4_5825568253019164269.mp3
10.17M
#شب_هفتم_محرم
#روضه_حضرت_علی_اصغر_علیه_السلام
السلام علی الطِّفلِ الرَّضیعِ المَرمِیِّ الصَّریعِ
المُتَشَحِّطِ دَما
المَذبوحِ بِالسَّهمِ فی حِجرِ أبیه
▪️آمدم خیمه تا وداع کنم، دیدم از داغ آب، می سوزی
▪️بردم آبت دهم ولی دیدم زیر این آفتاب می سوزی
====================
#شب_هفتم_محرم
#مناجات_امام_زمان_علیه_السلام
#روضه_حضرت_علی_اصغر_علیه_السلام
▪️دل بسته ام ،مرا ز سَرِ خویش وا مَکن
▪️از من، مرا جدا کن و از خود جدا مکن
▪️هرگز نگویَمَت که بیا دستِ من بگیر
▪️گویم گرفته ای زِ عنایت رها مکن
▪️من با تو پیش از آمَدَنم آشنا شدم
▪️ای آشنا، مُفارقت از آشنا مَکُن
▪️خواهی اگر زلطف ب من اعتنا کنی
▪️دیگر ب کثرت گُنَهم اعتنا مکن
▪️نزد کریم فرق ندارد خوب و بد
▪️یکجا قبول کن همگان را، سوا مکن
یابن الحسن....
السلام علی ساکن کربلاء
السلام علی شَهیدِ الشُّهداء
السلام علی قَتیلِ الاَدعِیاء
از امروز دیگه باید اینجوری سلام بدیم
السلام علی الشِّفاةِ الذّابلات
سلام بر اون لب های ترک خورده
▪️آب فرات ،بسته شد
▪️فاطمه دلشکسته شد
▪️توحرم قحطی آبه،علی اصغر نمیخوابه...
آخ بمیرم
از امروز آب رو به روی ابی عبدالله و بچه هاش میبندند
از امروز دیگه اجازه ندادن اهل خیمه و اصحاب ابی عبدالله براحتی آب بنوشند
▪️توحرم قحطی آبه،علی اصغر نمیخوابه
▪️خواهراش گریه کنونند،مادرش چقدر بی تابه
▪️ای رقیه ،علی اصغر،نزنید اینهمه فریاد
▪️عمو رفته آب بیاره،شما رو نبرده ازیاد
حسین.....
اما چیزی نگذشت دختر ابی عبدالله صدازد
▪️هرکس گوشش به سخن های منه
▪️دیگر از تشنگی فریادنزنه
▪️بچه ها دست باباخونی شده
▪️گمونم شش ماهه قربونی شده
▪️عباش رو طوری رو اصغر میکشه
▪️گمونم خیلی خجالت میکشه
حسین.....
▪️به ذره گر نظر لطف بوتراب کُنَد(۲بار)
▪️به کربلا رود و گریه بر رباب کُنَد
حسین.....
دست گداییت رو بیاربالا روز هفتمه ،
روز بستن شریعه ی فراتِ ،
روز توسل ب شش ماهه ی ابی عبدالله ست
خیلی ها چشم امیدشون به مجلس امروزه
اونایی که مبتلاشدند نتونستند امسال بیاند
دست گداییمون رو ببریم بالا
بِدَمِ المَظلوم الهی العفو...
الهی العفو....
====================
4_5825568253019164267.mp3
11.06M
#شب_هفتم_محرم
#مناجات_امام_زمان_علیه_السلام
#روضه_حضرت_علی_اصغر_علیه_السلام
▪️دل بسته ام ،مرا ز سَرِ خویش وا مَکن
▪️از من، مرا جدا کن و از خود جدا مکن
====================
السلام علی الطِّفلِ الرَّضیعِ المَرمِیِّ الصَّریعِ
(کودک شیرخواره تیر خورده ضربت خورده)
المُتَشَحِّطِ دَما (به خون تیپده)
المَذبوحِ بِالسَّهمِ فی حِجرِ أبیهِ
( و در دامان پدرش، با تیر، سر بُریده شد)
سکینه بنت الحسینِ
میگه سهمیه ی آب توی خیمه ما بچه ها تمام شد
غروب تاسوعا بود.
با خودم گفتم برم خیمه ی عمه جانم زینب
جایگاه زینب رو در بین بچه ها ببین
هر کی به گرفتاری می افته میره سراغ زینب
حتی خود حسینم همینجوره
هر چی ناله زن و بچه ها توی خیمه بلند می شد
ابی عبدالله اول زینب رو صدا می زد
امان از دل زینب
اومدم توی خیمه عمه جانم زینب
بلکه بتونم به توسط عمه جانم تشنگیم رو رفع کنم
دیدم عمه ام
داداش شیرخواره ام رو بغل گرفته
از مادرا می پرسم
این بچه عوضِ اینکه بغل رباب باشه چرا بغلِ زینبه؟؟؟!
من اینجوری می فهمم
یعنی مادرش هم نتونسته ساکتش کنه
همه برا رفع گرفتاریشون میاند سراغ زینب
دیدم داداشمو بغل گرفته
متوجه حضور من توی خیمه نشد
دیدم هی بلند میشه هی میشینه
هی میگه إصبر صبراً یابنَ أخی
صبر کن الان خودم میدم برادرم ببره سیرابت کنه
الله اکبر
مگه توی خیمه ها چقدر قحط آب شده که حتی یه جرعه هم برا شیرخواره رباب نداره
پشیمون شدم
بلافاصله از خیمه عمه ام بیرون اومدم
وقتی دیگه اینجوری دیدم حالِ عمه ام رو
دیگه صحبتی از عطش نکردم
فقط اومدم به عموم گفتم عمو
داداشم داره میمیره
این بچه از غروب تاسوعا بغلِ زینبه
تا عصر عاشورا
دیدند ابی عبدالله داره استغاثه میکنه
هل من ذابٍّ یذبُّ عن حرم رسول الله
یه نگاه کرد دیده دیگه یه دونه هم براش یار باقی نمونده
همه ی یاراش روی زمین افتادند
برا خودش نگفت
فرمود کیه که از حرم پیغمبر دفاع کنه
اینجا بود صدای ضجّه از خیمه ها بلند شد
فارتفعت اصوات النساء بالعویل
یه مرتبه حسین شنید زنها دارند جیغ می زنند ضجّه می زنند
بلافاصله استغاثه اش رو ترک کرد
اومد سمت خیمه ها
فَنادیٰ یا زینب
چه خبره خواهرم
الله اکبر
توی خیمه ها مگه چه خبره که همه دارند اینجوری بی قراری می کنند
فرمود
ناوِلینی وَلَدیَ الصَّغیر
این بوه شیرخواره ام رو بده ، من میخوام باهاش وداع کنم
بچه رو که از خواهر گرفت
تعبیر لهوفه
نگفت رباب بچه ام رو بده
بچه رو از خواهر گرفت
رباب اونجا بود نمی دونم
تا بچه رو داد بغل ابی عبدالله
گفت داداش سه روزِ این بچه آب نخورده
الله اکبر
ما کجا اینو می فهمیم
بگیر اینو سیرابش کن
آورد وسط لشگر
آی قوم
قَتَلتُم شیعَتی و اهلَ بیتی
فقط بَقیَ هذا الطفل
اما ترونه کیف یتلظّیٰ عطشا
ببینید از شدت عطش لبهاش رو داره باز و بسته می کنه
مرحوم سید می نویسد
فَبَین ما یُخاطِبُهُم
یعنی هنوز حرف حسین تموم نشده بود
دیدند چنان با تیر گوش تا گوش علی اصغر دریده شد
حسین
#روضه_حضرت_علی_اصغر_علیه_السلام
#شب_هفتم_محرم
====================
1_26622623.mp3
6.32M
السلام علی الطِّفلِ الرَّضیعِ المَرمِیِّ الصَّریعِ
(سلام برآن کودک شیرخواره تیر خورده ضربت خورده)
المُتَشَحِّطِ دَما
(به خون تیپده)
المَذبوحِ بِالسَّهمِ فی حِجرِ أبیهِ
( و در دامان پدرش، با تیر، سر بُریده شد)
#روضه_حضرت_علی_اصغر_علیه_السلام
#شب_هفتم_محرم
#روضه_حضرت_علی_اصغر_علیه_السلام
#شب_هفتم_محرم
السلام علی الطِّفلِ الرَّضیعِ المَرمِیِّ الصَّریعِ
المُتَشَحِّطِ دَما
این سلام زیارت ناحیه ست، سلام بر اون کودک شیرخواره ای که با تیز زدنش،
یه دونه تیر بهش اصابت کرد اما همه ی پیکرش آغشته به خون شد،
المَذبوحِ بِالسَّهمِ فی حِجرِ أبیهِ
تو بغل باباش سرش رو بریدند
الله اکبر
تیز زدن اما تعبیر روایات اینه؛
فَذُبِحَ مِنَ الاُذُنِ اِلی الاُذُن
کی زد؟
وَ لَعَنَ اللهُ رامِیَه حَرمَلةُ بنُ کاهِلِ الأسَدی
▪️پدر گردنش کج ،پسر گردنش کج....
▪️چقدر این دو از هم خجالت کشیدن
▪️لب کوچکش خشک و حلقوم او خشک
▪️چه راحت گلوی علی را بریدند
این تنها شهیدیه که نتونست رجز بخوانه
لذا بزرگان مراجع ما مثل مرحوم آیتالله میرزای قمی روضه خون دعوت میکردند
کل ده روز رو میگفتند روضه ی علی اصغر بخوان،
آقاجان،
اینهمه روضه تو مسائل کربلا،
میفرمود میدانم
اما این شهیدیه که زبون نداشت خودشو معرفی کنه،
رجز نتونست بخونه،
تا تیر رو زدند یه لحظه ی ابی عبدالله دید بند قنداقه رو پاره کرد
عجب تیری بود
نه تنها ، فَذُبِحَ مِنَ الاُذُنِ اِلی الاُذُن
ابی عبدالله دید تیر از گلو عبور مرد به شانه ی حسین....
====================
3_4567890123996655.mp3
2.71M
#روضه_حضرت_علی_اصغر_علیه_السلام
#شب_هفتم_محرم
السلام علی الطِّفلِ الرَّضیعِ المَرمِیِّ الصَّریعِ
المُتَشَحِّطِ دَما
====================
#روضه_حضرت_علی_اصغر_علیه_السلام
#شب_هفتم_محرم
السلام علی الطِّفلِ الرَّضیعِ المَرمِیِّ الصَّریعِ
(کودک شیرخواره تیر خورده ضربت خورده)
المُتَشَحِّطِ دَما (به خون تیپده)
المَذبوحِ بِالسَّهمِ فی حِجرِ أبیهِ
( و در دامان پدرش، با تیر، سر بُریده شد)
حالا باید بلند شه
فَرَمٰاهُ حَرمَلةُ بنُ کاهِلِ الأسَدی
سهم من همین دو بیت باشه
شب هفتم این روضه
شب باب الحوائجِ
از اون روضه هایی که برا بعضیا مثل سید حیدر حلی ها ایجاد تشرف کرد به محضر امام زمان ، روضه شیرخواره ی حسینِ
🔻سه غم آمده بر دلم، هر سه یکبار
حسین داره میگه
🔻سه بار پیاپی مصیبت کشیدم
هم سه غم و هم سه تا مصیبت رو بشنو
🔻سه غم آمده بر دلم، هر سه یکبار
🔻سه بار پیاپی مصیبت کشیدم
سه غم کدومه
🔻هم از حنجره تو هم از خواهر تو
🔻هم از مادر تو خجالت کشیدم
حالا سه تا مصیبت رو گوش بده
🔻خودم قبر کندم....
فحفر بجفن سیفه
🔻...خودم دفن کردم
🔻خودم تیر را از گلوی تو کشیدم
حسین......
====================
1_1683388637.mp3
5.9M
#روضه_حضرت_علی_اصغر_علیه_السلام
#شب_هفتم_محرم
از اون روضه هایی که برا بعضیا مثل سید حیدر حلی ها ایجاد تشرف کرد به محضر امام زمان ، روضه شیرخواره ی حسینِ
🔻سه غم آمده بر دلم، هر سه یکبار
🔻سه بار پیاپی مصیبت کشیدم
====================
◾روضۂ دفتری حضرت قاسم(ع)◾
👈🏻بانوای جانسوز:استاد پرویزی🎙️
👈🏻تایپ و ارسال: خ علیمحمدی✍🏻
السلام علیکَ یا ابا عبدالله، السلام علیکَ یا قاسم ابن الحسن ایها الشهیدُ بکربلا
امشب از دل ناله بر قاسم کنم
ناله بر ماه بنی هاشم کنم
گویم ای ماه بنی هاشم مدد
ای یتیم مجتبی قاسم مدد
ای گُلی کز ماتمت عالم گریست
دیگراین آه وفغان وناله چیست
◾دلتو ببرم کربلا، خدا قسمت کنه بریم کربلا نمیدونم اونا که کربلا رفتن خیمه گاه هم رفتن یا نه، به خیمه ی قاسم نظر انداختن یا نه
چه کرد عاشورا ، صدا زد عمو من دیگه بعدِ علی اکبر نمیخوام زنده بمونم یه جمله به عمو گفت که آتیش به قلب آدم میزنه، گفت: عمو یادته اون لحظه ای که علیِ اکبرت رو زمین افتاد سرشو به دامن گرفتی، اما عمو من اگه رو زمین بیوفتم یتیمم بابا ندارم سرمو به دامن بگیره😭
آی حاجتمند مجلس! جان امام حسن اگه خودت حاجت نداری برا حاجتمندا دعا کن، مگه میشه در خونه ی پسر امام حسن رو بزنی و بی حاجت برگردی
و اما راوی میگه در میدان بودم که دیدم یه جوانی از لشکر امام حسین جدا شد به طرف میدان آمد که چهره اش مثل آفتاب تابان می درخشید قاسم عده ی زیادی رو به هلاکت رسوند تا اینکه خدا لعنتش کنه (ابنِ فُضَیلِ اُزَدی )گفت گناهِ عرب بر گردنِ من تا داغ قاسم رو به جگر حسین نذارم، چنان ضربتی بر فرق مبارک قاسم زد که با صورت به زمین افتاد، صدا زد یا عُمّا ادرکنی ، عمو جان به فریادم برس(خدا برا هیچ عمویی نیاد که سر کشته ی برادر زاده بیاد)
به یاد شهدا به یاد عزیزانِ از دست رفته، آنقدر بر روی بدن قاسم اسبها تاختند که ابا عبدالله نتونست دست به این بدن بزنه ، نشست به بالین قاسم هی صدا میزد: یا عُماه ، عزیز دلم(دید قاسم در حال جان دادنه)😭😭😭
سرشو به دامن گرفت ،راوی میگه دیدم صورت به صورت قاسم چسباند ، سر قاسم رو به زانو گرفت خون از چشمانش پاک کرد،آخ بمیرم برای دلت مظلوم کربلا، آخر عمر قاسم بود پاهاشو از شدت درد به زمین می کوبید الله اکبر😭😭😭
فریادی کشید به روی دامن اباعبدالله جان داد
امام حسین اومد قاسم رو خواباند کنار بدن علی اکبر فرمود زینب جان به همه ی زنها بگو بیائیدتو خیمه، خودش هم بین دو شهید نشست گاهی دست میکشید رو سر علی اکبر و صدا میزد علی اکبرم گاهی دست میکشید رو سر قاسم و صدا میزد میوه ی دل برادرم، اگه مریض داری بسم الله
آی جوون دارا درِ خونه ی قاسم رو زدیه
الهی بحق قاسم ابن الحسن، امن یجیبُ المُضطرِ اذا دعا ویکشف السوء
لا حول ولا قوة الا بالله العلی العظیم
#شب_هشتم_محرم
#روضه_حضرت_علی_اکبر_علیه_السلام
اومد سمت خیمه ها
انقده عمه ها و خواهرا، این دختران خردسال دورش حلقه زده بودن، همه یکصدا یک چیزو میگفتند،
میگفتند
اِرحَم غُربَتَنا
ابی عبدالله دید اگه وداع طول بکشه همینجا تو خیمه نگهش میدارند
از بیرون خیمه صدا زد
دَع عَلیا چ
علی رو رها کنید
فَإنَّه مَمسوسٌ فِی الله
علی غرق در خداست شما دیگه مانعش نشید
حالا پدر و پسر باهم از خیمه ها دارن میان
یه نگاه کرد دید بابا به پهنای صورت،
داره اشک میریزه،
دست برد زیر محاسن سفیدش،
پیرمردای جلسه، از شما میپرسم،
مگه ابی عبدالله، چند سال داشت ۵۸ سال،
اما همه محاسنش سفید شده،
دست برد زیر محاسن،
خدایا شاهد باش کیو دارم به میدان میفرستم
شب علی اکبر شب ویژه ست
ان شاءالله خیر از جونیت ببینی،
امشب جوونیتون رو بیمه کنید حق روضه ش باید ادا بشه،
یه جوری جنگیده میمنه و میسره رو بهم ریخته،
تا فهمیدند علی داره میاد میدان، تا فهمیدن شبیه ترین کس به پیغمبر داره میاد ، همه کمین کردند،
همشونم میدونستند، حاصل عمر حسینه،
لذا شیخ جعفر شوشتری یه تعبیری داره، میگه ابی عبدالله یه قتل داره، اونم قتل صبره، مال گوداله،
اما یه موت هم داره، مرگش بالا سر علی اکبرش بود
فقط خدا میدونه به حسین چه گذشت،
من از خیمه ها ابی عبدالله رو همراهی کنم
سکینه بنت الحسین میگه من کنار بابام ایستاده بودم تا صدای داداش اکبرم از میدان آمد
عَلیک مِنِّی السّلام
دیدم چشمان بابام مثل یه محتضر در دورانه، با چه عجله ای خودشو رساند بالا سر جوانش علی اکبر،
۷ قدم مونده بود به پیکر برسه،
دیدند حسین خودشو از مرکب رو زمین انداخت
پدران شهدا میخام بگم
هیچکدومتون افتادن بچه هاتون رو ندیدید
هیچکدومتون قطعه قطعه شدن بچه هاتون رو ندیدید
فقط خبرشو براتون آوردند که بعضیاتون سکته کردید ،دووم نیاوردید
تنها پدری که قطعه قطعه شدن جوانش رو دیده ،حسینه
مرحوم شیخ حر عاملی مینویسد
دیگه ابی عبدالله نتونست رو پاهاش راه بره ۷ قدم رو زانوهاش راه رفت
ابی عبدالله کنار بدن جوانش بلند بلند گریه کرده،
تو هم حقشو ادا کن
رسیدند کنار مقتل علی اکبر
هر چه کرد دید دلش آرام نمیشه
وَضَعَ خَدَّه عَلیٰ خَدِّه
اما هر چی منتظر شدند دیدند حسین بلند نمیشه
▪️سپه کوفه و شام استاده
▪️به تماشای شه و شه زاده
▪️شه روی نعش علی افتاده
▪️همه گفتند حسین جان داده
همه خوشحال از اینکه با یه تیر دو نشون زدند
یا صاحب الزمان
آقاجان ببخش منو
اولین جایی که قدوم عمه جان به میدان باز شده همینجاست
یه وقت دیدند یه زن بلند قامتی
هی زمین میخوره ، هی بلند میشه
هی صدا میزنه وا اُخَیّاه...
حسین غیرت اللهِ،
زینب عصمت اللهِ،
تا صدای نفس نفس زدن دختر علی رو شنید
فَقامَ الحُسین،
دیگه علی اکبر یادش رفت
زیر بغل خواهر رو گرفت
خودش به خیمه ها برش گردوند،
درستشم همینه،
یاد مدینه افتاد،
بچه بودم ،
▪️من ایستاده بودم دیدم که مادرم را
▪️قاتل گهی به کوچه ، گه به خانه میزد
یازهرا...
====================