eitaa logo
تأملات طلبگی
1.4هزار دنبال‌کننده
672 عکس
709 ویدیو
20 فایل
⚜️ فَبشِّرْ عِبادِ، الَّذينَ یَسْتمِعونَ الْقَولَ فَیَتَّبعونَ أَحْسنَهُ. (۱۷،۱۸ زمر) 🔊 مطالب دینی، مباحث حوزوی، کلام بزرگان، نقد و تحلیل، علوم انسانی، مسائل سیاسی. ⚖️ نَحْنُ أبْناءُ الدَّلیل نَمیلُ حَیْثُ یَمیلُ. ارتباط با ادمین: @Amirhossein_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
✍ تاریخچه فرهنگ غرب 🔹غرب باستان: فرهنگ اساطیری، آغاز از یونان و روم قدیم تا قرن پنجم میلادی 🔹قرون وسطی: فرهنگ دینی، استمرار به مدت هزار سال از قرن پنجم تا پانزدهم میلادی 🔹رنسانس: نضج گیری فرهنگ سکولار در عرصه هنر و ادبیات و گسترش آن در سطح فرهنگ عمومی. از قرن پانزدهم تا هفدهم 🔹غرب مدرن: رسوخ پایه های فرهنگ سکولار در فلسفه و علم غرب، غرب سکولار. آغاز از قرن هفدهم یعنی از دوران روشنگری. غرب جدید چهارصد سال قدمت دارد و شامل دو دوره راسیونالیسم (قرون هفدهم و هجدهم) و امپریسم (قرون نوزدهم و بیستم) است. 🔹پسا مدرن: از نیمه دوم قرن بیستم دوران پسامدرن آغاز شده است. 👇👇 @Taammolate_talabegi
✍ تطورات تعریف علم در تاریخ غرب ▪️معنای کلی واژه علم در غرب از یونان باستان تا قرن ۲۰: معرفتی که در پی شناخت حقیقت است. 🔹علم به معنای نور(شناخت حقیقت) را در یونان سوفیا نامیدند. اما چون سوفیست ها علم را بدنام کردند، سقراط خود را فیلاسوفیا نامید، یعنی دوست دار علم. از دوران سقراط تا اوایل قرن ۱۹ فلسفه به معنای علم بود. این معرفت به حسب موضوعات، روش ها و مراتبش اقسامی داشت. علم طبیعی، علم ریاضی، علم اخلاق، علم انسانی، علم متافیزیک... فلسفه طبیعی و فلسفه ریاضی و فلسفه اخلاق همان علم طبیعی و علم ریاضی و علم اخلاق بود. در برخی از این علوم، تجربه و در برخی عقل بیشتر فعال بود. البته فلسفه به معنای خاص معادل متافیزیک بود. 🔸با تغییر مبنای معرفت از اوایل قرن نوزدهم، ساینس یا معرفت تجربی، به معنای علم به کار رفت(بررسی پدیده ها با روش تجربی) و فلسفه معنای کنتی(تأمل عقلی و سوبژکتیو در قبال پدیده ها) پیدا کرد. ▪️تطورات تعاریف علم در قرن بیستم: جهان مدرن با نفی هویت معرفت شناختی وحی، ابتدا علم را منحصر در علم عقلی کرد، سپس قائل به علم تجربی شد، نهایتا منکر رسالت روشنگری علم شد. عبور از مدرنیته و ورود به پسامدرن، از سال ۱۹۷۰ به بعد اتفاق افتاد (زیر سؤال رفتن داعیه استقلال علم). 🔹در دوران پسامدرن، علم معنای روشنگری خود را از دست داد و تعریف جدیدی پیدا کرد که دیگر به معنای کشف حقیقت نیست، بلکه، علم صرفا ابزاری تلقی می شود که با آن زندگی می کنیم و از منظر پراگماتیسمی و کارکردگرایانه تفسیر می شود. از دید پسامدرن، همه امور از جمله حقیقت، خصلت گفتمانی دارند. یعنی هر جامعه ای براساس فرهنگ خود یک تصویری از عالم ترسیم می کند و در راستای ترویج آن می کوشد و با ترویج آن بر دیگران مسلط می شود. در این میان خود حقیقت ابزاری برای سرکوب دیگران است. این حق است و آن حق نیست، برای ساکت کردن دیگری فایده دارد. فقط مفید است و کارکرد دارد. هر چیزی که فایده داشته باشد می گویند حقیقت است. 🔸نتیجه نگاه پسامدرن: حقیقت و علم چیزی است که ما می سازیم. ابتدا گفته می شد حقیقت یافتنی است (خدایی هست، پیامبری هست)، سپس گفته شد برخی از گزاره ها اصلا یافتنی نیست و نهایتا گفتند که اصلا علمی به این معنا وجود ندارد، بلکه علم همان است که براساس تاریخ و فرهنگ هر جامعه ساخته می‌شود. در پسامدرنیسم علم هویت فرهنگی پیدا می‌کند. 👇👇 @Taammolate_talabegi
✍ مبانی معرفتی فرهنگ و علم غرب جدید مبانی هستی شناسی👈 سکولار مبانی انسان شناسی👈اومانیستی(لیبرالیستی، سوسیالیستی و ناسیونالیستی) مبانی معرفت شناسی👈 روشنگری(راسیونالیسم، امپریسم) 🔹آغاز علم مدرن با دوره روشنگری است، گرچه انقلاب علمی از قرن پانزدهم در غرب آغاز شده اما مبانی معرفت شناختی علوم انسانی و اجتماعی مدرن ریشه در نهضت روشنگری دارد. روشنگری از قرن هفدهم به بعد آغاز شده و تا به امروز استمرار یافته و شامل دو مرحله فلسفی (عقل گرایی، عقل ابزاری) و تجربی (حس گرایی) است. خصلت سلبی داشتن روشنگری به دلیل نفی مرجعیت وحی و شهود از ویژگی های آن است. 🔸از قرن نوزدهم (دوران آمپریستی و پوزیتیویستی)، ساینس (Science) به عنوان علم آزمون پذیر از نالج (Knowledge) معرفت آزمون ناپذیر جدا شد. 🔻در دوران پسامدرن معنای روشنگری از علم گرفته شد. در دوران مدرن رسالت علم را روشنگری و کشف حقیقت می‌دانستند، در حالی که در دوران پسامدرن حقیقت را نسبی و ساختنی و بافتنی می‌دانند و قائل به حقیقت ثابتی نیستند. حقیقت خصلت گفتمانی پیدا می‌کند. ▪️مشکل پسامدرن: اصالت دادن به جهان سوم(جهان اجتماعی) و نادیده انگاشتن جهان اول(جهان نفس الامر) و دوم (جهان ذهن) است. 👇👇 @Taammolate_talabegi
✍تطورات تعریف علم از رنسانس تا قرن نوزدهم 🔹حفظ معنای علم (شناخت حقیقت) تا زمان پسامدرن و تغییر مبنا و ابزار آن از رنسانس به بعد. 🔻مراحل دوگانه محدود شدن مبنای علم در غرب: ١. نفی هویت و مرجعیت علمی وحی و تغییر مبنای علم از وحی به عقل توسط دکارت مقارن با ظهور روشنگری. وی عقل (راسیون) را مبنا و ابزار کسب علم قرار داد و هویت معرفتی و علمی آموزه های وحیانی کتاب مقدس را انکار کرد. ۲. نفی هویت معرفت شناختی عقل و تغییر مجدد مبنا و ابزار علم در قرن نوزدهم توسط اگوست کنت که موجب کنار گذاشتن عقل و قرار دادن حس به عنوان تنها ابزار شناخت جهان شد. 👇👇 @Taammolate_talabegi
✍ علوم اجتماعی مدرن چه پیامدهای معرفتی، اجتماعی و فرهنگی دارد؟ 🔹تأثیر هستی شناختی: گرایش از هستی شناسی توحیدی به هستی شناسی سکولار 🔸تأثیر انسان شناختی: گسترش اومانیسم (فردگرایی، خودخواهی، نفسانیت زدگی، شهوت گرایی، تنوع طلبی در راستای ارضای خواسته های نفسانی...) تغییر نظام ارزشی و هنجاری و رویکرد زیباشناختی جامعه متأثر از تغییر در نظام اعتقادی آن. 🔹گسترش لیبرالیسم / اباحه کری: نتیجه سکولاریسم و اومانیسم. خوداجتهادی ،خودبنیادی، ترویج بی حیایی و بی عفتی، برداشته شدن حدود چهار گانه شرعی (واجب، متسحب، حرام و مکروه) و ذوب آنها در منطقه الفراغ اباحیت، دینداری غیرمسؤولانه، گسترش روحیه خودخواهی و... 🔸تأثیر معرفت شناختی: رواج نگاه گفتمانی و نسبی گرایانه به عرصه های معرفتی و اعتقادی، قائل بودن به قیاس ناپذیری فرهنگ ها و عدم امکان داوری حق یا باطل بودن فرهنگ ها 🔹آثار اجتماعی: گسترش سبک زندگی مدرن؛ افزایش اهمیت مدیریت بدن (رژیم های غذایی لاغری، جراحی های زیبایی، هزینه های آرایشی)، تجمل گرایی، سبک ازدواج، نوع خانواده، نوع مسکن، نوع خوراک و آشپزی و... تزلزل بنیان خانواده: افزایش نرخ طلاق، کاهش گرایش به ازدواج، افزایش گرایش زنان به اشتغال در بیرون از خانه، افزایش طلاق های عاطفی، افزایش تجربه جنسی قبل از ازدواج و خیانت های زوجین، افزایش توقعات و... کاهش رشد جمعیت: کاهش فرزند آوری زنان، تأخیر سن ازدواج. 👇👇 @Taammolate_talabegi
✍ منظرهای بررسی نظریات علمی 🔹فلسفه علم: بررسی روابط معرفتی نظریات علمی با مبانی، اصول موضوعه، پیش فرض ها، مفاهیم، موضوعات و حتی با دیگر علوم و نیز پیامدهای معرفتی و منطقی یک دانش علمی. بررسی نظریه در جهان نخست؛ مقام نفس الامر (با صرف نظر از ظرف آگاهی فردی و اجتماعی) 🔸جامعه شناسی معرفت و علم: بررسی تعینات اجتماعی معرفت، روابط تاریخی، فرهنگی و اجتماعی نظریات علمی و عالمان. بررسی روابط فرهنگی و تاریخی نظریه با زمینه ها و عوامل اجتماعی آن. بررسی نظریه در جهان دوم؛ ظرف آگاهی و معرفت عالم، و جهان سوم؛ ظرف فرهنگ و آگاهی جمعی. 👇👇 @Taammolate_talabegi
🔸علوم انسانی را باید در سه مقوله؛ توصیف انسان مطلوب، توصیف انسان محقَّق و تغییر انسان محقق به انسان مطلوب بررسی کرد. 🔹قبل از قرن 19 چه در جهان اسلام و چه در غرب تمرکز بر توصیف انسان مطلوب بود و توصیف انسان محقق مسئله علوم انسانی نبود. 🔻اما با ظهور کنت و دیلتای توصیف انسان محقَّق و موجود شروع شد با دو رویکرد اثباتی و تفهمی. ⁉️توصیف انسان محقق که منشا نظریات شده در علوم انسانی کدام انسان محقق را مطالعه کرده است؟ مثلا دورکیم در نظریه خودکشی کدام انسان محقق را مطالعه کرده است؟ آیا توصیفی که از مصرف و درآمد انسان آمریکایی شده می تواند توصیف گر انسان ایرانی و آسیایی و آفریقایی باشد با این همه اختلاف سنت ها و فرهنگ ها و ارزش ها و منش ها که سبب تغییر در کنش هاست؟! ⚠️این نظریات علوم انسانی بومی نیست و ناظر به ایدئولوژی و ارزش ها و مبانی غربی است. 〽️وقتی نظریات انسان مطلوب بومی نیست و مبتنی بر مبانی غربی است و نیز توصیف از انسان محقق هم ناظر بر انسان غربی است در نتیجه روش تغییر از انسان محقق به انسان مطلوب و باید و نباید ها هم ناظر به مبانی غربی خواهد بود و بومی نخواهند بود. 💯نظریه های علوم انسانی مدرن مبتنی بر مبانی هستی شناختی، انسان شناختی، معرفت شناختی، ارزش شناختی و دین شناختی است که در تولید علم بومی باید مبتنی بر مبانی خودمان قدم برداریم. ✍ برگرفته از سخنان استاد خسروپناه 👇👇 @Taammolate_talabegi
✍ نقد تصوف‌زدگان در کلام مرحوم آقای صافی رضوان الله ▪️فرازی از کلمات مرجع فقید، آقای صافی در نقد نگرش جمعی از عارفان و صوفیان (حوزوی و غیر حوزوی) که مدعی‌اند که نخستین بار صوفی بداندیش، ابن عربی توحید ناب اسلامی را معرفی کرد: «... و حاصل این‌که ما هر چند می‌اندیشیم، نمی‌توانیم بپذیریم که مفهوم توحید که اساس اسلام و دعوت قرآن است تا یک هزار سال بر بزرگان صحابه و اجلّه علماء و متکلمین و حکماء مخفی مانده تا فلان و بهمان آن را از پرده اختفا بیرون آورند. بسیار تعجب‌انگیز است که شخص تصور کند شارع مقدس این مسئله اساسی توحید را مهمل گذارده و به گونه ای مطرح و تبلیغ کرده که حق از آن واضح نشده است‌. به عبارت دیگر، به گونه‌ای آن را تبلیغ نکرده باشد که حق از آن واضح شود و در طول یک هزار سال موجب گمراهی نشود، و مطلب به این اهمیت را که اهم مطالب است به طور روشن بیان نفرموده باشد تا مدعیان کشف و شهود آن را مطرح کنند و شیعه گرفتار سخنان آن‌ها نیز آنرا دور از هدایت اهل بیت، علیه السّلام، نداند و سعی و تلاش کند که به‌گمان خودش از لا به لای این همه کلمات امیرالمؤمنین ـ علیه السّلام ـ که بیشتر و بلکه همه‌اش این مکتب عرفانی را رد می‌نماید استخراج کند. واقع هم همین است که صحابه عالی‌قدر و محمد بن مسلم‌ها و ابان بن تغلب‌ها و صدها صحابه بزرگ و شیخ مفیدها و طوسی‌ها و علامه حلّی‌ها با این مبانی عرفانی آشنا نبوده و متهم به داشتن آنها نشده‌اند. آنان نه فصوص و شروح آن و نه اسفار خوانده بودند و نه با ابن فارض و ابن العربی اهل مفاوضه و محاوره بوده‌اند. آن‌ها در همان مکتب اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ و مدرسه ائمه ـ علیهم السّلام ـ کسب علم و معرفت نموده بودند. بسیار اسباب شرمندگی است که قرآن کریم به شخص اول ممکنات و خواجه ی کاینات، صلی الله علیه و آله و سلّم، خطاب می‌فرماید: «فاعلم انه لا اله الا الله» و می‌فرماید: «شهد الله انه لا اله الا هو و الملائکة و اولو العلم» ولی این مدعیان عرفان که خودشان و مریدانشان آنها را عرفا می‌خوانند می‌گویند: توحید العوام لا اله الا الله و توحید الخواص لاموجود الا الله آیا توحیدی که پیامبر اعظم ـ صلی الله علیه و آله وسلّم ـ به دانستن آن مخاطب شده هرچند خطاب از باب «ایّاک اعنی واسمعی یا جارة» باشد، و توحیدی که خدا و ملائکه بر آن شهادت می‌دهند توحید عوام است؟» 📚 نگرشی بر فلسفه و عرفان، ص12 👇👇 @Taammolate_talabegi
🔹 استاد پارسانیا پرسش از امتداد حکمت و فلسفه را در سه جهان قابل طرح می داند: 🔸در جهان اول پرسش از رابطه فلسفه با سایر علوم و دانش‌ها است. در این جهان ارتباط و پیوند نفس الامری میان آنها برقرار است علی رغم اذعان و یا انکار عالمان و جامعه، همه نظریه های علمی ارتباط منطقی و معرفتی با فلسفه و متافیزیک دارند و از اصول فلسفي کمک می گیرند. همچنان که ابن سینا در برهان و الهیات شفا و علامه و شهید مطهری در اصول فلسفه و روش رئالیسم بدان پرداخته اند. 🔸در جهان دوم پرسش از رابطه و پیوند فلسفه با نفس و جان فیلسوف است و از آثار انضمامی فلسفه سخن میگوید تا مشخص شود که فلسفه چه تحولاتی را در جان انسانی به وجود می آورد که به آن اعتبار حکیم و فیلسوف خوانده می‌شود. در این جهان لزوما رابطه منطقی و ضروري نیست، چون اراده و انگیز انسان تأثير گذار است ولی در عین حال کنش ها و رفتار هر فرد متفکر و آگاه با یک نظام معرفتی و فلسفی سازگار است و الا با چالش‌هایی روبرو است و ممکن است به قبول و یا نکول منجر شود. قبول فلسفه و ایمان به آن معرفت های دیگری را در پی دارد وبه نظامی ازکنش ها ورفتارها می انجامد و العکس نکول به پیامدهای دیگری منتهی خواهد شد. 🔸جهان سوم، جهان فرهنگ و اجتماع و تاریخ است، حوزه بین الاذهانی برای فلسفه است. در این جهان از ظهور فلسفه در جامعه و از نقش و پیامدهای آن در تغییرات و تحولات اجتماعی، فرهنگی، سیاسی پرسش می شود. گاه میان فلسفه با حوزه زیستی همگونی و انسجام برقرار است و نظامی از رفتارها وساختارهای منسجم وهماهنگ رامی آفریند اما گاه میان فلسفه باحوزه زیستی همگونی وهماهنگی نیست وچالشها وتضادهایی را درپی خواهد داشت. مطلب مهم توجه به این نکته است که میان "لازمه ذاتی فلسفه" در جهان سوم با "لوازم مستقر شده" تفاوت وجود دارد چرا که امکان‌های جوامع متفاوت است. نمونه جامعه همگون است که معرفت عقلي در فرهنگ عمومی آن مستقر شده است و به کارها ونظامات اجتماعی معنا، جهت وسامان می‌دهد. در مقابل است که میان معرفت و عمل هماهنگی نیست ونفاق، تحریف و انحراف بر آن غلبه دارد که نهایتا به منجر خواهد شد، مدینه ای که معرفت عقلي وشرعی از آن رخت بربسته وآگاهی کاذب ودانش برساخته برای توجیه اراده معطوف به قدرت و عمل برآمده در فرهنگ عمومی استقرار یافته است وهمگان براساس آن زیست می‌کنند. 🔻نکته جالب توجه در اندیشه استاد این است که امتداد فلسفه در هر کدام از این سه جهان، از منطق و روشی خاص پيروي می کند و نباید میان آنها خلط کرد. منطق و روش جهان اول استدلال و برهان است، در جهان دوم اخلاق و تربیت است و در جهان سوم، خطابه، جدل و شعر و عمل است. اگر کسي در جهان سوم با استدلال و برهان بخواهد به امتداد و استقرار فلسفه بپردازد ره به جایی نخواهد برد بلکه منطق و روش اقدام در این جهان می بایست هماهنگ با اقتضائات فرهنگ و جامعه باشد. 👇👇 @Taammolate_talabegi
1560580888-9722-96-32.pdf
242.9K
✍بررسی انقلاب کپرنیکی کانت 🔹کانت برای پاسخ به اشکالات شکاکان و ایدئالیست ها پیشنهاد کرد که در عالم فلسفه، انقلابی کپرنیکی به راه اندازیم و به جای اینکه به دنبال شناختِ مطابق با جهان واقعی (عالم عین) باشیم، به دنبال شناخت واقعیتی باشیم که مطابق ذهن و قوای ادراکی ما ساخته شده باشد. 🔸او مدعی شد که تنها راه فرار از شکاکیت و ایدئالیسم همین است که صرفاً به دنبال شناخت واقعیتی باشیم که به ذهن آمده و ذهنی شده است؛ یعنی به شناخت دنیای خودساخته (عینِ ذهنی) بسنده کنیم و تصور ذهنیِ یک شیء را خود شیء (خود واقعیت) در نظر بگیریم. او می پنداشت که اگر انسان به جای «واقعیت مستقل از خود» به دنبال شناختنِ «واقعیت ساخته شده توسط قوای ادراکی خود» باشد، یقینی بودن ادراکاتش تضمین می شود و اعتراض های امثال بارکلی و هیوم پاسخ مناسبی می گیرند. 🔻در این مقاله، با بررسی انقلاب کپرنیکی کانت و پیامدهای منطقی آن، نشان داده ایم که فلسفة کانت، به رغم تلاش فراوان و ستودنی او، در دفع شبهات موفق نبوده و نسخه دیگری از شکاکیت است و منطقاً به ایدئالیسم محض می انجامد. 👇👇 @Taammolate_talabegi
✍ پست مدرنیته 🔹پست مدرنیته پاسخی است که در پرسش از بنیان های تفکر مدرن داده می شود و این پاسخ از تفکر معاصر فلسفی غرب تغذیه می کند و اندیشه فلسفی معاصر برآیند منازعات و گفت وگوهایی است که طی چهار قرن، یعنی از سدۀ هفدهم به بعد شکل گرفته است. در این پاسخ هر آنچه که طی این چهار قرن ساخته و پرداخته شده است چیزی جز یک گفت وگو بر مدار اراده، قدرت، خواسته و اقتدار اجتماعی نوین نبوده است. 🔸این گفت وگو تلاش و کوششی برای وصول به حقیقت نیست، بلکه تصمیم و عزم بر ساختن و آفرینش یک حقیقت است. در اندیشه پست مدرن حقیقتی فراسوی گفتمان های انسانی یافت نمی شود، بلکه حقیقت در متن هر گفتمان پدید می آید. 🔸پست مدرنیته نوعی بررسی نقادانه مدرنیته است و این نقادی دارای دو خصوصیت مهم است: 🔻اول آن که، پست مدرنیته از متن مدرنیته برمی خیزد. یعنی زاويه نگاه و بنیان های معرفتی آن ریشه در تطورات فلسفی دنیای غرب داشته و محصول طبیعی آن است. 🔻دوم آن که نگاه نقادانه پست مدرن به لحاظ نظری از دیدگاه های انتقادی پیشین عام تر و گسترده تر است. این نگاه با نسبی کردن شناخت و حتی با نسبی دانستن حقیقت، همه داعیه های روشنگری را در معرض تردید قرار داد و نفی نمود. اثر مستقیم این نقد متوجه دیدگاه های مردم شناختی و اجتماعی است که با نگاه تک قطبی به تاریخ، فرهنگ و تمدن غرب آن را پیشتاز پدیده ای به نام ترقی و پیشرفت می دانستند. 👇👇 @Taammolate_talabegi
♦️آیت الله شبیری زنجانی می فرمایند چون دیدم مطالب فلسفی را نمی فهمم درس شرح منظومه علامه طباطبایی(ره) را دیگر نرفتم. 🔹کاش همه ما از این بزرگان درس بگیریم و در علمی که استعدادش را نداریم ورود نکنیم. ایشان هم بهترین کار را کردند. هم عمرشان را در علمی که استعدادش را نداشتند صرف نکردند هم خودشان متوجه شدند که فهم مطالب فلسفی از عهده ایشان بر نمی آید 🔹هیچ ادعایی هم در فلسفه ندارند ولی از بزرگترین فقها و رجال شناسان و تاریخ دانهای درجه اول حوزه هستند که در دقت علمی و رجالی بی نظیرند 👇👇 @Taammolate_talabegi
تأملات طلبگی
✍️آیا فلسفه و عرفان کشک است ؟ ( تاملی بر جمله معروف آیت الله وحید خراسانی) - بخش اول ♦️آیت الله وح
♦️سوال از استاد وکیلی در مورد جمله آیت الله وحید خراسانی در مورد فلسفه و عرفان 🔹یکی از بزرگان (آیت الله وحید خراسانی ) فرموده‌ اند: فصوص و عرفان و مولوی و فلسفه و اسفار همه در سینه من است. همه اش کشک است! نظرتان چیست؟ 🔹پاسخ: بله، ولی به نظر من، سوء تفاهم پیش می ‌آید. چون هیچگاه به شکل تخصّصی نخوانده‌ اند، تصور می‌ شود که مطالب همان‌ طوری است که برداشت کرده‌ اند. همین بزرگوار در زندگی علمی‌ شان، حداکثر ۴ یا ۵ سال درس فلسفه ثبت شده است. اگر کسی ۴ ، ۵ سال اصول فقه بخواند بعد بگوید همه اصول در سینه من است ولی همه‌ اش کشک است باور می‌ کنید یا می‌ گویید سوء تفاهم شده است؟ 🔹وقتی می ‌بینیم یک بزرگواری ۴ یا ۵ سال بیشتر فلسفه ندیده‌ اند و از جوانی هم تحت تأثیر میرزای اصفهانی بوده‌ اند و می‌ گویند کشک است ولی ده‌ ها نابغه دیگر که ۱۵ ـ ۲۰ سال این علوم را نزد استاد فن خوانده‌ اند، می‌ گویند اینها درّ و جواهر است، خب هر منصفی می‌ فهمد که باید به حرف کدام یک تمسّک کند. ♦️برگرفته از کانال تلگرامی استاد محمد حسن وکیلی 👇👇 @Taammolate_talabegi
تأملات طلبگی
♦️سوال از استاد وکیلی در مورد جمله آیت الله وحید خراسانی در مورد فلسفه و عرفان 🔹یکی از بزرگان (آیت
♦️آیت الله وحید خراسانی : 🔹اگر میشناختیم امام ششم علیه السلام کیست دنبال این و آن نمیرفتیم، قی کرده های فلاسفه یونان را نشخوار نمیکردیم ، زباله های عرفان اکسلوفان را هضم نمیکردیم 🔹خواه نا خواه واماندیم و بیچاره شدیم و از این اقیانوس معرفت محروم شدیم . 👇👇 @Taammolate_talabegi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️ جملات تاریخی استاد سید کمال حیدری: 🔹 ابواب طهارت، نجاست، حیض و نفاس چه امتیازی دارند که ملاک اعلمیت فردی در دین باشند ؟ 🔹 چرا ملاک اعلمیت را تنها فقه و اصول می دانید؟! فقه و اصول 5 تا 10 درصد معارف دینی را شامل است. 🔹 مگر می شود عالم دینی ( نه مجتهد در احکام فرعی ) به مبانی فلسفی و عرفانی و تفسیری واقف نباشد؟! 👇👇 @Taammolate_talabegi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️دکتر عبدالکریم سروش : 🔹همانطور که متکلمین و فلاسفه گفته اند خداوند در کارهای خود هیچ مقصد و مرادی ندارد 🔹خدا شبیه آدمیان نیست و ما آدمیان در کارهایمان مقصد داریم 🔹اصلا «برای» وجود ندارد در مورد خدا . خداوند هیچ غایت و غرضی از خلقت ندارد 🔹همیشه کسی غایت و مقصد دارد که همه چیز را ندارد ولی اگر موجودی همه چیز را داشت دیگر کارش تابع مقاصد وغایت نیست 👇👇 @Taammolate_talabegi
🔹اگوست کنت: 💯 ذهن محصول اجتماع و تاریخ است. ذهن هر دوره و هر اندیشه ای در درون شرایط اجتماعی قرار دارد. 👇👇 @Taammolate_talabegi
♦️وحدت وجودیهایِ کافر . 🔹یک علوم اسلامی، متنوع هستند و دانشمندانی در هر کدام از آنها «صاحب‌نظر» هستند؛ اما به جز «فقها» و علم فقه، هیچکدام از آن دانشمندان، سلاح «حرام و حلال» و «تکفیر» ندارند. جدای از این، علمای علوم مختلف اسلامی، «ارتباط مستقیمی» با تودۀ مردم ندارند؛ اما فقها، مستقیماً با مردم و زندگی روزمرۀ آنها در ارتباط هستند. همین دو مسأله، «قدرت» فقه و فقیه را در جامعه دینی، مخصوصاً عوام مذهبی، بسیار زیاد و قابل توجه نموده است. . 🔹دو از سوی دیگر، فقها در کلیه مسائل اسلامی، اظهار نظر «غیرشخصی» می‌نمایند؛ و در مسائلی نظر و فتوا می‌دهند، که اساساً «صلاحیت و دانش» آن را ندارند. فقیه (به ما هو فقیه)، در حوزۀ اخلاق، عقائد و نیز در مسائلِ اختصاصیِ رشته‌هایِ تخصصی، همانند: فلسفه و تاریخ، اظهار نظر «غیرشخصی» می‌کند؛ و همان قدرتِ وی، که متکی به عوام مردم است، این اظهار نظرها را پشتیبانیِ به صحّت، می‌کند. 🔹سه اگر در نظرات همین فقهای معاصر، جستجو کنید، مخصوصاً در استفتائاتی که برخی افراد (به صورت هدفدار) از ایشان نموده‌اند، به وضوح این نظر حقیر، قابل ردیابی است. به عنوان نمونه با اینکه فقها به صورت تخصصی، حتی تفاوت «وجود و موجود» در فلسفه و عرفان نظری را نمی‌دانند؛ و قادر به تبیینِ درستی از «وحدت وجود» نیستند، مثلاً در حاشیۀ کتاب عروة الوثقی، وحدت وجودیها را «کافر و نجس» دانسته‌اند. ♦️نکته فلسفه، مادر تمامی علوم اسلامی و غیراسلامی است؛ حتی فیزیک. سیصد سال است که فلسفه در غرب پیشرفت‌های چشم‌گیرِ بسیاری نموده است، ولی در شرق و ایران، فلسفه «درجا» زده است؛ یکی از علت‌های اصلی این عقب‌ماندگی، مخالفتِ فقها، اخباریون و سلفیان شیعه، با فلسفه است. 👇👇 @Taammolate_talabegi
✍رئالیسم فهم یا نسبی گرایی فهم 🔹بر اساس مبانی معرفت‌شناسی در حکمت اسلامی؛ به رئالیسم فهم معتقدیم. 🔸در خصوص روش‌شناسی رئالیستی و نسبی گرایانه ما معتقد به روش‌شناسی رئالیستی زمینه گرا هستیم. واقعیتی ورای ذهن ما وجود دارد و چون زمینه‌های مختلف زمانی، مکانی، رفتاری، اجتماعی و تاریخی در پیدایش واقعیّت‌های مادی اعم از انسانی و غیرانسانی اثر گذارند، به همین دلیل این واقعیّت‌ها برخلاف واقعیّت‌های مجرد همواره ثابت؛ متغیر هستند. حتی ما به تأثیر زمینه ها بر ذهن شناسا نیز باور داریم. ▪️اما سخن در اين است که انسان با کمک بدیهیات و معیار شناختی که در اختیار اوست می‌تواند زمینه‌های تأثیرگذار بر ذهن را کنار بگذارد تا واقعیت خارجی را آن گونه که هست و با همان قیود زمینه‌های مکانی، زمانی، رفتاری، اجتماعی و تاریخی بشناسد. ما از این ایده با عنوان روش‌شناسی رئالیسم زمینه گرا تعبیر می کنیم، یعنی معتقد به واقعیتی ورای ذهن هستیم که انسان توان کشف آن را دارد اما واقعیت‌ها با زمینه های مختلف متفاوت می‌شوند و اشکال گوناگون می‌یابند. 👇👇 @Taammolate_talabegi
تأملات طلبگی
🔸علوم انسانی را باید در سه مقوله؛ توصیف انسان مطلوب، توصیف انسان محقَّق و تغییر انسان محقق به انسان
✍ توجه به انسان مطلوب و مبانی فلسفی آن در علوم انسانی ♻️علوم انسانی به‌دنبال تغییر انسان محقق به انسان مطلوب است لذا در این بین مکاتب و ایدئولوژی‌های اجتماعی با رویکردهای خود به تبیین انسان مطلوب هستند و در هر مکتبی با گرایش خاصی به انسان مطلوب پرداخته می‌شود. ⚜انسان‌شناسی خاص نیز برگرفته از فلسفه انسان و فلسفه‌ی انسان نیز از فلسفه هستی و فلسفه معرفت گرفته می‌شود. انسان‌شناسی خاص هر یک از علوم اجتماعی برگرفته از پارادایم حاکم بر ایدئولوژی معینی است. این معرفت پارادایمی نیز ریشه در معرفت فلسفی اندیشمندان آن علم دارد. ☑️ اگرچه پژوهشگران و دانشمندان آن علم اغلب به معرفت پارادایمی و فلسفی و مبانی انسان مطلوب آگاهی کمتری دارند و آن را پیش‌فرض گرفته‌اند، درعین‌حال توصیف انسان مطلوب در ذهن آنان ضلع اصلی فعالیت تحقیقاتی آن‌ها در ساحت توصیف انسان محقق و تغییر انسان محقق به انسان مطلوب است. 👇👇 @Taammolate_talabegi
✍️نظر شهید مطهری در مورد قدرت فلسفی برخی از فحول اصولی 🔹مشهور است که فلسفه را مرحوم آخوند خراسانی وارد اصول فقه کرده است.فارغ از اینکه آیا قواعد فلسفی می تواند راهگشایی در مسائل اصولی داشته باشد یا نه، نکته ای جالب تر وجود دارد و آنهم اینست که امثال آخوند و برخی از بزرگان اصولی بعد از ایشان که که فلسفه را در اصول دخالت داده اند فهم زیادی از فلسفه نداشته اند. 🔸شهید مطهری ( مجموعه آثار ج 10 ص 578 ) به عنوان کسی که در قدرت فهم فلسفه و تفلسف ایشان شکی وجود ندارد در مورد توان فلسفی امثال مرحوم آخوند چنین می فرمایند: ▪️مرحوم آقاى بروجردى هم نظر مخصوص به خود داشت. البته در ميان اصوليين يك حرف ديگرى هم گفته‏اند كه چندان‏ مهم‏ نيست‏. اينها چون اهل فلسفه نبوده‏ اند نتوانسته‏ اند عميق وارد بشوند. خود آخوند خراسانى كمى فلسفه در حد منظومه خوانده است و در حد حرفهاى حاجى (البته گاهى) میتوانسته است بعضى حرفها را بزند. بعضى ديگر مثل مرحوم نائينى و شاگردان ايشان يا آقاى خويى و ديگران مبناى ديگرى دارند و چون اينها عميقاً مطلب دستشان نبوده از مرحله خيلى دورند. 👇👇 @Taammolate_talabegi
🔸کتاب های بسیاری از تمدن اسلامی در قرون یازده تا چهارده به زبانهای اروپایی، به ویژه لاتین ترجمه شد؛ شهرسازی و تأسیس مدارس با اقتباس از مسلمانان صورت گرفت در اواخر این دوران آشنایی اروپاییان با «عقلانیت مستقل» فیلسوفان مسلمان که مخالف با ایمان گرایی رایج میان وابستگان به کلیسا بود و فساد اخلاقی و مالی کلیسا به شروع نوزایی فکری در اروپا منجر شد. با آشنایی اروپاییان با عقلانیت مستقل فیلسوفان مسلمان که بر مبنای آن انسان در عین اعتقاد به خدا قادر بود در برخی مسائل با عقلانیت مستقل به تفکر بپردازد توجه به عقل گسترش یافت اما برخی تفاسیر از اندیشه متفکرانی چون ابن رشد و ترویج دیدگاه های ارسطویی سبب شد، به جای رواج عقلانیت مستقل فیلسوفانی چون ابن سینا و فارابی عقلانیت خود بنیاد متأثر از یونان در اروپا رواج دوباره یابد. 🔹تحول مشهود این دوره نه در علم و فلسفه بلکه در هنر و معماری اروپا صورت میگیرد نقاشی معروف میکل آنژ در سقف کلیسای واتیکان بیانگر تحول فکری رایج در جامعه حتی میان مؤمنین کاتولیک است. در این نقاشی خدا چون پیرمردی نیمه برهنه که دستش را به سوی انسان دراز کرده تصویر می شود و انسان مردی برهنه است که دستش را با بی رغبتی به سوی پیر مرد در از می کند و البته دست این دو به هم نمی رسد این نقاشی کنایه از تلاش انسان برای استقلال در این دوره است. 🔸تحول نگرشی مذکور در دوره رنسانس به تحولی در علم و فلسفه در دوره روشنگری در قرون هفده و هجده منجر می‌شود و فیلسوفان و دانشمندان در تلاش هستند مبانی «عقلانیت خود بنیاد» و «انسان گرایی» را تئوریزه کنند. دکارت، لایب نیتس، لاک بیکن نیوتن کانت، هگل و بسیاری از دانشمندان و فیلسوفان آن دوران پیشگامان مبانی فکری ایدئولوژی های جدید هستند. مبانی ایدئولوژی ها در دوران رنسانس نضج گرفت، ولی اصول و قواعد ایدئولوژی های مدرن طی دو قرن معاصر بسط و توسعه یافت و ظهور و قدرت ایدئولوژی هایی چون فاشیسم، سوسیالیسم، لیبرالیسم و مانند آن مربوط به قرن بیستم است که ریشه در قرن نوزدهم دارد و هنوز تحولات آن در قرن ۲۱ ادامه دارد. 👇👇 @Taammolate_talabegi
🎙 دفع شبهه/ ما را با غرب چه کار؟! ⁉️در مطالعات مقایسه ای درباره ساختارها و مسائل مدرنیته ممکن است مطرح شود که اصل مسئله از غرب می آید چون ساختارها پاسخ هایی به یک سری مسائل و نیازهایی است که در غرب طرح شده است؛ پرداختن به این مسائل نیز پاسخ به نیاز غرب است. ✅ با استفاده از نظرها و رویکرد شهید صدر، دو پاسخ به این اشکال می توان داد. ▪️پاسخ کوتاه این است که ما به تمام پرسش های نظام های غربی کار نداریم؛ در مسائلی پژوهش مقایسه ای میکنیم که برای ما و در چهارچوب ایدئولوژی و نیازهای اجتماعی ما مسئله ساز شده است. ▪️پاسخ تفصیلی این است که سه رویکرد در این مطالعات وجود دارد: ۱. رویکرد روشنفکران که می گویند، دنیای معاصر پرسش را طرح کرده و جواب را نیز داده است، پس باید یکی از ایدئولوژی ها و ساختار پیشنهادی را اخذ و عملیاتی کنیم. ۲. رویکرد سنتی می‌گوید این مسائل و پاسخ ها را کنار بگذار و درباره دنیای معاصر بی تفاوت باش. ۳. رویکرد سوم می‌گوید مسئله مشترک را بیاب، پاسخ ها را بررسی کن و بر اساس مبانی و اصول خود پاسخ را طراحی کن. رویکرد سوم عقلانیت اسلامی است. در عقلانیت اسلامی نه تنها ،فلسفه بلکه مبانی کلامی فقهی و اخلاقی اسلام نیز دخیل است. بر اساس این مبانی و ایدئولوژی اسلامی می توان به بحث درباره سازوکارها و ساختارهای اجتماعی پرداخت. 👇👇 @Taammolate_talabegi
✍ علل گرایش به ماتریالیسم 1⃣ نارسایی مفاهیم کلیسا در مورد خداوند مثل تجسد و تثلیث. 2⃣ نارسایی مفاهیم دیگر فلسفی که در فلسفه‌ی مدرسی رایج بود و طرح دیدگاه دو انگارانه‌ی میان ذهن و عین که زمینه را برای انکار ذهن و امور فراطبیعی فراهم نمود. 3⃣ وجود نارسایی در مفاهیم سیاسی اجتماعی اخلاقی که مبتنی بر آرمان‌های فراطبیعی بود. 4⃣ ناسازگاری بین حیات دنیوی با خداپرستی، یا دنیاگرا شوید یا خداگرا و زاهد. 5⃣ فساد اخلاقی و اجتماعی محیط و کلیسای کاتولیک. 6⃣ جزم‌گرایی و دگماتیسم بودن کلیسا. 👇👇 @Taammolate_talabegi