تأملات اجتماعی
📌 بعدالتحریر۲ 🔹حجم قابل توجهی از آثار استاد شهید مرتضی مطهری ره، ناظر به تبیین نظریه ی معرفت شناخت
📌بعدالتحریر۳
🔹نسبت اندیشه ی اجتماعی متفکران انقلاب اسلامی با یکدیگر / درباره ی جریان حکمت و اجتهاد
👈اگرچه عموم متفکران انقلاب مانند امام و علامه و شهید مطهری و آیت الله خامنه ای و آیت الله جوادی و.... در بعد هستی شناسی و معرفت شناسی همگی سر سفره ی حکمت متعالیه نشسته اند، اما در امتداد بخشی مبانی صدرایی به مرزهای دانش اجتماعی یکسان نیستند.
برخی به کلیات را پر و بال داده و برخی به تناسب موقعیت، آن مبانی را تا مسایل خرد اجتماعی امتداد داده اند.
از آنجمله مبانی فلسفی و کلامی اندیشه اجتماعی در آثار شهید مطهری و مبانی قرآنی آن در آثار علامه پررنگ تر است، اما آیت الله خامنه ای، بنابر موقعیت سیاسی و اجتماعی، این فرصت را یافته تا لایه های بیشتری از اندیشه ی اجتماعی خود را آشکار کند، به نحوی که اندیشه ی اجتماعی ایشان از مرحله ی تبیین تا تجویز را در بر می گیرد.
به دلیل اشتراک در مبانی و روش این جریان، نسبت دادن مبانی یکی از اینان به دیگری و همچنین نسبت دادن نتایج اندیشه ی آن یکی را به دیگری روا دانسته و در عین حال از تفاوت های جزیی آنان غافل نیستیم.
▪️پرداختن به چهارچوب های فکری «جریان حکمت و اجتهاد» (جریانی که امام و .... حلقه ی اخر آن هستند) و مبانی نظری و عملی آنان خود موضوع یادداشت هایی جداگانه است.
اجمال آنکه متفکران جریان حکمت اجتهاد کسانی بودند که از همان ابتدای دوران غیبت کبری که هدایت و کفالت امت به دوش فقها افتاد، نسبت به تغییرات اجتماعی و پدیده های نو، آگاه و روشن بوده و بر خلاف جریان مدرنیسم که به بهانه ی تغییرات اجتماعی، کلا سنت را از جامعه ازاله کرد، فقها و حکیمان جریان حکمت و اجتهاد تلاش کردند تا در عین حفظ بنیانهای سنت اسلامی، از طریق فرایند اجتهاد و بکارگیری عقل، روح سنت اسلامی را در فضای جدید اجتماعی سریان دهند.
متفکران انقلاب اسلامی، حلقه ی آخر این جریان فکری و علمی و نقطه ی اوج آن هستند که در زمانه ی خود عهده دار تطبیق سنت ایرانی و اسلامی با دنیای تکنولوژی و فناوری و جهان پست مدرن هستند.
اینان رازهای ناگشوده ی بسیاری از ظرفیت های اندیشه ی اسلامی در عصر غیبت را آشکار کردند.
این یادداشت ها را با این دید دنبال کنید.
#جریان_حکمت_و_اجتهاد
@taamollat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 چرا عقبنشینی در مقابل جنگ روانیِ دشمن در عرصههای مختلف، خشم و غضب الهی را بهدنبال دارد؟
🔹منظور از عقبنشینی تاکتیکی و غیرتاکتیکی چیست؟
🔹رهبر انقلاب به آیۀ ۱۶ سورۀ اَنفال استناد میکنند.
@taamollat
تأملات اجتماعی
🎥 چرا عقبنشینی در مقابل جنگ روانیِ دشمن در عرصههای مختلف، خشم و غضب الهی را بهدنبال دارد؟ 🔹منظور
📌دو نکته درباره ی روش فهم دینی و تحلیل اجتماعی ره بر انقلاب:
▪️اول آنکه ایشان در قضیه ی لزوم ایستادگی در برابر دشمن و عدم عقب نشینی، به آیه ی ۱۶, سوره ی انفال استناد کردند:
وَمَن يُوَلِّهِمۡ يَوۡمَئِذࣲ دُبُرَهُۥٓ إِلَّا مُتَحَرِّفࣰا لِّقِتَالٍ أَوۡ مُتَحَيِّزًا إِلَىٰ فِئَةࣲ فَقَدۡ بَآءَ بِغَضَبࣲ مِّنَ ٱللَّهِ وَمَأۡوَىٰهُ جَهَنَّمُۖ وَبِئۡسَ ٱلۡمَصِيرُ
و هركس كه در آن روز به آنان پشت كند - مگر آنكه بخواهد جبهۀ جنگ را عوض كند يا به گروه ديگرى بپيوندد - بى گمان، به خشمى از خدا گرفتار شده و جايگاه او دوزخ خواهد بود و آن بدسرانجامى است. »
منظور از عقب نشینی تاکتیکی عقب نشینی ای است که به هدف ضربه زدن به دشمن نباشد، بلکه از روی احساس ترس و استیصال باشد.
مروری بر بیانات ایشان در حوزه ی تبیین و سیاست گذاری نشان می دهد که عموم سیاست های ایشان، به مانند همین جا ریشه ی قرآنی دارد.
همین مطلب بالا، با انبوهی از آیات قرآنی دیگر تایید و تقویت و اشکالات احتمالی آن پاسخ داده می شود.
▪️دستور قرآن کریم درباره ی لزوم ایستادگی، صرفا یک دستور سیاسی و نظامی کور نیست، بلکه از این مبنا ریشه می گیرد که قرآن کریم بر خلاف فهم رایج، ابزار قوام امت را، نه ابزار و آلات نظامی، بلکه ایمان آنان می داند.
«وَلَا تَهِنُواْ وَلَا تَحۡزَنُواْ وَأَنتُمُ ٱلۡأَعۡلَوۡنَ إِن كُنتُم مُّؤۡمِنِينَ.
سست نشويد و محزون نگرديد؛ زيرا كه شما برتريد اگر اهل ايمان باشيد.» (آل عمران،۱۳۹)
همان چیزی که مردم غزه را پس از حدود یک سال تهاجم وحشیانه و شهادت حدود ۴۰ هزار نفر، همچنان سر پا و مقاوم و کاملا در موضع تهاجمی نگه داشته است.
▪️دو آنکه ایشان با تنقیح مناط، دایره ی مقاومت را از مقاومت نظامی که ظاهر آیه است، به سایر حوزه ها، مانند سیاست و فرهنگ و... نیز گسترش می دهند و معتقدند در این موارد نیز اگر عقب نشینی غیر تاکتیکی صورت گیرد، عاقبت همانست. فلذا آیه محدود به جنگ نظامی نیست.
این، نمونه ای از همان فرایند اجتهاد است که بر اساس آن وضعیت های اجتماعی جدید در سایه ی مسائل گذشته حکم خود را پیدا می کنند.
در گذشته از جنگ و تقابل، تنها تقابل نظامی فهمیده می شد، اما امروز معنای جنگ و تقابل و همچنین جهاد توسعه پیدا کرده است.
این روش فهم نصوص دینی، که در مقابل فهم اخباری قرار دارد، تکلیف امت را در بسیاری از بحران های اجتماعی روشن می کند.
#علوم_انسانی_اسلامی
#ایت_الله_خامنه_ای
@taamollat
تأملات اجتماعی
📌بمناسبت رونمایی حزب الله از شهر موشکی (تحلیلی از اشتباه محاسباتی رهبران باطل در برابر جریان حق در طول تاریخ)
👈یکی از شیوه های ثابت برای ضربه زدن به جریان حق در طول تاریخ، ترور و حذف فیزیکی افراد و رهبران آن بوده است.
بسیاری از انبیا و پیروانشان در طول تاریخ به همین شیوه حذف شده اند.
مشخص است که پشت سر این شیوه ی تقابل، این نگاه وجود دارد که با حذف رهبران و پیروان حرکت جریان حق کند یا متوقف می شود.
این در حالیست که جریان حق، بر خلاف گروه های باطل، اساسا قائم به افراد نیست، بلکه قائم به فکر و اندیشه است، اما پیروان گروه های مقابل که با زبان منطق قدرت تقابل با جریان حق را ندارند با این شیوه با جریان حق تقابل می کنند. (ر.ک: مقدمه ی کتاب علل گرایش به مادیگری)
در طول این سالها افراد بسیاری از جریان حزب الله و جریان مقاومت بوسیله ی ترور به شهادت رسیدند؛ راغب حرب، سیدعباس موسوی، حاج رضوان، حاج قاسم، .... تا اسماعیل هنیه، اما این شهادت ها نه تنها تیغ مقاومت را کندتر نکرد، بلکه با رونمایی از قساوت و بی منطقی دشمن صهیونیستی و حامیانش، شمشیر حزب الله و مقاومت را آخته تر کرد تا امروز -در آستانه ی هجوم سراسری جبهه ی مقاومت- از چنین پدیده ای رونمایی کند.
مقاومت یک فکر و یک استراتژی در برابر قدرت های زورگو ست که هیچ قائم به افراد نیست، حال هر چقدر می خواهند بکشند، مقاومت زنده تر و پرجاذبه تر خواهد شد و افراد بسیاری از درون جبهه ی باطل -که نور فطرتشان هنوز روشن است- را به سمت خود خواهد کشید.
جبهه بندی های جغرافیایی در حال بهم خوردن و جبهه بندی های اعتقادی و فکری -که با قتل و ترور قابل زدودن نیست- در حال قوت گرفتن است.
کربلایی دیگری در حال شکل گرفتن است که هم زهیر عثمانی مذهب درو هست و هم چهل نصرانی و هم حر و هم .....
سخت معتقدم روی کارآمدن این زرد موی بی عقل، به این غربال تاریخی کمک خواهد کرد.
روزهای جالبی است این ایام، روزهای قدرت نمایی خدای عصر، پرودگار تاریخ.
#فلسفه_ی_تاریخ
@taamollat
تأملات اجتماعی
📌بمناسبت رونمایی حزب الله از شهر موشکی (تحلیلی از اشتباه محاسباتی رهبران باطل در برابر جریان حق در ط
📌 بعدالتحریر
🔹چنانکه بدن انسان اگر مسموم یا بیمار شود، با قی کردن و بالا آوردن و بیرون ریختن، سلامت خود را باز می یابد، تاریخ نیز بالاخره روزی همه ی آلودگی های انباشته ی خود را بالا خواهد آورد و حیات انسانی را یکسره پاک و پاکیزه خواهد کرد.
يُرِيدُونَ لِيُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَاللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ كَرِهَ الْكَافِرُونَ
مى خواهند نور خدا را با دهان خود خاموش كنند و حال آنكه خدا گر چه كافران را ناخوش افتد نور خود را كامل خواهد گردانيد (صف، ۸)
@taamollat
📌 یک مردم نگاری ساده و نتایج آن
🔹امشب بعد از مدتها، برای یک شب گردی تابستانی، به محله ی قدیم مان رفتم، جایی که در آن بزرگ شدم، محله ای در جنوب شرق تهران. در مجاورت یا در قلب منطقه ی تاریخی و باستانی دولاب.
محله ی ما از قدیم پر بود از مظاهر زندگی سنتی، تکیه چال که قدمتی تقریبا هزارساله دارد، حمام های سنتی فراوان در کوچه پس کوچه ها، چنارهای قدیمی سر به فلک کشیده، سرچشمه های مصنوعی آب در کوچه پس کوچه ها که احتمالا آب قنات ها یا چشمه های اطراف را به اینجا منتقل می کردند و بعضی شان هنوز هم فعالند و آب زلال به جوی های محل سرازیر می کنند، کسب و کارهای سنتی، از بقالی های قدیمی با ترازوهای شاهینی گرفته تا کشک سابی و کفاشی و نانوایی های تنوری و سبزی فروشی و....
همه ی این کسب و کارهای نشانه های پرمعنایی از سنت داشت.
مثلا عموم بقالی ها، با اسم و عنوان فروشنده اش شناخته می شود و هویت آن مغازه کلا وابسته به او بود. غالب اجناس هم، لوازم ضروری زندگی روزمره بود و از لوازم و خوراکی های تزیینی غالبا خبری نبود. نسیه فروشی و خرید دفتری از لوازم قطعی این کاسبی ها بود و..... .
در فاصله ی کمتر از هزارمتر از منزل پدری ما سه حمام عمومی بود که هنوز هم دایر است. یکی شان را که من بارها رفته بودم هم حمام عمومی داشت که مشتمل بر یک سربینه ی بسیار بزرگ و یک گرمخانه. و هم حمام نمره یا خصوصی، که مشتمل بود بر یک سربینه ی بسیار بزرگ و یک حمام که فقط یک دوش داشت و یک لگن و احیانا یک کاسه ی مسی.
وسط گرمخانه عمومی تخته سنگی بود برای مشت و مال و کیسه کشی توسط دلاک. و چند دوش که یک در نصفه و نیمه مقابلش را پوشانده بود مثلا.
مغازه ی بسیار کوچکی در محل ما بود در حد ۶-۷ متر که اصلا کرکره نداشت و فقط دری چوبی داشت. پیرمردی در آن بود که کشک سابی می کرد. کشک سابی را برای اولین و آخرین بار در آنجا دیدم. پیاله های بزرگی داشت که خمیر کشک را در آن ورز می داد و نمی دانم چطور بعد ساعاتی تبدیل به کشک می شد. سر و روی پیرمرد همیشه پر از گرد سفید کشک خشک بود و دور انگشت ها و ناخن هایش همیشه کشک خشکیده، مثل گچ.
وجود کفاشی های متعدد نشانه ای از فقر نسبی مردمی بود که بیشتر کفش را تعمیر می کردند تا اینکه کفش بخرند.
نجاری، آهنگری، ماست بندی و.... نمونه های از مشاغل دور و اطراف ما بود.
مسجد هم دور و برمان کم نبود. از مساجد بزرگ و پر رونق گرفته تا اتاقک هایی در کوچه پس کوچه ها که فقط یک نقش اسلیمی بر سر درش داشت و من سالها بعد فهمیدم که اینجا که صدها بار از کنارش گذشته ام مسجد بوده.
▪️القصه؛
در این چهار سالی که به تهران بازگشته ام، تنها یکی دوبار فرصت کرده ام به آن محل سر بکشم و با این نگاه جدید، آن را بازبینی کنم.
یک بارش همین امشب بود. محله سنتی پدری ام کاملا تغییر کرده و از نشانه های سنت در آن تقریبا چیز زیادی یافت نمی شود.
عمده دلیل در این تغییر اجتماعی، تغییر بافت اجتماعی محل از طریق مهاجرت از اطراف به داخل شهر است. محله و منطقه تقریبا هویت خود را از دست داده و هویت جدیدی هم جایگزین آن نشده.
افزایش کسب و کارها، آن هم در املاک اجاره ای علت دیگر بر هم خوردن بافت سنتی منطقه است.
اجاره ای و موقتی بودن کسب و کارها عملا فرصت ریشه دواندن مشاغل و افراد را می گیرد. حتی مغازه های بزرگ و قدیمی منطقه، زیر اجاره رفته اند.
تبدیل شدن محله، به یکی از قطب های خرید منطقه، زمینه را برای افزایش رفت و آمد از مناطق دیگر فراهم کرده و همین موضوع به عنوان ترمزی برای شکل گیری هویت در محل عمل می کند.
تراکم جمعیتی در محل، تبدیل شدن به قطب تجاری منطقه، و کثرت رفت و امدها، عملا مساجد و مدارس و نهادهای فرهنگی باسابقه ی محل را از دور خارج کرده و رسالت فرهنگ سازی را بر دوش مردمان کف خیابان گذاشته است.
مساجد و مدارس و حوزه های علمیه ی انبوه در این منطقه، عملا در این فضای پرآشوب گم هستند.
امشب که در محل می چرخیدم، محله پر شده بود از کافه و قهوه و اغذیه فروشی که با اشغال پیاده روهای تنگ و ترش محل بوسیله ی میز و صندلی و... تلاش می کردند خود را شبیه مغازه های شمال شهر نشان دهند. و عده ای دختر و پسر دور میزها و.....
▪️اینها که نوشتم هشداری بود بر تغییرات فرهنگی نرم و تاثیر آن بر اعتقادات و سبک زندگی و شاهدی بر پروسه ی پرقدرت و پرنفوذ عرفی شدن در جامعه ی ایران.
ما به مقتضای فلسفه ی اجتماعی مان قائل به وجود امور ثابت در حیات اجتماعی هستیم، اما دامنه ی امور متغیر را هم وسیع تر از آنچه به نظر می آید می دانیم، که حتما باید برایش فکری کرد.
#جامعه_ی_ایران
#عرفی_گرایی
#تهران
@taamollat
تأملات اجتماعی
📌 از منزل «عمه جان» و سفر به اعماق تاریخ تا دنیای آینده
🔹مادرم که خدایش بیامرزد، عمه ای داشت بسیار پیر و فرتوت که روزگار از او جز پوست و استخوان و قد کمانی باقی نگذاشته بود.
آن سالهای آخر عمر -حدود سی سال پیش- که ما به خانه اش می رفتیم حدود ۱۰۰ سال سن داشت.
خانه ای داشت قدیمی و باستانی در کوچه پس کوچه های تنگ و باریک امامزاده یحیی.
در چوبی که زنگ نداشت و کلونی فلزی و زمخت روی آن بود، زنگش همان بود.
وارد که می شدی همانجا پشت در دستشویی تاریک و مخوف خانه ی قدیمی بود که در هم نداشت، تنها پرده ای جلویش آویخته بودند.
بعد چند پله و حیاط آجری و حوض قدیمی جلبک گرفته و چند ماهی قرمز که معلوم بودند خوب دوام آورده اند.
یک ایوان و اتاق آن طرف حیاط و یکی هم این طرف و هر دو ایوان سقفی داشت با ستونهای چوبی بلند.
اتاق منزل عمه جان، بیشتر یک سالن بزرگ بود که با یکی دو تا لامپ زرد رنگ سعی می کرد روشن باشد.
سقف بلند و تیرهای چوبی بسیار و حصیرهایی که بین تیرها قرار گرفته بود. سقف ها هراسناک بود و هر لحظه خوف فروافتادن آن تیرهای چوبی ستبر، لرزه به اندام انسان می انداخت.
گوشه ای از اتاق پرده ای زده بودند که پشتش در حکم کمد دیواری و کمد رختخواب بود. چیزی به نام کمد وجود نداشت که بتوان مثلا وسایل خانه را درون آن پنهان کرد، مثل امروز.
وسایل مورد نیاز زندگی، که مثل امروز انبوه نبود، همینطور گوشه گوشه ی خانه جاخوش کرده بود. نهایتا صندوقچه ای بزرگ در گوشه ی اتاق یا ته اشپزخانه، برای پنهان کردن وسایل قیمتی و اینها.
پنکه ای از پنکه های نسل اول (که مثل پنکه های امروز حفاظ درست و حسابی نداشت، دست کامل داخلش می رفت و برای بچه ها خیلی خطرناک بود) هم به سختی می چرخید و باد کم رمقی تحویل می داد.
گوشه ی این سالن نسبتا بزرگ، یک اتاق بزرگ دیگر بود که به آن آشپزخانه می گفتند. شیر آب و سینک یادم نیست، اما گاز قطعا نداشت و پخت و پز روی یک چراغ نفتی بود. ظرف ها و قابلمه ها و دیگ ها هم گوشه و کنار مرتب چیده شده بود.
عمر بعضی ازین ظرف ها و دیگ ها، از عمر عمه جان خیلی بیشتر بود. آن آشپزخانه ی بزرگ پنجره ای به بیرون نداشت و تنها با یک لامپ معمولی کمی روشن می شد. آنقدری هم که یادم می آید از یخچال خبری نبود، یا اگر بود آن هم از یخچال های نسل اول.
«عمه جان» همسر و فرزند نداشت، و همه ی کارهای خانه را با آن سن و سال خودش انجام می داد.
در خانه اش مبل نبود، نهایتا یک صندلی فلزی قدیمی که معمولا استفاده ی نشستن نداشت.
از تلویزیون هم خبری نبود.
کل زندگی «عمه جان» همین بود.
گاهی عید که به منزلشان می رفتیم، دم غروب خانه در تاریکی فرو می رفت (و شاید همین مشوقی بود برای زودتر خوابیدن) و من که کودکی بیش نبودم از رفتن تنها به حیاط وحشت می کردم. خصوصا آنکه می گفتند در اتاق روبرویی «سکینه خانم» نامی زندگی می کند که من هیچ گاه او را ندیدم، اما ناخودآگاه از او هراسی به دل داشتم. شاید بخاطر همینکه همیشه اسمش بود و خودش نبود.
▪️جزییات بیشتری از آن خانه یادم نمانده، اما
الان که فکر می کنم، می بینم رفتن به خانه ی «عمه جان» در آن سالها، مساوی بود با رفتن به اعماق تاریخ ایران، با رفتن به آنجا قشنگ به دنیای صد و پنجاه سال قبل می رفتیم.
در آن دوران ظاهر و باطن زندگی عموم مردم همین بود. چیز اضافه و تجملاتی وجود نداشت، و کارکرد هر چیز همان بود که بود.
و وقتی اشیا خودشان بودند آدم ها هم بیشتر خودشان بودند.
▪️واقعیت آنست که تاریخ هر چه گذشته، بر عناوین اعتباری اشیا و انسانها افزوده و آنها را بیشتر از خود واقعی شان دور کرده، البته این ویژگی دنیای جدید است.
این مسئله (بیگانه شدن از خود واقعی) بخودی خود عامل عمده ی ضعف هویت اجتماعی و ملی در جامعه ی ما بوده است.
یکی از چیزهایی که ما در نظم اجتماعی پیش رو دنبال آنیم همین است که انسان و طبیعت و اشیا به خودشان برگردند. تکنولوژی خوب و لازم است، اما نباید اجازه داد تکنولوژی (که اساسا ساخته ی دست انسان است)، بر او مسلط شود و اختیار زندگی انسان را به دست بگیرد.
▪️امروز باید عوامل جدیدی چون سیاست، زندگی شهری و حتی برخی مناسک دینداری را به عوامل از خودبیگانگی افزود.
درباره ی هرکدام از اینها و تاثیرشان در دورکردن آدم ها از خود حقیقی شان (خصوصا عامل سوم) حرفهایی دارم، انشالله به وقتش.
▪️به عنوان یک دهه شصتی، از اینکه آخرین بارقه های سنت را قبل از دفن شدن زیر خروارها تکنولوژی و صنعت و اعتبارات اجتماعی در هم تنیده مشاهده کردم و بعد وارد دنیای مثلا جدید شدم، بسیار خوشحالم.
#جامعه_ی_ایران
@taamollat