خلاصه ۳۸
از کتاب #تفسیر_المیزان
معجزه
🔹آیه دیگری که این معنا را اثبات مى کند، آیه ((واتبعوا ما تتلوا الشیاطین على ملک سلیمان ، و ما کفر سلیمان ، ولکن الشیاطین کفروا، یعلمون الناس السحر، و ما انزل على الملکین ببابل هاروت و ماروت ، و ما یعلمان من احد، حتى یقولا انما نحن فتنه ، فلا تکفر، فیتعلمون منهما ما یفرقون به بین المرء و زوجه ، و ما هم بضارین به من احد الا باءذن اللّه ))
(آنچه شیطانها بر ملک سلیمان میخواندند، پیروى کردند، سلیمان خودش کفر نورزید، ولکن شیطانها کفر ورزیدند که سحر به مردم آموختند، آن سحری که بر دو فرشته بابل یعنى هاروت و ماروت نازل شده بود، با اینکه آن دو فرشته به هیچ کس یاد نمیدادند مگر بعد از آنکه زنهار میدادند: که این تعلیم ما، مایه فتنه و آزمایش شما است ، مواظب باشید با این سحر کافر نشوید، ولى آنها از آن دو فرشته تنها چیزی را فرا مى گرفتند که مایه جدائى میانه زن و شوهر بود، هر چند که به احدى ضرر نمى رساندند مگر به اذن خدا).
🔸این آیه همانطور که صحت علم سحر را فى الجمله تصدیق کرده ، بر این معنا نیز دلالت دارد: که سحر هم مانند معجزه ناشى از یک مبدء نفسانى در ساحر است ، براى اینکه در سحر نیز مسئله اذن آمده ، معلوم میشود در خود ساحر چیزى هست ، که اگر اذن خدا باشد به صورت سحر ظاهر میشود.
🔹و کوتاه سخن اینکه : کلام خدایتعالى اشاره دارد به اینکه تمامى امور خارق العاده ، چه سحر و چه معجزه و چه غیر آن ، مانند کرامتهاى اولیاء و سایر خصالی که با ریاضت و مجاهده بدست مى آید، همه مستند به مبادئى است نفسانى و مقتضیاتى ارادى است ، چنانکه کلام خدای تعالى تصریح دارد به اینکه آن مبدئى که در نفوس انبیاء و اولیاء و رسولان خدا و مؤ منین هست ، مبدئى است ، مافوق تمامى اسباب ظاهرى و غالب بر آنها در همه احوال و آن تصریح اینست که مى فرماید: ((و لقد سبقت کلمتنا لعبادنا المرسلین ، انهم لهم المنصورون ، و ان جندنا لهم الغالبون ))
(کلمه ما درباره بندگان مرسل ما سبقت یافته ، که ایشان ، آرى تنها ایشان یارى خواهند شد، و به درستیکه لشگریان ما تنها غالبند)
🔸 و نیز فرموده : ((کتب اللّه لاغلبن انا و رسلى ))،
(خدا چنین نوشته که من و فرستادگانم به طور مسلم غالبیم )،
و نیز فرموده : ((انا لننصر رسلنا، و الذین آمنوا فى الحیاة الدنیا، و یوم یقوم الاشهاد))،
(ما فرستادگان خود را و نیز آنهائى را که در زندگى دنیا ایمان آوردند، در روزی که گواهان به پا مى خیزند یارى مى کنیم )،
و این آیات به طوریکه ملاحظه مى کنید مطلقند و هیچ قیدى ندارند.
🔹از اینجا ممکن است نتیجه گرفت ، که مبدء موجود در نفوس انبیاء که همواره از طرف خدا منصور و یارى شده است ، امرى است غیر طبیعى و مافوق عالم طبیعت و ماده ، چون اگر مادى بود مانند همه امور مادى مقدر و محدود بود و در نتیجه در برابر مادى قوى ترى مقهور و مغلوب میشد.
.
ادامه دارد ...
مشاهده سایر خلاصه ها 👈
✨ @bairanii
خلاصه ۳۹
از کتاب #تفسیر_المیزان
🔸قرآن کریم همانطور که معجزات را به نفوس انبیاء نسبت میدهد، به خدا هم نسبت میدهد.
بیان اینکه اراده و فعل انسان موقوف به اراده و فعل خدا است.
جمله اخیر از آیه ای که میفرمود: ((فاذا جاء امر اللّه قضى بالحق )) الخ ، دلالت دارد بر اینکه تاءثیر مقتضى نامبرده منوط به امرى از ناحیه خدایتعالى است ، که آن امر با اذن خدا صادر میشود، پس تاءثیر مقتضى وقتى است که مصادف با امر خدا و یا متحد با آن باشد و اما اینکه امر چیست ؟ در آیه ((انما امره اذا اراد شیئا ان یقول له کن فیکون )) کلمه ایجاد و کلمه (کن ) تفسیر شده .
🔹((ان هذه تذکرة ، فمن شاء اتخذ الى ربه سبیلا، و ما تشاون الا ان یشاء اللّه ))، (به درستى این قرآن تذکره و هشدارى است ، پس هر کس خواست به سوى پروردگارش راهى انتخاب کند، ولى نمى کنید، مگر آنکه خدا بخواهد)
و آیه ((ان هو الا ذکر للعالمین ، لمن شاء منکم ان یستقیم ، و ما تشاون الا ان یشاء اللّه رب العالمین ))،
(او نیست مگر هشدار دهى براى عالمیان ، براى هرکس که از شما بخواهد مستقیم شود، ولى نمیخواهید مگر آنکه خدا بخواهد، که رب العالمین است ).
🔸 این آیات دلالت کرد بر اینکه آن امرى که انسان میتواند اراده اش کند و زمام اختیار وى به دست آنست ، هرگز تحقق نمى یابد، مگر آنکه خدا بخواهد، یعنى خدا بخواهد که انسان آن را بخواهد و خلاصه اراده انسان را اراده کرده باشد، که اگر خدا بخواهد انسان اراده مى کند، و میخواهد و اگر او نخواهد، اراده و خواستى در انسان پیدا نمیشود.
🔹آرى آیات شریفه ای که خواندید، در مقام بیان این نکته اند که کارهاى اختیارى و ارادى بشر هر چند به دست خود او و به اختیار او است ، ولکن اختیار و اراده او دیگر به دست او نیست ، بلکه مستند به مشیت خداى سبحان است.
🔸 پس معلوم میشود اراده مردم تابع اراده خداست ، نه به عکس ، چون مى فرماید: اگر او اراده مى کرد که تمامى مردم ایمان بیاورند، مردم نیز اراده ایمان مى کردند و از این قبیل آیاتى دیگر.
🔹پس اراده و مشیت ، اگر تحقق پیدا کند، معلوم میشود تحقق آن مراد به اراده خداى سبحان و مشیت او بوده و همچنین افعالی که از ما سر مى زند مراد خداست و خدا خواسته که آن افعال از طریق اراده ما و با وساطت مشیت ما از ما سر بزند و این دو یعنى اراده و فعل ، هر دو موقوف بر امر خداى سبحان و کلمه (کن ) است .
🔸 پس تمامى امور، چه عادى و چه خارق العاده و خارق العاده هم ، چه طرف خیر و سعادت باشد، مانند معجزه و کرامت و چه جانب شرش مانند سحر و کهانت ، همه مستند به اسباب طبیعى است و در عین اینکه مستند به اسباب طبیعى است ، موقوف به اراده خدا نیز هست ، هیچ امرى وجود پیدا نمى کند، مگر به امر خداى سبحان ، یعنى به اینکه سبب آن امر مصادف و یا متحد باشد با امر خداى تعالى .
🔹 تمامى اشیاء، هر چند از نظر استناد وجودش به خدایتعالى به طور مساوى مستند به او است ، به این معنا که هر جا اذن و امر خدا باشد، موجودى از مسیر اسبابش وجود پیدا مى کند و اگر امر و اجازه او نباشد تحقق پیدا نمى کند، یعنى سببیت سببش تمام نمیشود، الا اینکه قسمى از آن امور یعنى معجره انبیاء و یا دعاى بنده مؤ من ، همواره همراه اراده خدا هست ، چون خودش چنین وعده اى را داده و درباره خواست انبیائش فرموده : ((کتب اللّه لاغلبن انا ورسلى ))، و درباره اجابت دعاى مؤ من وعده داده ، و فرموده : ((اجیب دعوة الداع اذا دعان ))
ادامه دارد ...
مشاهده سایر خلاصه ها 👈
✨ @bairanii
خلاصه ۴۰
از کتاب #تفسیر_المیزان
قرآن معجزه را به سببى نسبت میدهد که هرگز مغلوب نمیشود
🔹تا اینجا روشن گردید که معجزه هم مانند سایر امور خارق العاده از اسباب عادى خالى نیست و مانند امور عادى محتاج به سببى طبیعى است و هر دو اسبابى باطنى غیر آنچه ما مسبب میدانیم دارند، تنها فرقى که میان امور عادى و امور خارق العاده هست ، این است که امور عادى از اسباب ظاهرى و عادى و آن اسباب هم تواءم با اسبابى باطنى و حقیقى هستند، و آن اسباب حقیقى تواءم با اراده خدا و امر او هستند، که گاهى آن اسباب با اسباب ظاهرى هم آهنگى نمى کنند، و در نتیجه سبب ظاهرى از سببیت مى افتد، و آن امر عادى موجود نمیشود، چون اراده و امر خدا بدان تعلق نگرفته .
🔸به خلاف امور خارق العاده که چه در ناحیه شرور، مانند سحر و کهانت و چه خیرات ، چون استجابت دعا و امثال آن و چه معجزات ، مستند به اسباب طبیعى عادى نیستند، بلکه مستند به اسباب طبیعى غیر عادى اند، یعنى اسبابى که براى عموم قابل لمس نیست و آن اسباب طبیعى غیر عادى نیز مقارن با سبب حقیقى و باطنى و در آخر مستند به اذن و اراده خدا هستند.
تفاوت بین سحر و معجزات و کرامات
🔹تفاوتى که میان سحر و کهانت از یک طرف و استجابت دعا و کرامات اولیاء و معجزات انبیاء از طرفى دیگر هست اینست که در اولى اسباب غیر طبیعى مغلوب میشوند ولى در دو قسم اخیر نمیشوند.
🔸باز فرقى که میانه مصادیق قسم دوم هست اینست که در مورد معجزه از آنجا که پاى تحدى و هدایت خلق در کار است و با صدور آن صحت نبوت پیغمبرى و رسالت و دعوتش به سوى خدا اثبات میشود، لذا شخص صاحب معجزه در آوردن آن صاحب اختیار است ، به این معنا که هر وقت از او معجزه خواستند میتواند بیاورد و خدا هم اراده اش را عملى میسازد، به خلاف استجابت دعا و کرامات اولیاء، که چون پاى تحدى در کار نیست و اگر تخلف بپذیرد کسى گمراه نمیشود و خلاصه هدایت کسى وابسته بدان نیست ، لذا تخلف آن امکان پذیر هست .
اشکال بر حجیت معجزه
🔹حال اگر بگوئى : بنا بر آن چه گفته شد، اگر فرض کنیم کسى به تمامى اسباب و علل طبیعى معجزه آگهى پیدا کند، باید او هم بتواند آن عوامل را بکار گرفته و معجزه بیاورد، هر چند که پیغمبر نباشد و نیز در این صورت هیچ فرقى میان معجزه و غیر معجزه باقى نمى ماند، مگر صرف نسبت ، یعنى یک عمل براى مردمى معجزه باشد، و براى غیر آن مردم معجزه نباشد، براى مردمى که علم و فرهنگى ندارند معجزه باشد، و براى مردمى دیگر که علمى پیشرفته دارند، و به اسرار جهان آگهى یافته اند، معجزه نباشد، و یا یک عمل براى یک عصر معجزه باشد و براى اعصار بعد از آن معجزه نباشد، اگر پى بردن به اسباب حقیقى و علل طبیعى قبل از علت اخیر در خور توانائى علم و ابحاث علمى باشد، دیگر اعتبارى براى معجزه باقى نمى ماند، و معجزه از حق کشف نمیکند،
🔹و نتیجه این بحثى که شما پیرامون معجزه کردید، این میشود: که معجزه هیچ حجیتى ندارد، مگر تنهابراى مردم جاهل ، که به اسرار خلقت و علل طبیعى حوادث اطلاعى ندارند، و حال آنکه ما معتقدیم معجزه خودش حجت است ، نه اینکه شرائط زمان و مکان آن را حجت مى سازد.
🔸در پاسخ این اشکال میگوئیم : که خیر، گفتار ما مستلزم این تالى فاسد نیست ، چون ما نگفتیم معجزه از این جهت معجزه است که مستند به عوامل طبیعى مجهول است ، تا شما بگوئید هر جا که جهل مبدل به علم شد، معجزه هم از معجزه بودن و از حجیت مى افتد، و نیز نگفتیم معجزه از این جهت معجزه است که مستند به عوامل طبیعى غیر عادى است ، بلکه گفتیم ، از این جهت معجزه است که عوامل طبیعى و غیر عادیش مغلوب نمیشود و همواره قاهر و غالب است .
🔹مثلا بهبودى یافتن یک جذامى به دعاى مسیح علیه السلام ، از این جهت معجزه است که عامل آن امرى است که هرگز مغلوب نمیشود، یعنى کسى دیگر این کار را نمیتواند انجام دهد، مگر آنکه او نیز صاحب کرامتى چون مسیح باشد، و این منافات ندارد که از راه معالجه و دواء هم بهبودى نامبرده حاصل بشود، چون بهبودى از راه معالجه ممکن است مغلوب و مقهور معالجه اى قوى تر از خود گردد، یعنى طبیبى دیگر بهتر از طبیب اول معالجه کند، ولى نام آن را معجزه نمیگذاریم .
ادامه دارد ...
مشاهده سایر خلاصه ها 👈
✨ @bairanii
خلاصه ۴۱
از کتاب #تفسیر_المیزان
✨((فاتقوا النار التى وقودها الناس و الحجارة اعدت للکافرین))
هر چند سوق آیات از اول سوره به منظور بیان حال منافقین و کفار و متقین بود و مى خواست حال هر سه طائفه را بیان کند، لکن خداى سبحان ، از آنجائیکه در آیه : ((یا ایها الناس اعبدوا ربکم )) الخ ، خطاب را متوجه هر سه کرد و همه مردم را به سوى پرستش خود دعوت نمود، قهرا مردم در مقابل این دعوت به دو قسم تقسیم شدند:
پذیرنده و نپذیرنده ،
🔹چون به طور کلى دعوت از حیث اجابت و عدم اجابت به غیر از این دو طائفه تقسیم نمى پذیرد و مردم در برابر آن یا مؤمنند و یا کافر و اما در منافق سخن از ظاهر و باطن به میان مى آید و وقتى شخصى منافق شناخته میشود، که زبان و دلش یکسان نباشد و در نتیجه مردم در دعوت نامبرده یا زبان و قلبشان با هم آنرا مى پذیرند و بدان ایمان مى آورند،
🔸 و یا هم با زبان و هم با قلب آنرا انکار مى کنند، و یا آنکه به زبان مى پذیرند، و با قلب انکار مى کنند، و شاید به همین جهت بود که در آیه مورد بحث و آیه بعدش مردم را دو دسته کرد و منافقین را نام نبرد و نیز به همین جهت به جاى عنوان متقین عنوان مؤ منین را ذکر کرد.
🔹الفاظ آیه :
کلمه (وقود) به معناى آتش گیرانه است ، (که در قدیم به صورت سنگ و چخماق بود، و در امروز به صورت فندک درآمده ) و در آیه مورد بحث تصریح کرده : به اینکه آتش گیرانه دوزخ ، انسانهایند، که خود باید در آن بسوزند، پس انسانها هم آتش گیرانه اند و هم هیزم آن ،
🔸و این معنا در آیه : ((ثم فى النار یسجرون )) نیز آمده ، چون مى فرماید: سپس در آتش افروخته مى شوند، و همچنین آیه : ((نار اللّه الموقده ، التى تطلع على الافئده ))،
(آتش افروخته که از دلها سر مى زند).
🔹پس معلوم میشود که انسان در آتشى معذب مى شود، که خودش افروخته ،
آدمى در جهان دیگر جز آنچه خودش در این جهان براى خود تهیه کرده چیزى ندارد
و این جمله که مورد بحث ما است ، نظیر جمله ایست که قرآن کریم درباره بهشتیان فرموده ، و آن اینست : ((کلما رزقوا منها من ثمرة رزقا، قالوا هذا الذى رزقنا من قبل ، واتوابه متشابها))،
(از میوه هاى بهشت به هر رزقى که مى رسند، میگویند این همان است که قبلا هم روزیمان شد و آنچه را که به ایشان داده میشود شبیه با توشه اى مى یابند، که از دنیا با خود برده اند).
🔸چه ، هم از جمله مورد بحث و هم از این آیه بر مى آید: آدمى در جهان دیگر، جز آنچه خودش در این جهان براى خود تهیه کرده چیزى ندارد، همچنانکه از رسولخدا (ص ) هم روایت شده که فرمود: (همانطور که زندگى مى کنید، میمیرید، و همانطور که میمیرید، مبعوث میشوید) تا آخر حدیث . هر چند میان دو طائفه ، این فرق هست ، که اهل بهشت را علاوه بر آنچه خود تهیه کرده اند میدهند،
🔹چون قرآن مى فرماید: ((لهم ما یشاؤ ن فیها و لدینا مزید))، (هر چه بخواهند در اختیار دارند و نزد ما بیش از آن هم هست ).
و اما کلمه (حجارءة )، مقصود از این کلمه ، در جمله (وقودها الناس و الحجارة ) همان سنگهائى است که به عنوان بت مى تراشیدند، و مى پرستیدند به شهادت اینکه در جاى دیگر فرموده : ((انکم و ما تعبدون من دون اللّه حصب جهنم ))،
(شما و آنچه مى پرستید هیزم جهنمید)، چون کلمه حصب نیز به همان معنى وقود است .
✨و لهم فیها ازواج مطهرة
کلمه (ازواج ) قرینه ایست که دلالت مى کند بر اینکه مراد به طهارت، طهارت از همه انواع قذارتها و مکارهى است که مانع از تمامیت الفت و التیام و انس میشود، چه قذارتهاى ظاهرى و خلقتى ، و چه قذارتهاى باطنى و اخلاقى .
ادامه دارد ...
مشاهده سایر خلاصه ها 👈
✨ @bairanii
خلاصه ۴۲
از کتاب #تفسیر_المیزان
آیات 26 و 27 بقره
✨إِنَّ اللَّهَ لا یَستَحْىِ أَن یَضرِب مَثَلاً مَّا بَعُوضةً فَمَا فَوْقَهَا فَأَمَّا الَّذِینَ ءَامَنُوا فَیَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِن رَّبِّهِمْ وَ أَمَّا الَّذِینَ کفَرُوا فَیَقُولُونَ مَا ذَا أَرَادَ اللَّهُ بِهَذَا مَثَلاً یُضِلُّ بِهِ کثِیراً وَ یَهْدِى بِهِ کَثِیراً وَ مَا یُضِلُّ بِهِ إِلا الْفَسِقِینَ(26)
الَّذِینَ یَنقُضونَ عَهْدَ اللَّهِ مِن بَعْدِ مِیثَقِهِ وَ یَقْطعُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَن یُوصلَ وَ یُفْسِدُونَ فى الاَرْضِ أُولَئک هُمُ الْخَسِرُونَ(27)
ترجمه آیات
🔸خدا از اینکه به پشه و یا کوچکتر از آن مثل بزند شرم نمى کند
مؤ منان چون آن را بشنوند میدانند که درست است و از ناحیه پروردگارشان است ،
ولى کافران گویند خدا از این مثل چه منظور داشت، بسیارى را با آن هدایت و بسیارى را به وسیله آن گمراه مى کند ولى جز گروه بدکاران کسى را بدان گمراه نمى کند (26)
کسانی که پیمان خدا را از پس آنکه آن را بستند مى شکنند و رشته اى را که خدا به پیوستن آن فرمان داده، مى گسلند و در زمین تباهى مى کنند، آنها خودشان زیانکارانند.(۲۷)
بیان آیات
🔹کلمه (بعوضة ) به معناى پشه است، که یکى از حشرات معروف و از کوچکترین حیواناتى است که به چشم دیده میشوند، و این آیه و آیه بعدیش نظیر آیه سوره رعدند، که مى فرماید:
((افمن یعلم انما انزل الیک من ربک الحق ، کمن هو اعمى ؟ انما یتذکر اولوا الالباب
الذین یوفون بعهد اللّه و لا ینقضون المیثاق و الذین یصلون ما امر اللّه به ان یوصل ))،
(آیا کسی که علم دارد به اینکه آنچه از ناحیه پروردگارت به تو نازل شده، حق است ، مثل کسى است که کور است؟ نه ، ولى این تفاوت را متوجه نیستند، مگر آنها که داراى عقلند همان هائى که به عهد خدا وفا نموده، آن پیمان را نمى شکنند و آنهائی که پیوندهائى را که خدا دستور پیوستنش را داده پیوسته میدارند) .
🔸و بهر حال ، آیه شهادت میدهد بر اینکه یک مرحله از ضلالت و کورى دنبال کارهاى زشت انسان به عنوان مجازات در انسان گنهکار پیدا میشود، و این غیر آن ضلالت و کورى اولى است که گنهکار را به گناه واداشت ، چون در آیه مورد بحث مى فرماید: و ما یضل به الا الفاسقین (خدا با این مثل گمراه نمیکند مگر فاسقان را)
اضلال را اثر و دنباله فسق معرفى کرده ، نه جلوتر از فسق ، معلوم میشود این مرحله از ضلالت غیر از آن مرحله ایست که قبل از فسق بوده و فاسق را به فسق کشانیده (دقت بفرمائید).
🔹این را نیز باید دانست که هدایت و اضلال دو کلمه جامع هستند که تمامى انواع کرامت و خذلانی که از سوى خدا به سوى بندگان سعید و شقى مى رسد شامل میشود،
🔸آرى خدا در قرآن کریم بیان کرده که براى بندگان نیک بخت خود کرامتهائى دارد، و در کلام مجیدش آنها را بر شمرده مى فرماید: (ایشان را به حیاتى طیب زنده مى کند)، و (ایشان را به روح ایمان تاءیید مى کند)، و (از ظلمت ها به سوى نور بیرونشان مى آورد)
🔹و (براى آنان نورى درست مى کند که با آن نور راه زندگى را طى مى کنند) و (او ولى و سرپرست ایشان است ) و (ایشان نه خوفى دارند و نه دچار اندوه مى گردند) و (او همواره با ایشان است) (اگر او را بخوانند دعایشان را مستجاب میکند) و (چون به یاد او بیفتند او نیز به یاد ایشان خواهد بود)، و (فرشتگان همواره به بشارت و سلام بر آنان نازل میشوند)، و از این قبیل کرامت هائى دیگر.
ادامه دارد ...
مشاهده سایر خلاصه ها 👈
✨ @bairanii
خلاصه ۴۳
از کتاب #تفسیر_المیزان
🔹و براى بندگان شقى و بدبخت خود نیز خذلانها دارد، که در قرآن عزیزش آنها را برشمرده ، مى فرماید:
(ایشان را گمراه مى کند)،
(و از نور به سوى ظلمت ها بیرون مى برد)،
(و بر دلهاشان مهر مى زند)،
(و بر گوش و چشمشان پرده مى افکند)،
(و رویشان را به عقب بر مى گرداند)،
(و بر گردنهاشان غلها مى افکند)،
(غلهایشان را طورى بگردن مى اندازد که دیگر نمیتوانند رو بدین سو و آن سو کنند)،
(از پیش رو و از پشت سرشان سدى و راه بندى مى گذارد، تا راه پس و پیش نداشته باشند)،
(شیطانها را قرین و دمساز آنان مى کند)،
(تا گمراهشان کنند، به طوریکه از گمراهیشان خرسند باشند، و به پندار ند که راه همان است که ایشان دارند)،
(و شیطانها کارهاى زشت و بى ثمر آنان را در نظرشان زینت میدهند)،
(و شیطانها سرپرست ایشان مى گردند)،
(خداوند ایشان را از طریقى که خودشان هم نفهمند استدراج مى کند، یعنى سرگرم لذائذ و زینت هاى ظاهرى دنیاشان می سازد، تا از اصلاح خود غافل بمانند)،
(و به همین منظور ایشان را مهلت میدهد که کید خدا بس متین است )
(و با ایشان نیرنگ مى کند)،
(آنان را به ادامه طغیان وا میدارد، تا به کلى سرگردان شوند).
🔸اینها پاره اى از اوصافى بود که خدا در قرآن کریمش از آن دو طائفه نام برده است و از ظاهر آن برمى آید که انسان در ماوراى زندگى این دنیا حیات دیگرى قرین سعادت و یا شقاوت دارد، که آن زندگى نیز اصولى و شاخه هائى دارد، که وسیله زندگى اویند و انسان به زودى، یعنى هنگامى که همه سبب ها از کار افتاد و حجاب برداشته شد، مشرف به آن زندگى میشود و بدان آگاه مى گردد.
🔹و نیز از کلام خدایتعالى بر مى آید که براى آدمیان حیاة و زندگى دیگرى قبل از زندگى دنیا بوده ، که هر یک از این سه زندگى از زندگى قبلیش الگو مى گیرد، واضح تر اینکه انسان قبل از زندگى دنیا زندگى دیگرى داشته ، و بعد از آن نیز زندگى دیگرى خواهد داشت و زندگى سومش تابع حکم زندگى دوم او و زندگى دومش تابع حکم زندگى اولش است ،
🔸پس انسانی که در دنیا است در بین دو زندگى قرار دارد، یکى سابق و یکى لاحق ، این آن معنائى است که از ظاهر قرآن استفاده میشود.
استشهاد به چند آیه براى اثبات تبعیت حکم حیات اخروى از حیات دنیوى
🔹و اما در آیات قسم دوم که بسیار زیادند، چند آیه را به عنوان نمونه در اینجا مى آوریم ، تا خواننده خودش داورى کند، که از ظاهر آن چه استفاده میشود؟ آیا همانطور که ما فهمیده ایم زندگى آخرت تابع حکم زندگى دنیا هست ، یا نه ؟ و آیا از آنها بر نمى آید که جزاى در آن زندگى عین اعمال دنیا است ؟
🔸 ((لا تعتذروا الیوم انما تجزون ما کنتم تعملون ))،
(امروز دیگر عذرخواهى مکنید، چون به غیر کرده هاى خود پاداشى داده نمیشوید)،
((ثم توفى کل نفس ما کسبت ))،
(سپس به هر کس آنچه را که خود انجام داده ، به تمام و کمال داده میشود)،
فاتقوا النار التى وقودها الناس و الحجارة
(پس بترسید از آتشى که آتش گیرانه اش مردم و سنگند)،
((فلیدع نادیه سندع الزبانیه ))
(پس باشگاه خود را صدا بزند و ما بزودى مامورین دوزخ را صدا مى زنیم )،
((یوم تجد کل نفس ما عملت من خیر محضرا، و ما عملت من سوء))،
(روزی که هر کس آنچه را که از خیر و شر انجام داده حاضر مى یابد)،
((ما تاءکلون فى بطونهم الا النار))،
(آنها که مال یتیم را میخورند جز آتش در درون خود نمى کنند)،
((انما یاکلون فى بطونهم نارا))،
(آنها که ربا مى خورند در شکم خود آتش فرو مى کنند).
🔹و به جان خودم اگر در قرآن کریم در این باره هیچ آیه اى نبود به جز آیه :
((لقد کنت فى غفلة من هذا، فکشفنا عنک غطائک ، فبصرک الیوم حدید))،
(تو از این زندگى غافل بودى ، ما پرده ات را کنار زدیم ، اینک دیدگانت خیره شده است ) کافى بود، چون لغت غفلت در موردى استعمال میشود که آدمى از چیزی که پیش روى او و حاضر نزد او است بى خبر بماند، نه در مورد چیزی که اصلا وجود ندارد، و بعدها موجود میشود، پس معلوم میشود زندگى آخرت در دنیا نیز هست ، لکن پرده اى میانه ما و آن حائل شده ،
🔸 دیگر اینکه کشف غطاء و پرده بردارى از چیزى میشود که موجود و در پس پرده است ، اگر آنچه در قیامت آدمى مى بیند، در دنیا نباشد، صحیح نیست در آن روز به انسانها بگویند: تو از این زندگى در غفلت بودى و این زندگى برایت مستور و در پرده بود، ما پرده ات را برداشتیم و در نتیجه غفلت مبدل به مشاهده گشت .
🔹و به جان خودم سوگند، اگر شما خواننده عزیز از نفس خود خواهش کنید که شما را به بیان و عبارتى راهنمائى کند، که این معانى را برساند، بدون اینکه پاى مجازگوئى در کار داشته باشد، نفس شما خواهش شما را اجابت نمى کند، مگر به عین همین بیانات و اوصافی که قرآن کریم بدان نازل شده .
ادامه دارد ...
مشاهده سایر خلاصه ها 👈
✨ @bairanii
خلاصه ۴۴
از کتاب #تفسیر_المیزان
معنى فسق
🔹الا الفاسقین کلمه (فسق ) به طوریکه گفته اند، از الفاظى است که قبل از آمدن قرآن معناى امروز آنرا نداشت و در این معنا استعمال نمیشد، و این قرآن کریم است که کلمه نامبرده را در معناى معروفش استعمال کرد و آن را از معناى اصلیش که به معناى بیرون شدن از پوست است گرفته ، چون وقتى میگویند: (فسقت التمرة ) معنایش این است که خرما از پوستش بیرون آمد، و به همین جهت خود قرآن نیز کلمه : فاسقین را تفسیر کرد به الذین ینقضون عهد اللّه من بعد میثاقه
کسانی که مى شکنند عهد خدا را بعد از میثاق آن و معلوم است که نقض عهد وقتى تصور دارد که قبلا بسته و محکم شده باشد، پس نقض عهد نیز نوعى بیرون شدن از پوست است .
باز به همین مناسبت در آخر آیه ، فاسقین را توصیف فرمود، به خاسرین و زیانکاران
🔹و معلوم است که مفهوم خاسران و زیانکارى وقتى و در چیزى تصور دارد، که آدمى به وجهى مالک آن باشد، همچنانکه در جائى دیگر درباره خاسرین فرموده : ((ان الخاسرین ، الذین خسروا انفسهم و اهلیهم یوم القیامه ))،
(زیانکاران آنهایند که در روز قیامت خود و اهل خود را زیان کرده باشند).
🔸با این حال زنهار که خیال نکنى این صفاتی که خداى سبحان در کتابش براى سعداى از بندگانش و یا اشقیاء اثبات مى کند، براى مقربین و مخلصین و مخبتین و صالحین و مطهرین و امثال آنان اوصافى و براى ظالمین و فاسقین و خاسرین و غاوین و ضالین و امثال آنان اوصاف دیگرى ذکر کرده ، صرف عبارت پردازى ، و اوصافى مبتذل است ، که اگر چنین فکر کنى قریحه و درکت در فهم کلام خدایتعالى دچار اضطراب گشته ، همه را به یک چوب میرانى و آن وقت کلام خدا را هم مانند سخنان دیگران غلطهائى عامیانه و سخنى ساده بازارى خواهى گرفت .
🔸بلکه آنچه گفته شد، اوصافى است که از حقایقى روحى و مقاماتى معنوى کشف مى کند، که یا در راه سعادت آدمى قرار دارند، و یا در راه شقاوت و بدبختیش و هر یک از آنها مبداء آثارى مخصوص به خود و منشاء احکامى خاص و معین هستند، همچنانکه مراتب سن آدمى ، و خصوصیات قواى او، و اوضاع خلقتش ، هر یک منشاء احکام و آثار مخصوصى است ، که نمیتوانیم یکى از آن آثار را در غیر آن سن و سال ، از کسى توقع داشته باشیم ، و اگر در کلام خدایتعالى تدبر و امعان نظر کنى ، خواهى دید آنچه ما ادعا کردیم صحیح و درست است .
بحثى پیرامون مسئله معروف جبر و تفویض
🔹در جمله مورد بحث فرمود: ((و ما یضل به الفاسقین ))،
(خدا با قرآن کریم و مثلهایش گمراه نمى کند مگر فاسقان را)،
و به همین تعبیر، خود، بیانگر چگونگى دخالت خدایتعالى در اعمال بندگان و نتائج اعمال آنان است و در این بحثى که شروع کردیم نیز همین هدف دنبال میشود.
🔹توضیح اینکه خدایتعالى در آیات بسیارى از کلام مجیدش ملک عالم را از آن خود دانسته ، از آن جمله فرموده : ((لله ما فى السماوات و ما فى الارض ))،
🔸 (آنچه در آسمانها است و آنچه در زمین است ملک خدا است )،
و نیز فرموده : ((له ملک السماوات و الارض ))،
(ملک آسمانها و زمین از آن او است )،
و نیز فرموده : ((له الملک و له الحمد))، (جنس ملک و حمد از او است ).
🔹مالکیت مطلقه خداوند
و خلاصه خود را مالک على الاطلاق همه عالم دانسته ، نه به طوریکه از بعضى جهات مالک باشد و از بعضى دیگر نباشد، آنطور که ما انسانها مالکیم ، چون یک انسان اگر مالک برده اى و یا چیزى دیگر باشد، معناى مالکیتش این است که میتواند در آن تصرف کند، اما نه از هر جهت و بهدهر جور که دلش بخواهد، بلکه آن تصرفاتى برایش جائز است که عقلا آن را تجویز کنند، اما تصرفات سفیهانه را مالک نیست ، مثلا نمیتواند برده خود را بدون هیچ جرمى بکشد، و یا مال خود را بسوزاند.
ادامه دارد ...
مشاهده سایر خلاصه ها 👈
✨ @bairanii