eitaa logo
خاطرات تفحص شهدا
188 دنبال‌کننده
432 عکس
130 ویدیو
3 فایل
جستجوگران نور شهید حاج علیرضا گلمحمدی شهید ابراهیم احمدپوری فعالی
مشاهده در ایتا
دانلود
🌱 🌷بسم‌رب‌الشهداء🌷 به بهانه عملیات غریبانهٔ کربلای ۴ سلام بر دوستانِ بهتر از جان✋ آذرماه در اوجِ سختی و عشق بازی‌های آموزشِ غواصی، بساطش را جمع کرد و رفت.👋👋 دی‌ماه هم با غربت، مظلومیت و شروعِ فراقی سی‌وچندساله از راه رسید.😭 اصلا آذرماه، دی‌ماه، غواصی، مظلومیت، خستگی، عشق، اشنوگل، فین و دستان بسته زیر انبوهی از خاک و وداع غریبانه و جان‌سوز رفقای گرمابه و گلستانِ عاشقی، آن چُنان با هم آمیخته‌اند که تاریخ را به شهادت، قضاوت و سنجشِ عیارِ خلوصِ عشق و وفاداریِ یارانِ سفر کرده وامی‌دارد. غواص‌هایی که زمین را برای ماندن و درجازدن حقیر می‌دیدند.😏 سلام بر غواص‌هایِ خسته‌ای که بدن‌های‌شان، زخمیِ سیم‌هایِ زهرآگینِ خاردار و خورشیدی‌هایِ تیز و بُرَّنده شده بود و در اوجِ عطش، بی‌آبی، تنهایی، غریبی و دلتنگی، زیر خروارها خاکِ سردِ غربت، نامردی، شقاوت و بی‌رحمی، از نفس افتادند تا ما نفس بکشیم.😷 غواص‌هایی که در لحظه‌لحظه‌هایِ زنده‌به‌گور شدن و نفس‌نفس‌زدن‌هایِ آخر، خشنود از ادایِ تکلیفِ الهی و اطاعت از ولایت بودند و افتخارشان اقتدارِ میهن، و آرزوی‌شان سعادتِ مردمِ باوفایِ ایران بود که امام‌شان فرموده بود: «یارانِ من از یارانِ صدرِ اسلام باوفاترند».👌 سلام بر شهیدانی که دولادولا رفتند و در غرقابهٔ خون، به خاک افتادند تا ما راست‌راست راه برویم و به دین، نظام‌، رهبر، میهن‌ و شهدای‌مان افتخار کنیم.👌 یک‌شنبه ۱۴٠۲/۱٠/٠۳ شب عملیات کربلای ۴ سلام بر شهیدان.🙏 سلامتی و طول عمر امام خامنه‌ای، صلوات🙏❤️ ╭~•🌱🕊•~─↷ ╰─➛[ @jonoonemajnoon ]
هدایت شده از بهزاد پروین قدس
از دوستان تفحص هستند لطفا عضو شوید👇👇👇
این الرجبیون به اطلاع دوستان عزیز که تصمیم دارند در ایام البیض ماه پرخیر و برکت رجب معتکف شوند برای آشنایی با احکام اعتکاف حتما به کانال فقه و زندگیhttps://eitaa.com/feghzendgi مراجعه کنند و احکام این عمل عبادی را یاد بگیرند وعالمانه وارد اعتکاف امسال بشوند حتما اعتکاف پرمعنویتی را تجربه خواهید کرد به دوستان معتکف لینک کانال فقه وزندگی را هدیه کنید در کانال فقه و زندگی اکثر احکام اعتکاف را در قالب یکpdf بارگذاری کرده ایم منتظر بندگان خوب خدا در کانال فقه وزندگی هستیم
43.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شعرخوانی غواصلار حاج صمد قاسمپور در محضر حضرت آقا @tafahos31
🌺نیروهایی که فرمانده را تنبیه کردند🌺 خاطره کشف پیکر مطهر شهدا در تابستان سال ۷۹ منطقه زید @tafahos31 👇👇👇
خاطره‌ای از برادر جواد قاصد در منطقه عمومی کوشک، زید تابستان سال ۷۹ عنوانی که بر روی این خاطره گذاشتند 🌺نیروهایی که فرمانده را تنبیه کردند🌺 منطقه عمومی کوشک زید سال ۷۹ ما آن منطقه را کار می میکردیم و شهدای عملیات رمضان را هم خوب پیدا میکردیم، اول خاطره یک موضوع برمیگردم عقب، چون به این خاطره ربط دارد، مقری که داشتیم ماهها بود زده بودیم و کار میکردیم از کارمندان شرکت نفت آمدند و گفتند که اینجا را تخلیه کنید شما روی چشمه چاه نفت مقر زدید،با اون شور و حال جوانی و عشق به شهدا گفتم نمیشود و ماموریتمان فرق میکند، دعوا به تهران کشید، نامه وزارت نفت به دکتر فیروزآبادی ، ایشان به سردار باقرزاده، ایشان پاراف می کنند نظر، نظر آقای غازانی، غازانی نظر بدهند، من هم نامه میزنم به ستادکل که من نمی توانم، شهدا مانده اند، این سریال چند بار تکرار میشود و یک، یک و نیم ماه طول می کشد، بعد از مدتی، یکی از مهندسان شرکت نفت که از بچه های تبریز بود گفت جدا از بحث تشکیلاتی با شما حرف میزنم، یک چشمه نفتی هست که به عراق سرازیر می شود و نفت ما را استخراج میکند، بالاخره من قانع شدم نامه نگاری با رده بالا را ول کردم و گفتم تخلیه می کنم و این تصمیم همزمان شد با حضور بچه های دانشگاه در منطقه زید یا یکی دوروز این طرف اون طرف، امکانات دستگاه و غیره را شرکت نفت به ما داد حدوداً پنج کیلومتر عقب تر از مقر قبلی محلی را شناسایی کردیم، و درگیر مقر سازی، سنگر سازی، هموار کردن مقربه کمک بچه ها شدیم، بچه ها هم کار می کردند، گچ کاری، ساختن دستشویی، گِل زدن، درست کردن جلوی مقر، سنگ آوردن، پله زدن، داخل را تمیز کردن، چهار پنج روز گذشت بچه ها گفتند پس کی میریم پای کار و تفحص، گفتم آخه مقر تمام نشده، هر روز می‌گفتند خواهشاً بریم حداقل یک ساعت کار کنیم من هم میگفتم پایگاه آماده نیست باید موقعیت مقر، امنیت و آماده سازی برای رفاه و استراحت فراهم بشه، ماه مرداد، از زمین و آسمان گرما می بارید، یک موتور برق گرفته بودیم و دو کولر گازی راه اندازی کرده بودیم در داخل یک سوله بزرگ که آماده کرده بودیم همه با هم آنجا می ماندیم و استراحت می کردیم، بچه ها که معمولا 20 روزه می آمدند، ده دوازده روز گذشت، یک روز تا ظهر کار کرده بودیم گفتم امروز کار کم شده بعد از ظهر می توانیم برویم، گفتم من فقط یک ذره به نظم حساس هستم، هر ساعتی بگویید باید سر وقت حرکت کنیم، اما من تابع تصمیم شما هستم، الان بریم؟ ناهار بخوریم بریم؟ استراحت کنیم بریم؟ یکی گفت بریم، یکی گفت استراحت کنیم بعد بریم، یکی گفت دو ساعت دیگر بریم، من گفتم کاری ندارم، من روزها نمیخوابم شما تصمیم بگیرید و به من بگید، بالاخره عزیزان تصمیم گرفتند که ساعت چهار بریم، گفتم: من یک عیبی دارم و آن این هست که کسی را بیدار نمی کنم لطفاً سر وقت بیدار بشید تا حرکت کنیم، فقط یادتان باشه ساعت چهار حرکت است، ساعت ۴ شد از سنگر بالا نگاه کردم از بزرگواران خبری نشد، در گرمای هوا و خوابیدن زیر کولر گازی مگر می شد بیدار بشوند، گفتم چند دقیقه هم صبر کنم لذا با ماشین کار می کردم و به امورات رسیدگی می کردم، گفته بودم به نظم حساس هستم، برای این که پای کار بریم باید با لباس های منظم، و پوتین و برنامه های مقر مثل نماز سر وقت و منظم برگزار بشه، ماشینو روشن کردم و دیدم برادران نیامدند، حرکت کردم ، خودش هم، حساس ترین جا را کار می کردیم نیم کیلومتر داخل خاک عراق، نحوه ورود به خاک عراق هم ماجراهایی داشت با عراقی ها دعوا داشتیم که فعلا بماند، من دست خالی بودم هیچ کس نبود گفتم بیکار که نمی شه بمانی، بدون تامین، بدون نیرو، دستگاه را که یکی دو کیلومتر داخل ایران برده بودم کشیدم جلو، ۵۰۰ متر هم جلوتر در داخل خاک عراق دو سه دقیقه بود شروع به کار کرده بودم آثار شهیدی نمایان شدبیل و کلنگ یادم رفته بود، با یک نبش شکسته خاک را کنار می زدم که دستم را زخم می کرد، معمولاً در این مواقع به کمک چند نفر پیکرشهدا را بیرون می آوردیم، در آن گرمای ساعت چهار و نیم با کلی زحمت شهید را یواش یواش بیرون می آوردم بعد از یک ماه زحمت و سختی و انتظار، درآوردن شهید در گرمای مرداد ماه، آنهم بدین شرایط، برایم خیلی سخت ولی لذت بخش بود،ما که از منطقه کوهستانی آمده بودیم و به گرما عادت‌ نداشتیم بیرون آمدن شهید همه‌چیز را لذت بخش و انگار در یک نقطه از بهشت بودم،در این گرمای هوا و مشاهده پیکر شهدا، لحظه‌ای حادثه و مصیبت کربلا به یادم افتاد، گرمای هوا و پیکر شهدا که در زمین بودند و به یاد قتلگاه، نوحه هایی را زمزمه میکردم
🌷قوری یر اوسته حسین یاتماقا نه طالب سن🌷 🌷اویان عزیزیم اویان توپراق اوسده خواب اولماز🌷 ترجمه 🌷برای خوابیدن در زمین خشک حسین جان چرا اینقدر طالب هستی؟ بیدار شو عزیزم بیدارشو، بر روی خاک نمی شود خوابید🌷 شهدا را درمی‌آوردم و با آنها در حال حرف زدن بودم . تک نفره در گوشه ای از بهشت با دو شهید که قابل توصیف نیست، پیراهن خودم را درآوردم و یکی از شهدا را هم داخل آن گذاشتم، پیکر شهدا را داخل ماشین در صندلی جلویی قرار دادم و گفتم شما فرمانده و من نیرو، دستور بدهید من کجا برم، شهدا گفتند فرمانده را اینطور نمی برند، چراغها را روشن کن، فلاشر ها را بزن، برف پاک کنها رابزن، گفتم چشم، شهدا هم با قیافه، این ها را به من می گفتند، یک احترام نظامی کردم و ماشین را روشن کردم، نگو که بچه ها رفتند بالای سنگر منتظر من هستند و می گویند آقا جواد کجا رفته حاج رنجبر می گوید که رفته جلو، الان می آید نگران نباشید از دور می بینند که با یک شرایط خاص می آیم، حاج رنجبر به آنها می‌گوید،مطمئنم شهید پیدا کرده که با این شرایط می آید، بعدا" از حاجی شنیدم که بچه ها وقتی از خواب بیدار شده بودند به سرشان می زدند که وای ما نتوانستیم بریم، خواب ماندیم، ما را چرا نبرد، گفته بودساعت چهار حرکت می کنم، تو باید منو بیدار میکردی، چرا خوابیدی و خودشان را و همدیگر را سرزنش می کردند چرا گفتی بخوابیم، ای کاش این کار را نمی کردیم، از دور من را که دیدند همه به استقبال آمدند با هم وارد مقر شدیم گفتم من راننده هستم بیایید فرمانده ها را تحویل بگیرید خلاصه بچه ها شهدا را حمل کردند به داخل، خیلی ناراحت بودند و می گفتند بعد از مدت ها ما نتوانستیم پای کار برویم و شهید پیدا کنیم، شب نیز داخل مقر عزاداری انجام دادند. .................... @tafahos31
11.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌺شهیدان برگزیدگانند🌺 فرمايشات حضرت آقا در مورد شهدا ................ ............... @tafahos31 در ایتا @tafahhos31.31 در اینستاگرام