مسافرین محترم پرواز شماره 1403
✈️✈️جهت سوار شدن به هواپیما آماده بشوید
بار اضافه و خاطرات بد را از سالهای قبل نمیتوانید با خود حمل کنید.
این پرواز ۱۲ ماه طول میکشد و بخاطر همین کمربندهای خود را خیلی محکم ببندید. شما شاهد پرواز برفراز شهرهای سلامتی، عشق، لذت، تعادل و صلح خواهید بود.
👮♂کاپیتان پروازخدای بزرگ پیشنهاد میکند که غذاهای زیر را از منو استفاده کنید:
🌸کوکتل دوستی و صمیمیت
🍃ساندویچ سلامتی
🌸شیرینی برکت
🍃یک کاسه اخبار خوش
🌸سالاد موفقیت
🍃کیک خوشحالی و در کنار همه اینها شادی و لبخند
🌺به امید داشتن یک پرواز زیبا برای شما و خانواده تان در پرواز 1403
🎊🎉 سال تان پر برکت 🎊🎉
..
@kardoonyazduni
@tanhaelaj
🔴 قالیچهی سوخته چقدر بها دارد؟
♻️ مردی ﺑﺪﻫﮑﺎﺭ ﺷده بود، يک ﻗﺎﻟﯿﭽﻪ توی خونه ﺩﺍﺷﺖ،
ﮔﻮﺷﻪی ﻗﺎﻟﯿﭽﻪ ﺳﻮﺧﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ.
مجبور بود؛ همون رو برداشت برد بازار برای فروش.
ﻫﺮ ﻣﻐﺎﺯﻩﺍﯼ كه میرﻓﺖ، میگفتن: ﺍﯾﻦ ﻗﺎﻟﯿﭽﻪ ﺍﮔﻪ ﺳﺎﻟﻢ ﺑﻮد ۵۰۰ تومن ﻣﯽﺍﺭﺯﯾﺪ، ﺍﻣﺎ ﺣﺎﻻ ﮐﻪ ﺳﻮﺧﺘﻪ ﻣﺎ ۱۰۰ ﯾﺎ ۱۵۰ تومن ﺑﯿﺸﺘﺮ نمیخریم.
ﮔﺮﻓﺘﺎﺭ ﺑﻮﺩ و به ﺍﻣﯿﺪ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺑﺨﺮﻥ ﺍﺯ اﯾﻦ ﻣﻐﺎﺯﻩ ﺑﻪ ﺍﻭﻥ ﻣﻐﺎﺯﻩ میرفت.
داخل ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻣﻐﺎﺯﻩﻫﺎ، حاج جواد فرشچی ﻣﻐﺎﺯﻩﺩﺍﺭ، از منصفهای بازار و از ارادتمندان اهل بیت(علیه السلام) پرﺳﯿﺪ:
قالیِ خوبیه؛ چرا ﻗﺎﻟﯽ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺧﻮﺑﯽ ﺭﻭ ﻣﺮﺍﻗﺒﺖ ﻧﮑﺮﺩﯾﺪ؟
ﮔﻔﺖ: ﻣﻨﺰلمون ﺭﻭﺿﻪ ﺩﺍﺷﺘﯿﻢ،
ﻣﻨﻘﻞ ﭼﺎﯾﯽ ﺭﻭﯼ ﺍﯾﻦ ﻗﺎﻟﯽ ﺑﻮﺩ، ﺫﻏﺎلها ﺭﯾﺨﺖ و ﻗﺎﻟﯽ ﺳﻮﺧﺖ.😭
حاججواد یک تکونی به خودش داد: گفتی ﺗﻮ ﺭﻭﺿﻪ ﺳﻮﺧﺘﻪ؟
گفت: بله.😭
حاججواد گفت: ﺍﯾﻦ ﺍﮔﻪ ﺳﺎﻟﻢ ﺑﻮد ۵۰۰ تومن ﻣﯽﺍﺭﺯﯾﺪ ﺍﻣﺎ ﺣﺎﻻ ﮐﻪ ﺑﺮﺍی اﺭﺑﺎﺏ ﻣﻦ ﺳﻮﺧﺘﻪ ﻣﻦ ١ ﻣﯿﻠﯿﻮﻥ ﺍﺯﺕ میخرﻡ.😭
قالیچه رو خرید و روی میزش پهن کرد و تا آخر عمرش روی قسمت سوختهی قالیچه که به اندازهی کف دست بود گل محمدی پرپر میکرد و دوستان صمیمی و همکارانش همه به نیّت تبرک، یک پَر از گلها را برداشته، توی چاییشون میریختند.
✳️ اوﻥ ﻗﺎﻟﯿﭽﻪ تو روضه سوخته ﺑﻮﺩ قیمت گرفت؛
کاش دلمون تو روضهها بسوزه؛
اون وقت بگیم: یا امام حسین (علیه السلام) دل سوخته رو چند میخری؟
✍پی نوشت:
امام حسین!
فداتون بشیم
به حق این لحظه های پر برکت ماه رمضان
و در آستانه اولین شب جمعه سال جدید
ما رو بخر!
@tanhaelaj
التماس دعا
تنها علاج
#برش_کتاب📚 📚 آسمان چهارم: پارو بزن! (حکایت پارو زدن تا کربلا) #قسمت_سوم کمی بالا و پايين میپرم
#برش_کتاب📚
📚 آسمان چهارم: پارو بزن! (حکایت پارو زدن تا کربلا)
#قسمت_چهارم
مسئول اردو گفت: «در انتظار اذيت شدن باشيد.»
آخ جون! باز هم اذيت؟ اصلاً ديگه علاقهمند به اذيت شدنيم!
«مرگ اگر مرد است گو نزد من آی
تا در آغوشش بگيرم تنگ تنگ»
*
ديگه همه بچههای کاروان به سرنوشت اينجانب چشم دوختند.
من که میگم:
ارباب کی رو میخوای سورپريز کنی؟ (حال بنده را درک کنید و این وسط به «پارسی را پاس بداریمِ» بنده گیر ندید لطفاً!)
ما که از کرامت شما خبر داريم.
آقا! چی کار میخوای بکنی؟
در اين بين دائماً جلسات طرح (با همان حاشيه «منزله انصراف») چون حقيقتی جاری، زينتبخش روح پرفتوح و دل زخمی ماست.
شادی روح همه دلهای تيکه پاره صلوات!
*
باز هم قربونش هميشه هست، هر وقت در بزنی؛ حرمش هميشه بازه.
ولی اين چند روز بين الحرمين ما شده اتاق دوتا از مسئولان طرح.
جالبیش اينه که اتاقشون کلی از هم فاصله داره، يکی اين ور بلوکهای اقامتگاهیه ، يکی اون ور.
چند بار بری تا تو اتاقشون باشند.
گاهی هم در دفتر اعزام هستند.
بين الحرمين ما سه گوشه دارد!
*
هندونهفروش بود. گفتند: هندونه داری؟ گفت: فروختم، تموم شد.
يخفروش بود! گفتند: يخ داری؟ گفت: نفروختم، تموم شد.
آقا جون! نخريمون تموم میشيم، آب میشيم، چون عمره! بخر،
جون مادرت، بخر، خوب هم بخر،
غير از عمر ديگه چيزی نداريم،
بعد نماز اينو به من گفت: عجب تعقيباتی!
*
در هم بخر!
«در زمان ما که هر کالا به هر جا درهم است
خوب و بد، معيوب و سالم، زشت و زيبا درهم است
گر خريداری کند کالای خوب از بد جدا
با تشر گويد فروشنده که آقا درهم است»
دلبرا ياران خوبت را مکن از بد جدا
خوب و بد، معيوب و سالم، جان مولا درهم است!»
تو این حال نزار، به عروض شعریش گیر ندید لطفاً!
*
میگفت: «میشه؟ خب نمیشه! ولی اگه بشه، چی میشه؟»
کنار دريا نشسته بود، يک کاسه ماست هم دستش بود!
گفتند: بزرگوار! چه کاری میکنی؟
گفت: «ببين اين ماسته، اين هم آب نمک. دوغ میشه؟ خب معلومه نمیشه! ولی اگر بشه چی میشه؟»
حالا این قصه سفر ماست (ما است!) که اگر سفر ما هم جور بشه، چی میشه.
ولی عزیزی میگفت: «درياش جوره. تو هم بايد ماستت رو مايه بذاری تا دوغش خوب بشه!»
**
گفتم: اگر اينقدر که ما دويديم سمت حرم، رفته بوديم، تا حالا به کربلا رسيده بوديم.
گفت: اگر سمت او دويديد، تا حالا حتماً رسيديد!
«عطر تو در صحن سينهام پيچيد
که از ضريح دلم بوی سيب میآيد!»
آره!
«گفتم به کام وصلت خواهم رسيد روزی
گفتا که نيک بنگر، شايد رسيده باشی»
#شما_پارو_بزن
#این_داستان_ادامه_دارد
#کربلا_سلام
#عید_نوروز
🍃💎✿●•۰▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬
💠 انجمن دانشگاهی فرهنگی "کربلا سلام"
@karbalaasalam
@tanhaelaj
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تنها علاج
#برش_کتاب📚 📚 آسمان چهارم: پارو بزن! (حکایت پارو زدن تا کربلا) #قسمت_چهارم مسئول اردو گفت: «در ا
#برش_کتاب📚
📚 آسمان چهارم: پارو بزن! (حکایت پارو زدن تا کربلا)
#قسمت_پنجم
رنگش مثل گچ شده بود...
مسئول راويان ولو شده بود تو اتاقش.
داشتند براش آب قند درست میکردند. میگفت: صبح از شهرستان اومدم، تا ظهر کلاس داشتم. ناهار نخورده، رفتم سازمان حج و زيارت. بعدش هم تا عصر کلاس داشتم. بعد نماز مغرب روايتگری بود، شام هم نخوردم. تا حالا هم جلسه داشتم. و شروع کرد 10 دقيقه با من صحبت کردن که تو اين اردو نمیتونی بيای! ايشاءالله اردوی دوره بعد... فعلاً بیخيال شو!
من هم زل زده بودم تو چشمش! وقتی حرفش کامل تموم شد، گفتم حالا اينارو بیخيال! کاريش میشه کرد؟!
حالا اصلاً بگو هتلهاش نزديک حرمه؟!
*
گفتند: دنيا رو کی اداره میکنه؟
گفت: خدا، ولی حضرت عباس حفظش کنه!
به من گفت: نمیذارند ويزا صادر بشه. ديگه کار دست حضرت عباسه!
ديگه کار از دست مسئول طرح هم در رفته...
*
در اين راه طعم غيبتهای درسی را میچشم.
باشد تا با رفتن به کربلا از گناه و غيبت و ... دست برداريم
و غيبت امام زمان را که خود عاملشيم به ظهور تبديل کنيم.
*
جايی میخوايم بريم که همه انبيا و اوليا که اومدند، اذيت شدند، زخمی شدند....
جايي است که خون بهترينهای دنيا ريخته شده.
اين سختیهای رفتن به سوی وادی عشق که سخت نيست.
«در بيابان گر به شوق کعبه خواهی زد قدم
سرزنشها گر کند خار مغيلان غم مخور»
*
بچهها به من میگند: سيد! تو کربلا 40 تا کشته شدند.
يعنی 40 تای دوم مایيم؟!
بچهها میگند: هر چی خود آقا خواست. نيايی و زنده بمونی و چهار روز زندگی رو درک کنی. خودت نخواستی. خودت اصرار کردی. تا ببينم قسمت چيه.
«اللَّهُمَ اجْعَلْ مَحْيَايَ مَحْيَا مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ مَمَاتِي مَمَاتَ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ»
*
جلسه شبانه! (بدون شاخص منزله انصراف!)
خلاصه اون شب يک بامداد اومدم اتاق!
گفت: ويزا تا پس فردا آماده میشه ولی...
خودت برو بگير!
#شما_پارو_بزن
#این_داستان_ادامه_دارد
#کربلا_سلام
#عید_نوروز
🍃💎✿●•۰▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬
💠 انجمن دانشگاهی فرهنگی "کربلا سلام"
@karbalaasalam
@tanhaelaj
تنها علاج
#برش_کتاب📚 📚 آسمان چهارم: پارو بزن! (حکایت پارو زدن تا کربلا) #قسمت_پنجم رنگش مثل گچ شده بود...
#برش_کتاب📚
📚 آسمان چهارم: پارو بزن! (حکایت پارو زدن تا کربلا)
#قسمت_ششم
عجب آتيشبازی بشه امشب.
چرا؟
خب معلومه! امشب شب پر فضیلت چهارشنبهسوریه!
ظهر میرم اداره که ويزا را
بگیرم. آماده نبود؛ گفت شب بيا!
آخ جون! دیگه بهتر از این نمیشه!
چهارشنبه، شب، تهران!
چه جملهسازی خوبی بشه با این سه کلمه!
کربلای من امشبه! در ميان جهنمی از ترقه و مواد منفجره!
*
گفت: فکر کنيد داره بارون میآد!
يک ظرف کوچک هم بيشتر نداری.
اينه که اذيت میشی، چون میبينی ظرفيتت کمه ولی آب زياد. ولی جا نداری برای پذيرش.
خدايا ظرفيت ما را زياد کن!
از این حرفهای معرفتی لازم داشتم...
*
گفت: اگه کربلا، ماتتان برد. ياد حضرت زينب کنید.
تعجب نکنید! اين همه آدم خيلی راحت دارند چايی میخورند و عين خيالشون نيست. کرم اربابه که پرده پوشونده روی مصائب.
دريای کرمه اين ارباب، «پارو» که يادت نرفته؟
*
گفتيم: داريم میريم حلالمون کن.
گفت: شما خودتونو حروم نکنيد، ما حرومتون نمیکنيم.
چشم!
*
يه امضا مونده که بايد بگيرم!
منم و روز چهارشنبهسوری و خيابونای تهرون!
و ويزای ما!
گفت: فردا صبح بيام.
نکته جالب: فردا حرکته.
نتيجه: تا چند ساعت مونده به حرکت بیويزا هستم.
واااای چه هيجانی!
*
خدا پدر اين بوروکراسی را نيامرزه!
برای جور شدن اين تذکره ساختمانی چهارطبقه را درمینوردم.
نکته جالب: خيلی از مسئولان ديرتر میآيند. چرا؟
چون مشغول اعمال چهارشنبهسوری بودند؟ نه عزیزم!
چون امروز 29 اسفنده و امورات تق و لقه!
نکته جالبتر: تا يک ساعت ديگه حرکته! اینو یادت باشه!
نکته فوقالعاده جالب: امضا اصليه دست رئيسه، رئيس هم از همه ديرتر میآد.
آخ جوووووووووووون! چه هيجانی!
چهقدر گل گاوزبون لازمم!
اگر ضعف قلب داری، دیگه ادامه نده! لااقل برو چند پست جلوتر!
#شما_پارو_بزن
#این_داستان_ادامه_دارد
#کربلا_سلام
#عید_نوروز
🍃💎✿●•۰▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬
💠 انجمن دانشگاهی فرهنگی "کربلا سلام"
@karbalaasalam
@tanhaelaj
🏴🏴🏴🏴🏴
امان از خبری که نه میتونیم نقل کنیم
نه می تونیم فراموش کنیم
😭😭😭😞😞😞
لعنت الله علی القوم الظالمین
خدایا فرج منجی ما را برسان
#کربلا_سلام
#غزه
#بیمارستان_شفا
#تجاوز
🍃💎✿●•۰▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬
💠 انجمن دانشگاهی فرهنگی "کربلا سلام"
@karbalaasalam
@tanhaelaj
این اخبار وحشتناکی که از غزه منتشر میشه غیر قابل تحمله‼️
کشتار و نسل کشی و گرسنگی و تشنگی و آوارگی و بی سرپناهی و بیماری کم بود، حالا دیگر تجاوز به نوامیس در مقابل مردانشان هم اضافه شد؟! و ما همچنان سکوت را پیشهی خود کرده ایم؟!
شیعه نه، مسلمان نه، انسان هم نیستیم؟!
وااای خدای من!
چه کنیم؟!
راهی، چراغی، قدمی، نمیدانم😭
کسی راهی برای کمک میشناسد؟!
مسلمین دنیا خفه خون گرفته اند؟
روزه بر آنها سنگینی کرده یا غیرت مسلمانیشان به یغما رفته است؟!
اللهم إنّا نشکو الیک....
@marsyekhan
@tanhaelaj
تنها علاج
#برش_کتاب📚 📚 آسمان چهارم: پارو بزن! (حکایت پارو زدن تا کربلا) #قسمت_ششم عجب آتيشبازی بشه امشب.
#برش_کتاب📚
📚 آسمان چهارم: پارو بزن! (حکایت پارو زدن تا کربلا)
#قسمت_هفتم
به ياد يوزپلنگ چيتا سريعترين حيوان دونده میافتم.
دارم خودمو با اون مقايسه میکنم. اگه چند روز ديگه ويزام طول میکشيد سرعتم از چيتا هم رد میشد!
شايد هم سرعت من بيشتر!
از اداره گذرنامه تا ترمینال را نفهمیدم چهطور دویدم!
«عشق حسین است چهها میکند!»
به خير گذشت... الآن توی اتوبوسم!
*
خوشحال نشو!
راننده عصبيه. گفته چون اسمت تو فهرست اونا نيست، بايد دم مرز از ما جدا بشی.
اسامی مبارک 14 معصوم را دوره میکنم... حضرت عباس داشت؟ نداشت؟
....
سرت را درد نيارم! اين هم به خير گذشت...
*
هر چی زبان عربی بلد بودم، يه دور ديگه مرور میشه. از بس که با عراقیها سر اين ويزا بحث میکنم. چرا؟
چون تو کاروان فقط ويزای من شخصی است و الآن هم ويزای شخصی کم میدهند.
برای همين به من مشکوک شدند!
و اين يک شروع جالب بود...
حالا فهمیدید «پارو بزن» یعنی چی؟!
*
تو در قایق هستی و محبوبت در یک جزیره دور؛
با هر پارو زدنی به محبوبت نزدیکتر میشی.
در قصه عاشقی ما و خدا و اهل بیت، این پاروها همون عمل صالحه.
پس پارو بزن!
باید به نَفَس افتاد...
*
بله! درسته شما سوار کشتی امام حسین هستی،
اما دلیل نمیشه تلاش نکنی و پارو نزنی!
حواست هم باشه دلت به اعمالت و پاروت و این چیزها خوش نباشه؛
به پاروت مغرور نشو!
ولی
باز هم پارو بزن!
راهرو گر صد پارو... ببخشید... گر صد هنر دارد، توکل بایدش!
#شما_پارو_بزن
#این_داستان_ادامه_دارد
#کربلا_سلام
#عید_نوروز
🍃💎✿●•۰▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬
💠 انجمن دانشگاهی فرهنگی "کربلا سلام"
@karbalaasalam
@tanhaelaj
تنها علاج
#برش_کتاب📚 📚 آسمان چهارم: پارو بزن! (حکایت پارو زدن تا کربلا) #قسمت_هفتم به ياد يوزپلنگ چيتا سر
#برش_کتاب📚
📚 آسمان چهارم: پارو بزن! (حکایت پارو زدن تا کربلا)
#قسمت_هشتم
سيد...!
ديگه همه فرماندهان عالیرتبه عراقی اسم منو بلد شدند، از بس هی منو صدا میزنند و تفتيش میکنند:
- تو چی کارهای؟
- طباخی؟!
-برای چی داری میری؟!
– اصلاً ساکتو بده ببينیم!
*
بگذریم...
خدا را شکر بالاخره آمدیم و نجفی شدیم!
خوش به حال آدم و نوح!
چه هماتاقی خوبی دارند! آقايی به خوبی و زيبايی مولای متقیان امام علی!
قبر اين سه بزرگوار کنار همديگه است.
اما بذار اين مطلبو اينجور بگم:
نوح عليهالسلام مدفن آقا اميرالمؤمنين عليهالسلام رو آماده کرد. قبر کسی مثل علی عليهالسلام رو بايد پيامبری مثل نوح بکنه، بايد!
کسی که افتخار کعبهای که همه مسلمونها به دور اون میگردند، اينه که از اول تولد دور قد و بالای مولاش گشته.
ناز قد و بالاش!
*
عمريست به دست خيال پایبوست آمدهام
باور نمیکنم.... باور نمیکنم که چشم بر آستانت افکندهام...
چی کار کنيم: ادبی بگیم؟ ساده بگیم؟ داش مشتی بگیم؟!
وقتی اين دل در به در را به در حرم مولا علی عليهالسلام گره زدهاند.
دل بیصاحابمون رو نشوندار شما کردند.
مرکز همه عالم اينجاست.
و اکنون، ما در چند قدمی اونجا...
باورم نمیشه...
*
نشونی داده بود جلوی ايوون طلا.
همه رأس ساعت، وعده.
چه جای قشنگی قرار گذاشته بود.
*
قشنگترين جای دنيا!
با صفاترين ايوون خاکیِ آسموننشون
ايوون نجف!
*
چهقدر گریه بدهکار بودم به آستان مولای نجف!
چه دعای کمیلی بود دعای کمیلِ کنار امیرالمؤمنین علی علیهالسلام!
چهقدر پدری کرد آن شب مولا با دلِ از راه رسیده ما!
و چه آغوشی باز کرده بود برای مهمانهایش!
#شما_پارو_بزن
#این_داستان_ادامه_دارد
#کربلا_سلام
#عید_نوروز
🍃💎✿●•۰▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬
💠 انجمن دانشگاهی فرهنگی "کربلا سلام"
@karbalaasalam
@tanhaelaj
تنها علاج
#برش_کتاب📚 📚 آسمان چهارم: پارو بزن! (حکایت پارو زدن تا کربلا) #قسمت_هشتم سيد...! ديگه همه فرمان
#برش_کتاب📚
📚 آسمان چهارم: پارو بزن! (حکایت پارو زدن تا کربلا)
#قسمت_نهم
هنوز نرسیده، گفتند آماده مسجد کوفه بشید؛ چشم.
ولی چه مسجد کوفهای!
چه کرد نافلهها با ما! و ما چه کرديم با نافلهها!
آقایون! اينجا دو رکعت بخونید... الله اکبر...
آقایون! اونجا دو رکعت نماز.... الله اکبر!
دو رکعت مقام بعدی.. الله اکبر!
نوافل روسفيد شدند...
مسجد کوفه هم عجب صفايی داشت با اون نمازها و اعمال قشنگش.
از صبح تا ظهر طول کشيد!
وقت نهار که برگشتيم، يکی گفت: دو رکعت نماز تحيت سُفره... الله اکبر!
و مفهوم «نافله» از آن به بعد برای رفقا رنگ و بویی تازه گرفت!
و کار در اینجا تمام نشد...
تا مدتها رفقا، دستشان به حالت ناخودآگاه به حالت نماز مستحب بالا میرفت و تکبیرة الاحرام میگفت: الله اکبر!
خوشا آنان که دائم در نمازند...
و اصلاً این تکاپوی دائم، ریشه و جانِ زیارت اهل بیت است.
*
آ به اضافه دم: آدم.
اينجا مقام قبول توبه آدم عليهالسلام است.
با همون داستان
«يَا حَمِيدُ بِحَقِ مُحَمَّدٍ يَا عَالِي بِحَقِّ عَلِيٍّ يَا فَاطِرُ بِحَقِّ فَاطِمَةَ يَا مُحْسِنُ بِحَقِّ الْحَسَنِ...»
و اما حسین... آه...
نمازی توی اين مقام در مسجد کوفه به جا بيار و بخواه که آدم شيم! آدم.
*
معلوم نيست حضرت نوح چند تا کشتی داشتهاند؟!
بر اساس برخی اقوال، این نقطه محل به گِل نشستن کشتی حضرت نوح پس از آن طوفان بزرگ است، اما بر اساس روایات دیگری، اینجا محل ساختهشدن کشتی حضرت نوح بوده است.
شايد هم بعضی قطعاتش بر اثر شدت طوفان توی راه کنده شده و هر تکهاش يک جا افتاده!
به هر حال، اینجا ذکر خیر کشتی حضرت نوح است: مسجد کوفه.
ولی ما خوشحاليم و سرخوش که سوار بر سريعترين کشتی دنيایيم.
«اِنَّ الحُسَیْنَ مِصْبَاحُ الْهُدَی وَ سَفِینَةُ النَّجَاة»
در این دریای عشق و به سمت آن ساحل عشق پارو بزن!
*
آخوند تحت ويندوزی بود!
میگفت: آی کسايی که جمعهها پیامک امام زمانی میفرستاديد!
اينجا مسجد سهله است.
مث جمکران خودمون تو ايران. جمکران ما يه شعاعی از مسجد سهله است.
*
حبيبی!
ياد مهربونیهای قشنگش با فقرا و بچهها و همه و همه.... میافتی،
وقتی خادماش صدات میزنند با اين لفظ که: «حبيبی، حبيبی»!
قربون صفات يا اميرالمؤمنين عليهالسلام که خادماتم باصفان.
*
جای جای زمين يادگار تربت پاک است.
میخواست آسمان با آن وسعت لايزالش گنبد آستانت باشد.
میخواست ذره ذره جهان بوی زهرای مرضيه را بدهد.
يا علی عليهالسلام نشان آن قبر بینشان کجا نيست؟
«آنجا که قدر تو چو شب قدر شد نهان
ديگر شگفت نيست که قبرت نشان نداشت»
*
قشنگترين جاده روی زمين!
رؤيايیترين آرزوی همه داشت اونجا تعبير میشد:
جاده کربلا-نجف.
«در مقصد جادهها نجف میسازيم
يک معبر اشک تا نجف میسازيم
با عشق زيارت دو معشوق قديم
راه آهن کربلا – نجف میسازيم»!
*
سرشار از شوق و شور خودشو میکشوند.
پيرزن چادرشو به کمرش بسته بود و ساکشو با هر سختی که بود، میآورد.
با چه عشقی راه میرفت.
صداش در نمیاومد ولی با چه اشتياقی میگفت: بار اولمه. بار اولمه اومدم زيارت.
مولا جان! چی کار کردی با دل عالمين؟!
*
دم در حرم توي بازجويي که ما رو ميگشت گفتم: «ما ذا تُفَتّش؟» چي رو ميگردي؟
«لَيسَ عِندنا اِلا الذّنوب»، چيزي جز گناه نداريم!
يه دفعه ديدم سيستمش هنگ کرد!
گفتم الآن است که نعرهای بزند، گریبان چاک دهد و قالب تهی کند! ولی به خیر گذشت... سريع گفت: «غَفَرالله لَنَا و لَکُم ان شاءالله».
#شما_پارو_بزن
#این_داستان_ادامه_دارد
#کربلا_سلام
#عید_نوروز
🍃💎✿●•۰▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬
💠 انجمن دانشگاهی فرهنگی "کربلا سلام"
@karbalaasalam
@tanhaelaj
"دلنوشته ای برای برادرم حمزه "
جمعه سوم فروردین ۱۴۰۳ آن گونه که گفته شد، یک راننده اسنپ در بندر ماهشهر با شلیک گلوله کلت مسافر خود به قتل رسید. جسد بی جان مقتول در برابر شهرک رجایی، معروف به "زنجیر" در حالی افتاده بود که گوشی همراه و ماشین وی هم به سرقت رفته بود. دو روز بعد با همکاری ماموران فراجا در خوزستان و بوشهر، قاتل در عسلویه دستگیر شد و سردار حیدر سوسنی؛ فرمانده انتظامی خوزستان گفت که قاتل از اراذل و اوباش محل بوده و دارای سوابق متعدد کیفری شامل یک فقره قتل، سرقت، حمل موادمخدر و 15 سال سابقه زندان داشته است، در اعترافات اولیه انگیزه خود از قتل را سرقت خودرو اعلام کرد.
تا این جای ماجرا عادی بود ولی نکته قابل تامل این بود که مقتول یک روحانی بود، به نام حجه الاسلام حمزه اکرمی، حدوداً ۴۰- ۴۵ ساله با محاسنی جوگندمی و نگاهی پر از رمز و راز نگفته، که در عین خاموشی، با هزار زبان چون سوسن سخن می گفت و این دلنوشته ای کوتاه برای اوست.
"بعد از کشته شدنت مدیر حوزه علمیه و نماینده خوزستان در مجلس خبرگان رهبری پیام دادند و خواستار رسیدگی به پرونده قتل شدند. با خودم می گویم چطور پیش از آن که محاسنت با خونت رنگین شود کسی خواستار رسیدگی به زندگی ات نشد برادر؟!
تو که روحانی بودی و می گویند حکومت در قبضه روحانیان است! تو که معاون پژوهش حوزه علمیه شهرتان بودی! چه گونه شد که روز سوم عید، وقتی بادصبا مشک فشان بود و همه در تفرج و تماشای بهار و به گفته سعدی قرار بود صوفی هم بیکار ننشیند (صوفی از صومعه گو خیمه بزن بر گلزار
که نه وقت است که در خانه بخفتی بیکار)، پی کار رفته بودی!؟ روز جمعه ای که وقت استراحت بود، برای تامین زندگی ات مسافرکشی می کردی و کسی خبر نداشت؟ کسی رسیدگی نکرده بود! حالا سرّ آن راز نگفته را از چشمانت می توان خواند و عاقلی کو که کند فهم، زبان سوسن؟! راستی برادرجان؛ چرا جامعه غوغاسالار ما که برای درگذشت یک خواننده یا یک هنرپیشه بر اثر بیماری، از کاه کوه می سازد و گاه زمین و زمان را به هم می دوزد ، در مرگ تو سکوت کرد؟! مرگ تو که عادی هم نبود! قتل بود و سرب داغ و خونی که در ماه رمضان و در حین مسافرکشی بر زمین ریخته بود! تو مگر ۱۵ سال معاونپژوهشی حوزه نبودی برادر؟ با خود فکر می کنم اگر یک استاد دانشگاه با این سابقه مسافرکشی می کرد و جان بر سر تامین معیشت خود و زن و بچه اش می گذشت، ما چه می کردیم؟! چرا قتل تو بازتاب نداشت؟! این سکوت وهمانگیز نیست؟!
برادرت خلیل
یکشنبه ۵ فروردین ۱۴۰۳
۱۳ رمضان
@alqatreh
@tanhaelaj
✳ اگر اسلام تنها دعای کمیل و ابوحمزه را داشت..
👌 یکی از آن گنجینههای بزرگی که در دنیای شیعه وجود دارد، این دعاهاست. به خدا قسم گنجینهای است از معرفت.
اگر ما هیچ دلیل دیگری نداشتیم غیر از دعاهایی که داریم،
🔹از علیبنابیطالب علیهالسلام «صحیفه علویه»،
🔹از زین العابدین علیهالسلام «صحیفه سجادیه» یا دعاهای غیر صحیفه سجادیه،
🔹اگر ما جز «دعای کمیل» از علی علیهالسلام و
🔹جز «دعای ابوحمزه» از علیبنالحسین علیهالسلام نداشتیم
و اسلام در چهارده قرن چیز دیگری نداشت، همینکه توسط دو تن از شاگردهای اسلام از آن دنیای بدویت و جهالت چنین دو اثری ظاهر شده کافی است!
آنقدر اینها اوج و رفعت دارد که اصلا اعجاز جز این چیزی نیست.
📚 مجموعه آثار شهید مطهری . ج23، ص: 485
📎 #ماه_رمضان
📎 #شهید_مطهری
📎 #دعا
┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄
@binesh_yazd
@tanhaelaj
تنها علاج
#برش_کتاب📚 📚 آسمان چهارم: پارو بزن! (حکایت پارو زدن تا کربلا) #قسمت_نهم هنوز نرسیده، گفتند آماده
#برش_کتاب📚
📚 آسمان چهارم: پارو بزن! (حکایت پارو زدن تا کربلا)
#قسمت_دهم
به خادم حرم گفتم: چهقدر امشب خلوته!
گفت: ببين ملائکه رو! چهقدر شلوغه! کاش میديديم! ولی نه!
تو حرم آقا فقط فقط بايد آقا رو ديد؛ اگر اين هواهای نفسانی بذارند.
«چشم مخصوص تماشاست اگر بگذارند...»
*
چهطور نمیخوای بيای درحالیکه حسين عليهالسلام اومد نه فقط برای اهل کوفه،
او برای توی شيعه اين قرن هم اومد؛
نه فقط برای کوفه چهارده قرن پيش.
*
دو برادر کار عالمی رو به دست گرفتند،
و تو اکنون تو کوچه اونهايی.
«دو برادر با دو خواهر عشقشون عشق بهشته
حرماشون مشهد و قم، کربلا و تو دمشقه»
*
شربتش خيلی خوبه ولی...
ولی تا وقتی ليوان دلت کثيفه، هيچ کسی حاضر نيست تو اون شربت بريزه.
اول دلتو پاک کن.
دل بايد پاک پاک پاک باشد.
شرط اول همينه!
«آيينه شو، جمال پریطلعتان طلب
جاروب زن خانه و پس ميهمان طلب»
*
جلسات معرفتی این سفر فراوونه، خصوصاً چون جمع همگی مبلغاند، خودشون هم دنبال مطلب و استاد میگردند؛ امام حسین هم رزق خوبی تو این سفر جلوی رومون باز کرده.
با بعضی از حرفها میشه زندگی کنی، مثل این تعبیر حاج آقای قرائتیِ عزیز که در جوار حرم امام حسین علیهالسلام در وجودمون ماندگار شد:
«حرم امام حسین علیهالسلام از باغچه که کمتر نيست...
آب گِل میآد، گُل میشه!
ما چرا بيايم و گُل نشيم؟!»
خدا حفظشون کنه.
*
«پیش از شروع اشک عالم، گریه میکردم
یادم نمیآید دقیقاً چند سالم بود»
این بیت، شرح حال و شناسنامه همه عاشقان اوست!
به گواهی و شهادت فیشها و دستنوشته هایی که دارم؛ از سال 76 کم و بیش از کربلا و عاشورا و اصحاب خواندهام،
این شیفتگی از سال 85 و آشنایی با این جمع باصفا بیشتر و بیشتر شد و امروز دیگر این شور و شعور و دلدادگی، دارد آتشفشانی میشود برای خودش!
«نیستان را به آتش میکشانم!»
*
میگند زیارت کربلا اعمالش خیلی فشرده است؛
خصوصاً این سفر که در کنار زیارت، یک دوره فشرده معرفتی است با کلی جلسه و کلاس و کارگاه و...
تا حالا شده یک نَفَس، چند روز پارو بزنی؟!
#شما_پارو_بزن
#این_داستان_ادامه_دارد
#کربلا_سلام
#عید_نوروز
🍃💎✿●•۰▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬
💠 انجمن دانشگاهی فرهنگی "کربلا سلام"
@karbalaasalam
@tanhaelaj