eitaa logo
روضه دفتری مداح دلسوخته(ترنم نور)
1.8هزار دنبال‌کننده
93 عکس
94 ویدیو
50 فایل
لینک های کانال های مداح دلسوخته : کانال مداح اهل بیت (ع) حاج یوسف ارجونی http://eitaa.com/yousofarjone مولودی و عروسی @MadahanKhoorshed نوحه و روضه @Arsheyan_Eshgh روضه دفتری @Taranom_Noor ختم خوانی https://eitaa.com/joinchat/4272554106C86c6a6b80a
مشاهده در ایتا
دانلود
‍ . (س) (السلام علیک یا اباعبدالله) ▪︎غزل امام حسین ع عمری گذشت اما به درد تو نخوردم شرمنده ام آقا به درد تو نخوردم تو فکر من بودی ولیکن من نبودم اصلا به فکر نوکری کردن نبودم من دور بودم تو مرا نزدیک کردی راه مرا از کربلا نزدیک کردی گفتی اگر تو بی تو‌پناهی من حسینم حتی اگر غرق گناهی من حسینم آواره ام آواره را آواره تر کن بیچاره ام بیچاره را بی چاره تر کن آوارگی در این حسینیه می ارزد بیچارگی در این حسینیه می ارزد من چای میریزم گناهم را بریزی یکجا تمام اشتباهم را بریزی من عالمی دارم در اینجا با رقیه هر وقت دستم سوخت گفتم یا رقیه اینجا همان جاییست که مولا می آید زینب می آید، بیشتر، زهرا می آید منت ندارم بر سرت، تو لطف کردی حالاکه هستم نوکرت،تو لطف کردی ▪︎روضه کلامی حضرت رباب س: همه داشتن نگاه میکردن...همه سرها رو بالای نیزه برده بودند....هر سری رو جلوی یه محملی نگه داشته بودند... سَر ابی عبدالله،جلوی محمل زینب... سر علی اکبر جلو محمل سکینه خانم... سر ابالفضل جلوی چشمان رقیه.... اما نگاه کردن دیدن یه سیبِ سرخی بالای نیزه ها جلوی یه مادره.... ▪︎مرثیه س: چقدر نیزه بلند است، نیفتی پسرم گیر این حرمله پست، نیفتی پسرم هر طرف رفت سرت دست به آن سو بردم نیزه دار تو بود مَست، نیفتی پسرم بیشتر جای خودت را سر نِی محکم کن سفر شام به پیش است، نیفتی پسرم ▪︎روضه کلامی: هِی زن های کوفه این سر رو نشون هم میدادن...میگفتن الهی مادرش براش بمیره...یه نفر صدا زد..اونی که داره زیر آفتاب، لطمه میزنه مادرش ربابه.... ▪︎زبانحال س به سبک دشتی: دو دستم را به زیر آب بردم حلالم کن نبودی آب خوردم شکایت زیر لب از تیر دارم بیا پایین از نیزه شیر دارم میخواستم بزرگ شوی محشری شوی تا چند سال بعد، علی اکبری شوی می خواستم كه قد بكشی مثل دیگران شاید عصای پیریِ یک مادری شوی مثل دو تکه چوب لبت را بهم نزن اسبابِ خجلتم جلوی دیگری شوی این مادری من که به دردت نمیخورد تو حاضری علی که تاج سری شوی ▪︎تک بیتی آخر روضه: میکرد به نِی اشاره میگفت رباب ای وای، سرِ نیزه کمی کوچک بود ▪︎تک بیتی آخر مجلس: اگر این است تاثیر شنیدن شنیدن کِی بُوَد مانند دیدن صلی الله علیک یا مظلوم یا اباعبدالله ▪︎دعای آخر مجلس: باسمک العظیم الاعظم... الهی بحق حضرت رباب س،۱۰مرتبه یاالله 🤲فرج امام زمان عج برسان. 🤲آقامون از ما راضی و خوشنود بگردان. 🤲رهبر عزیزمون حفظ بفرما. 🤲مریضای اسلام،شفا بده. 🤲حاجات این جمع،برآورده به خیر بفرما. ▪︎جمله ی صلوات آخر مجلس: *برای سلامتی وجود مقدس آقا امام زمان عج صلوات ختم کنید. ✍ .
. |⇦•اصغر به خواب رفته... علیه السلام ویژهٔ شب جمعه به نفسِ مرحوم کربلایی حسین بختیاری ●━━━━━━─────── من زینبم به خاطر من گوش کن رباب *مرحوم مُلّای دربندی مینویسه: تا صدای قدم هایِ ابی عبدالله اومد سمت خیمه ها، بی بی رباب گفت: بچه ام رو حسین آوُرد، حتما سیرابش کرده، اول کاری که کرد بلند شد گهواره اش رو مرتب کرد، به همه خانوم ها هم گفت: الان بچه ام رو میارن، من میخوابونمش... بی بی زینب اومد بیرون، اما دست خونی، معجر خونی برگشت خیمه، این صحنه رو که دید رباب خبردار شد، به صورتِ خودش زد...* من زینبم به خاطر من گوش کن رباب اصغر به خواب رفته فراموش کن رباب *ناله بزن: حسین!..* اگر بناست دَمی بی تو بگذرد عُمرم هزار بار بمیرم نبینم آن دَم را *ابی عبدالله!...* غبار ماتم تو آبرو به من بخشید به عالمی ندهم این غبار ماتم را به نیم قطره ی اشک محبتت ندهم اگر دهند به دستم تمام عالم را محبت تو بود رشته ی نجات مرا رها نمیکنم این ریسمان محکم را به یُمن گریه برای تو روز محشر هم خموش می کنم از اشک خود جهنم را حدیث عشق تو دیوانه کرده عالم را به خون نشانده دل دودمان آدم را به عاشقان تو نازم که بهر جانبازی گزیده اند همیشه خط مقدم را .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ .👇
؛❁﷽❁ روضه حضرت علی اصغر [علیه السلام] ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ فکری به حال ماهی در التهاب کن روضه ی من از زبان آقازاده علی اصغر علیه السلام هست با باباش امام حسین باباجان فکری به حال ماهی در التهاب کن  بابا برای تشنگی من شتاب کن تا دید صدای هل من ناصر ینصرنی ابی عبدالله میاد خیلیا میگن تو خیمه دیدن صدای گریه ی علی اصغرم بلند شد دردی عمیق در رگ من تیر می کشد  من را برای ذبح عظیم انتخاب کن باباجانم، نبینم تنها شده باشی  هل من معین توست که لبیک می دهم  اَمَّن یجیب های مرا مستجاب کن باباجانم فک نکنی تنها شدی هنوز یه سرباز شش ماهه داری ،آقا  من روی دست های تو قد می کشم، پدر  از این به بعد روی نبردم حساب کن هر کسی وقتی وارد میدان میشد رجز میخوند خودشو معرفی می‌کرد اما علی اصغر زبان نداره، ابی عبدالله خودش، براش رجز خوند قنداقه رو ، رو دست گرفت صدا زد یاقوم،ان لم ترحمونی فارحموا هذالطفل اگه به من رحم نمی‌کنید به این بچه رحم کنید بابا ،بابا  داغ جوان چه زود تو را پیر کرده است!  با خون من محاسن خود را خضاب کن  گهواره هم که تاب ندارد بدون من  فکری به حال خاطره های رباب کن بابای من  وقتش رسیده نیزه ی خود را علم کنند  هفتاد و دومین غزلت را کتاب کن(۱) ابی عبدالله داره با این قوم حرف میزنه شاید به این واسطه میخاد چند نفرو هدایت کنه، میخاد دستشونو بگیره، یه مرتبه دید قنداقه داره بال بال میزنه یه نگاه کرد دید تیر حرمله، من الاذن الی الاذن گوش تا گوش علی رو برد، این بچه داره تو بغل بابا دست و پا میزنه ، آی علی اصغرم بیچاره م کردی علی جان، یه مرتبه دیدن یه ناله ای بلند شد از آسمان، حسین آرام باش بچه رو رها کن تو بهشت یه دایه ای داره به این بچه شیر میده، غصه نخور حسین، حسین آرام شد درست، اما جواب مادرشو چی بدم. جلو خیمه ها رباب ایستاده، گاهی بلند میشه گاهی مینشینه، از هر کی میبینه سراغ میگیره چی شد؟ باباتون برگشت یا نه؟ یوقت یکی صدا زد رباب گهواره را زینت کنید شش ماهه برگشت آه رباب، بابام داره میاد، اما نه، بابام مسیرشو عوض کرد داره میره سمت پشت خیمه ها، آی بچه ها دست بابام خونی شده گمونم شش ماهه قربونی شده حسین اومد سمت پست خیمه ها، با غلاف شمشیر یه گودالی رو کند قنداقه رو میان خاک ، میخاد زودتر خاکها رو بریزه تا رباب نرسیده، نمیدونم شاید شماها خوب اينو متوجه بشید ، یوقتایی پدر بچه رو برده بیرون، یه اتفاقی افتاده مثلا خورده زمین، یه ذره سر زانوش زخم شده میاد توخونه، میگه نشون مامانت ندی ها، مامانت ببینه طاقت نمیاره ابی عبدالله شاید هی یجوری خاکها رو زیر سر علی اصغر میزاره زخم زیر گلو رو پنهان میکنه ، یه مرتبه دید رباب از راه رسید هی صدا میزنه حسین، بزار برا آخرین بار بچمو بغل بگیرم ،بزار یبار دیگه ببوسمش، وای اگر قنداقه رو بلند کنه سر به بدن آویزان بشه، زخم زیر گلو رو رباب ببینه، رباب طاقت نمیاره، زینب جان بیا کمک رباب.... پسرم از نفس افتاد به دادم برسید داد از این همه بی داد به دادم برسید با پدر رفت و ندانم چه شده کز میدان شاه پیغام فرستاد به دادم برسید بارالها چه بلایی سرش آمد که حسین می‌زند اینهمه فریاد به دادم برسید الا لعنت الله علی القوم الظالمین ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ (۱)✍وحیده گرجی ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ (علیه السلام ) ┏━━━ °•🏴•°━━━┓ ┗━━━ °•🏴•°━━━┛
.👆 (نه نمیفهمیم. والله نمیفهمیم یه بنده خدایی میگفت دیدم یه شخصی کنار بیمارستان تو خیابون وایساده بود داشت گریه میکرد. رفتم گفتم چی شده با گریه گفت هیچی گفتم چیه بچت مریضه پول نداری چی شده بگو کمکت کنم گفت کار از اینا گذشته گفت بچه مریض شد آوردمش دکتر به مادرش گفتم تو نیا من میبرمش دکتر خوب میشه میارمش بچه رو دستم جون داد میگفت گوشه خیابون میگفت حالا چه کنم چطوری به ماردش بگم) روایت از پسر سربه زیر یعنی چه خجالت پدر گشته پیر یعنی چه برای خضر که سر میکشد از آب بقا شریعه بستن و قحطی شیر یعنی چه (یعنی آی کوفیا نا نجیبا میدونید آب بروی کی بستین این همون حسینیه که تو کوفه اومدید دورش حلقه زدید گفتید تو دست به دعا بلند کن خدا باران بر ما نازل کنه روایت میگه ارباب دست به آسمان بلند کرد آخه این حسینه این موسی نیست که خدا براش شرط بذاره بگه موسی به گنهکاره بگو بره بیرون همچین که دست بالا آوردن باران رحمت نازل شد کوفیا اومدن دورش حلقه زدن گفتن حسین ایشالا یروز تلافی میکنیم عجب تلافی کردن نذاشتن حرف حسین تموم بشه یوقت دید علی داره بال بال میزنه ارباب نگاه کرد دید فذبح الطفل من الاذن الی الاذن با یه تیر سر بریده شد آه لالایی لایی لایی) علی بدست پیامبر دوباره بالا رفت مگر سپاه بفهمد غدیر یعنی چه (محال مادر بچرو به کسی بده قبل از اینکه کامل شیر نخورده باشه همچین که بچرو رو دست گرفت یوقت دیدن سر افتاد رو شونه هاش فرمود آب بهش بدیدم میمیره حسین شرمنده رباب نکنید لالایی اصغرم لالا لالایی) بال و پر میزنی اما چه کنم پَر نکشی ناخنت را به روی سینه مادر نکشی قطره ای آب نماندست بخواب عمر رباب شدم از خشکیه لبهات کباب عمر رباب جگرم سوخت من از سوختنم افتادم مثل بابات منم به چه کنم افتادم روزگار تو چرا اینهمه نامرد شده ای بمیرم چقدر صورت تو زخم شده عزیزم شده ای با پر غنداق کفنپوش پدر من دگر تاب ندارم برو آغوش پدر (بعضی وقتا یه موقتی میرسه مادر کم میاره میگه یه نفر اینو ساکت کنه اومد بچرو داد دست بی بی گفت خانوم تو ساکتش کن من دیگه طاقت ندارم اما همچین که ارباب داشت میبردش گفت) روی دستان پدر تاب بخور زود بیا پسرم زود برو آب بخور زود بیا مثل اکبر نشود پیش تو زانو بزند نگذاری که برای عطشت رو بزند هر چه شد زود مرا نیز خبر کن مادر گلویت را جلوی تیر سپر کن مادر کوفیان هلهله کردند (آفرین هرجا دیدی صدای هلهله میاد صدای نالتو برسون) کوفیان هلهله کردند سپس خندیدند تو شدی بی سر و زود اهل حرم فهمیدند دست و پا کم بزن اسغر که پریشان نشود پدر پیر تو آزرده و حیران نشود ای جوانه زده ی روبه خزانم برگرد جلوی خیمه نشستم نگرانم برگرد ازینجای روضه رو باید دلتو بذاری کنار دل رباب ارباب بچرو زیر عبا گرفته روضه رو همون نانجیب برای مختار گفت مختار گفت بگو ببینم حسین بالاخره رفت سمت خیمه یا نه گفت امیر نه دیدم اومد پشت خیمه ها بچرو روی خاک گذاشت با قلاف شمشیر یه قبر کوچیک کند میخواست بچرو زود تو خاک بذاره زود خاک بریزه اهل خیام باخبر نشن خجالت حسین هم کمتر باشه یوقت دید مخدرات از خیمه بیرون دویدن از یه طرف عمه داره به سر میزنه از یه طرف مادرش رباب ازهمه جانسوزتر رقیه صدا میزنه هی میگفت داداشی...) باورم نیست که با اشک پدر خاک شدی با همین دست عزیز دل من خاک شدی هی بی بی میگفت حسین جان چرا خاک نمیریزی بسه مادرش داره دق میکنه میگفت آخه زینب چطور دلم میاد ببین هنوز چشاش بازه هنوز داره به التماس منو نگاه میکنه ارباب دفن کرد میدونه این وحشیا میریزن سمت خیمه گفت همه این بدنها پا مال اسبها میشه حداقل این بچه اگه زیر پای اسب بمونه له میشه الهی بمیرم یوقت دیدن یه نانجیب انگار گنجشو زیر نظر داره یوقت دیدن داره پشت خیمه هی با نیزه داره.... .
@zekrroozane ذڪرروزانہروضه خانگی - حضرت علی اصغر (ع) - 1528.mp3
زمان: حجم: 4.58M
🚩 شبهای محرم با روضه خانگی 🎙شیعتی مَهْما شَرِبْتُم ماءِ عَذْبٍ فاذکرونی ... 🔻روضه (عليه‌السلام) 👤 استاد