eitaa logo
تأملات طلبگی
1.4هزار دنبال‌کننده
671 عکس
709 ویدیو
20 فایل
⚜️ فَبشِّرْ عِبادِ، الَّذينَ یَسْتمِعونَ الْقَولَ فَیَتَّبعونَ أَحْسنَهُ. (۱۷،۱۸ زمر) 🔊 مطالب دینی، مباحث حوزوی، کلام بزرگان، نقد و تحلیل، علوم انسانی، مسائل سیاسی. ⚖️ نَحْنُ أبْناءُ الدَّلیل نَمیلُ حَیْثُ یَمیلُ. ارتباط با ادمین: @Amirhossein_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
✍ آسیب شناسی دین پژوهی دکتر سروش(۵) 💠 نگاهی به زندگانی دکتر سروش(۴) 🔹یک ویژگی مشترک در طول ۲۸ سال پژوهش دکتر سروش می توان یافت و آن عبارت از ایجاد پیوند و ترابط مباحث فلسفی و علمی با دغدغه های اجتماعی است. وی در تمام آثار خود، با وضعیت موجود نقد چالشی دارد و با گروه یا جریانی، خود را درگیر می کند. این مطلب نشانگر این است که جهانی که او در آن زندگی می کند، نهاد ناآرام و طوفان خروشنده ای است که ایستایی و آرامش را نمی پسندد. 🔸ویژگی دیگری که باید در سرتاسر فرایند فکری سروش مشترک دانست انس و الفت او با مباحث شعری و ادبی است. 🔹ویژگی دیگر دکتر سروش این است که تنها به عرضه مطالب و اندیشه ها می پردازد و کمتر خود را در صحنه نقد و مناظره ظاهر می کند؛ هر چند وی در این باره می گوید: من با نقادی مشکلی ندارم. واقعیتش این است که من از نقد خیلی آزرده نمی شوم. من نقدها را با دقت و با لذت می خوانم اما از نقدهایی که به تعبير خودم به انگیزه ها می پردازند تا به انگیخته ها عصبانی می شوم. این ادعای سروش برای نگارنده که بارها دیدگاه های وی را با احترام و با رویکردی علمی نقد کرده و جوابی نشنیده، پذیرفتنی نیست. وی در طول این سال ها که مرتب به طرح آرای غربیان و بومی سازی آنها پرداخت و نقدهای فراوان شنید، جز در مورد اندکی پاسخ نداد و به هیچ وجه حاضر به شرکت در مناظره نشد. علاوه بر این مطلب، مخالفان و منتقدان وی، خدشه ای بر ایشان وارد می سازند که عبارت از بی دقتی وی نسبت به اندیشه اسلامی و اصرارورزی بر نقد دیدگاه های عالمان و فقهای شیعه است. سخن در این نیست که چرا او به نقد عالمان می پردازد؛ زیرا اصولا بدون نقد دیگران نمی توان رشد معرفت را انتظار داشت، بلکه سخن در این است که چرا ایشان در نقد و رویکرد سلبی نسبت به فقها و عالمان شیعه عجول است؟ 👇👇 @Taammolate_talabegi
✍ آسیب شناسی دین پژوهی دکتر سروش(۶) 💠 نگاهی به زندگانی دکتر سروش(۵) 🔹دکتر سروش گرچه به عرصه های مختلف عرفانی و اخلاقی و هنری و دینی پرداخته است، اما تقریبا در تمام مسایل، معرفت شناسانه نظر می کند. وی خود را جامعه شناس، روانشناس و متکلم نمی داند، اما معرفت شناسی و انسجام را دغدغه اصلی خود می پندارد یعنی دین شناسی با جامعه شناسی و روان شناسی و تاریخ همخوانی داشته باشد و از طرفی، دغدغه اصلی خود را صدق معرفی می کند. 🔸یک نکته را نباید فراموش کرد که سروش، روشنفکرانه به طرح مباحث می پردازد یعنی همانند روشنفکران دیگر بیش از همه دغدغه تحول را دارد به همین جهت، بیشتر نوشته های ایشان، فاقد منبع و ارجاعات علمی است. او هرگاه مطلبی را به دانشمند غربی یا اسلامی نسبت می دهد، آدرس آن را نمی گوید و نمی نویسد و با قدرت بیان ادبی تلاش می کند تا این اندیشه را در ذهن مخاطب تزریق کند و او را به عرصه تحولات اجتماعی بیاندازد. سرّ عبارت پردازی های سروش نیز همین نکته است. او با اینکه اعتراف کند که از روش تحلیلی و آنالیتیک لذت و بهره می برد اما به کارگیری واژه های نامأنوس و اصطلاحات ادبی نه تنها به وضوح مطالب کمک نمی رساند، بلکه بسیار به دشواری مباحث می افزاید. خطابه گرایی و ادبی محوری مطالب این روشنفکر یکی از موانع جدی و اساسی برای ایجاد گفتمان علمی و منطقی است. سروش به راحتی می توانست هر یک از دیدگاه های خود از جمله نظریه قبض و بسط و همچنین سایر نظریه ها را در قالب یک مقاله به خوانندگان منتقل کند، اما روشنفکرانه با عبارت های ادبی به تفصیل آنها می پردازد. 🔻نگارنده توجه دارد که شیوه روشنفکران دینی با منش فیلسوفان و فقها و متکلمان تفاوت دارد و بیش از آنکه به تحلیل و توصیف علمی و تخصصی مطالب بپردازند، بیشتر در صددند تا عموم مخاطبان به نظریه آنها رو آورند تا تحول اجتماعی ایجاد کنند؛ اما این هم از خطاها و آسیب های روشنفکری دینی در دوران معاصر است. 👇👇 @Taammolate_talabegi
✍ آسیب شناسی دین پژوهی دکتر سروش(۷) 💠 فرآیند فکری دکتر سروش 🔹فرآیند و بسط اندیشه های دکتر سروش را با دو رویکرد می توان پی گرفت. رویکرد نخست: شخص محور است یعنی با توجه به شخصیت هایی که بیشتر در شکل یابی اندیشه های دکتر سروش تأثیر گذار بوده اند، شناسایی فرایند فکری ایشان انجام پذیرد؛ رویکرد دوم: جریان یا موضوع محور است یعنی با توجه به جریان هایی که دکتر سروش با آنها در تقابل بوده یا موضوعاتی که دغدغه فکری او را تشکیل می دهند، بسط اندیشه های ایشان، بازخوانی و تحلیل شود. 🔸دکتر سروش سه مرحله کلی را طی کرده است: 🔻در مرحله نخست به نظام فکری، سنتی و روشنفکری دینی استاد مطهری پایبند است و بر این اساس، پیوند دین و سیاست و نظام جمهوری اسلامی مبتنی بر ولایت فقیه و عضویت در ستاد انقلاب فرهنگی را می پذیرد. او با پذیرش دین حداکثری، ایدئولوژیک شدن دین را ممکن می شمارد، نظریه جهاد و شهاد به عنوان منطق مبارزه علیه مستکبران و متجاوزان مطرح می کند و به نبوت امامت و مهدویت معتقد است. البته سروش در این دوره، ضمن پذیرش نظر واقع گرایی معرفتی، بر نظریه ابطال پذیری پوپر در علوم تجربی و تفکیک واقعیت از ارزش تأکید می ورزد. 🔻او در مرحله دوم، امکان تئوری سازی علوم انسانی و استقلال آن ها و ضرورت اداره جامعه توسط علوم انسانی را در کنار مباحث معرفت شناسی دینی و نسبیت و تحول فهم دین (نظریه قبض و بسط تئوریک شریعت) مطرح می سازد. 🔻مرحله سوم فکری سروش به عدم امکان ایدئولوژیک کردن دین و نظریه دین حداقلی در سه عرصه عقاید و احکام و اخلاق و پذیرش سکولاریزم و نفی ولایت فقیه می انجامد. سروش در این مرحله تنها با تفکیک ذاتی و عرضی دین به حذف بخش عمده ای از محتوای اسلام نمی پردازد؛ بلکه نظریه بسط تجربه نبوی را می پذیرد و دین و وحی را با تجربه دینی یکسان می انگارد و در ادامه این مرحله به گوهر تشیع یعنی امامت و مهدویت حمله ور می شود. 👇👇 @Taammolate_talabegi
✍ آسیب شناسی دین پژوهی دکتر سروش(۸) 💠 فرآیند فکری سروش با رویکرد شخص محوری(۱) 🔹دکتر سروش در فرایند فکری خود به ترتیب از شخصیت هایی مانند ملاصدرا، پوپر، کانت، گادامر و شلاير ماخر متأثر بوده است؛ بر این اساس، می توان چهارگام را به این رویکرد شخص محوری به شرح زیر نسبت داد. 🔻گام نخست: رویکرد صدرایی دکتر سروش در این مرحله، گرایش خود را به اندیشه های صدرایی و مبانی معرفت شناختی و رئالیستی حکمت متعالیه با تدوین کتاب نهاد ناآرام جهان نشان می دهد. او می گوید: بعد از خواندن کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم در ۲۱ سالگی به این نتیجه رسید که فلسفه اسلامی بر فلسفه های دیگر برتری دارد و ما به کمک این فلسفه می توانیم به هر پرسش و نقدی پاسخ گوییم؛ نظری که البته سروش بعدها از آن عدول کرد و فلسفه تحلیلی را بر فلسفه اسلامی ترجیح داد. وی درباره شخصیت علمی ملاصدرا و فلسفه وی می نویسد: مرحوم صدرالمتألهين بدون تردید، اگر بزرگترین فیلسوف فرهنگ اسلام نباشند، بزرگ ترین فیلسوف شیعی است، و نقشی که در عالم فلسفه داشته تقریبا بی نظیر است ... فلسفه او یک فلسفه التقاطی نیست، بلکه یک فلسفه ترکیبی است، یعنی فلسفه حکمت متعالی ملاصدرا مخلوطی نیست از فلسفه مشاء و فلسفه اشراق بلکه آن دو، مقدمات لازمی بودند که در بوته ذهن او با هم جوشیدند و ترکیب شدند و او توانست فلسفه نوینی را که بر این پایه ها و ریشه ها تکیه کرده بود تولید کند و به وجود بیاورد. 🔻گام دوم: رویکرد پوپری سروش در این مرحله با توجه به علاقه اش نسبت به فلسفه علم و گرایش به دیدگاه های فیلسوفان علم به ویژه ابطال گرایی پوپر به سوی ابطال گرایی معرفت تجربی سوق می یابد، کتاب «علم چیست؟ فلسفه چیست؟» در این مرحله تدوین می شود و برای نخستین بار فلسفه علم کارل پوپر وارد اندیشه دانشگاهیان می گردد. آگاهی وی از فلسفه علم و فلسفه سیاسی کارل پوپر سبب شد تا به همراه بزرگانی چون استاد مطهری، استاد مصباح و استاد سبحانی به نقد مارکسیسم که یکی از جدی ترین رقبای انقلاب اسلامی بود، بپردازد. 👇👇 @Taammolate_talabegi
✍ آسیب شناسی دین پژوهی دکتر سروش(۹) 💠 فرآیند فکری سروش با رویکرد شخص محوری(۲) گام سوم: رویکرد کانتی و گادامری 🔹سروش که سال ها خود را شاگرد خلف پوپر می دانست، از اردیبهشت سال ۱۳۶۷ وارد مرحله جدیدی می شود و مدتی فلسفه علم را کنار گذاشته و پای به عرصه هرمنوتیک و معرفت شناسی معارف دینی می گذارد. او با تدوین قبض و بسط تئوریک شریعت که به صورت مقالاتی در کیهان فرهنگی نیمه دوم دهه شصت با عنوان بسط و قبض تئوریک شریعت منتشر گردید، رویکرد گادامر و نسبی گرایی معرفت دینی را نظام مند کرد. 🔸هر چند نمی توان نویسنده نظر قبض و بسط را بنیانگذار نظریه نسبیت معرفت دینی دانست، زیرا سالها پیش این نظریه توسط اقبال لاهوری، مهندس جلال الدین آشتیانی و دکتر شریعتی مطرح شده بود، اما دکتر سروش، برای اولین بار توانست این نظریه را با استفاده از ذهن شناسی و فلسفه استعلایی کانت و هرمنوتیک فلسفی گادامر به صورت ارکان سه گانهای نظام مند سازد. جالب توجه این که، گادامر، شاگرد هایدگری است که به شدت با پوپر در تزاحم و تعارض بوده و همانند اسلاف مکتب پوزیتویسم و اگزیستانسیالیسم دائما در حال ستیز و مخالفت با یکدیگر بودند و حال دکتر سروش، هرمنوتیک فلسفی هایدگر را با بهره گیری از کتاب حقیقت و روش گادامر احیا می کند و در کنار نظريه ابطال گرایی پوپری می نشاند؛ البته سروش هیچ گاه در کتاب قبض و بسط تئوریک شریعت، نام گادامر را نمی برد، اما از صامت دانستن دین و تأثیرگذاری معارف بیرون دینی بر فهم متون دینی کاملا پیدا است که او از این مدرسه بهره فراوان برده است. 🔻باید به این نکته هم توجه داشت که قبض و بسط، نقطه آغازین مخالفت علمی - نه عملی - دکتر سروش با نظام جمهوری اسلامی است، زیرا وقتی معرفت دینی، معرفتی بشری گردد و ناخالص و نامقدس و آمیخته ای از حق و باطل و نسبی و عصری معرفی شود؛ در آن صورت، تشکیل حکومت دینی برگرفته از معرفت دینی نامقدس از تقدس می افتد و معرفتی بشری خواهد شد؛ علاوه بر این که، متون دینی صامت، قابلیت این را دارند تا با معارف بشرى لیبرالیستی هم تفسیر شوند و مدل دیگری از حکومت دینی لیبرالیستی را در جامعه پیاده کنند. 👇👇 @Taammolate_talabegi
✍️ آسیب شناسی دین پژوهی دکتر سروش(۱۰) 💠 فرآیند فکری سروش با رویکرد شخص محوری(۳) گام چهارم: رویکرد شلاير ماخرى 🔹دکتر سروش در این مرحله به نسبیت معرفت تجربی و معرفت دینی بسنده نمی کند و پا را فراتر گذاشته و نسبیت دین را هدف قرار می دهد. او با تدوين و انتشار «بسط تجربه نبوی» در سال ۱۳۷۸، تأثير پذیری خود را از شلايرماخر و شاہ ولی الله دهلوی نشان میدهد. وی در این اثر، علاوه بر بسط تجربه نبوی به مقوله های دیگری مانند ذاتی و عرضی در ادیان، دین اقلي و اکثری، خاتمیت پیامبر و غیره نیز پرداخته است. 🔸به تعبير وي: [در] قبض و بسط تئوریک شریعت، سخن از بشری بودن و تاریخی بودن و زمینی بودن معرفت دینی می رفت و اینک در بسط تجربه نبوی سخن از بشریت و تاریخیت خود دین و تجربه دینی می رود. به عبارت دیگر، این کتاب رویه بشری و تاریخی و زمینی وحی و دیانت را، بدون تعرض و رویه فرا تاریخی و فرا طبیعی آن، بل با قبول و تصديق آن، می کاود و باز می نماید. 🔻کتاب صراط های مستقیم که کوششی است در راه بسط اندیشه کثرت گرایی، در این مرحله از دین شناسی سروش نگاشته شده است. کثرت گرایی دینی به تعبیر وی، نظریه ای معرفت شناسانه و دین شناسانه در باب حق بودن ادیان و محق بودن دینداران است. مؤلف صراط های مستقیم با بهره گیری از قبض و بسط تئوریک شریعت و بسط تجربه نبوی به تفسیر خاصی از هدایت، عقلانیت و تفسیر تجارب و متون می پردازد تا بر حق های بسیار مهر صحت بنهد. تعارض دانستن امامت و خاتمیت و نیز امامت و دمکراسی که در سال ۱۳۸۴ در دانشگاه سوربن فرانسه در جمع دانشجویان مطرح کرد، در راستای تکمیل مرحله چهارم معنا پیدا می کند. 👇👇 @Taammolate_talabegi
✍️ آسیب شناسی دین پژوهی دکتر سروش(۱۱) 💠 فرآیند فکری سروش با رویکرد جریان و موضوع محوری(۱) 🔹دکتر سروش در دومین توصیف و تحلیل بسط فکری اش با جریان ها و موضوعات متنوعی درگیر شده است. دغدغه های فکری و اجتماعی او را نمی توان یکسان معرفی کرد. گاهی مارکسیسم و زمانی معرفت تجربی و در مواردی، معرفت دینی و سپس دین و بعد مسایل سیاسی و اجتماع حکومت جمهوری اسلامی ایران دغدغه و موضوع نگاشته ها و سخنرانی ها او به شمار می آمد. بر این اساس، می توان پنج مرحله را در این رویکرد فرآیند فکری سروش نسبت داد. شایان ذکر است گر چه دغدغه های او سیر تاریخی پیدا می کند، اما این گونه نیست که اگر در مرحله نخست، دغدغه ای داشته و بعد وارد دغدغه دیگری در مرحله دوم شده اند، دست از دغدغه گذشته برداشته است، بلکه دغدغه ها و موضوعات پژوهشی ایشان سیر تکاملی می یابند. 🔸مرحله نخست: دغدغه مقابله با مارکسیست ها(۱) اگر با آثار نخستین دکتر سروش مانند نهاد ناآرام جهان (نظریه فلسفه ملاصدرا درباره حرکت جوهری) و فلسفه تاریخ و ما در کدام جهان زندگی می کنیم و دگماتیسم نقابدار یا ایدئولوژی شیطانی و دانش و ارزش و نقدی و درآمدی بر تضاد دیالکتیکی آشنایی داشته باشید، در می یابید که این دوره از آثار قلمی گرچه مطالعات علمی و فلسفی تلقی می شوند، اما او عمدتا با جریان و فلسفه مارکسیسم در چالش است و نشان می دهد که اولا فلسفه غیر از علم است و نمی توان با مطالب علمی به نظام فلسفی دست یافت؛ ثانيا با توجه به اینکه قانون های علمی ابطال پذیرند و تجربه ها مسبوق به فرضیه ها هستند، پس نمی توانند جهت كل تاریخ را نشان دهند و فلسفه تاریخ را بزایند؛ ثالثا اخلاقیات نیز از علوم تجربی جدایند و رابطه منطقی میان آنها وجود ندارد و مقوله ای به نام اخلاق علمی و اخلاق تکاملی زاییده مغالطه ربط «باید به هست» است. 👇👇 @Taammolate_talabegi
✍️ آسیب شناسی دین پژوهی دکتر سروش(۱۲) 💠 فرآیند فکری سروش با رویکرد جریان و موضوع محوری(۲) 🔸مرحله نخست: دغدغه مقابله با مارکسیست ها(۲) 🔹دکتر سروش برای این که مبنای خود را در باب علوم تجربی طبیعی و انسانی به اثبات برساند، آثاری را در حوزه علم و فلسفه علوم اجتماعی ترجمه و تأليف می کند. وی، علاوه بر تألیف کتاب علم چیست؟ فلسفه چیست؟ که به فلسفه علم و فلسفه فلسفه و درس هایی در فلسفه علم الاجتماع که به فلسفه علوم اجتماعی مربوط است و تفرج صنع به ترجمه آثار زیر پرداخت: ۱.فلسفه علوم اجتماعی، آلن راین. ۲.مبادی ما بعد الطبیعی علوم نوین، ادوين آرثر برت. ٣.علم شناسی فلسفی، مجموعه مقالاتی از دایرة المعارف پل ادواردز. ۴.تبیین در علوم اجتماعی، دانیل لیتل. 🔸پس تا اینجا دکتر سروش تلاش می کند با بهره گیری از فلسفه علم و فلسفه فلسفه و فلسفه علوم اجتماعی، رویکردی معرفت شناسانه و درجه دوم به علوم انسانی و طبیعی و فلسفه داشته باشد و نظریه ابطال پذیری پوپر و دیدگاه هیوم در باب معضله استقرا را احیا کند و اعتبار و حجیت منطقی تجربه علمی را بکاهد. او استقرا و تجربه را در اثبات معارف تجربی ناکارآمد معرفی کند تا بتواند فلسفه علمی و اخلاق علمی و تکاملی مارکسیست ها را نقد کند. حال که تا حدودی، مرحله نخست روشن شد، بهتر است به ریشه یابی این رویکرد اجتماعی بپردازیم و اینکه چرا و چگونه او به وادی مسائل اجتماعی و نقد مارکسیست ها افتاد؟ دکتر سروش، گرچه خود را شخصیت راز آلود و تماشاگر معرفی می کند، ولی علاوه بر اندیشه ورزی، به دغدغه ها و دردمندی های اجتماعی نیز توجه داشت و درون گرا و راز گرایی خود را در یک حادثه عادی و در عین حال عجیب به تفکر و تعهد اجتماعی منتقل کرد. 🔻دکتر سروش، وضع خانوادگی خود را هم در توجه دادن به دغدغه ها و عدالت اجتماعی و سوسیالیسم بی تأثیر نمی داند زیرا به گفته وی، زندگی آنها فروتر از یک زندگی متوسط بود و پدرش با چهار فرزند تنها یک کسب بسیار ساده و کم درآمد داشت. 👇👇 @Taammolate_talabegi
✍️ آسیب شناسی دین پژوهی دکتر سروش(۱۳) 💠 فرآیند فکری سروش با رویکرد جریان و موضوع محوری(۳) 🔸مرحله دوم: دغدغه معرفت شناسی دینی و تأکید بر نسبیت معرفت دینی 🔹مرحله نخست تنها دکتر سروش را در نقد مارکسیسم مدد نرسانید بلکه او را به دنیای دیگری سوق و جهت داد. وی با استمداد از مرحله نخست، وارد دومین مرحله می شود یعنی معرفت دینی را به جای معرفت تجربی، موضوع پژوهش خود قرار می دهد. رویکرد معرفت شناسانه و درجه دوم و تاریخی و فلسفه مضاف به علوم و معارف اسلامی او را به نسبی گرایی معرفت دینی می کشاند. 🔻سروش با نوشتن قبض و بسط تئوریک شریعت نه تنها متون دینی را صامت معرفی می کند بلکه فهم دین و معرفت دینی را زاییده همه معارف بشری اعم از علم و فلسفه می داند. معرفت تجربی که هیچ گاه توفیق اثبات نمی یابند و پرونده آنها تنها در حد ابطال به بایگانی می رود، ترابط وثيق تأثير گذارانه بر معارف دینی می گذارد و معرفت دینی نامقدس و ناکامل و نسبی و عصری را به ارمغان می آورد. پس مبنای سروش در فلسفه علوم تجربی، منشا پیدایش نظریه قبض و بسط در فلسفه علوم دینی گردید. 👇👇 @Taammolate_talabegi
✍️ آسیب شناسی دین پژوهی دکتر سروش(۱۴) 💠 فرآیند فکری سروش با رویکرد جریان و موضوع محوری(۴) 🔸مرحله سوم: تفسیر گزاره و باورهای دینی سروش با طرح قبض و بسط تئوریک شریعت، در اردیبهشت ۶۷ و خرده گیری های ناقدان و توصیه های پاره ای از دوستان بر آن شد تا پا به عرصه دیگری بگذارد و خود را از بی دینی مبرا سازد. بر این اساس در سال ۱۳۶۸ در مسجد جامع امام صادق (ع) به تفسیر نهج البلاغه پرداخت. او خطبه امام علی(ع) درباره متقین را با عنوان اوصاف پارسایان و نیز نامه امام علی(ع) به امام حسن(ع) را با عنوان حکمت و معیشت در سه دفتر شرح و تبیین کرد. 🔸مرحله چهارم: دغدغه دین و تأکید بر نسبیت آن مرحله چهارم اندیشه سروش زاییده تأثیرگذاری مرحله دوم است. وی در این مرحله وارد دین شناسی می شود، به عبارت دیگر، نظريه قبض و بسط تئوریک شریعت که به حوزه فلسفه معرفت دینی ارتباط داشت بر مباحث فلسفه دین و دین شناسی تأثیر می گذارد. سروش در این مرحله، دیگر از فهم دین سخن نمی گوید بلکه خود دین، موضوع تحقیق او است. در سال ۱۳۶۷ در مسجد امام صادق (اقدسیه تهران) بحث علل اقبال به دعوت انبیا را ارایه می کند و در سال ۱۳۶۸ به قم آمده و در مؤسسه امام رضا (ع) بعد از توصیف و گزارش نظریه قبض و بسط تئوریک شریعت و تبیین نسبی گرایی معرفت دینی به مباحث فلسفه دین مانند انتظار بشر از دین و علم و دین می پردازد و بعدها کتاب های فربه تر از ایدئولوژی (۱۳۷۳ ش) و بسط تجربه نبوی (۱۳۷۸ ش) را به انتشار می رساند. حقیقت دین را با تجربه دینی مترادف دانسته و آن را بسط می دهد. ⁉️سروش با طرح این گونه مباحث و بیان شبهات چه غرضی را دنبال می کند؟ ❓چرا به جای تأثیر پذیری از اندیشه های نو ظهور مسیحیت به سراغ تولید اندیشه های دینی بومی و اسلامی نمی رود؟ ❗️آیا بهتر نبود سروش این گونه مباحث را در جمع فضلای حوزوی و دانشگاهی مطرح می کرد که هم دیدگاه های او به صورت منطقی تحلیل و ارزیابی شود و هم اینکه منشأ تولید علم گردد؟ ❓آیا جلساتی که در سالهای ۱۳۶۸ به بعد در قم برای جمعی از فرهیختگان حوزه داشتند، برای او و حاضران مفید نبود؟ 🔻نمیدانم شاید سروش سودای دیگری در سر داشت که با پیشنهاد و توصیه هایش در کتاب حکمت و معیشت سازگاری نداشت، حال با حکمت نمی ساخت یا با معیشت؟ خدا می داند. 👇👇 @Taammolate_talabegi
✍️ آسیب شناسی دین پژوهی دکتر سروش(۱۵) 💠 فرآیند فکری سروش با رویکرد جریان و موضوع محوری(۵) 🔸مرحله پنجم: نقد اندیشه سیاسی و اجتماعی اسلام پنجمین مرحله فکری سروش، درگیری مباحث تئوریک او با مسائل سیاسی،اجتماعی است که از سال ۱۳۷۱ در دانشگاه اصفهان به مناسب روز وحدت حوزه و دانشگاه آغاز شد و با سخنرانی انتظارات دانشگاه از حوزه فایل این مرحله ظهور یافت. ویراست این سخنرانی در کتاب فربه تر از ایدئولوژی منتشر شده است که بعدها با نگارش سیاست نامه به کار خود ادامه داد. 🔻البته وی درباره اندیشه ولایت فقیه به عنوان یکی از مهم ترین مسایل اجتماعی اسلام می نویسد: شما سرتاسر زندگی سیاسی مرا در این ۲۰ سال نگاه کنید، در کتاب های من، در سخنرانی های من، هیچ گاه توجیهی از ولایت فقیه نکرده ام. چون به آن عقیده نداشتم، از اولش هم اعتقاد نداشتم، هیچ وقت هم چنین لفظی را بر لب نیاورده ام. نزد امام هم می رفتیم ولی هیچ وقت این تئوری را قبول نداشتم. من از ابتدا اندیشه دموکراتیک داشتم. 🔹دکتر سروش در مرحله پنجم، حلقه کیانی را که در اواخر دهه ۶۰ و در اوایل دهه ۷۰ برای نشر دیدگاه های خود راه انداخت، به یک حزب سیاسی، اجتماعی تبدیل کرد تا بتواند به تغییر نظام سیاسی - اجتماعی بپردازد و انقلاب دیگری در کشور ایجاد کند. دکتر سروش شاگردان زیادی تربیت کرد که بسیاری از آنها در جریان انتخابات دوم خرداد ۱۳۷۶ توانستند کرسی های مختلف قوه مجریه و مقننه و سایر نهادهای دولتی و اجتماعی را به دست گیرند و برخی دیگر نیز با تشکیل NGO به فعالیت های غیر دولتی اشتغال ورزیدند. 👇👇 @Taammolate_talabegi
✍️ آسیب شناسی دین پژوهی دکتر سروش(۱۶) 💠اولین نظریه در باب معرفت شناسی دینی که به صورت مدون و نظام وار عرضه گردیده رویکرد دکتر عبدالکریم سروش است که با عنوان بسط و قبض تئوریک شریعت (نظریه تکامل معرفت دینی) از اردیبهشت ماه ۱۳۶۷ تا خرداد ۱۳۶۹ در مجله ماهانه کیهان فرهنگی به صورت متوالی عرضه شد و سپس در ۱۳۷۰ به صورت کتاب با عنوان قبض و بسط تئوریک شریعت منتشر شد. 🔸جایگاه علمی نظریه قبض و بسط 🔹نویسنده نظریه در این باره می نویسد: به بحث قبض و بسط از دیدگاه های مختلف می توانید نظر کنید. از یک حیث یک بحث معرفت شناسی خالص است، از یک حیث یک بحث کلامی است، از یک حیث یک بحث اصولی است (متعلق به علم اصول) و از یک حیث هم یک بحث تفسیری است (متعلق به علم تفسیر) و این تعلق ها، تعلق های وثیق و عمیقی است. 🔹وی در دیباچه کتاب می نویسد: نظریه قبض و بسط که در اصل یک نظریه تفسیری - معرفت شناختی است به کلام و عرفان و اصول هم متعلق می شود. به کلام تعلق دارد چرا که به دین شناسی متعلق است و آشکار می کند که مفروضات پیشین ما و انتظارات ما از دین و شناخت ما از انسان تا کجا بر درک ما از کتاب و سنت تأثیر می نهد. اصولی است چرا که معلوم می کند حاجت فقیه در استنباط به کدام علوم است ... عرفانی است چرا که شریعت و طریقت و حقیقت را معنا می کند که سه گونه درک و تلقی از دین اند. 🔻 نظریه قبض و بسط نه یک نظریه اصولی و نه یک نظریه کلامی و نه یک نظریه تفسیری و نه یک نظریه معرفت شناسی محض است، بلکه یک نظریه معرفت شناسی دینی است. این نظریه با بهره گیری از مبانی هرمنوتیکی گادامر و با رویکرد درجه دوم به چگونگی تحول معرفت دینی دست یافته است. 👇👇 @Taammolate_talabegi
✍️ آسیب شناسی دین پژوهی دکتر سروش(۱۶) 💠 ارکان نظریه قبض و بسط تئوریک شریعت 🔹حقیقت مطلب آن است که نظریه قبض و بسط از سه اصل و شش تز تجاوز می کند و قابلیت بسط تا ده ركن را خواهد داشت و بیش از آنچه در خلاصه نظریه آمده، در متن کتاب ادعا شده است. 🔻ترتیب منطقی اصول و ارکان این نظریه به شرح زیر است: ١. دین از معرفت دینی متمایز است. ۲. احکام دین از احکام معرفت دینی تمایز دارند. توضیح اینکه دین صامت، ثابت، مقدس، خالص، کامل و حق است ولكن معرفت دینی ناطق، متغیر، نامقدس، غير خالص، ناقص و آمیزه ای از حق و باطل می باشد. ٣.معرفت دینی، معرفتی بشری است. ۴. معارف بشری با یکدیگر ترابط عمومی دارند. ۵. معرفت دینی نیز به عنوان یک معرفت بشری با معارف بیرون دینی در ارتباط و تلائم است. (نتیجه رکن سوم و چهارم) ۶. معارف بشری غیر دینی متحولند. ۷. معرفت دینی به تبع تحول در سایر معارف بشری دستخوش تحول و قبض و بسط است. (نتیجه رکن پنجم و ششم) ۸. معرفت دینی متکامل است. ۹. معرفت دینی نسبی است. ۱۰. معرفت دینی عصری است. 👇👇 @Taammolate_talabegi
✍️ آسیب شناسی دین پژوهی دکتر سروش(۱۷) 💠رکن اول: تمایز دین از معرفت دینی و آسیب شناسی آن 🔹اولین رکن نظريه قبض و بسط عبارت از تمایز و تفکیک دین از معرفت دینی است. توضیح مطلب اینکه، هر نظریه ای که مبانی و پیش فرض های رئالیستی داشته باشد، لاجرم میان علم و معلوم یا به عبارت دقیق تر بین معلوم بالذات معلوم بالعرض تفکیک قائل است و بعد از پذیرش چنین تمایزی تطابق و یا عدم تطابق علم با معلوم به میان می آید. نظریه قبض و خود را نظریه معرفت شناسانه رئالیستی معرفی می کند و بر این اساس یکی از مبانی خود را تمایز معرفت دینی از دین قلمداد می نماید. 🔻دکتر سروش می نویسد: نظریه قبض و بسط تئوریک شریعت یک نظریه رئالیستی است یعنی میان شي و تصور از شئ فرق می نهد خواه این تصور صحيح باشد خواه ناصحیح، آن ایده الیسم است که میان ذهن و خارج فاصله ای نمی بیند و خارج را عین ذهن یا ذهن را عين خارج می پندارد... درک ما از شریعت حتی اگر سراپا درست و بی نقص باشد باز هم غیر از خود شریعت است. 🔸تمایز بین هر معلوم بالذات با معلوم بالعرض، مطلب غیر قابل انکاری است و تمایز معرفت دینی از دین نیز از این اصل کلی مستثنا نیست، ولی ادعای رئالیستی نویسنده قبض و بسط با نامقدس شمردن معرفت دینی - که توضیحش خواهد آمد. قابل جمع نیست. توضیح اینکه، مکتب های رئالیستی برای اثبات واقع گرایی خود ناچار به پذیرش حداقل سه اصلند: ۱. تمایز وجودشناختی عین با ذهن یا اندیشه و خارج؛ ۲.مطابقت في الجمله صورت ذهنی با عين و خارج؛ ۳. وجود معیاری برای کشف مطابقت اعم از این که کشف این تطابق به آسانی به دست آید و یا با زحمت و مشقت تحصیل شود. 🔻پس پذیرش اصل اول و نفی اصل دوم و سوم نه تنها یک نوع پارادوکس و تناقض است، بلکه آن نظریه را از مکتب رئالیسم خارج می سازد. و این نظریه اگر مطابقت بعضی از افکار و معارف دینی را بپذیرد پس به تقدس و خلوص و حقانیت آن بعضی از افکار باید فتوای معرفت شناسانه بدهد و اگر چنان اعترافی ننماید رئالیست نخواهد بود به خصوص با توجه به جملاتی از قبیل «دین هر کس فهم او است از شریعت» بیشتر این تمایز را از دست نویسنده نظریه می گیرد، زیرا با این عبارت، دین را همان فهم از شریعت معرفی کرده است مگر اینکه مراد وی از دین، تدین باشد که در این صورت، ایشان در عبارتشان از الفاظ مشترک لفظی استفاده کرده است بدون این که برای جلوگیری از مغالطه در مشترک لفظی چاره ای بیندیشد. 👇👇 @Taammolate_talabegi
✍️ آسیب شناسی دین پژوهی دکتر سروش(۱۸) 💠رکن دوم: تمایز احکام دین از احکام معرفت دینی(صامت بودن دین، ناطق بودن معرفت دینی) 🔹دکتر سروش که در این مباحث از هرمنوتیک گادامر بهره برده‌ است و هرمنوتیک گادامر نیز به نسبیت فهم هر متنی می انجامد. دیدگاه گادامر بیش‌ از همه مورد هجوم اندیشمندان غربی همچون یورگن هابرماس، ولفهارت پاتنبرگ و ای دی هیرش قرار گرفته‌ است. 🔸دکتر سروش باید توجه می‌داشت که گادامر متون را نه‌ تنها صامت نمی‌دانست که برای آن‌ها نیز افق معنایی قائل بود و فهم را زاییده تلاقی دو افق معنایی متن و مؤلف می‌دانست. درضمن آن‌هایی که متون و الفاظ و عبارات را صامت و خاموش می‌دانند به متون دینی اکتفا نمی‌کند و هر متنی را مشمول این قاعده می‌دانند، بدین‌ سان معرفت دینی عالمان نیز محکوم به این حکم می‌گردند زیرا معرفت دینی عالمان نیز با الفاظ و عبارات و متن معینی به دیگران انتقال می‌یابند؛ پس تفکیک و تمایز دین با معرفت دینی از این منظر ناتمام است. 🔻کسی که خود را رئالیست بداند و بین دین و معرفت دینی تمایز قائل شود و دین را صامت و خاموش و معرفت دینی را ناطق بداند دیگر معنا ندارد دین را گاهی نعمت و زمانی نقمت معرفی کند(مقاله درک عزیزانه ی دین)، زیرا بر این مبنا آنچه در اختیار آدمیان است معرفت دینی و فهم ما از دین است و عامل سعادت یا شقاوت نیز همین معرفت دینی است؛ پس ایشان چگونه و با چه مبنایی اوصاف نعمت، نقمت، عزت و ذلت و امثال این‌ها را به دین نسبت می‌دهند؟ 👇👇 @Taammolate_talabegi
✍️ آسیب شناسی دین پژوهی دکتر سروش(۱۹) 💠رکن دوم: تمایز احکام دین از احکام معرفت دینی( ثابت بودن دین، متغیر بودن معرفت دینی) 🔹 نظریه قبض و بسط در عین اینکه بر ثبات دین ادعا دارد، خود دین را نیز صددرصد متحول خواهد کرد؛ زیرا وقتی دین عبارت از کتاب و سنت شد یکسری علوم بشری هستند که دین یعنی کتاب و سنت (به گمان نویسنده نظریه) را به ما می دهند مانند علم رجال و بخشی از علم اصول و پاره ای از مباحث علم کلام مثلا علم رجال به ما می گوید راویانی که حديث النظافة من الايمان را نقل کرده اند، ویژگی های صداقت، پر حافظگی و عدالت را باید دارا باشند و یا دارا هستند و همچنین علم اصول حجیت تواتر و خبر واحد را برای ما تثبیت می کند و نتیجه این دو مسأله رجالی و اصولی حدیث فوق جزو سنت محسوب می شود و یا علم کلام مدعای نبوت نبی را صادق معرفی می کند، پس آیات منقوله از ایشان جزو دین حق به حساب می آید، لذا پس این علوم بشری دین یعنی کتاب و سنت را برای ما می سازند و همه این علوم معارف درجه اول و بشری هستند که جملگی گرفتار تحول عمومی نظریه قبض و بسط می گردند. 🔸علومی چون تفسیر قرآن، شرح حدیث، کلام، فقه، اخلاق و غیره علومی هستند که به ما معرفت دینی عطا می کنند. همچنین علومی وجود دارد که خود دین را به ما می دهند مانند علم رجال که به ما نشان می دهد که از زبان پیامبران و ائمه اطهار چه احادیثی نقل شده است؟ پس برای این که استناد حدیثی به معصوم ثابت شود، وجود حداقل دو علم ضرورت دارد: اول علم رجال، دوم بخشی از علم اصول مانند حجیت تواتر، خبر واحد و ظن و این دانش ها به لحاظ این که از متون دینی به دست نمی آیند، معارف غیر دینی شمرده می شوند و البته بشری نیز هستند. 🔻اگر تحول عمومی معارف بشری را بپذیریم به ناچار تحول این علوم را نیز باید پذیرفت و در نتیجه دینی که از این علوم به دست می آید، گرفتار تحول می شود بلکه اگر دین را به معنای کتاب و سنت نگیریم و آن را به علم مکنون الهی و تمام گفته هایی که في الواقع از دهان مبارک معصومین صادر شده است حمل کنیم، می توان به ثبات دین فتوا داد؛ در غیر این صورت نظریه قبض و بسط در عین این که ادعای ثبات دین را دارد، ولی در واقع آن را صددرصد متحول می داند. به نظر نگارنده، اگر دین را عبارت از علم مکنون الهی بگیریم، از آن جهت که این گزاره نیز معرفتی بشری است همچنان در دام تحول عمومی معارف اسیر است مگر اینکه از تحول همه معارف بشری دست بشوییم و ایجاب کلی آن نظریه را کنار زده و به ایجاب جزیی بسنده کنیم. 👇👇 @Taammolate_talabegi
✍️ آسیب شناسی دین پژوهی دکتر سروش(۲۰) 💠رکن سوم: معرفت دینی معرفتی بشری است که اوصاف بشر در معرفت پرورده او ریزش می کند و این اوصاف اعم از قوه عاقله می‌باشند و شئون و احوال پست و شریف آدمی در علم او تاثیر می‌گذارند. 🔹این سخن که همه معارف بشری محکوم به احکام عقلانی و غیر عقلانی بشری است، فقط در علوم حصولی تصور دارد گر چه تصديق آن هم به صورت موجبه كلیه قابل اثبات نباشد، ولی در علوم حضوری که عالم مستقيمة با وجود معلوم ارتباط برقرار می کند چنین سخنی ناتمام است، زیرا در این دسته از علوم خطا، انحراف و کج روی معنا ندارد و همه افراد بشر در این علوم، معصوم می باشند. البته بر کسی پوشیده نیست که وقتی عارف یا شخص شهود کننده در صدد تفسیر مکاشفه و درک حضوری خود بشود ناچار است علم حضوری را به علم حصولی تبدیل کند و در بهره گیری از علم حصولی ممکن است دچار لغزش، خطا و انحراف شود. 🔻سروش به گونه ای ادعای خود را در رکن سوم مطرح و تفسیر می کند که گویا معیاری برای تشخیص معرفت مدلل و معلل وجود ندارد و اگر چنین دیدگاهی داشته باشد، نه تنها با مبانی دیگرش که عبارت از تفکیک انگیزه با انگیخته است، منافات دارد، بلکه گرفتار نوعی نسبی گرایی پیچیده می شود که هیچ راه فراری از آن نخواهد داشت. بر خوانندگان مخفی نیست که نسبی گرا با نفی هرگونه معیار سنجش، سخنان و مدعیات خود را نیز گرفتار شک و تردید می کند، اگر نویسنده این نظریه با نسبی گرایی مخالف است و تفکیک انگیزه و انگیخته را می پذیرد و با نظریه دگماتیسم نقابدار همچنان مخالفت می ورزد، در آن صورت نباید بر ریزش اوصاف معلل بشری در مقام شکار و داوری تأکید ورزد. 👇👇 @Taammolate_talabegi
✍️ آسیب شناسی دین پژوهی دکتر سروش(۲۱) 💠رکن چهارم: ترابط عمومی معارف بشری 🔹دکتر سروش درباره ارتباط معارف با یکدیگر بر این نکته تاکید دارد که وقتی می‌گوییم بین معرفت ها ارتباط است گاه منظور ارتباط تولیدی قیاسی و گاه منظور ارتباطی وسیع تر از تولیدی است. وی در نحوه تأثیر گذاری معارف با یکدیگر بر این باور است که دانسته های بعدی همواره با دانسته های پیشین دو کار می کنند: اول طرد و حذف معارض ها. دوم ترکیب با دانسته های دوست. 🔸سروش در آغاز قبض و بسط ادعای ترابط معارف را به صورت موجبه جزییه مطرح می کند و می نویسد: پاره های مختلف معرفت بشری در داد و ستد مستمرند و ربطی وثيق با یکدیگر دارند. اگر در علم نکته بدیعی روی نماید، معرفت شناسی و یا فلسفه را متأثر می کند. و تحول فهم فلسفی، فهم آدمی درباره انسان و جهان را عوض می کند، انسان و جهان که چهره دیگر یافت، معرفت دینی هم معنای تازه به خود می گیرد. 🔻سروش در مقام اثبات این ادعا به نمونه های تاریخ علم مانند: تأثیر نظریه حرکت زمین بر معارف دیگر و از جمله کلام و تأثیر حرکت شناسی نیوتن بر فلسفه كانت و لوازم نظام فلسفی او و تأثیر دانش جدید بدن شناسی در شناخت روح و رابطه اش با بدن و رابطه الهیات فلسفه بر طبیعیات به سه نوع تأثیر آگاهی های پسین بر آگاهی های پیشین اشاره می کند که عبارتند از: الف. اثبات و تأیید؛ ب. رد و ابطال؛ ج. تنگ و فراخ کردن دایره معنا و دلالت و یا دگرگون کردن آن؛ وی در ادامه بحث به نمونه هایی از سه نوع تأثیرگذاری اشاره می کند. 👇👇 @Taammolate_talabegi
✍️ آسیب شناسی دین پژوهی دکتر سروش(۲۲) 💠رکن پنجم: معرفت دینی نیز به عنوان یک معرفت بشری با معارف بیرون دینی در ارتباط و تلائم است. 🔹مؤلف قبض و بسط برای اثبات ترابط عمومی به دلایل استقرایی و منطقی تمسک جسته است؛ البته وی در مقالات قبض و بسط تنها به تأیید ادعای ترابط عمومی فتوا می دهد و می نویسد: هویت جمعی داشتن دانش بشری، امری است که هم منطقا و هم استقرائا قابل تأیید است. وی در مقالات قبض و بسط بیشتر به ادله استقرایی و در مقالات موانع فهم تئوری قبض و بسط به دلایل منطقی پرداخته است. 🔻بدون تردید نمونه های استقرایی ایشان اثبات کننده امری نیستند و تنها فرضیه علمی خاصی را در اختیار اندیشمندان قرار می دهد که با ذكر نمونه های معارض، ابطال می شود. لازم به ذکر است که مؤلف محترم در بیان ادله گاه به ترابط عمومی و همگانی معارف بشری نظر می کند و گاه در صدد اثبات ارتباط معرفت دینی با معارف بیرون دینی می باشد. 🔸در نحوه ارتباط میان معارف دینی با معارف بیرون دینی پنج احتمال وجود دارد: ۱.هیچ گونه ارتباطی میان معارف دینی با معارف بیرون دینی وجود ندارد. ۲. همه معارف دینی با همه معارف بیرون دینی مرتبط هستند. ٣. همه معارف دینی با بعضی از معارف بیرون دینی ارتباط دارند. ۴. بعضی از معارف دینی با همه معارف بیرون دینی مربوط هستند. ۵. بعضی از معارف دینی با بعضی از معارف بیرون دینی در ارتباط هستند. 🔻احتمال اول نه قایلی دارد و نه با عقل و تجربه و تاریخ قابل اثبات است؛ احتمال دوم و سوم از احتمالاتی است که مؤلف قبض و بسط در کتاب خود به آن پرداخته است. احتمال چهارم هم مدعی ندارد ولی احتمال پنجم از کلمات عالمان اصول فقه و بزرگان معاصری مانند استاد مطهری و شهید صدر استفاده می‌شود. 👇👇 @Taammolate_talabegi
✍️ آسیب شناسی دین پژوهی دکتر سروش(۲۳) 💠 رکن ششم: تحول معارف بشری غیر دینی 🔹سروش بر این باور است که فهم ما از همه چیز در حال تحول است آن هم به نحو موجبه کلیه که بدون استثنا است و بدیهیات و حتی همین مدعا را نیز در بر می گیرد. یعنی فهم ما از همین مدعا نیز تحول می یابد. 🔸البته تحول در معرفت بشری به دو گونه کمی و کیفی و نیز طولی و عرضی تقسیم می شود؛ تحول عرضی آن است که فهم جديد با فهم پیشین در تعارض باشد؛ تحول طولی آن است که میان فهم سابق و لاحق تعارضی در کار نیست، بلکه فهم جدید بهتر از فهم پیشین است. درک های عرضی و متعارض به تصدیق یکی و تکذیب دیگری می انجامند، ولی درک های طولی با هم قابل جمع اند. 🔸دکتر سروش میان این دو تحول فرق گذاشته و کلیت و عمومیت را به تحول دوم نسبت داده و ضروریات فکری و دینی را هم شامل می شود، ولی تحول نخست را کلی ندانسته است یعنی همه احکام عملی یا دینی را شامل نمی شود. عمده تحول، در معارف دینی و غیر دینی از طریق تحول طولی فهم ها رخ می دهد. 🔻مدعای دکتر سروش این نیست که همه چیز در سیلان و تحول است بلکه فهم از همه چیز تحول می یابد. برای نمونه، گرچه اصل تناقض، بدیهی است ولی فهم همگان از آن یکسان نیست؛ برخی درکی عمیق تر و عده ای درکی سطحی از آن دارند. نکته قابل توجه این است که ثبات تصديق به چیزی از دیدگاه سروش منافاتی با تحول فهم از آن ندارد زیرا چه بسا فهم ما از گزاره ای مانند: اصل تناقض ثابت باشد ولی فهم ما از مفردات و تصورات آن متحول شود. 🔻اما فهم بهتر به عوامل گوناگونی مانند: معلومات بیشتر درباره چیزی، شناخت اضداد و اغیار چیزی، نقش عوامل مولد یک علم در فهم بهتر مسایل آن، بردن موضوع تحت کلی های متعدد، تحویل مسأله، دانستن پیشینه و توجه به رشد تاریخی آن، دانستن شروط صدق و دانستن لوازم و نتايج كذب یک سخن بستگی دارد. حوادث صامت تاریخ هم تفسیرهای گوناگون برمی دارد و طبیعت بی جان در پرتو تئوری های مختلف فیزیکی متفاوت دیده می شود. نکته قابل توجه این است که سروش تحقیق در رشد معرفت را یک تحقیق تاریخی - معرفت شناختی و از سنخ معرفتهای درجه دوم دانسته است یعنی معرفتی ناظر به معارف درجه اول است. 👇👇 @Taammolate_talabegi
✍️ آسیب شناسی دین پژوهی دکتر سروش(۲۴) 💠 رکن هفتم: تحول معرفت دینی به تبع قبض و بسط معارف بشری 🔹مدعای صاحب نظریه قبض و بسط در رکن ششم و هفتم، کلی و عام است؛ یعنی همه فهم ها را متحول با تحولی مستمر معرفی می کند. وقتی می گوییم «نماز واجب است» بر حسب آنکه وجوب را مفهوم واقعی و یا مفهوم اعتباری بدانیم و یا قضیه را حقیقیه یا خارجيه بدانیم و یا معنی ربط را چه بدانیم و بر حسب اینکه لوازم این وجوب را تا چه قدر دانسته باشیم و بر حسب اینکه ادله وجوب آن را چقدر بررسی کرده باشیم معنی آن را قطعا بهتر خواهیم فهمید. همین طور است معنای خمس و زکات، کسی آنها را یک انفاق محض می شمرد و کس دیگری می گوید بودجه حکومت اسلامی اند. هر دو می گویند واجب است؛ اما درکشان از آن بسی متفاوت است و اختلاف در کشان بر می گردد به اختلاف دیدگاهشان درباره حکومت و جامعه و انتظار از دین. 🔸سخن بر سر افزودن حلالی یا کاستن حرامی یا نسخ آیتی یا مسخ روایتی نیست، آنکه عوض می شود فهم آدمیان است از شریعت و آنکه ثابت می ماند خود شریعت است. 🔻او بر این باور است که استمداد فهم دینی از معارف بشری و تلائمشان با یکدیگر در چند سطح و از چند مجرا صورت می گیرد. اول: نهادن پرسش در برابر شریعت همچون حقوق زن چیست؟ آیا دین در باب هنر سخنی دارد؟ دوم: سازگاری و هماهنگی بخشیدن میان معارف مستفاد از کتاب و سنت با معارف مقبول عصر مانند تفسیر کهن آسمان های هفت گانه که متناسب با علوم عصر بود. سوم: تاثیر معارف بشری در معنا بخشیدن به تصورات و مفردات وارد در شریعت. چهارم: نقش پیش فرض های دین شناسانه و معرفت شناسانه و جهان شناسانه که در را به روی دین می گشایند و نیز نوع انتظاری که آدمی از دین دارد. این نحوه از استناد فهم دینی به معارف بشری مهم ترین و مؤثرترین آنها است؛ مانند: قائل شدن به نظم و علیت و یا زبان عرفی یا رئيس العقلا دانستن شارع مقدس. 👇👇 @Taammolate_talabegi
✍️ آسیب شناسی دین پژوهی دکتر سروش(۲۵) 💠 آسیب شناسی رکن ششم و هفتم: تحول معرفت دینی به تبع قبض و بسط معارف بشری 🔹دکتر سروش در بحث بهتر فهمیدن و فهم عمیق تر تفاوتی میان پدیده های عینی و عبارت های متنی نمی گذارد و داوری یکسانی برای هر دو ارایه می کند؛ در حالی که فهم عمیق تر عبارات در گرو شناخت بیشتر معانی الفاظ است و وقتی تمام معانی حقیقی و مجازی لفظی درک شد، دیگر فهم به نهایت خود می رسد. به ویژه اینکه فهمنده باید تلاش کند تا به مراد محدود و معین نویسنده و گوینده دست یابد و در آن صورت، به معنای نهایی خواهد رسید، ولی فهم عمیق تر پدیده های خارجی، زاییده کشفیات جدید است و با توجه به توانایی های روش تجربی نمی توان به فهم نهایی نایل گشت. تازه بعد از تحقق فهم عمیق تر، معلوم نیست که فهم پسینی و عمیق تر به لحاظ کیفی صحیح تر نیز باشد. 🔻مطلب دیگری که دکتر سروش از آن غفلت کرده، این است که فهم عمیق تر در بسیاری از عبارات همان مدلولهای التزامی گزاره است که به صورت فهم جدید گزاره تلقی می شود در حالی که گزاره های متعددی در کنار گزاره قبلی پدید آمده است نه اینکه یک گزاره، فهم های متعدد پیدا کرده باشد، تازه اگر کسی در اثر ریاضت ها یا کشف و شهودها به یک درک تازه ای دست یافت نباید آن درک را به فهم کلامی متن نسبت داد. سروش در مثال هایی که برای فهم عمیق تر آورده نیز دچار خطای آشکاری شده است. وی برای نمونه معانی مختلف وحدت عددی و حقه غیر حقیقی و حقه حقیقی حق تعالی و نیز دیدگاه های مختلف معنای وجوب را مراتب طولى فهم حقیقت می‌داند در حالی که اینها رویکردهای غیر قابل جمع اند و در عرض یکدیگر مطرح می شوند. دیدگاه کسانی که وحدت حق تعالی را وحدت عددی می دانند غیر از دیدگاه کسانی است که به وحدت حقه حقیقی اعتقاد دارند. 🔸دکتر سروش در باب تحول فهم، متأثر از هرمنوتیک فلسفی به ویژه گادامر شده است؛ روش گادامر در تفسیر و فرآیند فهم، روش مفسّر محوری بوده است؛ یعنی در تأثیر پیش فرض های شخصی مفسّر بر فهم، تأكید فراوان داشته و معیار سنجش فهم صحیح از سقيم را انکار کرده و در نهایت به نسبیت معرفت و فهم منجر شده است. 🔻پرسشی که نویسنده قبض و بسط باید بدان پاسخ دهد این است که آیا هر فهمی برای متدينان نسبت به کتاب و سنت مهم است یا اینکه کشف مراد شارع مقدس اهمیت دارد؟ پاسخ ما روشن است؛ فقها و عالمان دین به دنبال کشف مراد حق تعالی یا فهم حجیت دار و مرضی شارع مقدس اند. یعنی میان فهم تكوینیات با تشریعیات این تفاوت اساسی هست که در تشریعیات نمی توان بدون دلیل و حجت قطعی، مطلبی را به خداوند سبحان و پیشوایان دین نسبت داد. بنابراین، نباید با هر تحول علمی و ظنی به سراغ تحول فهم دینی رفت. به چه دلیل علوم جدید، بطون قرآن و نصوص دینی را کشف می کنند و با چه ملاک و معیاری چنین مدلول هایی را به متون دینی و مقدس می توان نسبت داد؟ همان گونه که اصولیین اثبات کرده اند، ظواهر ای با معیار خاصی حجیت دارند، علاوه بر اینکه اگر تحولات علمی بر متون دینی تأثیر بگذارند، فهم های متفاوت و متهافت و متناقض پدید می‌آید در حالی که مراد شارع مقدس، نمی تواند متناقض و متهافت باشند. 👇👇 @Taammolate_talabegi
✍️ آسیب شناسی دین پژوهی دکتر سروش(۲۶) 💠رکن هشتم: نسبی بودن معرفت دینی 🔹دکتر سروش، نسبی بودن فهم دینی را مانند نسبی بودن یک نتیجه در یک قیاس به کار می برد؛ بدین معنا، هر نتیجه ای از مقدماتش تغذیه می شود و هر تغییری در آن مقدمات، به تغییر در نتیجه می انجامد و ثبات نتیجه نیز معلول ثبات مقدمات است و بنابراین، نسبی بودن نتیجه، با ثبات آن منافات ندارد.اکنون سرّ ثبات و دگرگونی استنباطات دینی هم دانسته می شود. فهم هایی از دین که دگرگون شده اند، دگرگونی شان معلول آن است که همه یا بعضی از ارکان بیرون معرفت دینی (مبانی و اصول و فروع معارف بشرى) تحول پذیرفته است. و آنها که در دورانی کوتاه یا بلند ثابت مانده اند، دست کم یکی از دلایلش آن است که مبادی قریب تولیدشان ثابت مانده یا ثابت انگاشته شده است! 🔻اگر نظریه پرداز قبض و بسط ادعا کند نسبی بودن فهم دینی در این نظریه، غیر از نسبی گرایی معرفت در عرصه معرفت شناسی است هم چنان که غیر از نسبیت حقیقت است، پاسخ خواهیم داد که غیریت آن را با نسبیت حقیقت می پذیریم ولی غیریت آن با نسبی گرایی معرفت شناسانه را نخواهیم پذیرفت؛ زیرا ایشان مکرر گفته اند که فهم دینی، از مبانی معرفت شناسی، انسان شناسی، زبان شناسی و... تغذیه می کند و با فرآورده ها و فروع فلسفی و علمی مقبول هر عصر هماهنگ می شود؛ و از آن رو که این علوم و دستاوردهای آنها مرتب در حال تحول اند، معرفت و فهم دینی نیز تحول پذیر است. ❓پرسش مهم ما از دکتر سروش این است که آیا به عنوان یک معرفت شناس، معیاری برای سنجش معرفت دینی صحیح از سقیم را می پذیرد یا به چنین معیار عام اعتقاد ندارد؟ از صراحت نوشته های ایشان در کتاب های قبض و بسط تئوریک شریعت و صراط های مستقیم، نفی معیار توجیه و سنجش به دست می آید؛ و این ادعا چیزی جز نسبیت معرفت شناسانه نیست. ⚜خلاصه سخن آن که اولا، ادعای نسبی گرایی قبض و بسط با نسبیت و شکاکیت معرفت شناسانه تفاوتی ندارد؛ ثانيا، این نظریه نسبیت کلی را ادعا دارد؛ ثالثا، این نوع نسبیت با ایمان و ضروریات دین مانند بسیاری از اعتقادات و مناسک سازگاری ندارد؛ رابعا، منشأ این نسبیت، تأثیری است که از هرمنوتیک فلسفی به ویژه گادامر، ریکور و دریدا پذیرفته است. 👇👇 @Taammolate_talabegi
✍️ آسیب شناسی دین پژوهی دکتر سروش(۲۷) 💠رکن نهم: متكامل بودن معرفت دینی 🔹مؤلف قبض و بسط، علاوه بر ادعای ترابط و تحول علوم و معارف دینی، از تكامل معرفت دینی نیز سخن گفته است. وی ضمن پذیرش فهم عمیق تر و کامل تر، بر این باور است که فهم عمیق تر در گرو دانستن امور بیشتر است؟ بدین معنا، تکامل معرفت دینی، در تکامل کمی معرفت ها - البته با کنار نهادن امور بیگانه و نامربوط - خلاصه می شود. 🔻تکامل به دو معنا به کار می رود؛ گاهی هندسه معرفتی به لحاظ کمی کامل تر می شود؛ یعنی با افزایش کمی تعداد گزاره های علمی، دانش مربوطه تکامل می یابد و گاهی به لحاظ کیفی، یعنی تعداد گزاره های مطابق با واقع و صادق افزایش می یابند. به معنای نخست، کمال معرفت دینی، تنها کمال عددی و کمی است که بی شک با پرسش های جدید و شبهات نوین و پیش دانسته های پرسشی، تکامل می یابد؛ ولی به معنای دوم - که به مراتب مهم تر از معنای اول است - تنها با داشتن معیار سنجش معرفت صحیح از سقیم تکامل معرفت محقق می گردد. 🔸با توجه به دیدگاه دکتر سروش در زمینه نسبیت معرفت دینی و تأثیر پیش دانسته های تطبیقی در تفسیر قرآن، نمی توان تکامل کیفی و معرفتی را استنتاج کرد. به عبارت دیگر، اگر دکتر سروش در صدد ارایه اثبات تكامل کیفی معارف دینی است باید به وجود معیار معرفت دینی صحیح و ابزار تشخیص آن از سقیم معتقد باشد و آن را در اختیار داشته باشد و به کار گیرد. در حالی که اولا بحث از معیار صحت و سقم یک بحث درجه اول و بازیگرایانه است که سروش از آن پرهیز دارد؛ و ثانیا با توجه به صامت بودن متن دینی و نسبیت معرفت دینی نمی تواند به چنین حکمی فتوا بدهد. 🔻علاوه بر اینکه، ادعای کامل تر بودن معرفت های پسین و تئوری های بعدی نسبت به تئوری ها و معرفت های سابق یک داوری درون علمی است که به اعتقاد سروش معرفت شناس باید از آن پرهیز کند. 👇👇 @Taammolate_talabegi
♦️سلسله پست های کانال تاملات طلبگی در موضوع آسیب شناسی دین پژوهی دکتر سروش 🔹1. آسیب شناسی دین پژوهی دکتر سروش(۱) https://eitaa.com/Taammolate_talabegi/1303 🔹2.نگاهی به زندگانی دکتر سروش(۱) https://eitaa.com/Taammolate_talabegi/1311 🔹3.نگاهی به زندگانی دکتر سروش(۲) https://eitaa.com/Taammolate_talabegi/1331 🔹4.نگاهی به زندگانی دکتر سروش(۳) https://eitaa.com/Taammolate_talabegi/1343 🔹5. نگاهی به زندگانی دکتر سروش(۴) https://eitaa.com/Taammolate_talabegi/1366 🔹6. نگاهی به زندگانی دکتر سروش(۵) https://eitaa.com/Taammolate_talabegi/1389 🔹6.فرآیند فکری دکتر سروش https://eitaa.com/Taammolate_talabegi/1421 🔹7.فرآیند فکری سروش با رویکرد شخص محوری(۱) https://eitaa.com/Taammolate_talabegi/1442 🔹8. فرآیند فکری سروش با رویکرد شخص محوری(۲) https://eitaa.com/Taammolate_talabegi/1472 🔹9.فرآیند فکری سروش با رویکرد شخص محوری(۳) https://eitaa.com/Taammolate_talabegi/1510 🔹10.فرآیند فکری سروش با رویکرد جریان و موضوع محوری(۱) https://eitaa.com/Taammolate_talabegi/1536 🔹11. فرآیند فکری سروش با رویکرد جریان و موضوع محوری(۲) https://eitaa.com/Taammolate_talabegi/1598 🔹12. فرآیند فکری سروش با رویکرد جریان و موضوع محوری(۳) https://eitaa.com/Taammolate_talabegi/1661 🔹13. فرآیند فکری سروش با رویکرد جریان و موضوع محوری(۴) https://eitaa.com/Taammolate_talabegi/1687 🔹14. فرآیند فکری سروش با رویکرد جریان و موضوع محوری(۵) https://eitaa.com/Taammolate_talabegi/1725 🔹15.جایگاه علمی نظریه قبض و بسط https://eitaa.com/Taammolate_talabegi/1760 🔹16.ارکان نظریه قبض و بسط تئوریک شریعت https://eitaa.com/Taammolate_talabegi/1806 🔹17.رکن اول: تمایز دین از معرفت دینی و آسیب شناسی آن https://eitaa.com/Taammolate_talabegi/1854 🔹18.رکن دوم: تمایز احکام دین از احکام معرفت دینی(صامت بودن دین، ناطق بودن معرفت دینی) https://eitaa.com/Taammolate_talabegi/1889 🔹19.رکن دوم: تمایز احکام دین از احکام معرفت دینی( ثابت بودن دین، متغیر بودن معرفت دینی) https://eitaa.com/Taammolate_talabegi/1958 🔹20.رکن سوم: معرفت دینی معرفتی بشری است که اوصاف بشر در معرفت پرورده او ریزش می کند و این اوصاف اعم از قوه عاقله می‌باشند و شئون و احوال پست و شریف آدمی در علم او تاثیر می‌گذارند. https://eitaa.com/Taammolate_talabegi/2013 🔹21.رکن چهارم: ترابط عمومی معارف بشری https://eitaa.com/Taammolate_talabegi/2092 🔹22.رکن پنجم: معرفت دینی نیز به عنوان یک معرفت بشری با معارف بیرون دینی در ارتباط و تلائم است https://eitaa.com/Taammolate_talabegi/2132 🔹23. رکن ششم: تحول معارف بشری غیر دینی https://eitaa.com/Taammolate_talabegi/2157 🔹24. رکن هفتم: تحول معرفت دینی به تبع قبض و بسط معارف بشری https://eitaa.com/Taammolate_talabegi/2220 🔹25.آسیب شناسی رکن ششم و هفتم: تحول معرفت دینی به تبع قبض و بسط معارف بشری https://eitaa.com/Taammolate_talabegi/2278 🔹26.رکن هشتم: نسبی بودن معرفت دینی https://eitaa.com/Taammolate_talabegi/2350 🔹27.رکن نهم: متكامل بودن معرفت دینی https://eitaa.com/Taammolate_talabegi/2455 👇👇 @Taammolate_talabegi