eitaa logo
اشعار ناب (شعر ، دوبیتی)
3.5هزار دنبال‌کننده
9 عکس
1 ویدیو
0 فایل
گزیده ای کم نظیر از ناب ترین اشعار بزرگان شعر پارسی – تک بیتی – دوبیتی - مشاعره - شعر ناب - شب شعر آدرس وبلاگ ما http://takbit.blogfa.com @takbitnab تاریخ ساخت کانال 1397/01/14 شرایط تبلیغات در کانال زیر https://eitaa.com/joinchat/1449066547Cb7701b4b48
مشاهده در ایتا
دانلود
ای شاهد قدسی که کشد بند نقابت و ای مرغ بهشتی که دهد دانه و آبت خوابم بشد از دیده در این فکر جگرسوز کاغوش که شد منزل آسایش و خوابت درویش نمی‌پرسی و ترسم که نباشد اندیشه آمرزش و پروای ثوابت راه دل عشاق زد آن چشم خماری پیداست از این شیوه که مست است شرابت تیری که زدی بر دلم از غمزه خطا رفت تا باز چه اندیشه کند رای صوابت هر ناله و فریاد که کردم نشنیدی پیداست نگارا که بلند است جنابت دور است سر آب از این بادیه هش دار تا غول بیابان نفریبد به سرابت تا در ره پیری به چه آیین روی ای دل باری به غلط صرف شد ایام شبابت ای قصر دل افروز که منزلگه انسی یا رب مکناد آفت ایام خرابت حافظ نه غلامیست که از خواجه گریزد صلحی کن و بازآ که خرابم ز عتابت - غزل شمارهٔ ۱۵ @takbitnab 🌹🌹🌹
سر از بهر هوس باید چو خالی گشت سر چه بود چو جان بهر نظر باشد روان بی‌نظر چه بود نظر در روی شه باید چو آن نبود چه را شاید سفر از خویشتن باید چو با خویشی سفر چه بود مرا پرسید صفرایی که گر مرد شکرخایی کمر بندم چو نی پیشت اگر گویی شکر چه بود بگفتم بهترین چیزی ولیکن پیش غیر تو که تو ابله شکر بینی و گویی زین بتر چه بود ازیرا اصل جسم تو ز زهر قاتل افتادست سقر بودست اصل تو نداند جز سقر چه بود جهان و عقل کلی را ز عقل جزو چون بینی در آن دریای خون آشام عقل مختصر چه بود دو سه سطرست که می‌خوانی ز سر تا پا و پا تا سر دگر کاری نداری تو وگر نه پا و سر چه بود چو کور افتاد چشم دل چو گوش از ثقل شد پرگل به غیر خانه وسواس جای کور و کر چه بود - غزل شمارهٔ ۵۹۰ @takbitnab 🌹🌹🌹
برو به کار خود ای واعظ این چه فریادست مرا فتاد دل از ره تو را چه افتادست میان او که خدا آفریده است از هیچ دقیقه‌ایست که هیچ آفریده نگشادست به کام تا نرساند مرا لبش چون نای نصیحت همه عالم به گوش من بادست گدای کوی تو از هشت خلد مستغنیست اسیر عشق تو از هر دو عالم آزادست اگر چه مستی عشقم خراب کرد ولی اساس هستی من زان خراب آبادست دلا منال ز بیداد و جور یار که یار تو را نصیب همین کرد و این از آن دادست برو فسانه مخوان و فسون مدم حافظ کز این فسانه و افسون مرا بسی یادست - غزل شمارهٔ ۳۵ @takbitnab 🌹🌹🌹
شهادت علیه السلام اي خيمۀ عشق از تو بر پا مانده اي از تو دهان علم هم وا مانده از آتش اشكهايتان معلوم است در كرب و بلا كودكي ات جا مانده @takbitnab 🌹🌹🌹
شهادت علیه السلام هم ریختن خون خدا را دیدی هم آتشِ بین خیمه ها را دیدی یک عمر به هر سو که نگاهت افتاد یک گوشه ی داغ ماجرا را دیدی @takbitnab 🌹🌹🌹
شهادت علیه السلام دل او آشنا با سوختن بود هماره با غریبی هم‌سخن بود کفن شد با لباس خویش اما به یاد آن شهید بی‌کفن بود @takbitnab 🌹🌹🌹
شهادت علیه السلام ذکرِ دلِ شب: زیارتِ عاشورا اسبابِ طلب: زیارتِ عاشورا یک عمر به برکتِ امامِ باقر داریم به لب زیارتِ عاشورا @takbitnab 🌹🌹🌹
شهادت علیه السلام تو را غرق محن کردند اما.. غریبت در وطن کردند اما... غریبانه تو جان دادی، ولیکن تو را غسل و کفن کردند اما... @takbitnab 🌹🌹🌹
عید غدیرخم مژده ی ای عاشقان غدیرآمد ملک اسلام را امیرآمد در زمین و زمان سرور به پاست عطر عید غدیر روح افزاست برترین عید امت است غدیر چون که عید ولایت است غدیر عید الله اکبر است غدیر از همه عید ها سر است غدیر دین حق در غدیر کامل شد فوز نعمت به خلق شامل شد عرشیان با غدیر پیوستند از زمین تا به عرش پل بستند در بهشت برین چراغانی است چون غدیر است نور افشانی است قدسیان از می ولا مدهوش شک ندارم جحیم شد خاموش چون غدیر است افضل الاعیاد جاودان است تا صف میعاد بعد اکمال حج به امر خدا محشری در غدیر شد بر پا گرد خم غدیر غوغا بود ازد حامی عظیم بر پا بود منبری از جهاز اشتر ها گشت بهر رسول حق سر پا شد نفس ها به سینه ها خاموش از پی استماع یکسر گوش با صراحت رسول کرد اعلام ای خلایق همه ز خاص و ز عام هر که مولا منم علی مولاست این نه قول من است حکم خداست خلق چندین هزار ناظر بود در جوار غدیر حاضر بود خواجه کل پیمبر رحمت عهد و پیمان گرفت از امت این همایون پدیده تا میعاد بر همه مسلمین مبارک باد ای بنازم غدیر و ان برکات بر بهارغدیرخم صلوات @takbitnab 🌹🌹🌹
دل در پی عشق دلبرانست هنوز وز عمر گذشته در گمانست هنوز گفتیم که ما و او بهم پیر شویم ما پیر شدیم و او جوانست هنوز - رباعی شمارهٔ ۳۸ @takbitnab 🌹🌹🌹
گفتی که به وقت مجلس افروختنی آیا که چه نکتهاست بردوختنی ای بی‌خبر از سوخته و سوختنی عشق آمدنی بود نه آموختنی - رباعی شمارهٔ ۶۸۷ @takbitnab 🌹🌹🌹
در کام دل آنچه بود نفسم همه راند هرگز نفسی نامه شرم نه بخواند نفس بد من مرا بدین روز نشاند من ماندم و فضل تو دگر هیچ نماند - رباعی شمارهٔ ۶۷۵ @takbitnab 🌹🌹🌹
روزه دارم من و اِفطارم از آن لَعلِ لَب است آری! افطارِ رُطَب در رمضان مُستحب است... @takbitnab 🌹🌹🌹
تو شهرزادِ پر‌‌ے روے ِروزڪَار منی... تو را به نام خودم ، ثبت ڪرده ام زِ ازل... ڪه تا ابد به جهانی ، در انحصارِ منی..!! @takbitnab 🌹🌹🌹
مرا خیال وصالش ز سر به در نرود اگر سرم برود عشق او ز سر نرود من این معاینه با خود به خاک خواهم برد که حسرت است که هرگز ز دل به در نرود ز دست هجر تو یک روز نگذرد که مرا هزار غصّه و خونابه در جگر نرود @takbitnab 🌹🌹🌹
غم مخور جانا در اين عالم که عالم هيچ نيست نيست هستی جز دمی ناچيز و آن دم هيچ نيست @takbitnab 🌹🌹🌹
آفتاب رحمت ای آفتاب رحمت و بحر کرم، علی وی طاق چرخ در برِ عدل تو خم،علی از پرتو جمال تو خورشید جان گرفت تابید روی ماه تو چون از حرم، علی ای والی لوای ولایت که در غدیر احمد به انتصاب تو شد ملتزم، علی از خشم ذوالفقار تو در عرصه¬ی جهاد شد زیر و رو بساط و بنای ستم، علی تا برکنی بنای صنم را تو از حرم بر دوش مصطفی بنهادی قدم، علی انگشتری که عالم هستی بهای اوست کردی به فضل خویش به مسکین کرم، علی هر جا که غم بجان نبی رخنه می¬نمود باالحق زدوده ای ز دلش زنگ غم، علی یک شب پی نوازش غمدیدگان نخفت چشم خدای بین تو تا صبحدم، علی ای قهرمان خیبر و خندق که دست تو زد اقتدار دولت حق را رقم، علی جائی که حق به شأن تو فرموده هل اتی قاصر بوصف توست زبان و قلم، علی عشقی که از تو در دل و جان «مقدم» است گـنجی اسـت پربها به ولایت قسـم علـی @takbitnab 🌹🌹🌹
ای آنکه به جز تو نیست فریادرسی غیر از کرمت نداد کس داد کسی کار من مستمند بیچاره بساز کان بر تو به هیچ آید و برماست بسی - رباعی شمارهٔ ۵۰ @takbitnab 🌹🌹🌹
آنها که شب و روز ترا بر اثرند صیاد نهانند ولی مختصرند با هر که بسازی تو از آنت ببرند گر خود نروی کشان کشانت ببرند - رباعی شمارهٔ ۵۰۵ @takbitnab 🌹🌹🌹
تا چند سخن تراشی و رنده زنی تا کی به هدف تیر پراکنده زنی گر یک ورق از علم خموشی خوانی بسیار بدین گفت و شنوخنده زنی - رباعی شمارهٔ ۶۸۹ @takbitnab 🌹🌹🌹
یارب! نه دلم بستهٔ غمهای تو بود؟ چشمم شب و روز غرق نمهای توبود؟ بر جرم و خطای من چه میگیری خشم؟ چون جمله به امید کرمهای تو بود - رباعی شمارهٔ ۸۵ @takbitnab 🌹🌹🌹
شب جدایی تو روز واپسین من است که نالهٔ هم نفس و گریه هم نشین من است میان گبر و مسلمان از آن سرافرازم که زلف و روی تو آیات کفر و دین من است به عرصه‌ای که درآیند خیل سوختگان منم که داغ تو آرایش جبین من است فتاده تا نظرم بر کمان ابروی تو چه دیده‌ها که ز هر گوشه در کمین من است از آن زمان که زمین بوس آستان توام سر ملوک جهان جمله بر زمین من است به تختگاه محبت من آن سلیمانم که اسم اعظم تو نقش بر نگین من است من آن وجود شریفم که در قلمرو عشق کمینه خاک رهت جان نازنین من است به شادی دو جهانش نمی‌توان دادن غمی که از تو نصیب دل غمین من است فروغی از شرف خاک آستانهٔ دوست تجلی کف موسی در آستین من است - غزل شمارهٔ ۸۵ @takbitnab 🌹🌹🌹
در کفر گریزم ار تو ایمان گردی با درد بسازم ار تو درمان گردی چون از سر این حدیث برخاست دلم دل برکنم از توگر مثل جان گردی - رباعی شمارهٔ ۳۹۸ @takbitnab 🌹🌹🌹
شد دیده به عشق رهنمون دل من تا کرد پر از غصه درون دل من زنهار اگر دلم بماند روزی از دیده طلب کنید خون دل من - رباعی شمارهٔ ۵۵۰ @takbitnab 🌹🌹🌹
مبارک باد. مست از میِ عرفان خودت کن ما را ریزه خور احسان خودت کن ما را حالا که رسیده عید قربان، مولا... برگرد و به قربان خودت کن ما را @takbitnab 🌹🌹🌹