eitaa logo
یادداشت های یک طلبه روان شناس
78 دنبال‌کننده
64 عکس
23 ویدیو
0 فایل
مینویسم تا بماند و اندیشه های تازه متولد شود. ن وَالْقَلَمِ وَمَا يَسْطُرُونَ  ✍️فاطمه وجگانی مدرس و مشاور حوزه علمیه خواهران کارشناس ارشد روان شناسی کارشناس دفتر همرسان (خانواده و ازدواج) دانشگاه کاشان @Fvajgani61
مشاهده در ایتا
دانلود
1⃣1⃣پویش بانوان حامی رهبر 🔰دراز کردن پا از گلیم ✍️فاطمه وجگانی، عضو تحریریه مجتهده امین هرچه پا را فراتر از گلیم‌تان دراز کنید تحریم هایتان بیشتر می‌شود. شعار آزادی بیان سر می‌دهید ولی در عمل‌تان تناقض و پارادوکس دیده می‌شود. نه تنها آزادی بیان بلکه توهین و تحقیر شخصیت ها در کلام و افعالتان هست. مشخص است هر کسی حقارت درونی دارد دیگران را تحقیر می‌کند و این در شما نمایان است. بیش از پیش پرده از شخصیت‌تان برداشتید. به دنبال هویت ملی‌تان باشید این شیطنت‌ها برایتان سودی ندارد. قدرت ندارید که هیچ بدانید عزت هم ندارید. از همه جا رانده و مانده شدید. به‌دنبال درشکه های منافع خود در اروپا باشید که شما را به‌عنوان حداقل همکار قبول کنند. اینجا کسی تره‌ای برای‌تان خرد نمی‌کند. انگشتان‌تان را مثل اختاپوست به همه جا گره کرده‌اید؛ اما اینجا قلابتان به صید ماهی نمی‌افتد بروید چاره‌ای بسازید. دوباره بوی ماه پیروزی انقلاب اسلامی ایرانیان به دماغ‌تان خورده است. کاریکاتوری بسازید از آن شاه خائن پهلوی که دست نشانده‌ی شماها بود و شکم‌های شما را از سفره‌های ما پر می کرد. کور خوانده‌اید دیگر بزم و بساط هرزه‌خوری خبری نیست. ما قوی شده‌ایم به بذل خون شهدای‌مان، وجود رهبر حکیم و فرزانه‌ای که از او می هراسید، حتی قاب عکسش خواب از چشمان‌تان گرفته است. بیماری شما بی‌خدایی است، خود را درمان کنید و پا از گلیم‌تان فراتر نبرید. @AFKAREHOWZAVI ✍فاطمه وجگانی سطح سه تعلیم و تربیت جامعه الزهرا کارشناسی ارشد روان شناسی @talabemoshaver99
هم میزی در زمان بچگی گاهی اوقات مادران لقمه‌ای برای هم‌میزی بچه‌شان توی کیف او می‌گذاشتند. هم‌میزی‌ها همدیگر را خیلی دوست داشتند. دنیای بچه‌ها کلاس و مدرسه بود. هم میزی‌ها، باهم می‌رفتند و باهم می‌آمدندو خلاصه جیک و پیکشون یکی بود. حتی اگر هم‌مسیر خانه همدیگر نبودند مقداری از راه را همراهی می‌کردند باکلی با شوخی‌ها و بازی‌های بچگانه. با دست تکان دادن به معنای خداحافظی از هم جدا می‌شدند تا صبح روز بعد. گاهی وقت‌ها مخصوصا عصر روز قبل امتحان، به خانه هم‌میزی می‌رفتند و زیر درخت توت سفید حصیری پهن می‌کردند و درس می‌خواندند. خستگی بین درس را با لی لی و خاله‌بازی و قایم باشک و خوراکی‌های خوشمزه‌ی مامانی؛ لواشک، انجیرخشکه، آش جو و گاهی شبدر سرکه پر می‌کردند. صدای خنده‌های بچگی و بازی بالا بلندی و وسطی، هنوز گوش‌مان را نوازش می‌دهد و دل‌مان را آب می‌کند. غم هم‌میزی غمِ ما بود. مراقب بودیم تا دیگران او را اذیت نکنند حتی حواس‌مان بود که کسی در مورد پدر دوست‌مان که از دنیا رفته بود، نپرسد تا مبادا دلش بلرزد. بعد از هم‌میزی، با دوستان هم‌کلاسی جلو میزی و پشتی ارتباط گرفتیم. پاک کن، مدادتراش و مداد قرمز کوچولوی هم‌کلاسی که گم می‌شد از زیر میزمان پیدا می‌کردیم و به او می‌دادیم. هم‌کلاسی‌ها در زنگ تفریح با قرارهای قبلی، زیر درخت انار مدرسه، سفره می‌انداختند و صبحانه می‌خوردند. نان و پنیر و خیار محلی و گوجه‌ی بومی دل معلمان را نیز هوایی می‌کرد. کنار هم میزی، همکلاسی، هم مدرسه‌ای ها، خاطرات خوشِ مسجد و شبهای قدر رمضان و بیداری تا صبح... این دوستی ها را مضاعف کرده بود. حالا هم‌هایمان زیاد شده بودند، هم ها که زیاد میشوند غم ها نیز زیادتر.غم دوستی که صورتش را پشه ی سالک زده بود، غم دست‌های آنی که درسش را خوب نمی‌خواند و برگ دفتری بود برای خوردن خط کش‌های چوبی معلم! آن یکی برای خرید کیف و کفش و لباس عیدش مشکل داشت و دیگری رنج جدایی پدر و مادرش را. هم ها از میز و کلاس و مدرسه به دایره ی بزرگتری رسید، در واقع ما رشد اجتماعی پیدا کردیم. همسر گزینی و ازدواج و نه تنها غم های همسر و فرزند و خانواده ی هسته ای بلکه خانواده گسترده شد و رنجِ آنان رنج ما شد. خانه‌داری، همسایه‌داری، هم محله‌ای، همشهری، هم نوع و هم وطن همه و همه.. حتی غمِ هم های ما شاید غم هم های آنها نبود. غم ما جدای از غم خیلی‌ها بود. غم دخترانی که از نماز فرار می‌کنند، پوشش مناسب ندارند، مورد آسیب‌های اجتماعی قرار می‌گیرند و در جنگ روانی مسمومیت وارد شده‌اند. هم میزی همان هم میزی است فقط تغییر زمان و مکان و گاهی تغییر هویت داده است. رنج کوچک شدن سفره اش، غم تربیت فرزند، رنج بیماری والدین و از دست دادن عزیزانش، را دارد. مراقب هم‌میزی هایمان باشیم. @AFKAREHOWZAVI ✍فاطمه وجگانی سطح سه تعلیم و تربیت جامعه الزهرا کارشناسی ارشد روان شناسی @talabemoshaver99
. ستارگان کیهان ✍فاطمه وجگانی، عضو تحریریه مجتهده امین روز است. روشنایی دوچندان شده است. نیمکت‌های سبز رنگ، بوم آسفالت حیاط، حباب های سفیدرنگ باغچه و.. همه چیز برق می‌زند. سیلابی از شرشر باران در شیارهای کف حیاط سرازیر و راه برای پنهان شدن در سفره های زیرزمینی را می‌جوید. آسمان می‌جوشد، شدت دانه های مروارید قلقل کف آب درست کرده است. کاج های سبز و سبزتر در یک صف منظم سر به آسمان گشودند با قدهای کوتاه و بلند، کشیده و چتری و در لابلایش درختان زیتون مایه‌ی صلح و دوستی را نمایان‌گر است. باغچه‌ها گل تازه طلب میکنند تا باغبانی بیاید و چندیدن شمشاد و گل محمدی و یاس ارغوانی مهمان‌شان کنند. باز باران پائیزی با صدای تق تق، تند و آرام، صدای کِش کِش کفش دختران، جیغ و هورای آنها، در بغل هم پریدن و ساندویچ‌های نان و پنیر خوردن زیر باران بعد فراغ از امتحان جانی دوباره می‌دهد. بعضی با پلیورهای سبز و زرد و سرخ و سرخابی، آبی، دودی، سرمهای و بعضی بدون کاپشن خود را خیس می‌کنند. گاهی دانه‌های باران روی شیشه‌ی عینک‌شان، قل می‌خورد و دنیای مدرسه را متفاوت می بینند. یک روز دیگر هم دیگ آش رشته ای پختند و دختران سرزمین کیهان با چه شور و نشاطی با کشک و سرکه، دورهمی جشن شب نیمه تا نوروز در حیاط مدرسه را چشیدند. از رشته‌ای که داخل آش ریختند و تا قابلمه‌ای که شستند همه را در خاطرات‌شان سبز کردند. در این ایام، مدرسه اسکان نوروزی شده است ولی نیمکت‌ها در فراغ دخترکان گردخاک می‌خورند و ندای ستارگان کجائید را طلب می‌کنند. میز و تخته منتظر هر نگاه آنهاست تا با قلم‌شان نوشته‌ها را بنگارند. میزها دل‌شان تنگِ کیف‌های پراز کتاب دختران است. دل‌شان تنگِ دستان دختران است تا دستی به سرشان بکشند و صورت آنها را با دفتر خود لمس کنند. دختران به شهر و آبادی‌های مادری و پدری‌شان رفتند تا نوروز را نو روزی کنند. حتما در بهار طبیعت که جانی چند برابر گرفته با آمدن بهار معنویت و ماه مبارک و ندای «ربنا و یا علی و یا عظیم» دخترانم نیز خود را برای پیشواز ماه نزول قرآن آماده می‌کنند. مشق فارسی و ریاضی و علوم... را املاء میکنند، درس زندگی و اخلاق را خوب میخوانند و پای سفره‌ی افطار امتحان بندگی می‌دهند. از طرف امین مدرسه هدیه به ستارگان مهندس کیهان، با آرزوی موفقیت شما عزیزان @AFKAREHOWZAVI
. تقدیم به روح نورانی نسیبه علی پرست همسر شهید مدافع حرم، سجاد طاهرنیا : نسیبه باش دل من، نسیبه ای که خطر کرد همانکه در اُحد از جان و مال خویش گذر کرد همانکه وقت فرار فلانیان و بزرگان طمع نکرد و نترسید و ماند و سینه سپر کرد نسیبه باش همانکه حُنین شاهد او بود همانکه چادر غیرت برای معرکه سر کرد نسیبه را بشِناس و نسیبه‌های زمان را همانکه مانده به دل‌ها، همانکه عزم سفر کرد که بعد رفتن یارش، نبود صبر و قرارش که ذره ذره غمش در دل زمانه اثر کرد تمام دغدغه‌ی او ظهور بود و امامش از آنچه غیر امام و قیام بود حذر کرد نسیبه باش دل من! پر از وقار و پر از نور که در سیاهی دوران به جز نسیبه ضرر کرد ✍عاطفه جوشقانیان @AFKAREHOWZAVI