🍀امیرالمؤمنین حضرت علی علیه السَّلام میفرمایند:
✨با کسی شریک شوید که روزی به او روی آورده است، زیرا او به توانگر شدن سزاوارتر و به روی آوردن خوشبختی شایستهتر است.
🔥مثال، کسی با یک انسان خسیسی که سهم فقراء را از مال خود نمیپردازد، یا عاق والدین است، یا به خدا مشرک و کافر در اعتقاد است مشارکت نکند هر چند او انسان قابل اعتماد و امینی باشد. کسی که با چنین کسی شراکت کند قطعا ضرر خواهد کرد.
📖نهج البلاغه
🍃
🦋🍃 @takhooda ✨
📚سه وصیت جوان معصیت کار
نجيب الدين نقل فرموده است : يك شب در قبرستان بودم، ديدم چهار نفر مى آيند و يك جنازه روى دوش دارند. من جلو رفتم و به آوردن جنازه در آن وقت شب اعتراض كردم و گفتم به نظر مى رسد كه شما انسانى را كشته ايد و نيمه شب قصد دفن آن جنازه را داريد تا كسى از اسرارتان سر در نياورد.
گفتند: آى، گمان بد نكن زيرا مادرش با ماست. ديدم پير زنى جلو آمد، گفتم : اى مادر، چرا نيمه شب جوانت را به قبرستان آورده اى؟
گفت: چون جوان من معصيت كار بود و خودش چند وصيت كرده است :
1- چون من از دنيا رفتم طنابى به گردنم بى انداز و مرا در خانه بكش و بگو: خدايا اين همان بنده گريز پا و گناهكارى است كه به دست سلطان اجل گرفتار شده او را بسته نزد تو آورده ام به او رحم كن.
2- جنازه ام را شبانه دفن كن تا كسى بدن مرا نبيند واز جنايات من ياد نكند تا عذاب شوم.
3- اين كه بدنم را خودت دفن كن و در لحد بگذار كه خداوند موهاى سفيد تو را ببيند و به من عنايتى فرمايد و مرا بيامرزد، درست است كه من توبه كرده ام واز كرده هايم پشيمانم ولى تو اين وصيت هاى مرا انجام بده.
وقتى كه جوانم از دنيا رفت، ريسمانى به گردنش بستم و او را كشيدم. ناگهان صدايى بلند شد و گفت : ألا إن أولياء الله هم الفائزون، با بنده گنه كار ما اين طور رفتار نكن ما خود مى دانيم با او چه كنيم.
خوشحال شدم كه توبه اش پذيرفته شده و او را به طرف قبرستان آوردم. من از پيرزن خواهش كردم كه دفن پسرش را به من واگذار كند. او هم اجازه داد بدن را در قبر گذاشتيم همين كه خواستم لحد را بچينم، آيه اى را شنيدم كه: (ألا إن أولياء الله لا خوف عليهم ...)
از اين جريان نتيجه گرفتم كه توبه جوان گناهكار مورد قبول واقع شده است و خداوند دوست ندارد بنده گناهكارش كه توبه كرده، مورد اهانت قرار گيرد.
📚 قصص التوابين ، ص 110 .
پیامبر اسلام (صلى الله علیه وآله) فرمودند: هیچ چیزى نزد خدا محبوب تر از توبه جوان نیست.
🍃
🦋🍃 @takhooda ✨
هدایت شده از #رمان های جذاب و واقعی📚
🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺
جشن و سرور است،در عرش اعلاء
دخـت پیمبر ، آمد به دنیـا...
همکُفو حیدر ، هم یار مولا
ام الائمه ، آمـد به دنیا
گشته پدیدار، خورشید زیبا
خیر کثیر است، آمد به دنیا
حجت برای حجت الله...
زهرای اطهر، آمد به دنیا
بانوی عالم، هم مادر ما
دخت خدیجه ،آمدبه دنیا
چشم تو روشن ، مهدی زهرا
بنما کرم تو ، عیـدی مـا را
#ط_حسینی
@bartaren
🌺🌿🌺🌿🌺🌿
هدایت شده از #رمان های جذاب و واقعی📚
🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿
آسمان امشب نور باران است
گوییا میلاد آن ماه تابان است
همو که نوری اندر عرش رحمان است..
برای محمد(ص) مادری مهربان است و
همسر امیر مؤمنان است..
بکشید کِل که همه جا گلباران است...
بخواهید حاجت که شب،شبِ غفران است..
بزنید ساز که بزم، بزمِ عاشقان است
نمایید افتخار که«زهرا» مادرشیعیان است
به یُمن قدوم مادر، بگیرید دامن پسر
بگویید جان حیدر، کی می رسی از سفر؟
و قدم می گذاری بر این چشمان منتظر...
تا فدایت کنیم از پای تا به سر
و ببینیم مولای غریبمان را در بَر...
بگویید : ای ایزد منان!
قسم به جان مادرشیعیان......
در این شب عاشقان....
دهید عیدی منتظران...
به دست مبارک صاحب الزمان...
#بداهه:ط_حسینی،۲بهمن ۱۴۰۰
@bartaren
🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿
🌸🍃🌸🍃
#پند_پیرمرد
پند یک پدر پیر روی تخت بیمارستان درحال مرگ به فرزندش:
✅منتظر هیچ دستی در هیچ جای این دنیا نباش و اشکهایت را با دستان خود پاک کن (همه رهگذرند)
✅زبان استخوانی ندارد ولی اینقدر قوی هست که بتواند به راحتی قلبی را بشکند (مراقب حرفهایت باش)
✅به کسانی که پشت سرت حرف میزنند بی اعتنا باش آنها جایشان همانجاست دقیقا پشت سرت (گذشت داشته باش)
✅گاهی خداوند برای حفاظت از تو کسی یا چیزی را از تو میگیرد اصرار به برگشتنش نکن پشیمان خواهی شد (خداوند وجود دارد،پس حکمتش را قبول کن)
✅عمر من 80 ساله ولی مثل 8 دقیقه گذشت و داره به پایان میرسه (تو این دقیقه های کم،کسی را از دست خودت ناراحت نکن)
✅انسان به اخلاقش هست نه به مظهرش. اگرصدای بلند نشانگر مردانگی بود سگ سرور مردان بود
✅قبل از اینکه سرت را بالا ببری و نداشته هات را به پیش خدا گلایه کنی نظری به پایین بینداز و داشته هات را شاکر باش.
✅انسان بزرگ نمیشود جز به وسیله ی فكرش.
🍃
🦋🍃 @takhooda ✨
"از مکافات عمل غافل مشو"
🗯در بیمارستان فیروز آبادی دستیار دکتر مظفری بودم.
دکتر مظفری ناغافل صدایم کرد اتاق عمل و پیرمردی را نشان دادن که باید پایش را بعلت عفونت میبردیم.
دکتر گفت که اینبار من نظارت میکنم و شما عمل میکنید...
به مچ پای بیمار اشاره کردم که یعنی از اینجا قطع کنم و دکتر گفت: برو بالاتر!
بالای مچ را نشان دادم و دکتر گفت برو بالاتر!!!
بالای زانو را نشان دادم و دکتر گفت برو بالاتر!!!
تا اینکه وقتی به بالای ران رسیدم دکتر گفت که از اینجا بِبُر...
عفونت از اینجا بالاتر نرفته!
لحن و عبارت
«برو بالاتر» خاطره بسیار تلخی را در من زنده میكرد خیلی تلخ...
دوران کودکی همزمان با اشغال ایران توسط متفقین در محله پامنار زندگی میکردیم.
قحطی شده بود و گندم نایاب بود و نانواییها تعطیل.
مردم ایران و تهران بشدت عذاب و گرسنگی میکشیدند که داستانش را همه میدانند.
عدهای هم بودند که به هر قیمتی بود ارزاقشان را تهیه میکردند و عدهای از خدا بیخبر هم بودند که با احتکار از گرسنگی مردم سودجویی میکردند.
شبی پدرم دستم را گرفت تا در خانه همسایهمان که دلال بود و گندم و جو میفروخت برویم و کمی از او گندم یا جو بخریم تا از گرسنگی نمیریم.
پدرم هر قیمتی که میگفت همسایه دلال ما با لحن خاصی میگفت:
برو بالاتر... برو بالاتر...!!!
بعد از به هوش آمدن پیرمرد برای دیدنش رفتم.
چقدر آشنا بود...
وقتی از حال و روزش پرسیدم گفت:
بچه پامنار بودم...
گندم و جو میفروختم...
خیلی سال پیش...
قبل از اینکه در شاه عبدالعظیم ساکن بشم...
دیگر تحمل بقیه صحبتهایش را نداشتم.
خود را به حیاط بیمارستان رساندم.
من باور داشتم که «از مکافات عمل غافل مشو، گندم از گندم بروید جو ز جو»،
اما به هیچوجه انتظار نداشتم که چنین مکافاتی را به چشمم ببینم...
🖌دکتر مرتضی عبدالوهابی،
استاد آناتومی دانشگاه تهران ...
🍃
🦋🍃 @takhooda ✨
دست بالای دست بسیار است
خیلی جالبه حتما بخونین 🔑
یه روز یه استادی به دانشجو هاش میگه که فردا امتحان داریم. چهار تا از دانشجوها اصلا برای امتحان نخوندن و همش با هم بودن و برای خودشون شاد بودن. آخر شب با هم صحبت کردن که برای امتحان چی کار کنند که تصمیم گرفتند فردا صبح خودشونو سیاه کنند و لباسشونو پاره کنن و همین کارو کردن. به استاد گفتن:
استاد! ما رفته بودیم مهمونی بعد چرخ ماشینمون پنچر شد و مجبور شدیم تا خونه هلش بدیم! شب هم از خستگی نتونستیم درس بخونیم و مجبور شدیم ماشینو ببریم توی شب بدیم دست مکانیک تا درستش کنه و یک عالمه دنبال مکانیک گشتیم تا نصف شب یه مکانیک پیدا کردیم. استاد گفت : باشه و امتحانو پس فردا می گیرم و این امتحانو فقط شما میدین چون بچه ها امروز امتحانشونو میدن.
اونا هم رفتن و درس خوندن و پس فردا هم بدون استرس و با آمادگی کامل اومدن سر امتحان. استاد گفت برای این که تقلب نکنین هر کدومتون میرین توی یک کلاس جداگانه امتحان میدین. هر کی رفت سر یک کلاسی نشست. امتحان فقط دو تا سوال داشت !
نام و نام خانوادگی (0/25)
کدام یک از چرخ ها پنچر شد !!!؟ )...
🍃
🦋🍃 @takhooda ✨
هدایت شده از #رمان های جذاب و واقعی📚
🛎زنگ تفریح😊
#تلخند
قدیما یادش به خیر ، مثل این روزا ،طلا فروشی ها غلغله بود و روز مرد همجوراب فروشی ها راه در جا نبود که وارد بشیم...
اما گذشت سالها ، کمکم عادات را تغییر داد ، طلا فروشی تبدیل شد به بدلیجات و آقایون هم مشتری پرو پاقرصش و جوراب فروشی ها هم که همون موند دیه...
سال پیش که به یمن وجود اوستا حسن کلید ساز ، اصلا روز زن و روز مرد به دلیل دیده نشدن هلال ماه اسکناس در جیب های ملت ، این دو روز یوم الشک اعلام شد و همه جا قرنطینه بود دیه...
اما امسال نمی دونم ، اونجایی که شما هستید هنوز یوم الشک اعلام شده یا هلال ماه دیده شده....اما کرمون ما روز عیده ...تازه یه پلاسکویی سر میدان باغ ملی باز شده که هر چی توش هست ده هزارتومان....ایقد شلوغه...و امروز به مناسبت روز مادر و زن کلا جلوش صف بستند، از بالا تا میدون آزادی...از این ورم تا میدون مشتاق....باید به مردای توی صف بگم :خسته نباشی دلاور، توی دولت اوست حسن برای وایستادن تو صف آبدیده شدی پس ....صبر کن بالاخره نوبتت میشه،صافی ،سبدی، سطلی،تشتی...بالاخره هر چی روزیت باشه میرسه و دل خانومت را شاد می کنی... خانوما حواستون باشه این پلاسکویی ،گلدان پلاستیکی مختص هدیه به مردان عزیز هم در روز پدر ،موجود داره ، لطفا از همین الان تو فکرش باشید😂
ان شاالله از این مغازه های حلال مشکلات توی تمام شهرای ایران باز بشه😊
@bartaren
😊😊😊😊
💟 #داستانک
شاگردی نزد استادش رفت و گفت که ذهنش دائما مشغول است و از دست این افکار خلاصی ندارد.
استاد در جواب گفت: از امشب سعی کن اصلا به میمون های جنگل فکر نکنی!!
شاگرد گفت: من اصلا مشکلی ندارم و به این موضوع فکر نکردهام، استاد گفت: خوب حالا تلاش کن که فکر نکنی.
به هنگام شب شاگرد مشاهده کرد هر چه بیشتر تلاش میکند که به میمون فکر نکند، بیشتر به ذهنش میآید.
فردا صبح نزد استاد رفته و واقعه را برایش شرح میدهد، استاد گفت : وقتی تلاش میکنی به چیزی فکر نکنی، آن موضوع به صورت متوالی و با شدت بیشتری به سراغت میآید.
بنابراین به جای اجتناب از چیزهای ناخواسته سعی کن به چیزهای خواسته و آن چه دوست داری متمرکز شوی.
آنگاه افکار ناخواسته فرصتی برای ظهور پیدا نمیکنند.
🍃
🦋🍃 @takhooda ✨
🌸🍃🌸🍃
رنگ و نام هاي هفت آسمان چيست؟!
1⃣نام آسمان دنيا «رفيع» و به رنگ «آب و دود» اس ت.
2⃣نام آسمان دوم «فيدوم» و به رنگ «مس» است.
3⃣نام آسمان سوم «ماروم» و به رنگ «صورت» است.
4⃣نام آسمان چهارم «ارفلون» و به رنگ «نقره» است.
5⃣نام آسمان پنجم «هيعون» و به رنگ «طلا» است.
6⃣نام آسمان ششم «عروس» و به رنگ «ياقوت سبز» است.
7⃣نام آسمان هفتم «عجماء» و به رنگ «درّ سفيد» است.
#بحارالانوار
#علل_الشرايع
#عيون_الاخبار
🍃
🦋🍃 @takhooda ✨
قاسم بن عبد الرحمن زیدی مذهب گوید:
به بغداد رفته بودم.
روزی حضرت جواد (ع ) را در معبری دیدم ک بر استر نر یا ماده ای سوار است و به پیش می آید. با خود گفتم: خدا شیعه را از رحمت خود دور کند که می گویند خدا اطاعت این شخص را واجب کرده است. حضرت جواد (علیه السلام) متوجه من شد و فرمود: ای قاسم بن عبد الرحمن! نخوانده ای که خداوند متعالی می فرماید: ابشرا منا واحدا نتبعه انا اذا لفی ضلال و سعر -سوره قمر/ ایه بیست و چهار - (طایفه ثمود نیز انذارهای الهی را تکذیب کردند و گفتند) آیا ما از بشری از جنس خود پیروی کنیم؟ اگر چنین کنیم در گمراهی و جنون خواهیم بود
با خود گفتم: به خدا این ساحر است.
حضرت باردیگر متوجه من شده و فرمود: آیا نخوانده ای که خداوند متعال می فرماید: ءالقی الذکر علیه من بیننا بل هو کذاب اشر -سوره قمر/ ایه بیست و پنج، که قوم ثمودگفتند آیا از میان ما تنها بر او وحی نازل شده؟ نه، او آدم بسیار دروغگوی هوسبازی است. با دیدن این اعجاز از عقیده خود برگشته، شهادت دادم که او حجت خدا بر خلق است و به امامت وی معتقد شدم
🍃
🦋🍃 @takhooda ✨
📘#داستانهایبحارالانوار
سیمای شیعیان
نوف بن عبدالله بکالی میگوید:
امیر المومنین علی علیه السلام به من فرمودند:
ای نوف! ما از سرشتی پاک آفریده شده ایم و شیعیان ما از سرشت ما آفریده شده اند. پس هرگاه روز قیامت فرا رسد آنها به ما میپیوندند.
گفتم: یا امیر مؤمنان! شیعه ی خود را برای ما توصیف کن.
حضرت از این که من نام شیعه ی او را آوردم گریستند و سپس پاره ای از صفات شیعه را بیان نمودند و فرمودند:
🎯ای نوف! به خدا سوگند!
۱. شیعیان من شکیبا و به خدا و دین آگاه هستند.
٢. به طاعت امر الهی مشغول است.
٣. و در پرتوی محبت او ره مینوردند.
۴. فرسودگان عبادت و پا بر جای زمان زهدند.
۵. از شب زنده داری چهرههایی نحیف و لاغر دارند.
۶. چشمانشان از گریه فرو رفته است.
۷. لبهایشان از زیادی ذکر به خشکی گراییده است.
۸. شکم هایشان از گرسنگی (روزه داری) فرو رفته است.
۹. رنگ خدایی در سیمایشان هویدا و پارسایی در چهره شان پیدا است.
۱۰. چراغهای هر تاریکی هستند.
۱۱. و هر زشتی را همچون گل میآرایند...
اینها پاک ترین شیعیان من و ارجمندترین برادران هستند. آه! چقدر مشتاق دیدار آنها میباشم.
📚 بحار، ج ۶۸، ص ۱۷۷.
🍃
🦋🍃 @takhooda ✨