تحلیل استراتژیک سینما
انتخاب یک هنرپیشه شبیه به جودی فاسترِ فیلم سکوتِبرهها برای فیلم مردنامرئی ذهن را تحریک میکند تا بر روی پیام مشترک این دو فیلم بیشتر تمرکز کند
در فیلم سکوت برهها قهرمان فیلم زنی است در قامت افسر پلیس که هیچ مرد قابل اعتمادی در زندگیاش وجود ندارد
رئیس او مردی تنگنظر و البته چشمسفید است که او را آزار میدهد
مشاور پروندهاش یک روانشناس آدمخوار است که سعی در تسخیر روح او دارد
و مجرم پروندهاش مردی خیاط است که زنان را شکار میکند تا با پوست تن آنان برای خود لباس بدوزد
این از مردان فیلم اسکار گرفتهی سکوت برهها
حالا بعد از سیسال فیلم قدرتمندی با نام مرد نامرئی ظهور پیدا میکند تا همان پیام را به جامعهی زنان مخابره کند و بگوید مردها دشمن زنان هستند
در فیلم مرد نامرئی دوباره قهرمان فیلم زنی تسخیر شده در قصر مردی دیو سیرت است که از او فقط تولید یک بچه میخواهد
هیچکس حرف زن را باور نمیکند حتی مرد پلیسی که او را در خانهاش پناه داده است
زن یکّه و تنها حقانیت خودش را اثبات میکند و دیو داستان را در قصر خودش و با دستان خودش نابود میکند و با لباس نامرئی شدن میرود که او هم در جامعه به صورت نامرئی زندگی کند
راستی چرا مدافعان زنان در پشت نقاب فمینیسم میخواهند رشتهی محبت و تعلق او را از مردان قطع کنند و علاقه و تعلقش را وابستگی و اسارت جا بیاندازند؟
فمینیسم از دنیای زنان بدون مردان چه سودی میبرد؟
آیا جز این است که زنان ملکهی مردان هستند و نه برده و کنیز و نه ماشین تولید انسان؟
نباید منکر سختیهای زنان در ازدواجهای غلطی شد که منجر به عدم درک آنان شده است
ولی زندگی کردن در تنهایی مردگی است چه برای زن چه برای مرد
پینوشت:
تکرار و تقلید جذاب و قدرتمندانهی صحنهی جستجوی مردی که دیده نمیشود در فیلم مرد نامرئی از فیلم سکوت برهها ستودنیاست همان حس ترس و تعلیق دوباره تکرار شده است
#نقد_فیلم
#تحلیل_فیلم
#سکوت_بره_ها
#مرد_نامرئی
#فمینیسم
#فیمینیسم
#silenceofthelambs
#invisibleman
#silenceofthelambs_vs_invisibleman
#invisibleman_vs_silenceofthelambs
تحلیل استراتژیک سینما
سنگ بزرگی که فروید به چاه انداخت
تحلیل فیلم تار
خانم لیدیاتار رهبر مشهور ارکستر است که بوسیله شهرت خود از دختران و زنان جوانِ جویای نام سوء استفاده جنسی می کند
فیلم تار ماجرای یک زن همجنس باز است که به واسطه آزادی های جنسی ناشی از تئوری های فروید در جامعه غربی تبدیل به یک کَفتار درنده میشود که قادر نیست خوی درندگی خودش را کنترل کند یعنی چیزی شبیه یک گرگینه
بی خوابی ها و استرس های شبانه لیدیاتار و مصرف مکرر قرص های آرامش بخش نمادهایی هستند که کارگردان از آنها در نشان دادن حالت بیمارگونهی زن استفاده می کند
تادفیلد کارگردان فیلم تار در واقع قصه گوی شهر فرنگی است که مردمانش افسار پاره کردهاند و در زیر نقاب هنر اصیل و تمدن کهن در حال دریدن نوع ضعیفتر همدیگر هستند مانند گله گرگ های گرسنه
خانم لیدیاتارِ همجنس باز خود را مرد میپندارد لذا به راحتی به زنان به چشم جنس مخالف و البته طعمه نگاه میکند و همچون عنکبوت شکارچی همنوعانش را در تارهایی گسترده و نامرئی به دام می اندازد
شاید خالی از لطف نباشد که به اشارات مستقیم و غیرمستقیم تادفیلد کارگردان فیلم تار به شباهت رفتار فاشیستی ضدقهرمان فیلمش با نازی های جنگ دوم جهانی توجه کنیم
یکی آنجا که لیدیاتار از استاد کهنسالش میپرسد آیا نازیسم و آزار جنسی را کنار هم می گذارید که یعنی آیا اینها از یک جنس هستند
و دیگر آنجا که لیدیاتار هر زمان که هیجانی میشود به زبان آلمانی صحبت میکند و تماشاگر ناگهان هیتلری مؤنث را در قاب تصویر به تماشا مینشیند
در پایان فیلم زمانی که خانم لیدیاتار رسوا می شود و عنان و اختیار رفتارش را از دست میدهد و در سرزمین خودش جایی برای ادامه کار و زندگی ندارد به کشوری در شرق دور می گریزد و آنجا نیز زیر نقاب هنرمندی معروف به تلاش برای نابود کردن روح وروان زنان جوان ادامه میدهد
تادفیلدِ کارگردان این تداوم پلیدی را با نمایش دست گذاشتنِ لیدیاتار بر روی شانه دختر جوان نوازنده ویالون به ذهن مخاطب نفوذ میدهد که یعنی این قصه ادامه دارد
سکانس آخر فیلم تار که شکارچی به شکارگاهی بکر و دور میگریزد چقدر شبیه بخش آخر فیلم سکوت بره ها است آنجا که دکتر هانیبال آدمخوار در بین قربانیان آینده اش در کشوری آفریقایی در حال قدم زدن است
البته باید گفت این بازسازی سکانسهای فیلمهای تاریخی امری رایج است و تادفیلد هنرمندانه و بجا از این تکنیک بهره برده است
به راستی میتوان گفت فیلم تار همچون سکوت بره ها یک انتقاد سهمگین بر علیه روانشناسی نوین است و متهم اصلی خلق اینهمه جنایتکار با اتیکت و اتوکشیده را شخص زیگموند فروید و مکتب وین یا مکتب اتریش معرفی میکند
نظریه زیگموند فروید میگفت اگر موانع رفع نیازهای جنسی آدم ها را در سنین پایین بردارید در سنین بالاتر آنها عقده ناگشوده نخواهند داشت سربه راه خواهند بود
به عقیده تاد فیلد و همفکرانش فروید در واقع یک دیوانه بود که صدسال پیش سنگ بزرگی را در چاه جامعه جهانی انداخت بطوریکه امروز هزاران عاقل توانایی بیرون آوردن آن سنگ و قربانیان افتاده در آن چاه را ندارند
البته نعره این انتقاد در سکوت بره ها قدرتمندتر و گوش خراشتر بود چرا که کاراکتر دکتر روانشناس آدمخوار یک پارادوکس بزرگ برای حمله به اصل روانشناسی است یا تمثیلی است بر اینکه روانشناسان آدمخوارانی هستند که توحش را در جامعه گسترش میدهند
#تحلیل_فیلم
#تحلیل_سینما
#زیگموند_فروید
#فیلم_تار
#tarmovie
#روانکاوی
#روانشناسی
#مکتب_وین
#مکتب_اتریش
#کیت_بلانشت
#همجنس_بازها
#همجنس_گراها
#قوم_لوط
#سکوت_بره_ها