🕋بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ🕋
روضه
#شب_سوم_محرم
تا قافله اطراق کرد،
یه نازدانه،که تو این نقل نوشتن فاطمه بنت الحسین،
که بعضی هام گفتند که این همون رقیه بود،از سایه ی بوته ی خاری استفاده کرد؛رفت زیر سایه ی این خار،
آنقده خسته بود،تشنه بود،گرسنه بود ،خوابش برد ...."
اگه اینجوری بخوای بیقراری کنی،
من خودم بیقراره روضه ی این نازدانه ام اجازه بدین امروز همه گریه کنن
عقبی ها ،بیرونی ها ،شهدا گریه کنن خوابش برد
قافله حرکت کرد ، این دختر جاموند
گوش بده
قافله که حرکت کرد
عقیله ی بنی هاشم خبردار شد این ناز دانه جامونده
صدا زد یا قوم بالله
شمارا به خدا قدری صبرکنید
افتقدت ابنة أخي الحسین"
جگرگوشه ی حسینم جامونده
حواست اینجاست یا نه ؟
چنان ناله ای زد ، راوی میگه من شنیدم ؛ دستور دادن قافله توقف کنه ،گفتم الان از ناله ی زینب آسمون و زمین به هم میریزه
دونفر مامورشدن این بچه رو برگردونن ؛یکی من بودم و یکی زجربن قیس
آروم باش
من با زجر،یا زحربن قیس ،برگشتم عقب قافله،ازدور داشتم میدیدم حالت این دختر رو ؛ دیدم دست روی سر گذاشته ، هی تو بیابونا به سمت راست و چپ نگاه میکنه
(بچه ی گم شده دیدی یا نه؟)
بشنو میدونی کیارو صدا میزد ؟!
اولین کسی که صدا میزد عموجانش بود ، هی میگفت :
یا عماه ... !
یا عمتاه ... !
یا اماه ..."
ازدور داشتم میدیدم ؛
هی به سمت چپ و راست فرار میکرد ، هی مینشست رو زمین پاهاشو نگاه میکرد ..."
چقدر خار تو این پاها رفته بود،نمیدونم
تا زجربن قیس بهش رسید چنان با تازیانه ......
آی حسین ......
اینم مال شهیدمون
،انشاالله تو حرم این نازدانه بریم عرض ادب کنیم ؛
اولین سوالی که من دارم اینه :بگم خانوم پاهات خوب شده یا نه ؟
این دختر حسین
از کربلا تا اینجا دائم کتک خورده ،
طعنه و ناسزا شنیده ،
یه جمله ای گفت،
من واسطه شدم،گفتم زجر ،ملاحظه کن ،یتیمه
اجازه ندادم دیگه بیش ازاین اذیتش کنه .
این دختر به من اعتماد کرد ،فرمود :من دختر پیغمبرم ،بهش بگو :اگه میخوای منم بکشی بکش ؛اما فقط یه بار دیگه بذار عمه مو ببینم ....
آی حسین ...
بابا آتیش زدن به خیمه هامون
تار میبینه دیگه نگامون
نمونده گوشواره برامون بابا باباجون
کجایی بابا ؟
سرتو روی نیزه دیدم ....
دنبال نیزه میدویدم ....
اما به تو من نرسیدم ....
کجایی بابا ؟
بابا داری با خود هزار نشونه
لبت به رنگ ارغونه
نگو که کار خیزرونه
کجایی بابا ؟
بابا.... امون ازاین زخمای کاری
خون از لب تو شده جاری
کی سنگ زده بر لب قاری ؟
بابای خوبم ....
سرت رو نیزه رو به روم بود
اما یه بغضی تو گلوم بود
گلوتو نیزه ها بوسیدن
اما یه بوسه آرزوم بود
ناله بزن اگه میخوای دلت آروم بگیره
،هر چی تو این مسیر کتکشون میزدن،
طعنه و ناسزا بهشون میگفتن
،این نازدانه ها فقط سر بریده رو میدیدن ،
فقط میگفتن حسین ........
متن روضه های حجت الاسلام میرزا محمدی
🕋بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ🕋
#روضه_حضرت_رقیه_(س)
#شب_سوم_محرم
السلام علیک یا اباعبدالله
از راه دور سمت حرم سلام میدم باهر بهانه با اشک و ناله
تا که بشه کرب و بلا به من حواله
اقا
تویی قتیل العبرات حسین زهرا
تویی اسیر الکُرابات حسین زهرا
میخام کنم گریه برات حسین زهرا
فدای خشکی لبات حسین زهرا
مثل نیمه شب دیشب از خواب بیدار شد اگرچه من نمیتونم باور کنم این بچه خوابیده باشه چون گرسنگی درد زخم شکستگی آبله سوختگی تشنگی اینا هیچ کدوم اجازه نمیده که کسی بتونه بخوابه اما آنچه که نوشتن و ما میگیم و الا حقیقت چیز دیگریه امام زمان میدونه و بس وقتی بلند شد گفت عمه من بابامو می خوام اونم نه برای اینکه بگه دلم تنگ شده نه از عصر عاشورا دلتنگ باباش بود تو کوفه سر باباشو رو نیزه دیده بود اما نگفتم عمه من بابامو می خوام تو تشت طلای ابن زیاد دیده بود اما نگفت من بابامو می خوام تو مسیر بارها دیده بود که دارن با سر بابا بازی می کنن اما نگفته بود من بابامو می خوام اینجا خیلی ها تعجب کردند چطور شد اینجا بهانه بابا گرفت فرمود عمه جان دیدم بابام داره تو تشت طلا استغاثه میکنه الله و اکبر یعنی اگه مطالبه بابا هم میکنه نه به خاطر دلتنگی خودشه به خاطر نجات باباس
عمه جان دیدم زیر چوب خیزران یزیداونقده بابام استغاثه می کرد
یه جوری ناله زد
نوشتن یزید و از خواب بیدار کرد
بعضیام گفتن سر بریده یزید و از خواب بیدار کرد
سر یزید رو زانوی طاهربن عبدالله دمشقی بود
سر ابی عبدالله هم تو تشت طلا کنارتخت یزید
یه مرتبه دیدن از درون تشت یه صدایی بلند شد
سر بریده به سمت خرابه داره نظر میکنه
هی میگه خواهرم رقیه مو ساکت کن
یزید از این صدا از خواب بیدار شد
به من گفت طاهر چه خبره صدا صدای چه بود
گفتم امیر هر خبری هست سمت خراب ست
صدا مگه از خرابه میومد نه
صدا مال سربریده بود پس چرا میگی هر خبری هست از خراب س
امیر این سر بریده داره سمت خرابه رو نگاه میکنه
هر خبری هست مال خراب ست
نانجیب بی معطلی گفت
اِرفَعُو اِلیهَا رَاسَ اَبِیهَا
فهمید ناله مال کیه
سر بریده باباشو براش ببرید
چه جوری بردن فقط یه لحظه تصور کن کسی مزاحم خواب یزید شده باشه
چجوری بردن
اونم مامورهای رومی بردند
سرو
وقتی آوردن نوشتن وَاطرَحُو اِلیهَا
یعنی سر ابی عبدالله و توخرابه پرت کردن
ای حسین
وقتی سر و بغل گرفت
اینجوری زبانحال با بابا سخن گفت
آخ بابا سلام
برگشتی سفرت خوش گذشت باباجان
مثل یک هاله نور می ماند
سرتو توی تشت بابا جان
عمه می گفت زود می آیی
سرزده سر زدی چرا حالا
تو نبودی خلاصه می گویم یک نفر گوشواره هایم را
حسین....
یک نفر زد به صورتم سیلی
چشم خود را بدوز معلوم است
چند روزی گذشته است اما جای دستش هنوز معلوم است
کمرم درد میکند اما نگرانم نباش
چیزی نیست باید عادت کنم چنین دردی توی این خانواده موروثی ست
دستی از پشت خیمه ها امد
ناگهان راه چاره ام گم شد
در هیاهوی غارت خیمه ای پدر
گوشواره ام گم شد
حسین....
این سر بریده را بغل گرفت یه نگاه کرد دید تا حالا بابا رو اینجوری نامرتب ندیده
قربون این موهای مجعدد برم
تا حالا شونه نکرده ندیده بودم
قربون این محاسنت برم عمه برام گفته که کنج تنور خولی بردنت
قربون این چشمهای کبودت
این لخته های خون و چجوری پاک کنم
او که دارد پنجه ای مشکل گشا قادر نبود چی رو
چشمهای بسته بابای خود را وا کند
بابا میشه چشماتو به روی من باز کنی
نه دخترم
این چشما رو اونجا بستم که به زینب بگم شرمنده ام
شروع کرد از پیشونی بوسه زدن چشما رو بوسه زد بلکه باز بشه نشد
آخ موها را شروع کرد با دستای کوچکش شانه زدن
آخ همین که رسید به لبها دید غرق خون
این لبهارو اومد ببوسه دید دندونا شکسته
گفت بزا این راز سر به مهر بسته بمونه لبها رو گذاشت رو لبهای بابا
دیدن سر یه طرف
رقیه هم یه طرف
آی حسین....
4_5929453435916126862.mp3
2.74M
#روضه_شب_سوم
تا قافله اطراق کرد
4_5940788108013340759.mp3
1.59M
🕋بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ🕋
#شب_سوم_محرم
السلام علیک یا رحمت الله الواسعه
و یا باب نجات الامه
#حسین........
4_6030793322409231653.mp3
4.24M
🕋بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ🕋
روضه
#شب_سوم_محرم
عرض توسل و از همه التماس دعا شب سوم شبی که از قدیم شب توسل به نازدانه ابی عبدالله بوده
4_5933568770499938323.mp3
1.79M
#شب_سوم_محرم مناجات
متن روضه های حجت الاسلام میرزا محمدی
🕋بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ🕋
بخش اول مناجات
#شب_چهارم_محرم
اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَةِ بنِ الحَسَن ،
صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ ،فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَ فِی کُلِّ سَاعَةٍ،وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلًا وَ عَیْناً،حَتَّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلا"
دلم از انتظار آب مکن
با فراغت مرا عذاب مکن
گر جوابم نمیدهی دیگر
از در خانه ات جواب مکن ....
گرچه لایق نیَم تو ای مولا
جز غلامت مرا حساب مکن
گرچه من خود حجاب وصل توام
تو دگر چهره در حجاب مکن
گنه بی حساب آوردم
تو کرامت کن و حساب مکن .....
#یابن_الحسن .....
#یابن_الحسن ......
أَلسَّلامُ عَلى حُجَّةِ رَبِّ الْعالَمینَ،
أَلسَّلامُ عَلى خامِسِ أَصْحابِ الْکِسْآءِ
أَلسَّلامُ عَلى ساکِنِ کَرْبَلآءَ
أَلسَّلامُ عَلَى الاَعْضآءِ الْمُقَطَّعاتِ.
السَّلامُ عَلى الدِّمَاءِ السَّائِلاتِ
أَلسَّلامُ عَلَى الْجُیُوبِ الْمُضَرَّجاتِ
أَلسَّلامُ عَلَى النِّسْوَةِ الْبارِزاتِ
#حسین .....
#حسین .......
#حسین ............
#ارباب_خوب_من ....
از نوکر بد هم که بپرسی گوید
ارباب به خوبی تو پیدا نشود ....
🕋بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ🕋
بخش دوم روضه
#شب_چهارم_محرم
إِلَهِي أَلْبَسَتْنِي الْخَطَايَا ثَوْبَ مَذَلَّتِي
خدایا این گناه باعث شده لباس ذلت و خواری به تن کنم ...
"وَ جَلَّلَنِي التَّبَاعُدُ مِنْكَ لِبَاسَ مَسْكَنَتِي
وَ أَمَاتَ قَلْبِي عَظِيمُ جِنَايَتِي
من با گناه خودمو دل مرده کردم
چی جوری زنده اش کنم؟
فرمود "فاحینی بتوبه من"
هر کی اومد توبه کنه دست گداییشو بیاره بالا
(خسته نشیا)
فَوَ عِزَّتِکَ ما اَجِدُ لِذُنوُبى سِواکَ غافِراً
به خدا غیر از خودت آمرزنده ای سراغ ندارم ..
فَوَا أَسَفَا مِنْ خَجْلَتِي وَ افْتِضَاحِي
إِلَهِي إِنْ كَانَ النَّدَمُ عَلَى الذَّنْبِ تَوْبَةً
اگه پشیمانی توبه حساب میشه
وَ عِزَّتِكَ مِنَ النَّادِمِينَ
امروز اومدم بگم بعزت و جلالت من بد کردم پشیمونم ....
#الهی_العفو ....
#الهی_العفو ....
از لشکر فاصله گرفت بعضیا نوشتن این سر و صورتشو خاک مالی کرد،
بایدم اینجوری باشه چون این آقا پسر ابوترابه"
اگه او ابوترابه ما باید
کنت ترابا باشیم ...
چکمه های جنگیشو دور گردنش
«َفَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ إِنَّكَ بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ طُوىً» موسی اینجا کربلاست کفش هاتو در بیار وقتی به موسی اینجوری ندا میاد حُر هم ادب کرد؛
کفش هاشو دور گردنش انداخت ؛
هنوز داره نادمو پشیمون میاد ،
حتی بعضی ها گفتن پسرشو صدا زد، گفت گریبان منو کشون کشون بگیر
هَلْ يَرْجِعُ العَبْدُ الآبِقُ إلاّ إلي مَوْلاهُ
عبد فراری دم خونه ی آقاش نره کجا بره ....؟
تا روبروی ابی عبدالله قرار گرفت
یه سوال کرد و یه جواب شنید
آقا «هَلْ لِی مِنْ تَوْبَهٍ»
«فَبَکی بُکاءً شَدیداً»
تو گریه هاش گفت آیا راه برگشتی برا من هست؟
ابی عبدالله عطف بماسبق نکرد:
"إرفع رأسکَ"
هر کی در خونه ی ما بیاد دیگه سر به زیر نیست ...."
حالا هر کی سربلندیش باورش شده بگه #حسین .......
اجازه رو گرفت اما حسین کربلا رو با خواهرش شروع کرده؛
اذن زینبم لازمه،
نه بالاتر از اذن امام ؛
نه؛ زینب حلقه ی اتصال به فاطمه ست " گفت آقا اجازه میدی برم سمت خیام و حرمت؟
قربون حیا کردنت برم ....
اینجا همه بنی هاشم هنوز زنده ان تو اجازه گرفتی ....
آخ نبودی اون ساعتی که تن بچه ها به لرزه افتاد،
هرچی نگاه کردن دیدن بنی هاشمی باقی نمانده ....
یه نانجیب فریاد میزنه کیه خیمه هاشو بسوزونه ........
یکی هم داره فریاد میزنه کیه به بدن حسین اسب بتازونه .....
اخ یکی هم داره بلند بلند تکبیر میگه ..... این زن و بچه شروع کردن به لرزیدن ،
اومدن پیش عمه جان ،
دیدن عمه هم مستأصله ...."
اومد پیش زین العابدین،
حضرت بی معطلی فرمود
علیکنّ بالفرار ...
#آی_حسین .....