eitaa logo
تأملات اجتماعی
174 دنبال‌کننده
279 عکس
88 ویدیو
7 فایل
محمدرضا کرباسچی دانش آموخته ی حوزه ی علمیه ی قم کارشناس ارشد فلسفه ی علوم اجتماعی @mrkarbs
مشاهده در ایتا
دانلود
📌 خط و ربط ها و نظم اجتماعی امت اسلامی، به نحو آشکاری در حال دگرگون شدن است. دوگانه های قبلی در حال کمرنگ شدن و دوگانه های جدیدی در حال ظهور است.
📌 یک مردم نگاری ساده و نتایج آن 🔹امشب بعد از مدتها، برای یک شب گردی تابستانی، به محله ی قدیم مان رفتم، جایی که در آن بزرگ شدم، محله ای در جنوب شرق تهران. در مجاورت یا در قلب منطقه ی تاریخی و باستانی دولاب. محله ی ما از قدیم پر بود از مظاهر زندگی سنتی، تکیه چال که قدمتی تقریبا هزارساله دارد، حمام های سنتی فراوان در کوچه پس کوچه ها، چنارهای قدیمی سر به فلک کشیده، سرچشمه های مصنوعی آب در کوچه پس کوچه ها که احتمالا آب قنات ها یا چشمه های اطراف را به اینجا منتقل می کردند و بعضی شان هنوز هم فعالند و آب زلال به جوی های محل سرازیر می کنند، کسب و کارهای سنتی، از بقالی های قدیمی با ترازوهای شاهینی گرفته تا کشک سابی و کفاشی و نانوایی های تنوری و سبزی فروشی و.... همه ی این کسب و کارهای نشانه های پرمعنایی از سنت داشت. مثلا عموم بقالی ها، با اسم و عنوان فروشنده اش شناخته می شود و هویت آن مغازه کلا وابسته به او بود. غالب اجناس هم، لوازم ضروری زندگی روزمره بود و از لوازم و خوراکی های تزیینی غالبا خبری نبود. نسیه فروشی و خرید دفتری از لوازم قطعی این کاسبی ها بود و..... . در فاصله ی کمتر از هزارمتر از منزل پدری ما سه حمام عمومی بود که هنوز هم دایر است. یکی شان را که من بارها رفته بودم هم حمام عمومی داشت که مشتمل بر یک سربینه ی بسیار بزرگ و یک گرمخانه. و هم حمام نمره یا خصوصی، که مشتمل بود بر یک سربینه ی بسیار بزرگ و یک حمام که فقط یک دوش داشت و یک لگن و احیانا یک کاسه ی مسی. وسط گرمخانه عمومی تخته سنگی بود برای مشت و مال و کیسه کشی توسط دلاک. و چند دوش که یک در نصفه و نیمه مقابلش را پوشانده بود مثلا. مغازه ی بسیار کوچکی در محل ما بود در حد ۶-۷ متر که اصلا کرکره نداشت و فقط دری چوبی داشت. پیرمردی در آن بود که کشک سابی می کرد. کشک سابی را برای اولین و آخرین بار در آنجا دیدم. پیاله های بزرگی داشت که خمیر کشک را در آن ورز می داد و نمی دانم چطور بعد ساعاتی تبدیل به کشک می شد. سر و روی پیرمرد همیشه پر از گرد سفید کشک خشک بود و دور انگشت ها و ناخن هایش همیشه کشک خشکیده، مثل گچ. وجود کفاشی های متعدد نشانه ای از فقر نسبی مردمی بود که بیشتر کفش را تعمیر می کردند تا اینکه کفش بخرند. نجاری، آهنگری، ماست بندی و.... نمونه های از مشاغل دور و اطراف ما بود. مسجد هم دور و برمان کم نبود. از مساجد بزرگ و پر رونق گرفته تا اتاقک هایی در کوچه پس کوچه ها که فقط یک نقش اسلیمی بر سر درش داشت و من سالها بعد فهمیدم که اینجا که صدها بار از کنارش گذشته ام مسجد بوده. ▪️القصه؛ در این چهار سالی که به تهران بازگشته ام، تنها یکی دوبار فرصت کرده ام به آن محل سر بکشم و با این نگاه جدید، آن را بازبینی کنم. یک بارش همین امشب بود. محله سنتی پدری ام کاملا تغییر کرده و از نشانه های سنت در آن تقریبا چیز زیادی یافت نمی شود. عمده دلیل در این تغییر اجتماعی، تغییر بافت اجتماعی محل از طریق مهاجرت از اطراف به داخل شهر است. محله و منطقه تقریبا هویت خود را از دست داده و هویت جدیدی هم جایگزین آن نشده. افزایش کسب و کارها، آن هم در املاک اجاره ای علت دیگر بر هم خوردن بافت سنتی منطقه است. اجاره ای و موقتی بودن کسب و کارها عملا فرصت ریشه دواندن مشاغل و افراد را می گیرد. حتی مغازه های بزرگ و قدیمی منطقه، زیر اجاره رفته اند. تبدیل شدن محله، به یکی از قطب های خرید منطقه، زمینه را برای افزایش رفت و آمد از مناطق دیگر فراهم کرده و همین موضوع به عنوان ترمزی برای شکل گیری هویت در محل عمل می کند. تراکم جمعیتی در محل، تبدیل شدن به قطب تجاری منطقه، و کثرت رفت و امدها، عملا مساجد و مدارس و نهادهای فرهنگی باسابقه ی محل را از دور خارج کرده و رسالت فرهنگ سازی را بر دوش مردمان کف خیابان گذاشته است. مساجد و مدارس و حوزه های علمیه ی انبوه در این منطقه، عملا در این فضای پرآشوب گم هستند. امشب که در محل می چرخیدم، محله پر شده بود از کافه و قهوه و اغذیه فروشی که با اشغال پیاده روهای تنگ و ترش محل بوسیله ی میز و صندلی و... تلاش می کردند خود را شبیه مغازه های شمال شهر نشان دهند. و عده ای دختر و پسر دور میزها و..... ▪️اینها که نوشتم هشداری بود بر تغییرات فرهنگی نرم و تاثیر آن بر اعتقادات و سبک زندگی و شاهدی بر پروسه ی پرقدرت و پرنفوذ عرفی شدن در جامعه ی ایران. ما به مقتضای فلسفه ی اجتماعی مان قائل به وجود امور ثابت در حیات اجتماعی هستیم، اما دامنه ی امور متغیر را هم وسیع تر از آنچه به نظر می آید می دانیم، که حتما باید برایش فکری کرد. @taamollat
جالبه، درگاه های رسمی هم به زبان عرفی و خیابانی رو اوردن.
تأملات اجتماعی
📌 از منزل «عمه جان» و سفر به اعماق تاریخ تا دنیای آینده 🔹مادرم که خدایش بیامرزد، عمه ای داشت بسیار پیر و فرتوت که روزگار از او جز پوست و استخوان و قد کمانی باقی نگذاشته بود. آن سالهای آخر عمر -حدود سی سال پیش- که ما به خانه اش می رفتیم حدود ۱۰۰ سال سن داشت. خانه ای داشت قدیمی و باستانی در کوچه پس کوچه های تنگ و باریک امامزاده یحیی. در چوبی که زنگ نداشت و کلونی فلزی و زمخت روی آن بود، زنگش همان بود. وارد که می شدی همانجا پشت در دستشویی تاریک و مخوف خانه ی قدیمی بود که در هم نداشت، تنها پرده ای جلویش آویخته بودند. بعد چند پله و حیاط آجری و حوض قدیمی جلبک گرفته و چند ماهی قرمز که معلوم بودند خوب دوام آورده اند. یک ایوان و اتاق آن طرف حیاط و یکی هم این طرف و هر دو ایوان سقفی داشت با ستونهای چوبی بلند. اتاق منزل عمه جان، بیشتر یک سالن بزرگ بود که با یکی دو تا لامپ زرد رنگ سعی می کرد روشن باشد. سقف بلند و تیرهای چوبی بسیار و حصیرهایی که بین تیرها قرار گرفته بود. سقف ها هراسناک بود و هر لحظه خوف فروافتادن آن تیرهای چوبی ستبر، لرزه به اندام انسان می انداخت. گوشه ای از اتاق پرده ای زده بودند که پشتش در حکم کمد دیواری و کمد رختخواب بود. چیزی به نام کمد وجود نداشت که بتوان مثلا وسایل خانه را درون آن پنهان کرد، مثل امروز. وسایل مورد نیاز زندگی، که مثل امروز انبوه نبود، همینطور گوشه گوشه ی خانه جاخوش کرده بود. نهایتا صندوقچه ای بزرگ در گوشه ی اتاق یا ته اشپزخانه، برای پنهان کردن وسایل قیمتی و اینها. پنکه ای از پنکه های نسل اول (که مثل پنکه های امروز حفاظ درست و حسابی نداشت، دست کامل داخلش می رفت و برای بچه ها خیلی خطرناک بود) هم به سختی می چرخید و باد کم رمقی تحویل می داد. گوشه ی این سالن نسبتا بزرگ، یک اتاق بزرگ دیگر بود که به آن آشپزخانه می گفتند. شیر آب و سینک یادم نیست، اما گاز قطعا نداشت و پخت و پز روی یک چراغ نفتی بود. ظرف ها و قابلمه ها و دیگ ها هم گوشه و کنار مرتب چیده شده بود. عمر بعضی ازین ظرف ها و دیگ ها، از عمر عمه جان خیلی بیشتر بود. آن آشپزخانه ی بزرگ پنجره ای به بیرون نداشت و تنها با یک لامپ معمولی کمی روشن می شد. آنقدری هم که یادم می آید از یخچال خبری نبود، یا اگر بود آن هم از یخچال های نسل اول. «عمه جان» همسر و فرزند نداشت، و همه ی کارهای خانه را با آن سن و سال خودش انجام می داد. در خانه اش مبل نبود، نهایتا یک صندلی فلزی قدیمی که معمولا استفاده ی نشستن نداشت. از تلویزیون هم خبری نبود. کل زندگی «عمه جان» همین بود. گاهی عید که به منزلشان می رفتیم، دم غروب خانه در تاریکی فرو می رفت (و شاید همین مشوقی بود برای زودتر خوابیدن) و من که کودکی بیش نبودم از رفتن تنها به حیاط وحشت می کردم. خصوصا آنکه می گفتند در اتاق روبرویی «سکینه خانم» نامی زندگی می کند که من هیچ گاه او را ندیدم، اما ناخودآگاه از او هراسی به دل داشتم. شاید بخاطر همینکه همیشه اسمش بود و خودش نبود. ▪️جزییات بیشتری از آن خانه یادم نمانده، اما الان که فکر می کنم، می بینم رفتن به خانه ی «عمه جان» در آن سالها، مساوی بود با رفتن به اعماق تاریخ ایران، با رفتن به آنجا قشنگ به دنیای صد و پنجاه سال قبل می رفتیم. در آن دوران ظاهر و باطن زندگی عموم مردم همین بود. چیز اضافه و تجملاتی وجود نداشت، و کارکرد هر چیز همان بود که بود. و وقتی اشیا خودشان بودند آدم ها هم بیشتر خودشان بودند. ▪️واقعیت آنست که تاریخ هر چه گذشته، بر عناوین اعتباری اشیا و انسانها افزوده و آنها را بیشتر از خود واقعی شان دور کرده، البته این ویژگی دنیای جدید است. این مسئله (بیگانه شدن از خود واقعی) بخودی خود عامل عمده ی ضعف هویت اجتماعی و ملی در جامعه ی ما بوده است. یکی از چیزهایی که ما در نظم اجتماعی پیش رو دنبال آنیم همین است که انسان و طبیعت و اشیا به خودشان برگردند. تکنولوژی خوب و لازم است، اما نباید اجازه داد تکنولوژی (که اساسا ساخته ی دست انسان است)، بر او مسلط شود و اختیار زندگی انسان را به دست بگیرد. ▪️امروز باید عوامل جدیدی چون سیاست، زندگی شهری و حتی برخی مناسک دینداری را به عوامل از خودبیگانگی افزود. درباره ی هرکدام از اینها و تاثیرشان در دورکردن آدم ها از خود حقیقی شان (خصوصا عامل سوم) حرفهایی دارم، انشالله به وقتش. ▪️به عنوان یک دهه شصتی، از اینکه آخرین بارقه های سنت را قبل از دفن شدن زیر خروارها تکنولوژی و صنعت و اعتبارات اجتماعی در هم تنیده مشاهده کردم و بعد وارد دنیای مثلا جدید شدم، بسیار خوشحالم. @taamollat
تأملات اجتماعی
📌 درباره ی کتاب «درآمدی بر علوم انسانی در اندیشه ی آیت الله خامنه ای » (بخش هشتم) 🔹 فصل سوم، چیستی
📌 درباره ی کتاب «درامدی بر علوم انسانی اسلامی در اندیشه ی آیت الله خامنه ای» (بخش نهم) 👈فصل سوم: چیستی علم: لایه های نگاه ایشان به مقوله ی علم ▪️در میان انبوه مسائلی که در باب حقیقت و کارکرد و تاثیرات اجتماعی علم قابل طرح است، نویسنده ی کتاب به شرح و تبیین برخی از مهمترین موارد مطرح شده توسط ایشان می پردازد. در زیر فهرست این موارد را عرضه و برخی از مهمترین آنها را شرح خواهیم نمود. ۱- علم، معرفت خدا و معرفت دینی ۲-علم و فرهنگ سازی ۳- علم و هدایت‌گری کنش های اجتماعی ۴- علم و برنامه ریزی و سیاستگذاری اجتماعی ۵-علم بمثابه ی منبع قدرت ۶-علم و سرمایه ی اجتماعی ۷-ماهیت علم و مسائل آن (نسبت علم با فکر، فلسفه و ایدئولوژی و....) ۸-تقسیم بندی و تقسیمات علوم ▪️مروری بر عناوین مطالب آیت الله خامنه ای در باب علم نشان می‌دهد که ایشان علم را یکی از پایه های مهم شکل گیری جامعه ی انسانی می دانند که با تغییر نگرش به آن، ساختار و بافت جامعه نیز دستخوش تغییر می شود. «با تلقی های مختلف از علم در هر جامعه ای، هویت فرهنگی و قدرت سیاسی و اقتصادی آن جامعه تغییر کرده است.» (ص۱۵۹) چنانکه از عناوین بالا روشن است بخشی از مطالب ایشان ناظر به حقیقت و جایگاه علم و نسبت آن با ایدیولوژی و فلسفه و.... است. مباحث آیت الله خامنه ای در این بخش ها عموما در پاسخ به دیدگاه های غربی و در مقام تشریح دی گاه اسلام به مقوله ی علم است. خصوصا نسبت علم با فلسفه که از مباحث مناقشه‌برانگیز غرب در چهار قرن گذشته بوده و بخشی از آن مناقشات به جهان اسلام نیز راه یافته است. ▪️بخش دیگر مباحث ایشان ناظر به روشنگری درباره ی جایگاه علم در جامعه سازی و تمدن سازی است. به نظر می‌رسد که مهمترین تاثیر علم در جامعه سازی همان مطلبی است که در صدر فهرست بالا قرار دارد و آن عبارتست از تاثیر علم در معرفت خدا و جهان. این بخش که دقیقا پاشنه ی آشیل معرفت شناسی غرب است، با روشن کردن مفهوم و جایگاه خدا در حیات بشر و همچنین شناخت طبیعت و مشخص کردن نسبت انسان با آن، مقدمات لازم برای سایر معرفت ها را فراهم کرده و زمینه برای شکل گیری سایر علوم از جمله علوم انسانی قرار گرفته و در گام بعد به تولید فرهنگ، افزایش سرمایه ی اجتماعی و نهایتا سیاستگذاری در حوزه های مختلف منجر گردیده است. ▪️در نگاه آیت الله خامنه ای ، چنانکه دین از پستوی مدرسه به بیرون کشیده شده و به عرصه ی جامعه سازی و نظام سازی وارد می گردد، علم نیز چنین ظرفیتی دارد و در همه ی حوزه ها موثر و کارساز است. نکته ی مهم دیگر در اندیشه ی ایشان، توجه همزمان به همه ی علوم و معارف است، از علوم وحیانی گرفته تا دانش های فلسفی و علوم پایه و علوم تجربی و.... . از نگاه ایشان هرکدام از این دانش ها نقش خاص خود را در جامعه سازی و نظام سازی دارد که از عهده ی سایر دانش ها بیرون است. ▪️کتاب مستندات فراوانی از کلمات ایشان در این باب ذکر کرده که نقل همه ی آن مقدور نیست، اما در فصل سوم کتاب دستیاب است. @taamollat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹شباهت دو خادم به حاج قاسم سلیمانی و ابو مهدی المهندس @taamollat
تأملات اجتماعی
📌 درباره ی کتاب «درامدی بر علوم انسانی اسلامی در اندیشه ی آیت الله خامنه ای» (بخش نهم) 👈فصل سوم: چ
📌بعدالتحریر۱ 🔹دو نکته در رابطه ی علم و حیات اجتماعی ۱. در نگاه آیت الله خامنه ای، غایت همه ی سرمایه های معنوی و فرهنگی، جامعه ی انسانی است. به عبارت دیگر غایت علم و دین آنست که در عرصه ی ساخت اجتماعی بکار گرفته شود. خلاصه آنکه ایشان دین واقعی و علم نافع را علم و دینی می دانند که در خدمت حیات اجتماعی باشد. ۲. دیگر آنکه نقطه ی آغاز جامعه سازی و اصلاح اجتماعی و تربیت اجتماعی، اصلاح علمی و معرفتی است. به عبارتی تا نگرش انسان به خدا، طبیعت، انسان و روابط اجتماعی اصلاح نشود، تربیت اجتماعی و اصلاح اجتماعی نیز رخ نخواهد داد. این سیر اصلاحگری کاملا بر روش تربیتی قرآن کریم و سیره ی رسول خدا نیز منطبق است. آیات قرآن کریم در دوران ۱۳ ساله نبوت در مکه و همچنین سیره ی رسول خدا همگی حاکی از اهتمام قرآن کریم و رسول خدا به اصلاح نگرش به خدا، زندگی دنیایی، معاد، مرگ، قیامت و.... است. گویی تا این معرفت ها اصلاح نشود نوبت به اصلاح ساختاری و .... نمی رسد. @taamollat
تأملات اجتماعی
📌درباره کتاب «درآمدی بر علوم انسانی در اندیشه ی آیت الله خامنه ای» ۵ 🔹روش تحقیق در نظام اندیشه ی مت
📌 بعدالتحریر 🔹درباره ی روش استخراج نظام اندیشه(روش شناسی خود کتاب) امشب گفت و گوی نسبتا مفصلی رخ داد با یکی از دوستان اهل فضل پیرامون روش بکار رفته در کتاب «در آمدی بر نظریه ی علوم انسانی....» در استخراج نظام اندیشه ی آقا. خطاب به آن برادرمان گفتم: اولا دیدن اندیشه ی آقا و امام و مطهری و... در قد و قامت یک «نظام اندیشه»، یعنی مجموعه ای منتظم از گزاره های علمی ناظر بهم، که از مقام نظر تا عمل را در بر می گیرد و نهایتا در قواره ی یک «نظریه علوم انسانی» قابل طرح و دفاع است، خودش نوبر است و کسی را سراغ ندارم که اندیشه ی امام و .‌.. را اینگونه و با دیدی کلان تحلیل کرده باشد. غالب کسانی که به امام و .... پرداخته اند یا بر فقه امام تمرکز کرده اند یا فلسفه و یا عرفان امام. اما نگاه کلان ماهواره ای به نظام اندیشه ی امام و امتداد هایش تا عمل و جامعه سازی را بنده سراغ ندارم. ثانیا نوع مواجهه ی ایشان با تراث اندیشه ی اسلامی کاملا قابل توجه است. ما -بر خلاف فضاهای روشنفکری اهل سنت- درباره ی نوع مواجهه مان با سنت و نسبت آن با دنیای جدید کم صحبت کرده ایم. اگر آثار دکتر نصر و آقای داوری را کنار بگذاریم، ما نسخه ای حوزوی از این موضوع در اختیار نداریم، در حالیکه آثار امام و آقا و مطهری و علامه پر است از کدهایی که مسیر ما را برای حل این مشکل دنیای معاصر روشن می کند. برجستگی کتاب «در آمدی بر نظریه ی علوم انسانی....» و سایر آثار مولف ان، همین است که دیدگاه این متفکران را برای حضور دین در عرصه ی دنیای جدید بر اساس رجوع گسترده به آثار و استخراج نظام فکریشان عرضه نموده است. سوم آنکه بر اساس نظام اندیشه ی خود مولف کتاب، دغدغه ی تطبیق دین با تغییرات اجتماعی در دوره معاصر، دامنه ای به درازنای تاریخ اجتهاد در تشیع دارد و اساسا روش اجتهاد و رویکرد اصولی در فهم دین، با همین دغدغه ی تطبیق دین با تغییرات دنیای جدید ساخته و پرداخته شده. در نتیجه ما با یک جریان علمی تاریخی و سترگ مواجهیم که در میان همه ی جریان های علمی جهان اسلام وزن سنگین تری دارد. خود این جریان علمی و تمایزات و اثرات آن از سایر جریان ها نیازمند کار علمی و تحقیقاتی علی حده ای ایست. فعلا که دل‌مشغول تبیین خود کتاب هستیم، ولی جا دارد که جلساتی برای روش شناسی کتاب در نوع مواجهه با تراث اسلامی و همچنین روش شناسی فهم آثار و نظام اندیشه متفکران برپا شود. @taamollat
📌اگرچه کتاب درباره ی تاریخ علم در جهان اسلام بسیار است، اما به نظر می رسد سیاق آثار استاد ابراهیمی دینانی، به آنچه مد نظر ماست، بسی نزدیکتر است. رفت و برگشت های جریانات علمی، خصوصا تصادمات حکما و متکلمین در آثار ایشان برجستگی خاصی دارد و از قضا تکامل هر دو جریان فلسفی و کلامی و تاثیر آنها بر سایر شاخه های علمی در آثار ایشان بهتر قابل ردیابی است. در معرفی جریان و تمایزات آن از سایرین، آثار ایشان قطعا از منابع اصلی خواهد بود؛ انشالله ▪️کتاب بالا(در سه جلد) ، یکی از بهترین آثار ایشان در همین فضاست که بخوبی نشان می دهد، در طول تاریخ، فکر فلسفی و دانش منطق در مواجهه با نقدهای متکلمین و رویکرد فقیهان و منازعات ادیبان، چگونه خود را حفظ کرده و رویکردهای ظاهرگرایانه را کنار زده و جلو آمده است. جریان فلسفی در طول تاریخ صرفا جریانی در کنار سایر دانش ها نبوده، بلکه مبنا و چارچوبی بوده است برای فهم بطور کلی، چه فهم و شناخت هستی، چه انسان و روابط انسانی و چه ... . این نگاه که تلاش می کند از ظواهر پدیده ها گذشته و به حاق پدیده ها دست یابد، به نحوی آشکار در مقابل الگوهایی قرار داشت که به ظاهر اکتفا می کردند و همین مسئله موجب مناقشاتی تاریخی گردیده است. اوج این مناقشات بجایی بر می گردد که فیلسوفان خواستند فرآورده های فکری خود را در فهم دین بکار گیرند. حکایت دفاع جانانه ی حکما از موضع فلسفی شان، و ترسیم رابطه ی فکر فلسفی با دین، از صفحات پرشور تاریخ علم در جهان اسلام است. نتیجه ی این مناقشات تاثیر مستقیمی بر سایر شاخه ها از جمله علوم انسانی داشته است. @taamollat
📌مسائل بنیانی 🔹مروری بر جریانات علمی در جهان اسلام نشان می دهد که جریانات علمی و فکری عموما با موضعگیری و اتخاذ مبنا در چند مسئله ی خاص شکل گرفته اند. مهمترین آنها نوع مواجهه با نص است که به شکل گیری دو جریان اصولی(عقل گرا) و اخباری (ظاهر گرا و نص گرا) منجر گردیده است. مسئله ی مهم دیگر مشکله ی حسن و قبح عقلی و شرعی است که به شکل گیری دو جریان اشعریت و اعتزال منجر شده. و مسئله ی مهم دیگر توجه به تغییرات اجتماعی و حالات مستحدثه ی فقهی است. به نظر می‌رسد که اتخاذ موضع در این سه مسئله شکل دهنده ی عموم جریان های فکری جهان اسلام بوده است؛ و فیه تأمل. @taamollat
تأملات اجتماعی
📌مسائل بنیانی 🔹مروری بر جریانات علمی در جهان اسلام نشان می دهد که جریانات علمی و فکری عموما با موضع
📌دین و فلسفه 🔹استاد غلامحسین ابراهیمی دینانی در کتاب «نیایش فیلسوف»، مقاله ی «دین و فلسفه» (ص۲۷۰-۲۸۲)، پس از دسته بندی مواضع جریانات فکری اسلامی نسبت به فلسفه، به معرفی و شرح اراء برخی از مهمترین قائلان به همسانی و هماهنگی دین و فلسفه می پردازد. از انجمله: به نام و آثار و گزیده ی دیدگاه کسانی چون: ابوزید بلخی، ابوحیان توحیدی، ابوالحسن عامری، فیلسوف یهودی موسی بن میمون (به تاثیر از فیلسوفان مسلمان)، ابونصر فارابی، شهاب الدینی سهروردی، ملاصدرا، و علامه طباطبایی اشاره می کند. گرچه دامنه ی این فهرست بیش از این است، اما نشان دهنده ی آنست که دیدگاه تطابق فلسفه و حکمت با دین، دیدگاه مهجور و بی طرفداری نبوده، بلکه در هر دوره ای، جمعی از متکلمان و فیلسوفان و... را جذب خود نموده است و در طول تاریخ هم منقح و پخته شده و جلو آمده است. @taamollat