♥️❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃♥️
#کتاب_دختر_شینا📔
قسمت 8⃣5⃣
یک دفعه انگار از خواب پریده باشم. چند بار چشم هایم را باز و بسته کردم و گفتم: «تویی صمد؟! آمدی؟!»
صمد هاج و واج نگاهم کرد. دستم را گرفت و گفت: «چی شده؟! چرا این طوری شدی؟! چرا یخ کردی؟!»
گفتم: «داشتم برف ها را پارو می کردم، نمی دانم چی بر سرم آمد. فکر کنم بی هوش شدم.»
پرسیدم: «ساعت چند است؟!»
گفت: «ده صبح.»
نگاه کردم دیدم بچه ها هنوز خواب اند. باورم نمی شد؛ یعنی از ساعت شش صبح یا شاید هم زودتر خوابیده بودم.
صمد زد توی سرش و گفت: «زن چه کار کردی با خودت؟! می خواهی خودکشی کنی؟!»
نمی توانستم تنم را تکان بدهم. هنوز دست ها و پاهایم بی حس بود.
پرسید: «چیزی خورده ای؟!»
گفتم: «نه، نان نداریم.»
گفت: «الان می روم می خرم.»
گفتم: «نه، نمی خواهد. بیا بنشین پیشم. می ترسم. حالم بد است. یک کاری کن. اصلاً برو همسایه بغلی، گُل گز خانم را خبر کن. فکر کنم باید برویم دکتر.»
دستپاچه شده بود. دور اتاق می چرخید و با خودش حرف می زد و دعا می خواند.
می گفت: «یا حضرت زهرا! خودت به دادم برس. یا حضرت زهرا! زنم را از تو می خواهم. یا امام حسین! خودت کمک کن.»
گفتم: «نترس، طوری نیست. هر بلایی می خواست سرم بیاید، آمده بود. چیزی نشده. حالا هم وقت به دنیا آمدن بچه نیست.»
گفت: «قدم! خدا به من رحم کند، خدا از سر تقصیراتم بگذرد. تقصیر من است؛ چه به روز تو آوردم.»
دوباره همان حالت سراغم آمد؛ بی حسی دست ها و پاها و بعد خواب آلودگی. آمد دستم را گرفت و تکانم داد. «قدم! قدم! قدم جان! چشم هایت را باز کن. حرف بزن. من را کشتی. چه بلایی سر خودت آوردی. دردت به جانم قدم! قدم! قدم جان!»
نیمه های همان شب، سومین دخترمان به دنیا آمد. فردای آن روز از بیمارستان مرخص شدم. صمد، سمیه را بغل کرده بود. روی پایش بند نبود. می خندید و می گفت: «این یکی دیگر شبیه خودم است. خوشگل و بانمک.»
مادر و خواهرها و جاری هایم برای کمک آمده بودند. شینا تازه سکته کرده بود و نمی توانست راه برود. نشسته بود کنار من و تمام مدت دست هایم را می بوسید. خواهرها توی آشپزخانه مشغول غذا پختن بودند، هر چه با چشم دنبال صمد گشتم، پیدایش نکردم.
خواهرم را صدا زدم و گفتم: «برایم یک لیوان چای بیاور.»
چای را که آورد، در گوشش گفتم: «صمد نیست؟!»
خندید و گفت: «نه. تو که خواب بودی، خبر دادند خانم آقا ستار هم دردش گرفته. آقا صمد رفت ببردش بیمارستان.»
شب با یک جعبه شیرینی آمد و گفت: «خدا به ستار هم یک سمیه داد.»
چند کیلویی هم انار خریده بود. رفت و چند تا انار دانه کرد و توی کاسه ای ریخت و آمد نشست کنارم و گفت: «الحمدلله، این بار خوش قول بودم. البته دخترمان خوب دختری بود. اگر فردا به دنیا می آمد، این بار هم بدقول می شدم.»
کاسه انار را داد دستم و گفت: «بگیر بخور، برایت خوب است.»
کاسه را از دستش نگرفتم. گفت: «چیه، ناراحتی؟! بخور برای تو دانه کردم.»
کاسه را از دستش گرفتم و گفتم: «به این زودی می خواهی بروی؟!»
گفت: «مجبورم. تلفن زده اند. باید بروم.»
گفتم: «نمی شود نروی؟! بمان. دلم می خواهد این بار اقلاً یک ماهی پیشم باشی.»
خندید و سوتی زد و گفت: «او... وَه... یک ماه!»
گفتم: «صمد! جانِ من بمان.»
گفت: «قولت یادت رفته. دفعه قبل چی گفتی؟!»
گفتم: «نه، یادم نرفته. برو. من حرفی ندارم؛ اما اقلاً این بار یک هفته ای بمان.»
رفت توی فکر. انگشتش را لای کوک های لحاف انداخته بود و نخ را می کشید گفت: «نمی شود. دوست دارم بمانم؛ اما بچه هایم را چه کنم؟! مادرهایشان به امید من بچه هایشان را فرستاده اند جبهه. انصاف نیست آن ها را همین طوری رها کنم و بیایم اینجا بیکار بنشینم.»
التماس کردم: «صمد جان! بیکار نیستی. پیش من و بچه هایت هستی. بمان.»
سرش را انداخت پایین و باز کوک های لحاف را کشید. تلویزیون روشن بود. داشت صحنه های جنگ را نشان می داد؛ خانه های ویران شده، زن ها و بچه های آواره. سمیه از خواب بیدار شد. گریه کرد. صمد بغلش کرد و داد دستم تا شیرش بدهم. سمیه که شروع کرد به شیر خوردن، صمد زل زد به سمیه و یک دفعه دیدم همین طور اشک هایش سرازیر شد روی صورتش. گفتم: «پس چی شد...؟!»
سرش را برگرداند طرف دیوار و گفت: «آن اوایل جنگ، یک وقت دیدم صدای گریه بچه ای می آید. چند نفری همه جا را گشتیم تا به خانه مخروبه ای رسیدیم. بمب ویرانش کرده بود. صدای بچه از آن خانه می آمد. رفتیم تو. دیدیم مادری بچه قنداقه اش را بغل کرده و در حال شیر دادنش بوده که به شهادت رسیده. بچه هنوز داشت به سینه مادرش مک می زد.
ادامه دارد.....✍🏻
@TafsirQuranKarim1
#تفسیر_سوره_بقره_آیه5⃣3⃣
✨وَقُلْنَا یََادَمُ اسْکُنْ أَنتَ وَزَوْجُکَ الْجَنَّةَ وَکُلَا مِنْهَا رَغَداً حَیْثُ شِئْتُمَا وَلَا تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَة فَتَکُونَا مِنَ الظَّلِمِینَ✨
#ترجمه:
🍃🌸و گفتیم: اى آدم! تو با همسرت در این باغ سکونت کن و از (هر کجاى) آن هر چه مىخواهید به فراوانى و گوارایى بخورید، امّا به این درخت نزدیک نشوید که از ستمگران خواهید شد.
🍃🌹در فرهنگ قرآن، «#شجر» علاوه بر #درخت، به «#بوته» هم گفته مىشود. مثلاً به #بوته_کدو مىگوید: ✨«شجرة من یقطین» ✨
💞 بنابراین اگر در روایات و تفاسیر مىخوانیم که مراد از شجر در این آیه #گندم است، جاى اشکال نیست.
🌷«#جنّت» به #باغهاى_دنیا نیز گفته مىشود، چنانکه در سوره ى #قلم آیه ۱۷ آمده است:
✨«انّا بلوناهم کما بلونا أصحاب الجنّة»✨
🍃🌸ما صاحبان باغ را آزمایش نمودیم. آنچه از آیات دیگر قرآن و روایات استفاده مىشود، باغى که آدم در آن مسکن گزید، #بهشت_موعود نبوده است
💫زیرا:
1⃣ آن #بهشت، براى #پاداش است و آدم هنوز کارى نکرده بود که استحقاق پاداش داشته باشد.
🌟 «ام حَسِبتُم اَن تَدخُلوا الجَنّة وَ َلمّا یَعلَمُ اللّهَ الَّذینَ جاهِدوا مِنکُم»🌟
2⃣- کسى که به بهشت وارد شود، دیگر خارج نمىشود.
🌟«و ما هم بِمُخرَجین»🌟
3⃣- در آن بهشت، #امر_و_نهى و #ممنوعیّت و #تکلیف نیست، در حالى که آدم از خوردن درخت #نهى شد.
📚به علاوه در روایات #اهل_بیت_(ع) نیز آمده است که بهشت آدم، #بهشت_موعود نبوده است.
این نهى که براى حضرت آدم شد، #نهى_تکلیفى نبود که انجامش #حرام باشد، بلکه جنبهى #توصیه_و_راهنمایى داشت.
#پیامها:
✅۱- در #مسکن، زن تابع مرد است. (انت و زوجُک)در مسأله امر و نهی، وسوسه و اخراج از بهشت، آدم و همسرش یکسان مورد خطاب قرار گرفته اند؛
#کَلا_شِئُتما_لاَتقرَبا_تکونا_أزلّهما_اخرجهُما
🍀 امّا در مسأله #مسکن، بجای «#اسکنا» فرموده است:
✨ (اُسکُن اَنتَ وَ زوجُک...)✨
✅۲- در شیوه ی #تربیت، هرگاه خواستید کسی را از کار یا چیزی باز دارید،
❌ ابتدا #راههای_صحیح، باز گذاشته شود و سپس مورد نهی اعلام شود. ابتدا فرمود:
✨ (کُلا منِها رغداً حیث شئتُما)✨
سپس فرمود:
✨ (لا تَقَربا)✨
✅۳- نزدیک شدن به گناه همان، و افتادن در دامن گناه همان.
✨ (لا تقربا فتکونا)✨
✅۴- تخلّف از راهنمایی های الهی، ظلم به خویشتن است.
✨(فَتَکونا مِنَ الظّالمین)✨
🦋آدم و همسرش نیز برای #توبه گفتند:
✨(َظَلمنا انفُسَنا) ✨
💞البتّه با توجّه به #عصمت_انبیا مراد از #ظلم در این قبیل موارد، #ترک_اولی است.
@TafsirQuranKarim1
💠 #سیره_شهدا*
بیش از ده گردان #بسیجی برای اعزام آمده بود, برای همین دستشویی ها وضع بدی پیدا کرده بود. 😖
همه هم تقصیر را به گردن #فرمانده مقر می انداختند.🤨
ناگهان دیدم محمد که فرمانده مقر بود, با جارو و تی از یک دستشویی خارج و وارد دستشویی بعدی شد.😢
رفتم کنارش گفتم: محمد اقا چرا شما؟
گفت :این بسیجی ها برای خدا اینجا آمده اند, هدف ما هم خدمت به این هاست!
❤️کسی فرمانده را نمی شماخت.❤️
#شهید محمد اسلامی نسب
🍂 @TafsirQuranKarim1
آن ڪس ڪه بگیرد به دِلَــم
جــاۍ تو را ڪیست؟
چون تنــگ برایت شده دل،
جای ڪسۍ نیســت...
#شهیدحاجقاسمسلیمانے♥️
#ﺷﺒﺘﻮﻥ_ﺑﺎﻳﺎﺩﺷﻬﺪاﺁﺭاﻡ_ﺑﺎﺩ🌷
🌺🌷🌺🌷
🍂 @TafsirQuranKarim1
✅کلامی از شیخ بهایی
✍آدمی اگر پيامبر هم باشد از زبان مردم آسوده نيست، زيرا : اگر بسيار كار كند، میگويند احمق است ! اگر كم كار كند، میگويند تنبل است ! اگر بخشش كند، ميگويند افراط ميكند ! اگر جمعگرا باشد، میگويند بخيل است ! اگر ساكت و خاموش باشد میگويند لال است ! اگر زبانآوری كند، میگويند ورّاج و پرگوست ..! اگر روزه برآرد و شبها نماز بخواند میگويند رياكاراست ! و اگر نكند میگويند كافراست و بیدين ..!
لذا نبايد بر حمد و ثنای مردم اعتنا كرد و جز ازخداوند نبايد ازكسی ترسيد. پس آنچه باشید که دوست دارید. شاد باشید ؛ مهم نیست که این شادی چگونه قضاوت شود.
🌺@TafsirQuranKarim1🌺
کانال تفسیر قرآن 👆
#تفسیر_سوره_بقره_آیه6⃣3⃣
✨فَأَزَلَّهُمَا الشَّیْطَنُ عَنْهَا فَأَخْرَجَهُمَا مِمَّا کَانا فِیهِ وَقُلْنَا اهْبِطُواْ بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَلَکُمْ فِى الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَمَتَعٌ إِلَى حِینٍ✨
#ترجمه:
🍃🌸پس شیطان آن دو را به لغزش انداخت وآنان را از باغى که در آن بودند، خارج ساخت و (در این هنگام به آنها) گفتیم: فرود آیید در حالى که بعضى شما دشمن برخى دیگر است و براى شما در زمین قرارگاه و تا وقتى معیّن بهره و برخوردارى است.
🍀از آیه ِ(انّی جاعل فی الارض خلیفة) که قبلاً خواندیم، استفاده می شود که #غرض اصلی از #خلقت آدم این بود که وی در زمین زندگی کند، ولی زندگی در زمین نیازمند یک نوع آمادگی بود و باید آدم بداند که:
🔺۱- آزاد مطلق نیست. در زندگی او، #امر_و_نهی_و_تکلیف وجود دارد.
🔺۲- #ابلیس دشمن اوست وچه بسا با سوگند و وعده های دروغ، انسان را فریب دهد.
🔺۳- #اطاعت_از_شیطان، عامل سقوط اوست.
🔺۴- توبه، وسیله جبران است.
#پیامها:
✅۱- خطر شیطان، براى بزرگان نیز هست. او به سراغ #آدم_و_حوّا آمد. «فاَزلّهما»
✅۲- شیطان، دشمن دیرینه ى نسل بشر است. زیرا از روز اوّل به سراغ پدر و مادر ما رفت. «فاَزلّهما»
✅۳- انسان به خودى خود، جایزالخطا و وسوسهپذیر است. «اَزلّهما الشیطان»
✅۴- هر انسانى به خاطر استعدادها و لیاقتهایى که دارد بهشتى است، ولى خلافها او را سقوط مى دهد. «فاخرجهُما»
✅۵ - از نافرمانى خداوند و عواقب تلخ وسوسههاى ابلیس، عبرت بگیریم. تحت نفوذ شیطان قرار گرفتن، برابر با خروج از مقامات الهى و محرومیّت از آنهاست. «فازلّهُما الشیطان... فاخرجهُما»
✅۶- زندگى دنیا، #موقّتى است. «الى حین»
@TafsirQuranKarim1
🌺آیت الله کشمیری :
روزي يک ساعت با حضرت خلوت کنيد، متوجه حضرت بشويد.
زيارت سلام علی آل ياسين را بخوانيد بعد زياد بگوييد: يا صاحب الزمان اغثني،يا صاحب الزمان ادرکني، المستعان بک يابن الحسن، زياد بگوييد،
توسل بکنيد به ايشان، يک خرده یک خرده رفاقت پيدا مي شود.
چون کودکی که گم شده در ازدحام شهر
دنبال رد پای تو هر جمعه می دوم
🍂 @TafsirQuranKarim1
هر كس روز جمعه
صد بار
بر من صلوات بفرستد،
خداوند شصت حاجت او را
روا میكند
سى حاجت آن براى دنيا
و سى حاجت براى آخرت است
پیامبر اکرم(ص)
ثواب الأعمال و عقاب
الأعمال ترجمه انصارى ص،٣٠١
#حدیث
🍂 @TafsirQuranKarim1