مرا چشمیست خون افشان ز دست آن کمان ابرو
جهانبسفتنه خواهد دید از آن چشم و از آن ابرو
غلام چشم آن ترکم که در خواب خوش مستی
نگارین گلشنش روی است و مشکین سایبان ابرو
هلالی شد تنم زین غم که با طغرای ابرویش
که باشد مه که بنماید ز طاق آسمان ابرو
رقیبان غافل و ما را از آن چشم و جبین هر دم
هزاران گونه پیغام است و حاجب در میان ابرو
روان گوشه گیران را جبینش طرفه گلزاریست
که بر طرف سمن زارش همیگردد چمان ابرو
دگر حور و پری را کس نگوید با چنین حسنی
کهاین را اینچنینچشم است و آن را آن چنان ابرو
تو کافردل نمیبندی نقاب زلف و میترسم
که محرابم بگرداند خم آن دلستان ابرو
اگر چه مرغ زیرک بود حافظ در هواداری
به تیر غمزه صیدش کرد چشم آن کمان ابرو
#حافظ
@takbitnab
🌹🌹🌹
درگلستان بلبل و در انجمن پروانه باش
هرکجا دام تماشایی که بینی دانه باش
کفر و دین را پرده دار جلوه معشوق دان
گاه دربیت الحرام و گاه دربتخانه باش
نور حسن لاابالی تا کجا سر برزند
بلبل هر بوستان و جغد هر ویرانه باش
جلوه مردان راه از خویش بیرون رفتن است
جوهر مردی نداری، چون زنان در خانه باش
دامن هرگل مگیر و گرد هر شمعی مگرد
طالب حسن غریب و معنی بیگانه باش
خضر راه رستگاری دل به دست آوردن است
در مذاق کودکان شیرینی افسانه باش
دست تا از توست، دست از دامن ریزش مدار
تا نمی در شیشه داری تشنه پیمانه باش
تا شوی چشم و چراغ این جهان چون آفتاب
پوشش هر تنگدست و فرش هر ویرانه باش
بی محبت مگذران عمر عزیز خویش را
در بهاران عندلیب و در خزان پروانه باش
سنگ طفلان میدهد کیفیت رطل گران
نشأه سرشار میخواهی برو دیوانه باش
صحبت شبهای میخواران ندارد بازگو
چون ز مجلس میروی بیرون لب پیمانه باش
ما زبان شکوه را در سرمه خوابانیدهایم
ای سپهر بی مروت، درجفا مردانه باش
تا مگر صائب چراغ کشتهات روشن شود
هر دل گرمی که یابی گرد او پروانه باش
#صائب_تبریزی
@takbitnab
🌹🌹🌹
فرخا از تو دلم ساخته با یاد هنوز
خبر از کوی تو میآوردم باد هنوز
دوری از بزم تو عمریست که حرمان منست
زدم و میزنم از دست غمت داد هنوز
#شهریار
@takbitnab
🌹🌹🌹
یارب آن آهوی مشکین به ختن بازرسان
وان سهی سرو خرامان به چمن بازرسان
دل آزرده ما را به نسیمی بنواز
یعنی آن جان ز تن رفته به تن بازرسان
ماه و خورشید به منزل چو به امر تو رسند
یار مه روی مرا نیز به من بازرسان
دیدهها در طلب لعل یمانی خون شد
یا رب آن کوکب رخشان به یمن بازرسان
برو ای طایر میمون همایون آثار
پیش عنقا سخن زاغ و زغن بازرسان
سخن این است که ما بی تو نخواهیم حیات
بشنو ای پیک خبرگیر و سخن بازرسان
آن که بودی وطنش دیده حافظ یا رب
به مرادش ز غریبی به وطن بازرسان
#حافظ
@takbitnab
🌹🌹🌹
عشق را باید فریاد زد
همیشه عشق را باید فریاد زد
بی عشق
زندگی بی مزه است روح ندارد
بی عشق
سخت است بلند شدن، سخن گفتن،
قدم زدن ، نگاه کردن ، نفس کشیدن
بی عشق
هیچ حرفی لذت گوش کردن ندارد
هیچ بویی لذت بوئیدن ندارد
هیچ نگاهی لذت دیدن ندارد
زندگی را با سخن از عشق رنگ آمیزی کنید
زندگی بدون عشق
مانند مداد سیاهی است که
پیکر کاغذ را میخراشد
#حسن_چابک
@takbitnab
🌹🌹🌹
گفتی: بگو که: در چه خیالی و حال چیست؟
ما را خیال تست، ترا در خیال چیست؟
جانم بلب رسید، چه پرسی ز حال من؟
چون قوت جواب ندارم، سؤال چیست؟
بی ذوق را ز لذت تیغت چه آگهی؟
از حلق تشنه پرس که: آب زلال چیست؟
گفتم: همیشه فکر وصال تو میکنم
در خنده شد که: این همه فکر محال چیست؟
دردا! که عمر در شب هجران گذشت و من
آگه نیم هنوز که: روز وصال چیست؟
چون حل نمیشود بسخن مشکلات عشق
در حیرتم که: فایده قیل و قال چیست؟
ای دم بدم بخون هلالی کشیده تیغ
مسکین چه کرد؟ موجب چندین ملال چیست؟
#هلالی_جغتایی
@takbitnab
🌹🌹🌹
ای آفتاب آینه دار جمال تو
مشک سیاه مجمره گردان خال تو
صحن سرای دیده بشستم ولی چه سود
کاین گوشه نیست درخور خیل خیال تو
در اوج ناز و نعمتی ای پادشاه حسن
یا رب مباد تا به قیامت زوال تو
مطبوعتر ز نقش تو صورت نبست باز
طغرانویس ابروی مشکین مثال تو
در چین زلفش ای دل مسکین چگونهای
کآشفته گفت باد صبا شرح حال تو
برخاست بوی گل ز در آشتی درآی
ای نوبهار ما رخ فرخنده فال تو
تا آسمان ز حلقه به گوشان ما شود
کو عشوهای ز ابروی همچون هلال تو
تا پیش بخت بازروم تهنیت کنان
کو مژدهای ز مقدم عید وصال تو
این نقطه سیاه که آمد مدار نور
عکسیست در حدیقه بینش ز خال تو
در پیش شاه عرض کدامین جفا کنم
شرح نیازمندی خود یا ملال تو
حافظ در این کمند سر سرکشان بسیست
سودای کج مپز که نباشد مجال تو
#حافظ
@takbitnab
🌹🌹🌹
به شوق لعل جانبخشی
که درمان جهان با اوست
چه طوفان می کند
این موج ِ خون در جان ِ پُردردم
#هوشنگ_ابتهاج
@takbitnab
🌹🌹🌹
برو ... برو ...
به سوی او ، مرا چه غم
تو آفتابی ... او زمین ...
من آسمان
بر او بتاب ز آنکه من نشسته ام
به ناز روی شانهٔ ستارگان
#فروغ_فرخزاد
@takbitnab
🌹🌹🌹
در دل دردیست از تو پنهان که مپرس
تنگ آمده چندان دلم از جان که مپرس
با اینهمه حال و در چنین تنگدلی
جا کرده محبت تو چندانکه مپرس
#ابوسعید_ابوالخیر
@takbitnab
🌹🌹🌹
این درد را چگونه توانم نهان کنم
آندم که قلبم از تو به سختی رمیده است
این شعرها که روح تو را رنج داده است
فریادهایِ یک دلِ محنت کشیده است
#فروغ_فرخزاد
@takbitnab
🌹🌹🌹
پیکی مرا به سوی تو غیر از نسیم نیست
آن هم ز بخت تیرهٔ من مستقیم نیست
کس دل ز غمزهات به سلامت نمیبرد
الا کسی که صاحب ذوق سلیم نیست
لعل تو نرخ بوسه مگر نقد جان کند
ور نه به قدر سنگ تو در کیسه سیم نیست
بیگانه را به کوی خود ای آشنا مخوان
کاهل جحیم در خور باغ نعیم نیست
چندان به لطف دوست دلم شد امیدوار
کز خصمی رقیب مرا هیچ بیم نیست
گر بر من آن نگار پری چهره بگذرد
تشویشم از عقوبت دیو رجیم نیست
گر بنده با خبر شود از بحر رحمتش
با عفو خواجه هیچ گناهی عظیم نیست
طومار جرم ما همه از جام باده شست
یارب که گفت ساقی مستان کریم نیست
فارغ فروغی از غم روی تو کی شود
غافل شدن ز مساله کار حکیم نیست
#فروغی_بسطامی
@takbitnab
🌹🌹🌹
روزی که گذر کنی به گورم
یاد آور از این نفیر و شورم
پرنور کن آن تک لحد را
ای دیده و ای چراغ نورم
تا از تو سجود شکر آرد
اندر لحد این تن صبورم
ای خرمن گل شتاب مگذار
خوش کن نفسی بدان بخورم
وان گاه که بگذری مینگار
کز روزن و درگه تو دورم
گر سنگ لحد ببست راهم
از راه خیال بیفتورم
گر صد کفنم بود ز اطلس
بیخلعت صورت تو عورم
از صحن سرای تو برآیم
در نقب زنی مگر که مورم
من مور توام تویی سلیمان
یک دم مگذار بیحضورم
خامش کردم بگو تو باقی
کز گفت و شنود خود نفورم
شمس تبریز دعوتم کن
چون دعوت توست نفخ صورم
#مولانا
@takbitnab
🌹🌹🌹
ای در سر زلف تو صبا عنبر بیز
وی نرگس شهلای تو بس شورانگیز
هر قطره که میچکد ز خون دل من
در جام وفای تست کژدار و مریز
#سنایی
@takbitnab
🌹🌹🌹
رسید یار و ندیدیم روی یار افسوس
گذشت روز و شب ما به انتظار افسوس
گذشت عمر گرانمایه در فراق دریغ
نصیب غیر شد آخر وصال یار افسوس
#هاتف_اصفهانی
@takbitnab
🌹🌹🌹
چون بت رخ توست،
بت پرستی خوشتر
چون باده ز جام توست،
مستی خوشتر
در هستی عشق تو
چنین نیست شدم
کان نیستی از
هزار هستی خوشتر
#مولانا
@takbitnab
🌹🌹🌹
چو سحرگاه ز گلشن مه عیار برآمد
چه بسی نعره مستان که ز گلزار برآمد
ز رخ ماه خصالش ز لطیفی وصالش
همه را بخت فزون شد همه را کار برآمد
#مولانا
@takbitnab
🌹🌹🌹
تو از ایّوب می گویی که
که صبرش آن چنان بودَست
پُر از بیتابی اَم امّا
تو از من تاب می خواهی !
کنارت هستم و عاشق،
نفسهایم همه اُمّید
مرا رفته، مرا مُرده،
مرا در قاب می خواهی!؟
#علیرضا_آذر
@takbitnab
🌹🌹🌹
دلم قرین غم و درد و رنج و غصه شود
چو یاد آن لب و رخسار و زلف و خال کند
نیامدست مرا در خیال جز رخ تو
اگر چه نرگس مستت جزین خیال کند
#اوحدی_مراغه_ای
@takbitnab
🌹🌹🌹
چه کردهام بجای تو که نیستم سزای تو
نه از هوای دلبران بری شدم برای تو
مرا دلی است پر زخون ببند زلف تــو درون
پناه میبرم کنون به لعل جانفزای تو
#خاقانی
@takbitnab
🌹🌹🌹
سوخت سودای تو جان من شیدائی را
برد عشق تو ز من صبر و شکیبائی را
دل سرگشته بصحرای جنون زد چکنم
اگر از پی نروم این دل هرجائی را
#ادیب_طوسی
@takbitnab
🌹🌹🌹
نبضم گرفت و هوای دلم گرفت.
بادست نازکش ورقه ای ازگلم گرفت.
افتاده ام زپاه و سرم رو به قبله است.
بد آتشی به تن حاصلم گرفت.
#حسین_افخمی_عقدا
@takbitnab
🌹🌹🌹
نه کار دل به کام و نه دلدار سازگار
خونین دلم ز طالع ناسازگار خویش
یکدم قرار نیست دلم را ز تاب عشق
در آتشم ز دست دل بیقرار خویش
#عبید_زاکانی
@takbitnab
🌹🌹🌹
درد معشوقان به عاشق بیشتر دارد اثر
شمع تا اشکی بیفشاند پر پروانه ریخت
دوش سودای که میزد شیشهٔ اشکم به سنگ
کز مژه تا دامنم یک سر دل دیوانه ریخت
#بیدل_دهلوی
@takbitnab
🌹🌹🌹
ای ز عشقت این دل دیوانه خوش
جان و دردت هر دو در یک خانه خوش
گر وصال است از تو قسمم گر فراق
هست هر دو بر من دیوانه خوش
من چنان در عشق غرقم کز توام
هم غرامت هست و هم شکرانه خوش
دل بسی افسانهٔ وصل تو گفت
تا که شد در خواب ازین افسانه خوش
گر تو ای دل عاشقی پروانهوار
از سر جان درگذر مردانه خوش
نه که جان درباختن کار تو نیست
جان فشاندن هست از پروانه خوش
قرب سلطان جوی و پروانه مجوی
روستایی باشد از پروانه خوش
گر تو مرد آشنایی چون شوی
از شرابی همچو آن بیگانه خوش
هر که صد دریا ندارد حوصله
تا ابد گردد به یک پیمانه خوش
مرد این ره آن زمانی کز دو کون
مفلسی باشی درین ویرانه خوش
تو از آن مرغان مدان عطار را
کز دو عالم آیدش یک دانه خوش
#عطار
@takbitnab
🌹🌹🌹