eitaa logo
خاطرات تفحص شهدا
187 دنبال‌کننده
453 عکس
134 ویدیو
3 فایل
جستجوگران نور شهید حاج علیرضا گلمحمدی شهید ابراهیم احمدپوری فعالی
مشاهده در ایتا
دانلود
قامتی ایستاده به بلندای صلابت دوران تفحص شهدا خاطراتی ویژه در سینه خود دارد از جمله این تصویر زیبا از شهید کریمی که در لحظه شهادت دوربین عکاسی همراه داشت وقتی پیکر مطهر این شهید کشف شد شهید بزرگوار علی آقا محمودوند از من خواست نگاهی به دوربین زخمی او نگاهی بیاندازم با ظرافت خاص حلقه نگاتیو را از گل و لای خشکیده داخل دوربین جدا کردم و با عزیمت به شهر در تاریکخانه شست‌وشو داده و آن را ظهور کردیم و ۲۴ فریم عکسها چاپ شدند و آخرین فریم تصویر خود شهید بود و شماره پلاک یادداشت شده در حین تفحص روی شلوارش ذکر شده بود موجب شناسایی چهره زیبای شهید شد . ما راست قامتان جاودانه تاریخ خواهیم ماند . شهید آيت الله دکتر بهشتی آری ایستادگی این تصویر نیز همچنان باقیست . راوی حاج بهزاد پروین قدس لطفا دنبال کنید: https://eitaa.com/behzadparvinghods ................... @tafahos31
سرباز ولیعصر عجل الله فرجه ابراهیم در اکثر مواقع لباس خاکی رنگ می‌‌پوشید و همیشه سعی داشت با لباس سپاه از پادگان خارج شود. آن‌قدر تواضع در وجودش بود که حتی در پوشیدن لباس مراعات می‌کرد. یک روز دژبان مقابل درب جلوی ما را گرفت و گفت: «برادر! چون شما سرباز هستید، نمی‌توانید از پادگان خارج شوید.» من فوراً در مقابل احمد پوری ایستادم و گفتم: «ایشان کارمند رسمی سپاه است، و لیکن لباس خاکی رنگ پوشیده است.» اما ابراهیم بدون آن‌که ناراحت شده باشد، گفت: «ایشان راست می‌گویند، من سربازم سرباز حضرت ولیعصر (عج)». راوی:دوست شهید .............. 🌷قدمگاه شهیدان است اینجا🌷 .............. 🌺قطره اینجا کار دریا می کند🌺 .............. @tafahos31
دهه 80، مقطعی گروههای تفحص منحل شدند شهید گلمحمدی با یکی از دوستان تشریف آورده بودند منزل ما، صحبت شد گفت خیلی دلش میخواهد بیاید قم محضر حضرت معصومه سلام الله علیها وقتی خبر شهادتش را شنیدم از طرفی ناراحت بودم ومیسوختم از طرفی خوشحال بودم که به آرزویش رسیده، وقتی خبر تدفینش در حرم را شنیدم یاد آن آرزوی شهید عزیز افتادم با خودم گفتم خیلی از بزرگان دینی آرزو دارند که در حرم دفن بشوند ولی این توفیق نصیبشان نمیشود اما آقا علیرضا چقدر با اخلاص درخواست کرد وحضرت معصومه(س) قبولش کرد و در کنار آن حضرت آرام گرفت. راوی:اباذر محمودی @tafahos31
به کرات او را دیده بودم که شب‌ها در اتاق کوچک خود با دلی پر از عشق به معبود خویش به عبادت و نماز شب مشغول است. با این‌که خانواده ما از اول هم دارای جوّ مذهبی بود، چه قبل از انقلاب و چه بعد از انقلاب،‌ همیشه سعی داشتیم مطیع احکام الهی باشیم؛ ولی با وجود این‌ها می‌توانم عرض کنم که هیچ‌کدام از اعضای خانواده ما، در خصوص پای‌بندی به احکام و مسائل معنوی و ایمان حتی نمی‌توانستیم به پای او برسیم. خیلی خرسند بودم و خدا را شکر می‌کردم که چنین فرزند صالحی را به ما عطا کرده است. از صحبتهای پدر شهید ............. ................. مراقبت نفس ................. حال و هوای شهدایی به کانال ما بپیوندید،👇👇👇 @tafahos31
🌷خاطره🌷 نصف شبی در کانال سوئیپ با بچه‌ها به آب زدیم. آقا علیرضا گلمحمدی هم بود. یک لحظه کنارشون قرار گرفتم. از حالت شوخی و خنده بچه‌ها فاصله داشت و تو حال خودش بود. جمله‌‌ای با صدای آهسته به زبان آذری گفت و بعد از جمع فاصله گرفت و در تاریکی گم شد. "من غواصام منه دریالر آغلار" (من غواص هستم و دریاها در غربت و مظلومیت من گریه می‌کنند) رضوان خدا بر او راوی:احمدی ............. @tafahos31
🌷خاطره طنز انفجارمین ضد تانک🌷 از زبان برادر ایرج شیرینی در منطقه عملیاتی والفجر مقدماتی تابستان۱۳۷۹: یک روزدرحین عملیات تفحص شهدای عزیز، برادر مجیدعابدینی در موقعیت پشت مقتل شهدا با بیل مکانیکی کار میکرد که انفجار شدیدی رخ داد و گرد و خاک، همه جا را فراگرفت به طوری که از آسمان خون می بارید و چندگلوله و ترکش از بیخ گوشمان رد شد، زمین خوابیدیم و نگران از همدیگر، از اینکه نکند کسی شهید شده باشد، من داود را صدا میزدم داود آقامجیدرا ، خلاصه قیامتی به پا شده بود، وقتی که گرد و خاک، بعداز چند لحظه به زمین نشست و همه چیز، آرام گرفت، هنوز خودمان را پیدا نکرده بودیم که بچه های لشکر۲۷:حاج علی محمودوند و خودش با پای مصنوعی، مثل همیشه، در اولین فرصت خودشون را با برانکارد به محل رساندند، پاکت بیل مکانیکی در عمق یکی دو متری داخل رملها به مین ضد تانک خورده و منفجر شده و داخل پاکت به آن محکمی را پاره کرده بود و متوجه شدیم خونی را که ریخته بود، خون نبود، بلکه روغن موتور بود که در هنگام پاره شدن شیلنگ بیل مکانیکی، ازشدت انفجار، روغن را به هوا پخش کرده و ناخن های پاکت بیل را، مثل گلوله و ترکش، پرتاب کرده بود، خلاصه، وقتی دیدیم همگی زنده هستیم، خیلی خوشحال شدیم و از شدت خوشحالی، همدیگر را در آغوش گرفتیم و چند روز بخاطر این روغن و ناخن که گلوله و خون فرض کرده بودیم می خندیدیم.😄😀😄 عکس: برادر ایرج شیرینی در معراج شهدای تفحص لشکر۳۱عاشورا در فکه،تابستان۷۹ ................. @tafahos31
🔸از صحبتهای پدر شهید🔸 به کرات او را دیده بودم که شب‌ها در اتاق کوچک خود با دلی پر از عشق به معبود خویش به عبادت و نماز شب مشغول است. با این‌که خانواده ما از اول هم دارای جوّ مذهبی بود، چه قبل از انقلاب و چه بعد از انقلاب،‌ همیشه سعی داشتیم مطیع احکام الهی باشیم؛ ولی با وجود این‌ها می‌توانم عرض کنم که هیچ‌کدام از اعضای خانواده ما، در خصوص پای‌بندی به احکام و مسائل معنوی و ایمان حتی نمی‌توانستیم به پای او برسیم. خیلی خرسند بودم و خدا را شکر می‌کردم که چنین فرزند صالحی را به ما عطا کرده است. ............. ................. مراقبت نفس ................. حال و هوای شهدایی به کانال ما بپیوندید👇👇👇 @tafahos31