eitaa logo
تأملات طلبگی
1.4هزار دنبال‌کننده
671 عکس
709 ویدیو
20 فایل
⚜️ فَبشِّرْ عِبادِ، الَّذينَ یَسْتمِعونَ الْقَولَ فَیَتَّبعونَ أَحْسنَهُ. (۱۷،۱۸ زمر) 🔊 مطالب دینی، مباحث حوزوی، کلام بزرگان، نقد و تحلیل، علوم انسانی، مسائل سیاسی. ⚖️ نَحْنُ أبْناءُ الدَّلیل نَمیلُ حَیْثُ یَمیلُ. ارتباط با ادمین: @Amirhossein_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
✍️مطابقت با واقع ، امری ممکن یا محال ( 1 ) 🔹در منطق ارسطویی علم به تصور و تصدیق و تصدیق به یقین و ظن تقسیم می شود . تصدیق عبارت است از ترجیح یکی از دو طرف خبر و اگر این ترجیح همراه با نفی احتمال طرف آخر به صورت حتمی باشد به آن یقین می گویند و الا ظن . 🔸یقین مشترک لفظی هست برای دو معنا. یقین بالمعنی الاعم عبارت از مطلق اعتقاد جازم و یقین بالمعنی الاخص همان اعتقاد مطابق با واقعی هست که احتمال نقض در آن داده نشده و از سر تقلید نیز نیست .مراد از یقینیات در باب صناعات خمس ( مشخصا برهان ) و مبادی اقیسه همین معنای دوم است . به عبارت دیگر یقین بالمعنی الاخص متقوم به سه عنصر است :1 – اعتقاد جازم 2-مطابقت با واقع ( جهل مرکب نباشد ) 3- ثبات و عدم امکان زوال بدین صورت که از سر تقلید نباشد ♦️بحث ما سر مقوم دوم است . چگونه می توان مطابقت مفاد قضیه ای را با واقع اثبات کرد ؟ آیا این امر ممکن است یا محال ؟ آیا برای همه محال است یا برای بعضی این امر میسر نیست ؟ 💠در معرفت شناسی (Epistemology ) مبنایی وجود دارد که از اصل وجود واقع و نفس الامر را منکر است . به نظر می رسد می توان این مبنا را به برخی از سوفیست ها نسبت داد . 🔻مبنای دیگر اصل واقع را منکر نیست ولی مطابقت معرفت آدمی را با نفس الامر انکار می کند . طبق این مبنا کسی نمی تواند ادعای مطابقت شناخت خود را با واقع داشته باشد و صرفا می تواند بگوید که : من برای فلان قضیه دلیل دارم . 🔸مبنای سوم شکاکیت کانتی است . فلسفه کانت امکان شناخت آنچه ورای ذهن هست را به همان صورت که وجود دارد مورد تردید قرار می‌دهد .او معتقد بود که ذهن مانند لوح صاف و آئینه نیست که خارج را آن طور که هست بازتابند بلکه ذهن در فرآیند شناسایی دخالت می‌کند و مقولات پیشینی خود را بر آنها تحمیل می‌کند. کلید واژه شکاکیت کانتی نومن و فنومن است . 🔺مبنای آخر همان مبنای مورد استقبال منطق ارسطویی هست . طبق این مبنا نفس الامر وجود دارد و ما می توانیم به آن دست یابیم و فهم ما می تواند عین واقع باشد و گزاره های مختلفی در معرفت بشری وجود دارد که عینا مطابق با واقع و نفس الامر است . نگارنده درصدد تقویت مبنای دوم و در مقام نقد مبنای منطق ارسطویی هست . فعلا با کلام سوفیست ها که احتمالا به شکاکیت محض منجر می شود و مبنای کانت کاری نداریم . عمده مطالب منطق ارسطویی مقبول علمای شیعی هست ... ادامه دارد ... 👇👇 @Taammolate_talabegi
✍️مطابقت با واقع ، امری ممکن یا محال ( 2 ) 🔹عمده مطالب منطق ارسطویی مقبول علمای شیعی هست از جمله همین مبنای مطابقت با واقع. برای نقد این مبنا بدیهی ترین گزاره رو امتحان می کنیم . استحاله اجتماع و ارتفاع نقیضین بدیهی ترین گزاره در منطق ارسطویی است . طبق مبنای تطابق مفاد این گزاره مطابق با واقع است . اینجاست که این سوال مطرح می شود اصلا این گزاره واقعی در عالم دارد . به نظر می رسد به علت استحاله آن اصلا واقعی ندارد تا تطابقی صورت گیرد . اگر واقعی نداشته باشد که تخصصا از بحث خارج است و با مبنای خود منطق ارسطویی نمی سازد . اگر واقعی داشته باشد سوال می شود که چطور این تطابق حاصل شده است . 🔸در نظریات قضیه به صورتی دیگر است . گزاره : اهل کتاب نجس هستند ( مثال فقهی ) و مهدی موعود همان امام زمان شیعه است (مثال کلامی ) را در نظر بگیرید . هر دو قضیه در نفس الامر و لوح محفوظ واقعیتی دارند ولی در عصر غیبت چون معصومی وجود ندارد لذا به واقع و لوح محفوظ هم دسترسی وجود ندارد تا بگوییم که تطابق رخ می دهد یا نه .اینجاست که ما غیرمعصومین صرفا می توانیم بگوییم برای این دو گزاره فقط دلیل داریم و بس . 🔺کارکرد این مبنا در مباحث کلامی وفقهی روشن می شود . فردی که معتقد است اعتقادات او با واقع تطابق دارد تمام افکار و اعتقادات دیگران را مخالف با واقع و در نتیجه موجب و عین گمراهی می داند . 🔻به عنوان مثال شیعیان قائل به خلافت بلافصل حضرت علی بوده و خلفای اهل سنت را غاصب حق ایشان می دانند . در مقابل اعتقاد رسمی اهل سنت اینست که پیامبر برای بعد از خود کسی را جانشین نکرده و مردم خلیفه اول را انتخاب کرده اند . هر دو مذهب این عقاید خود را عین واقع می دانند .لازمه لاینفک این اعتقاد گمراه دانستن مذهب دیگری و چه بسا تکفیراوست .احتمالا بر پایه چنین مبنایی است که شعار وحدت بین شیعه و سنی توفیق چندانی نداشته است . 💠بر پایه مبنای دلیل داشتن از شر گمراه دانستن دیگران رهایی می یابیم . در این مبنا می گوییم که ما برای گزاره :حضرت علی خلیفه بلافصل پیامبر است فقط می توانیم بگوییم که دلیل داریم ولی آیا این گزاره مطابق با واقع است یا نه این امریست که از دست ما خارج است و می توان گفت اصلا در برابر آنهم تکلیفی نداریم . 🔵خلاصه اینکه مطابقت با واقع و رسیدن به یقین بالمعنی الاخص امری محال برای غیرمعصوم به نظر می رسد . ما باید تابع و دنبال رو دلیل باشیم . 🔴پ.ن : توسل به مثال های حسی و تجربی برای رد نظریه دلیل شبه مغالطه هست .مواظب باشید مغالطه نکنید . 👇👇 @Taammolate_talabegi
✍رئالیسم فهم یا نسبی گرایی فهم 🔹بر اساس مبانی معرفت‌شناسی در حکمت اسلامی؛ به رئالیسم فهم معتقدیم. 🔸در خصوص روش‌شناسی رئالیستی و نسبی گرایانه ما معتقد به روش‌شناسی رئالیستی زمینه گرا هستیم. واقعیتی ورای ذهن ما وجود دارد و چون زمینه‌های مختلف زمانی، مکانی، رفتاری، اجتماعی و تاریخی در پیدایش واقعیّت‌های مادی اعم از انسانی و غیرانسانی اثر گذارند، به همین دلیل این واقعیّت‌ها برخلاف واقعیّت‌های مجرد همواره ثابت؛ متغیر هستند. حتی ما به تأثیر زمینه ها بر ذهن شناسا نیز باور داریم. ▪️اما سخن در اين است که انسان با کمک بدیهیات و معیار شناختی که در اختیار اوست می‌تواند زمینه‌های تأثیرگذار بر ذهن را کنار بگذارد تا واقعیت خارجی را آن گونه که هست و با همان قیود زمینه‌های مکانی، زمانی، رفتاری، اجتماعی و تاریخی بشناسد. ما از این ایده با عنوان روش‌شناسی رئالیسم زمینه گرا تعبیر می کنیم، یعنی معتقد به واقعیتی ورای ذهن هستیم که انسان توان کشف آن را دارد اما واقعیت‌ها با زمینه های مختلف متفاوت می‌شوند و اشکال گوناگون می‌یابند. 👇👇 @Taammolate_talabegi
✍ چهار نوع معرفت از واقعیت می‌توان داشت: 1⃣ معرفت فلسفی از واقعیت که عبارت است از شناخت هستی‌شناختی، معرفت‌شناختی و انسان‌شناختی از واقعیت. 2⃣ معرفت پارادایمی از واقعیت که عبارت است از شناخت مجموعه پیش فرض‌های فلسفی و اصولی و اینکه چگونه می‌توان درباره جهان تحقیق کرد. 3⃣ معرفت علمی عام و خاص که عبارت است از شناخت قانون عام حاکم بر واقعیت (نظریه) و شناخت قانون خاص حاکم بر واقعیت (مدل). 4⃣ معرفت الگویی که عبارت است از شناخت سلسله معرفتی و روابط سه نوع معرفت فلسفی و معرفت پارادایمی و معرفت علمی عام و خاص که شناختی؛ مرتبه دوم است. ‏ 👇👇 @Taammolate_talabegi
✍ درگیری سوژه و ابژه در علوم انسانی 🔹در علوم پایه، فنی مهندسی و علوم پزشکی و به صورت مختصر علوم غیر انسانی، متعلق علم و شناخت عالم که از آن به ابژه تعبیر می شود؛ امری غیر از خود انسان است. اگر عالم به این علم که از آن به سوژه تعبیر می شود دچار خطا و فهم اشتباهی در شناخت و اعمال نظر در ابژه غیر انسانی بشود، مشکل چندانی رخ نمی دهد؛ چرا که به دنبال کشف قوانین طبیعت بوده و تصرف در طبیعت کرده است و بحث کارکرد این علم مطرح است که نهایتا در آزمون های دیگر قابل رفع خطاست. 🔸اما در علوم انسانی که ابژه آن خود انسان است، اگر سوژه دچار فهم و تحلیل غلطی باشد و بر اساس مبانی اشتباهی کرده و در ابژه تصرف کند، چون خودش ابژه این سوژه است دچار تغییر ماهیت می شود. به عبارتی در علوم انسانی درگیری سوژه و ابژه مطرح است که به دنبال "ما چه هستیم و چه چیزی می توانیم بشیوم" هستیم. لذا خطای سوژه در این علوم تبعات تحولی در ذات خودش را در پی دارد و اهمیت مبانی معرفت شناسی در این علوم بدین جهت، دو چندان است. 👇👇 @Taammolate_talabegi
✍ انسان تنها منبع شناخت؟! ▪️انسان در مکاتب فکری قرون وسطی شاید جایگاه هستی‌شناختی مهمی داشت اما جایگاه معرفت‌شناختی مهمی نداشت. 🔹در اومانیسم فلسفی، انسان محور شناخت شد و برترین منبع شناخت انسان دانسته شد و وحی هم تابع او شد. اومانیسم معرفت‌شناختی سوبژکتیویسم و عقلانیت خودبنیاد مغز و لب نگاه‌های فلسفی است. این عقلانیت خودبنیاد در برابر فیدئسم و ایمان‌گرایی قرون وسطی قرار دارد و در تلاش است انسان جایگاه معرفت‌شناختی خود را پیدا کند. ▪️در اگزیستانسیالیسم الهی از تقدم ایمان سخن گفته می‌شود اما این ایمان با ایمان قرون وسطی تفاوتی بزرگ دارد. این ایمان یعنی انتخاب ایمان درونی نه وحی بیرونی. 👇👇 @Taammolate_talabegi