eitaa logo
کانال تقی متقی
255 دنبال‌کننده
411 عکس
44 ویدیو
3 فایل
شاعر، نویسنده، پژوهشگر، مترجم، ویراستار ، روزنامه نگار و مدیر فرهنگی این کانال، بازتاب دهنده سروده ها، نوشته ها، فایل های صوتی و آرای تقی متقی است.
مشاهده در ایتا
دانلود
"گمگشته" گم گشته ایم در سفر خاک، ای خدا! گویی که نیست امید نجات هم؛ بد کرده ایم بر خود و بر کاینات هم! @taghimottaghi40
«پیچک عشق» عشق ما پیچکی است بر دیوارهای بلند جهان؛ می پیچد و می پیچد و می پیچد و... ناگهان دیوارها فرو می ریزند! @taghimottaghi40
«کوتاه نوشت» انعطاف داشته باش؛ پست و بلند زندگی قابل تحمل تر می شود! @taghimottaghi40
«مشق زندگی» به دنیا که آمدی باید باید باید مشق «زندگی» کنی؛ نکردی جریمه ات «مرگ» است! @taghimottaghi40
"عطر یاس" تو مادر شقایق تو دختر بهاری شبیه عطر یاسی نسیم بی قراری چمن چمن گل از تو بهار با تو زیباست تو آن پرنده هستی که آسمان تو را خواست تو کیستی که اصلا تو را جهان نفهمید زمان ز تو گذر کرد و این و آن نفهمید تو سیب سرخ مادر تو نور چشم بابا که دیده روی این خاک کسی شبیه زهرا (س)؟! @taghimottaghi40
"چراغ یاد" مثل شعله بر زبان واژه ها نشسته ای! مثل شعله بر زبان اشک و آه؛ ای ستاره! ای چراغ راه! زندگی به باور بلند تو تند و گرمپو به سان برق و باد چون درخش ناگهان یک شهاب بود؛ سهم کوچک حیات تو نذر عشق و آفتاب بود. ای دمیده مثل شعله بر زبان واژه های سرد و سنگ! گرم و روشن است تا ابد چراغ یاد تو زیر سقف این جهان آب و رنگ ای شهید! @taghimottaghi40
«فصل خوش برف و باد» باز زمستان رسید فصل خوش برف و باد فصل پریشان برگ فصل کلاغان شاد آدمک برفی ات شال و کلا می کند گوش بخوابان، تو را باز صدا می کند: دیر شده؛ زودتر از دل برفم برآر جسم مرا جان بده تا نرسیده بهار! @taghimottaghi40
«تمنا» ای بغض فرو خورده، سر وا شدنت نیست؟! ای اشک، تمنای تماشا شدنت نیست؟! چون سوزن گمگشته در انبار پر از کاه یک دم خلجان تب پیدا شدنت نیست؟! پنهان چه کنی پرچم رسوایی خود را بیمی گرت از قصه رسوا شدنت نیست تا چند نشینی ، گذر عمر ببینی؟ برقی است که اش فرصت همپا شدنت نیست هر قطره که پیوست به دریا، شده دریا ای قطره مگر نوبت دریا شدنت نیست؟! @taghimottaghi40
«بهار پس از برف» زمستان به برف فکر می کند؛ من به بسته شدن راه های منتهی به تو؛ تو اما فقط به بهار پس از برف بیندیش! @taghimottaghi40
فایل مصاحبه بنده با خبرگزاری ایکنا در باره آلودگی هوا: https://iqna.ir/fa/news/4190668 @taghimottaghi40
«کوتاه نوشت» «موفقیت» در انتظار کسانی است که فکر روشن، محاسبه درست، پشتکار لازم و ثبات قدم دارند. @taghimottaghi40
«در کتاب فصل ها» لحظه لحظه لحظه باد دانه دانه دانه برف برف و باد می زنند با زبان فصل، حرف حرف فصل، سرد سرد حرف باد، تند تند حرف ابر، نرم نرم حرف برف، کند کند سرد و تند و نرم و کند ازدحام حرف ها ابر و باد و برف و فصل واژه های آشنا نیست غیر تازگی در کتاب فصل ها بخش بخش آن پر است از سکوت و از صدا. @taghimottaghi40
«جامه دران» تقدیر نه این است من جامه دران را بی عشق چه سان سر کنم این روز و شبان را؟! معشوق به شیرینی گل های بهاریست عاشق! چه دهی فرصت تاراج، خزان را؟ درویش! مخور این همه اندوه کم و بیش خوش باش که داری ز جهان نیمه نان را گفتا «منشین بی می و معشوق زمانی» تا حس نکنی در گذر عمر، زمان را عشق است همان چشمه جاری ز دل سنگ هش دار و غنیمت شمر این آب روان را ما را به هوای نفس صبح ببخشید تا تازه کنیم از نفسش جبه جان را گفتند خوشا فرصت ایام که داری بی عشق چه سان سر کنم این روز و شبان را؟! @taghimottaghi40
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
«برف شادی» ابرها در جنب و جوش بادها شیون کشان دانه دانه دانه برف می رسد از آسمان کوه و دشت و دره را می زند رنگ سپید این چنین تصویر ناب هیچ نقاشی کشید؟! در سپیدی ها گم اند جاده های بی عبور مثل راه شیری اند گم شده در طیف نور تاج بر سر می نهند بیدهای سر به زیر قله های سربلند دره های برفگیر برف شادی را ببین بر دماوند و دنا خوش به حال زندگی در زمستان خدا! @taghimottaghi40
هدایت شده از Honar.Doost
« امام گل» آسمان با ستاره های قشنگ انعکاس نگاه توست علی! شب این آسمان تیره هنوز روشن از نور ماه توست علی! یاد دادی به مردمان زمین که همه خوب و مهربان باشند مثل آیینه صاف و بی کینه مثل باران آسمان باشند با تو می شد به ابرها پیوست پیچک سبز دست هایت کو؟ آفتابی که در نگاهت بود گرمی خفته در صدایت کو؟ رد پای تو سبز می ماند در دل کوچه های کوفه ولی ای بهار همیشه جاری و سبز ای امام گل و شکوفه علی! @taghimottaghi40
«لحظه نوشان» گفتند: می دانید؟ هر لحظه ای از عمر ما چون عطر، فرار است؛ گفتیم: می دانیم؛ ما لحظه نوشانیم. @taghimottaghi40
«ما شب بودیم» خورشید صبحدمان براده های طلایش را بر جان و جهان نثار می کند؛ ما شب بودیم روز می شویم گرم و شکوفا و غنچه می کنیم به رفتار شهد و شکر؛ آنک ما چه شیرین! آنک خورشید که در ماست گرم و روشن؛ سرشار براده های طلا چشم داشته ی صبحدمان دیگر! @taghimottaghi40
«مثل من» کسی مثل من هست در آن سوی دنیا و هست آرزویم ببینم من او را بپرسم از او که غم و شادی اش چیست؟! کسی دارد آیا؟ پدر مادرش کیست؟! ببینم که دارد غم این و آن را و یا می شناسد خدای جهان را بپرسم ز حالش بپرسم ز کارش کمک خواست از من بمانم کنارش و باشیم با هم شبیه دو داداش ...کسی مثل من هست و می دیدمش کاش! @taghimottaghi40
«بادکنک» بادکنکم حال نداره باد نداره؛ بال نداره باد می کنم تپل میشه عین یه دسته گل میشه ول می کنم هوا میره آروم و بی صدا میره دوست داره بالا بپره اون ور ابرا بپره غذات چیه؟ باد هوا بخور و بگو شکر خدا! @taghimottaghi40
"جرعه جرعه آفتاب" انقلاب، در نگاه تشنه ی زمین دلپذیری صدای پای آب بود؛ در هوای سرد و یخ زده جرعه جرعه آفتاب بود؛ شور بود و شعر بود شعر تازه ای که بر زبان واژه ها گذشت؛ یک دو بیت گل؛ یک دو بیت خون تازه ی شهید؛ شعر ناب بود! @taghimottaghi40
«کوتاه نوشت» هر چه را با تلاش و همت عالی می توانی به کف آری، آلوده منت این و آن مکن! @taghimottaghi40
«غنچه» سر در لاک خود دارد، غنچه؛ مشامش عطرآگین باد! @taghimottaghi40