نه یک ماه که سه‌ماه است مهمان خدا شدیم: رجب و شعبان و رمضان... ☘ هنوز در حسرت لبیک نگفتن به در هستم و دلتنگ دعاهای زیبای رجبیه:اَللَّـهُمَّ اِنّي اَسئَلُكَ بِمَعاني جَميعِ ما يَدْعُوكَ بِهِ وُلاةُ اَمْرِكَ الْمَاْمُونُونَ عَلي سِرِّكَ... دلتنگ سیزده رجب و ولادت مولی الموحدینم. رجب که داشت تمام می‌شد دل‌خوش بودیم به دامن شعبان خواهیم رفت. ☘ رسید و در سه روز بی‌نظیر دلمان را به ارباب گره زد و با فطرس امیدی به دل ما گنهکارها بخشید. هنوز دلمان در فراق صلوات زیبای شعبانیه و می‌سوزد. هنوز در حسرت چنگ زدن به شاخه‌های هستم. شعبان که رو به آخر بود شوق رمضان فراقش را آسان کرد. اما هنوز حسرت رسیدن و شهد این عبارت در کامم موج می‌زند: "اِلهي هَبْ لي كَمالَ الإِنْقِطاعِ اِلَيْكَ، وَاَنِرْ اَبْصارَ قُلُوبِنا بِضِيآءِ نَظَرِها اِلَيْكَ، حَتّي تَخْرِقَ اَبْصارُ الْقُلوُبِ حُجُبَ النُّورِ، فَتَصِلَ اِلي مَعْدِنِ الْعَظَمَةِ، وَتَصيرَ اَرْواحُنا مُعَلَّقَةً بِعِزِّ قُدْسِكَ..." ☘ کریم از راه رسید. ما بودیم و این خوان گسترده. متحیر بودیم از کجای این سفره ارتزاق کنیم. از سحرهایش، از نیمه شب‌هایش، از دم اذان افطارش، از لحظه‌های انس قرآنش، از روزهای مملو از خدا و خالی از شیطانش، از خواب‌های شیرینی که حتی آن هم طعم لطف خدا را داشت. از کدام حلوای محبتت توشه بردارم مهربانم، خدای نازنینم، خدای بی‌همتا... ☘ به نیمه ماه که رسیدیم رمضان، کریم شد و سفره دار از راه رسید. حسینی بودیم و به خوان حسن نیز راهمان دادند. حتی در ماه خدا ماییم و بچه‌های فاطمه... چه محرم باشد، چه شعبان، چه رمضان... ☘ حلاوت جرعه جرعه را چه کنیم؟ اگر ابوحمزه را یادمان نداده بودی چطور از تو می‌خواستم و با تو می‌گفتم؟ شیرینی با تو بودن را چه کنیم؟ نکند باز دست و پای شیطان باز شود و دستم از دستت جدا شود. اصلاً نفسم در سینه حبس شده که از فردا چه کنم؟ در ابوحمزه گفتم "اللهم اخرج حب الدنیا من قلبی..." حالا با این قلب و دنیایی که در کمین قلب است چه کنم. ☘ چگونه از ترسم بگویم؟ چگونه از وحشتم بگویم؟ چگونه از روزهایی که تو هوای من را نداشته باشی بگویم؟ ماه خوب خدا! تو آن‌گونه بودی که گویی خدا ما را در آغوش خودش گرفته بود. می‌شود این بچه را از آغوش ت جدا نکنی؟ ☘ و هر که در این ماه آمرزیده نشد را به حواله دادی، الحمدلله که اول و آخر کار ما را به سپردی... 🆔 @taalighat
مدت‌ها بود در حسرت سفر بودم با دل بی‌قرار و پای ناتوان که یارای حرکت به‌سمت دوست ندارد باید سوخت و ساخت... اما همین‌که شب اول محرم رسید، دلم آرام شد. انگار رسیدم به کربلا، انگار دستم رسید به دامن ارباب... محرم، هیئت، روضه همه صحن و سرای خاص است... آقاجانم! ممنون که اجازه دادید به محرم برسیم... اما اولین شعری که دیشب بر زبانم جاری شد این بود: هنوز بار گناهی که داشتم، دارم... به سینه شعله‌ی آهی که داشتم، دارم شرمنده بودیم از این سنگین باری که احساس کردم اجازه ورود به ماه محرم همان ندای ارباب است... صدبار اگر توبه شکستی باز آ کین درگه ما درگه نومیدی نیست اما این قدم اول است، ما به ماه محرم رسیدیم ولی کاش به هم مَحرم شویم و این بار شب دهم بتوانیم به ملحق گردیم... نامحرمان و گناهکاران را به خیمه حسین راهی نیست... و راهی نداریم حز عنایت و نگاه شما... فطرس، زهیر، حر... همه از یک قبیله‌ایم قومِ شکسته پر که شمایش شفا دهید همیشه عاشق حبیب بن مظاهر بوده‌ام، لحظه‌ای که سیدالشهداء او را به آغوش کشید در دلم بود، حسرت نامه "و من الغریب الی الحبیب" حسرت عاشقانه‌های او با امام... در حسرت لحظاتی حبیب گونه ... ❤️🖤❤️🖤❤️🖤 🆔@taalighat
❤️ سلام بر ابراهیم... (وجود مغتنمی که قدر ندانستیم) 🔹 چه کنیم با عالمی که اینقدر مملو از است. وقتی بالاسر عالم ایستاده و او اداره می‌کند هم بیم دارد و هم امید، هم خوف دارد و هم رجا، چرا که حکیم با و قواعد کار می‌کند و ما بی‌خبر از قواعد اداره عالم، به‌فکر دودوتاچارتای مادی خودمانیم... 🔹 وقتی با خدای سروکار داری، گاهی حکمتش اقتضا می‌کند با سیلی از غفلت بیدارت کند و گاه نوازشی نرم و آرام. گاه با جلال و گاه با جمال. و ما حیران در این میان. و البته حکیم، کریم است و با کریمان کارها دشوار نیست اما بشرطها و شروطها... وقتی اولین فراز ابوحمزه این است که "الهی لا تودبنی بعقوبتک" یعنی خدای مهربانم برای ادب کردن این بنده بی‌ادب، گاهی دست به عقاب می‌شود. دراین قهر هم، مهر را می‌بینم. ولی امام می‌خواهد تا می‌شود با قهر ادب نشویم که درد دارد... 🔹 شاید ما مدت‌هاست در نیستیم. مدت‌هاست از درک غافلیم. مدل تعامل انسان شاکر با عالم، با حوادث، با حتی کاستی‌ها و نقصان ها متفاوت است. حتی وقتی نقد می‌کند نقدش از مقام شکر برمی‌خیزد گویی بوی شکر می‌دهد... 🔹 ما سال‌هاست در مقام ایستاده‌ایم. چشم نعمت بینمان کم‌سو شده. آنقدر که چشممان برای دیدن بدی ها تیزبین است، برای دیدن خوبی‌ها نابیناست. پس شده‌ایم یکسره غر، یکسره نق، یکسره و 🔹 همین است که آقا دائم می‌گوید جامعه نیاز به دارد. آقا حکيم است، نبض جامعه را دردست دارد، قواعد عالم را بهتر از ما می‌داند. می‌بیند ناشکری ما و ما و دشمن که حالا با او به رسیده‌ایم چه بلای بزرگی بر سر جامعه و حتی خودمان آورده‌ است. پس راهبردی ترین نقطه برای ایستادن را می‌داند و امید تکیه بر دیوار شکر دارد چرا که چشم شاکر است که امیدوار است نه چشم کافر... 🔹 آقا دیشب گفت آقای رئیس جمهور است. اغتنام را پیش‌تر از امیرالمؤمنین شنیده بودیم وقتی دائما می‌گفت: فاغتنم الفرصه و یا الفرصه تمر مر السحاب... علی می‌داند که ما قدر نعمت‌ها و موقعیت‌ها را نمی‌دانیم پس دائم ما را به اغتنام توجه می‌دهد. 🔹 آیا با همه نقدها و کاستی‌ها حس کرديم یک است؟ یا همه چیز را با رئیسی ازدست رفته می‌دیدیم و در فکر عبور از رئیسی بودیم؟ نه اینکه کاستی‌ها را نبینیم و نقدها را نگوییم، که اولین تذکردهنده خود آقا است همیشه، اما سوق و سیاق و میل ما به کجاست؟ نقد می‌کنیم از دریچه شکر و اغتنام یا نقد می‌کنیم از پایگاه کفران نعمت‌ها؟ حالِ جبهه انقلاب را ببینیم چه بود و چه هست. 🔹 من نمی‌دانم در پس پرده چه حکمتی است، ولی به خدای حکیم و کریم اعتماد دارم و دل به لطف او خوش، قطعاً خدای متعال خیر این امت را می‌خواهد و قطعاً همه‌اش خیر است... . رئیسی برای ما هم بود در خلوص و شدت خدمت و هم در مظلومیت و غربت. 🔹 و نمی‌دانم چه سری است در و امام رضایی ها، چه سری است که خیلی از بهترین‌هایمان یا در راه امام رضا بود که رفتند یا در ایام امام رضا... یا امام رئوف به ما تهیدستان در این روز ولادتت رئوفانه رحمت و کرامت و عنایت کن... 📝 سحر ولادت شمس‌الشموس، در حیرت از گردش ایام و در آرزوی بازگشت ابراهیم... 🔻🔻🔻🔻 🆔@taalighat
🖤 خداحافظ ابراهیم خداحافظ سید محرومان خداحافظ وزیرالمقاومه خداحافظ سید مردم تبریز اصلاً هرکسی بیشتر کنار مردم و وقف مردم است، جنسش فرق می‌کند و خدا این جنس را می‌شناسد و می‌خرد. 🖤 کسانی‌که وقف بندگان خدا هستند را می‌گویم، نه کسانی‌که به اسم خادمی مردم، کاسبی قدرت و مکنت کنند. کم ندیدیم کاسب مردم، ولی شما خادم مردم بودید. شما دنبال اسم و رسم نبودید، دنبال کار خلق الله بودید... 🖤 امیرعبداللهیان شش ماه وزیر غزه شده بود و لحظه‌ای آرام و قرار نداشت. خداحافظ یاور مردم مظلوم غزه... 🖤 آل هاشم واقعاً از آل هاشم بود. بعد از شهید مدنی یک امام جمعه از جنس پنجاه و هفت نشان مان داد. چقدر دلمان برای تان تنگ می‌شود. چقدر حالمان بد است... 🖤 یکی از اسامی خدای متعال "شاکر" است. ما شاکر نبودیم وجودتان را و خدا شاکر بود و قدرتان را او شناخت پس به آغوش کشیدتان.... 🖤 دیروز مدال خادمی امام رضا بر سینه داشتی و چون خوب حقش را ادا کردی، امروز امام رضا بر سینه ات زد. چقدر بچه‌های جبهه از دست امام رضا برات شهادت گرفتند... 🆔 @taalighat