eitaa logo
مجله هنری طلعت
1.1هزار دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
186 ویدیو
9 فایل
بسم‌رب‌العشق♥️ . کمی طنز فقط،نه چپ نه راست 😉
مشاهده در ایتا
دانلود
✨﷽✨ 🎀سـبـڪ زنـــــدگـے فـاطـــمـے🎀 اصل میهمان نـــوازی ✍یکی از اصول اخلاقی لازم برای هر خانواده، دیگرگرائی در قالب آداب اسلامی است. یکی از جلوههای زیبای این اصل اخلاقی میهمان پذیری، میهمانی دادن و دوست داشتن این عمل با روی باز است. در سیره انبیاء الهی و اولیاء دینی همچنین در روایات متعدد دینی بر این اصل دینی و انسانی تکیه شده است. در روایت داریم که «قال رسول الله (ص)؛ میهمان راهنمای انسان به سوی بهشت است. سیره فاطمه علیها السلام و شوهر او در این جهت بسیار روشن، جذاب و خواندنی است به شکلی که در بعضی از روایات وجود دارد که اگر بیش از شش روز می گذشت و میهمانی برای علی علیه السلام نمی رسید تأسف می خورد و مینالید.در تاریخ آمده است مرد گرسنه ای در مسجد مدینه به پا خاست و گفت: ای مسلمانان! از گرسنگی به تنگ آمده ام مرا میهمان کنید. پیامبر صلی الله علیه وآله فرمودند: چه کسی این مرد را امشب میهمان می کند؟ حضرت علی علیه السلام فرمود: من یا رسول اللَّه! کمی بعد وارد منزل شده از فاطمه علیها السلام پرسید: آیا غذایی در منزل داریم؟ میهمان گرسنه آورده ام. حضرت زهرا علیها السلام ایثارگرانه فرمودند: «ما عِنْدَنا اِلاّ قُوْتُ الصَّبیَةِ وَلکِنَّا نُؤْثِرُبِهِ ضَیْفَنا»؛ در خانه ما غذایی نیست مگر به اندازه خوراک دختر بچه. اما امشب ایثار کرده گرسنگی را تحمل می کنیم و همین مقدار غذا را به میهمان می بخشیم. 📚منابع:بحار الانوار، ج 75، ص 459 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @asheghaneh_talabegi
هدایت شده از حاج قاسم
🍓 . . رفت حاجے بہ طوافِ حرم و باز آمد👣 ما بہ قربانِ طُ رفتیم و همانجا ماندیمـ . . .🌸💕 . . 🌚] . . || @RaNgIn_KaMoN ||
آغاز سخنرانی امام خامنه‌ای تا دقایقی دیگر 💠سخنرانی تلویزیونی رهبر معظم انقلاب به مناسبت عید سعید قربان ساعت ۱۱ و ۳۰ دقیقه امروز از شبکه‌های رسانه‌ی ملی به‌صورت زنده پخش خواهد شد. @asheghaneh_talabegi 💚
مولانا میگه : چه کرده‌ای تو با دلم، که نازِ تو نیاز ماست . . . ♥️ 🌺 @asheghaneh_talabegi
مجله هنری طلعت
#عشـق_با_معجـزه_او #قسمت_صـد‌وهشتـادویڪم +خوش میگذره؟ دلم خیلی برات تنگ شده... دلم تنگ شده و
نمازم را که خواندم یک صفحه ای قرآن خواندم و جانمازم را جمع کردم و چادر و جانماز را داخل ‌کشو گذاشتم و لباس هایم را عوض کردم، همان لباس های دیروز را پوشیدم و روبه رو ی آینه ایستادم، چشمانم از روی صورتم سُر خوردند به روی مانتویم، به نظرم باید لباسی را که امیر دوست داشت می پوشیدم، آخر بعد از سال ها دوری این آخرین دیدار بود... دربِ کمد را باز کردم و مانتوی آبی رنگِ بلندم را که روی آستین هایش گل هایی با گلبرگ های آبی و زرد در زمینه ی سفید را داشت برداشتم و به تن کردم و روسری همراهش را هم سرم کردم. با چادرم به آشپزخانه رفتم و به گل ها آب دادم، گل هایی که تو را به یاد من می آوردند، آن ها هم مثل من دلتنگِ نوازشِ صدایت هستند، دلتنگ لبخند هایت، دلتنگِ حضورت... هروقت به ماموریت های داخلی می رفت یا در گذرش گل فروشی می دید یک گلدان میخرید و با ذوق و شوق به خانه می آورد؛ چند ماه آخر می خندید و با اشاره به گل ها میگفت: 《خانوم من نبودم بهشون برسی ها اونوقت که رفتم هی میای نگاهشون میکنی باهاشون درد و دل می کنی، یادگاری های من برای شمان این گلا》 قطره ی اشکِ گوشه ی چشمم را با انگشت سبابه ام پاک کردم و لبخند زدم. _مامان. +جانم؟ _بریم؟ نگاهی به سر تا پایش انداختم. +صبر کن. و بلافاصله به اتاق رفتم و چادرش را از چوب لباسی برداشتم. +اینو سرت کن. _چشم. چادر را که سرش کرد به سمت در رفت. +برو تو ماشین تا چادر رو بزارم سر جاش و بیام. ♡♡♡ کمربندم را بستم و از آینه به زینب نگاه کردم. +خب زینب خانوم چه گلی بخریم؟ _نرگس +رز هم بخریم؟ _باشه. گل ها را به دست زینب دادم و کفش هایمان را در جا کفشی گذاشتم. زینب جلوتر از من داخل شد و من هم پشت سرش. _سلام خوش اومدید. +سلام ممنونم. ببخشید مراسم با همون ساعتیه که گفتید دیگه؟ _بله. +ممنونم، اگه میشه چند دقیقه ای تنها باشیم. و به سمت زینب رفتم و کنارِ دختر و پدر نشستم. زمزمه کردم: +دلم نمیخواد زیاد حرف بزنم، بزار فقط نگات کنم. زینب هم دلش می خواست بیشتر نگاه کند؛ سکوت کرده بود و با چشمان بارانی اش پدر را نگاه میکرد. نویسنده: هرگونه کپی برداری بدون اجازه نویسنده است 🙃 ادامه دارد... 🌱| @asheghaneh_talabegi |🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✍وقتی همسرت حالتو می‌پرسه از جملات دیگه‌ای هم استفاده کن با تو همیشه خوبم با داشتن همسری مثل تو عالی ام به لطف تو خوبم زنده باشی همسرم؛عالیم خوب باشی منم خوبم ‌@asheghaneh_talabegi
. . . •| مَــرا تا جآن‌ْ بـۅد... •| جآنـان‌💕ڪھ هیـچ ‌استــ! °| تَمآم‌ِ فِـڪْــر‌ و ذِڪْــر و °| رُوح و اُمیدَمـ تُو باشے🍃 . . ♥️ . •🦋• | @asheghaneh_talabegi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 قول و قرار استاد با آقايان و خانم ها در هيات 🔸با هم قرار گذاشتيم هرجا دعوت شدن برای ديدن به اين جلسه نروند! 🔸اين دور از شان ماست که در اين جلسات حضور پيدا کنيم. 🌸 🔴 @asheghaneh_talabegi
مجله هنری طلعت
#عشـق_با_معجـزه_او #قسمت_صـد‌وهشتـادودوم نمازم را که خواندم یک صفحه ای قرآن خواندم و جانمازم ر
شاید هیچ وقت دیگر فرصتش را پیدا نمی کردم. روی دو زانوانم نشستم و آرام برایش شعری را که میخواستم زمزمه کردم: 《از اولش هم گفته بودم که سری از من دیدی که من حق داشتم؛ عاشق تری ازمن دلبسته ات بودم من و دلبسته ام بودی اما رهایت کرد عشق دیگری از من آتش شدی، رفتی و گفتی عشق، سوزان است باقی نَمانَد کاش جز خاکستری از من! من عاشقِ لبخند هایت بودم و حالا با خنده های زخمی ات دل می بری از من رفتّی و جا مانده فقط مشت پَری از تو رفتّی و باقی مانده چشمان تری از من 《فالله و خیر حافظا》 خواندم که برگردی برگشته ای با حال و روز بهتری از من. سیده تکتم حسینی》 _مامان بارون میاد؟ به صدا های اطراف کمی بیشتر دقت کردم، راست می گفت باران می آمد... لبخند زدم. +اره مامان بارون میاد. _ما که چتر نداریم.. +عب نداره، بارون بیاد بهتره... و سکوت کردم، مدت ها بود زیر باران قدم نزده بودیم... من باران را دوست داشتم چون تو را بیشتر به رخِ قلبم میکشید، من باران را فقط بخاطر تو می خواستم... با تو هراسی از بیماری نداشتم... _کوثر جان. از جا بلند شدم، بابا علی بود. +جانم؟ _خیلیا بیرونن میخوان بیان تو. نمی دانستم بمانم یا بروم؛ پرسش گرانه نگاه کردم. _فقط اومدم ازت اجازه بگیرم بابا. لبخند کمرنگی زدم. +عیبی نداره بیان تو... و دیت زینب را گرفتم. +پاشو مامان... بی هیچ حرفی بلند شد. نویسنده: هرگونه کپی برداری بدون اجازه نویسنده است 🙃 ادامه دارد... 🌱| @asheghaneh_talabegi |🌱
. 🔰 چند توصیه اساسی برای مردها: 1)  وقتی گمان می کنید همسرتان ناراحت است، منتظر نمانید او حرف زدن را آغاز کند. وقتی شما باب گفتگو را آغاز می کنید 50 درصد از بار ناراحتی ومسائل او می‌کاهید. 2) وقتی شما مجال حرف زدن را به همسرتان می‌دهید، بدانید ناراحت شدن از دلیل ناراحتی او هیچ کمکی به حل مسائل نمی کند. 3) هروقت احساس می‌کنید که می خواهید صحبت‌های او را قطع کنید ویا آنها را اصلاح کنید، فورا خود را از این کار منع کنید. 4) وقتی نمی‌دانید چه باید بگویید، به هیچ وجه حرف  نزنید. اگر نمی‌توانید مثبت و یا محترمانه حرف بزنید لطفا ساکت بمانید. 5) اگر او نمی‌خواهد صحبت کند، با طرح سوالات بیشتر او را به حرف زدن ترغیب کنید. 6) درمورد احساسات همسرتان قضاوت نکنید ویا آنها را اصلاح نکنید. 7) تا جایی که امکان دارد آرام ومتمرکز باشید و جلوی واکنش‌های منفی خود را بگیرید. اگر کنترل‌تان را ازدست دهید اوضاع بدتر می‌شود وشما بازنده می شوید. 📙 برگرفته از کتاب(نیاز زنها ، خواسته مردها) نوشته جان گری 💖 @asheghaneh_talabegi 💖
❤️ گر جملہ کائناٺ برانــند تو را آن ڪس ڪه پناهٺ بدهد، باز حسیڹ اسٺ ماهی ڪه بہ هر ڪلبه تاریڪ بتابد شاهے ڪه با سائل نڪند ناز، حسیڹ اسٺ @asheghaneh_talabegi 🌹