eitaa logo
استاد طاهریان
138 دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
1.7هزار ویدیو
36 فایل
برکرانه توحید استاد طاهریان تألیفات چهارصد نکته فص حکمه خاتمیه فی کلمه مهدویه عالم ذکر #مشهد_مقدس
مشاهده در ایتا
دانلود
🔺اکنون ببینیم آنچه مشهود ماست واقعیتی دارد یا نه؟ آیا همه جهان هستی چون سراب یا نقش دومین چشم لوچ است؟ آیا سرای هستی پنداری و خیالی از ماست؟ 🔺در اواخر قرن پنجم پیش از میلاد گروهی در یونان به نام سوفسطاییان( سوفیست ها) که برای غلبه بر مدعی در مباحثه به جدل و سفسطه می پرداختند، منکر حسیّات و بدیهیات و نظریات و مبطل حقایق بودند. 🔺دلایل سوفسطاییان: ۱-اختلاف ادراک حواس در محسوسات؛ گویند برای ادراک راهی جز حواس نیست و آن هم خطا می کند. انسان در سلامت مزاج حلوا را شیرین می یابد و در وقت تب صفراوی تلخ. در بدیهیات و نظریات نیز عقلا اختلاف کرده اند و هرکس به حقیقت قول خود جازم است. ۲-انسان آنچه در خواب می بیند شک در حق بودن آن ندارد با اینکه حق نیست، مثلا خواب می بیند در شهرهای دور بوده در حالی که نبوده است. 🔺 بزرگان سوفسطائی: 🔹افرودیقوس از حکمای بدبین بود که بهره انسان از دنیا را رنج و مصائب و چاره آن را بردباری و فضیلت می دانست. 🔹گرگیاس معتقد بود وجود موجود نیست، فرضا موجود باشد، قابل شناختن نیست. اگر قابل شناختن باشد معرفتش از فردی به فرد دیگر قابل افاضه نیست. 🔹پروتاغورس که معتقد بود انسان میزان همه چیز است؛ یعنی در واقع حقیقتی نیست، چرا که انسان برای ادراک امور جز حواس خود وسیله ای ندارد و تعقل نیز مبنی بر مدرکات حسی است و ادراکات حواس در اشخاص مختلف متفاوت است، پس چاره ای نیست که هرکس هر چه را حس می کند معتبر بداند و اموری که به حس می آیند ناپایدار و متحول هستند. 🔺سوفسطاییان یکی از فرقه های شکاکان هستند. شکاکان که موسس آن پیرهون است، حکمایی هستند که می گویند برای کسب علم هیچ گونه میزان و مآخذ درستی نیست، حس خطا می کند و عقل از اصلاح خطای آن عاجز است و یک فرد در شرایط مختلف جسمی و روحی ادراک مختلف خواهد داشت. پس سرای هستی بی حقیقت و واقعیت نیست. سوم
🔺گفتیم که جز هستی نداریم و از کشور هستی بیرون نمی رویم و عدم اگر توهم و ادراک شود به طفیل هستی است‌. همه آثار از هستی است و سوفسطاییان و حالی ها ناروا گفتند. بلکه هستی حقيقت است و حقيقت گرداننده نظام بلکه به عین نظام است. 🔺اختراعات حیرت آور و اکتشافات گوناگون مانند هواپیما و آپولو و کارخانه برق و مخابرات و صنعت چاپ و رصدخانه ها و صنایع دیگر از فکر بشر به ظهور رسیده است و حق است؟ یا از نیستی و باطل؟ 🔺درطبایع دقت کنیم که ما تدریجا از نطفگی تا کنون با جهان طبیعت انس داشتیم و دریا و صحرا و آسمان و زمین و حیوانات و گیاهان و غیره بسیار دیده ایم و از دیدن آنها تعجب نمی کنیم. ما از خودمان که موجودی عجیب تریم غافلیم و کتاب وجودمان را نخوانده ایم که کیستیم. 🔺اگر به فرض با این اندام و اعضا و سلامت حواس و مشاعر دفعةً و به وجود می آمدیم و چشم به جهان هستی می گشودیم و حرکت و نظم و آمد و شد این پیکر زیبای هستی را می دیدیم، چه حالی برای ما بود و چه بهت و حیرت و دَهشَتی داشتیم؟ 🔺اینک از عادت به در آییم و با همان دیده ایجاد دفعی جهان را بنگریم که در این نگریستن چیزهایی عاید ما خواهند شد و حالاتی برای ما خواهد بود‌.
🔺عدم هیچ است و از هیچ چیزی نیاید، پس هر اثری که هست از وجود است و چون عدم هیچ و ناچیز است واقعیت و حقيقت چیزی نخواهد بود‌ و واقعیت و حقيقت همه چیزها هستی و وجود است که منشا آثار است. 🔺آیا می شود در موطن تحقق و ثبوت یعنی سرای هستی و خارج واسطه ای بین وجود و عدم باشد؟ پاسخ: آنچه در سرای هستی است، هستی است، زیرا نیستی در خارج نه بودی دارد نه نمودی تا کسی بگوید این نیستی است و بدان اشاره کند. هرچه طرف اشاره قرار گیرد، موجود است؛ چگونه می توان گفت این چیز نه موجود است و نه معدوم! و این از بدیهیات است و فطرت سلیم بر آن گواه است که اگر از هستی بگذریم نیستی است. 🔺بعصی از متکلمین عامه در میان مسلمانان قائل به واسطه بین وجود و عدم بودند و آن را حال نامیدند. حال را نه موجود و نه معدوم، بلکه ثابت می دانستند. آنها بین ثبوت و وجود و بین نفی و عدم تفاوت گذاشتند. در حالیکه ثبوت مرادف وجود است و نفی مرادف عدم است و اینها منکر اولیات شدند، پنداشتند اگر از هستی بگذریم به حال می رسیم که نه هستی است و نه نیستی. در واقع فطرت را پشت پا زدند و در برابر هستی دکان باز کردند. پس واسطه ای میان وجود و عدم نیست.
۱۲ اصل اولیه معرفت نفس: اصل اول: هر چه هست وجود است. اصل دوم:هر چه پدید آمده از وجود پدید آمده است. اصل سوم:نیرویی داریم که در می یابد و تمیز می دهد. اصل چهارم: سرای هستی بی حقیقت و واقعیت نیست. اصل پنجم: واقعیت و حقيقت هر چیز هستی است. اصل ششم: واسطه ای میان وجود و عدم نیست. اصل هفتم: هستی ها با هم پیوستگی دارند. اصل هشتم: آنچه اتفاقی نیست هدفی دارد و رفتار او بیهوده نیست. اصل نهم:هر آنچه که از حرکت به کمال می رسد آیینی دارد. اصل دهم: علم وجود است. اصل یازدهم:حرکت در چیزی است که فاقد کمال است. اصل دوازدهم:موجودی که کمال مطلق است حرکت در او متصور نیست. یعنی مجموع هستی بی جنبش و در سکون کامل است.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
استاد طاهریان
🔺عدم هیچ است و از هیچ چیزی نیاید، پس هر اثری که هست از وجود است و چون عدم هیچ و ناچیز است واقعیت و ح
🔺عدم هیچ است و از هیچ چیزی نیاید، پس هر اثری که هست از وجود است و چون عدم هیچ و ناچیز است واقعیت و حقيقت چیزی نخواهد بود‌ و واقعیت و حقيقت همه چیزها هستی و وجود است که منشا آثار است. 🔺آیا می شود در موطن تحقق و ثبوت یعنی سرای هستی و خارج واسطه ای بین وجود و عدم باشد؟ پاسخ: آنچه در سرای هستی است، هستی است، زیرا نیستی در خارج نه بودی دارد نه نمودی تا کسی بگوید این نیستی است و بدان اشاره کند. هرچه طرف اشاره قرار گیرد، موجود است؛ چگونه می توان گفت این چیز نه موجود است و نه معدوم! و این از بدیهیات است و فطرت سلیم بر آن گواه است که اگر از هستی بگذریم نیستی است. 🔺بعصی از متکلمین عامه در میان مسلمانان قائل به واسطه بین وجود و عدم بودند و آن را حال نامیدند. حال را نه موجود و نه معدوم، بلکه ثابت می دانستند. آنها بین ثبوت و وجود و بین نفی و عدم تفاوت گذاشتند. در حالیکه ثبوت مرادف وجود است و نفی مرادف عدم است و اینها منکر اولیات شدند، پنداشتند اگر از هستی بگذریم به حال می رسیم که نه هستی است و نه نیستی. در واقع فطرت را پشت پا زدند و در برابر هستی دکان باز کردند. پس واسطه ای میان وجود و عدم نیست.