2. درد کمر.mp3
4.53M
#روضه_حضرت_رقیه
( سلام الله علیها )
#استاد_حیدرزاده
درد كمر
تمام توان مرا گرفت
این زخم سر
قرار و امان مرا گرفت
بابا سرم هنوز
كمی تیر می كِشد
دستی رسید و
روح و روان مرا گرفت
تا پیش من رسید
دگر مهلتم نداد
( الهی نبینی دختر سه ساله رو میزنند ، الهی نبینی خواهر کوچولوتو میزنند ... )
تا پیش من رسید
دگر مهلتم نداد
انگار از سرِ تو
نشان مرا گرفت ..
می خواستم كه
رو سری اَم را گِره زنم
( آی مادری که امشب دختر کوچولوتو آوردی ، آی ی ی ی... دیگه روضه خون نمیخوای ، نگاه به این صورت کوچولوش کن ... )
می خواستم كه
رو سری اَم را گِره زنم
گیسم كشید و
نطق زبان مرا گرفت ..
( تا سر رو دید ، زبونش لُکنت گرفت ، بابا بابا بابا ... )
دانی چرا یتیم تو
لُكنَت گرفته است ؟
( ببینم با این یه بیت چه میکنی ؟ امشب جواز کربلات رو باید بگیری ازخانم رقیه ، اگه بی بی امضا کنه ، باباش برنمی گردونه ، خیلی دوستش داره ، اگه دوستش نمیداشت ، توو خرابه با سرِ بریده نمی اومد به دیدنش ، ... خیلی دوستش داره ...) بابا :
دانی چرا یتیم تو
لُكنَت گرفته است ؟
با یك كِشیده
لفظِ لسان مرا گرفت ؟
#استاد_محمود_ژولیده
#روضه_شب_سوم_محرم
1394
3. زمزمه.mp3
2.11M
#زمزمه_حضرت_رقیه
( سلام الله علیها )
#استاد_حیدرزاده
از شهر کوفه تا به شام
سنگ میزدند از روی بام
اینقدر بهم سیلی نزن
دیگه نمی بینه چشام
این دیگه باره آخره
نزن نزن نزن ..
ضرب لگد ، زجر آوره
نزن نزن نزن ..
یکی بگه این دختره
نزن نزن نزن ..
خسته شدم از قافله
بابا بابا بابا ..
پاهام شده پُر آبله
بابا بابا بابا ..
وای از سنان و حرمله
بابا بابا بابا ..
#روضه_شب_سوم_محرم
1394
#روضه_حضرت_رقیه
( سلام الله علیها )
#استاد_حیدرزاده
یه جمله ای گفته این خانم ، وقتی سر رو دید ، گفت بابا ای کاش من کورمی شدم ، نمی دیدم سرت رو ، بابا ای کاش می مردم سرت رو توو طبق نمی دیدم ، حسییین ... بابا بابا بابا ...
حالا که اومدی بابا
گوش بده درد دلمو
زخمای روی بدنم
سرمی بره حوصلمو
بابا بابا بابا منوبا خودت ببر ، ... غوغایی کرد ، من اصلا موندم توو روضه ی خرابه وسرِ بریده ، ... لب روی لب های بابا گذاشت ، بعد اینطوری مشهوره ، میگن سر یک طرف ، رقیه یک طرف ... رقیه افتاد عیبی نداره اما سرِ آقا رو زمین افتاد ، من سئوالم از شما اینه ، جوابش رو به من بدید ، کی سر رو از روی زمین برداشت ؟ سر رو زینب برداشت ؟ سر رو سکینه برداشت ؟ سر رو اُم کلثوم برداشت ؟ حسییین ... آی بابا بابا بابا ...
آنشب که من از ناقه
افتادم و غش کردم
بابا تو کجا بودی ؟
از ما تو جدا بودی
حرمش بسته است ، زائر نداره ، غریبه ، اون بچه هایی که رفتند دفاع از حرمش کنند ، شهید شدند ، شهید سردار همدانی و همه شهدای مدافع حرم ، به یاد همشون ... خدایا به حق این خانم سه ساله ، داعش رو نابود کن ، خدایا آمریکا و اسرائیل رو نابود کن ، خدایا همین محرم ، راه حرم این خانم سه ساله رو به روی مشتاقان ، باز بگردان ...
این دختر سه سالشه ، تعجب نکنید وقتی راه میره دستش رو به دیوار میگیره ، چون پاهاش پُر آبله است ، نمیتونه راه بره ، امشب شب استثنائیه ، اگه چیزی میخواهی از این خانم سه ساله بگیر ، خیلی باب الحوائجه ، خیلی ، خیلی باب المراده ، ... امام حسین خیلی دوستش داره ، ان شاءالله همه حاجت روا بشن ، اونهایی که مریض دارن ، اونایی که گرفتارند ... خدارو قسم بدهیم به مظلومیت این بی بی ... برا غماش ، برا آبله پاهاش ، برا صورت نیلیش ، برا بدن کبودش ، ... میدونید این خانم ، کفن هم نداشته ، با لباس خودش دفنش کردند ... مثل باباش حسین ، بی کفنه ...
#روضه_شب_سوم_محرم
1394
#روضه_حضرت_رقیه
( سلام الله علیها )
#استاد_حیدرزاده
همیشه دنبال بود ، سرِ بابارو نگاه میکرد ، آرزو داشت ، این سر یک شب بیاد بغل دخترقرار بگیره ، التماس میکرد بابا بیا پیشم بابا بابا ، یه شب دعاش مستجاب شد ، اون شبی که سرِ بریده آمد توو خرابه ، بابا :
برنیزه ها از دور
می دیدم سرت را
بابا تو هم دیدی
دو چشم دخترت را
چشمانم از داغ تو شد
باغ شقایق
در خون رها وقتی که دیدم
پیکرت را
ای کاش جای آن همه
شمشیر و نیزه
یک بارمیشد من
ببوسم حنجرت را
دختر منتظره بابا برگرده ، با بابا دردل کنه اما این دختر با همه دخترها فرق داره ، چرا ؟ درداش رو با کسی نمیگه مثل مادرش فاطمه ی زهرا که به امیرالمومنین هم نگفت یاعلی پهلوم شکسته ، نگفت یاعلی بازوم وَرم داره ... این دختر هم مثل مادرش فاطمه ، نگفته بود به عمه سرم شکسته شده ...دل شکسته ی عمه مگرکه طاقت داشت ؟ اِ ی ی ی ... درداشو توو دلش نگهداشت به هیچ کسی هم نگفت ، اما اون شب که سرِ بریده ی بابارو دید ، تا نگاه به سرِ بریده کرد ، دردای خودش یادش رفت ، تا یه نگاه کرد ، دید پیشانی شکسته... من از شما سئوال میکنم ، دختر آیا طاقت داره سرِ بریده بابارو ببینه ؟ دختر حتی طاقت نداره سرِ بریده ی سالم بابارو ببینه ، چه برسه به اونجایی که دختر ببینه سرِ بابا شکسته ، ببینه بابا محاسنش خاکستریه ...
من می بینم یه دختر خانم کوچولو اینجا ایستاده ، داره دل میبره ، چادر مشکی سرش کرده ... من خواهش میکنم این دختر روبغل کن ، مردم ببینندش ، وقتی ببینی ، میفهمی سیلی با این صورت کوچولو چه کرده ، وقتی نگاه به این دختر میکنی ، اون موقع داد میزنی میگی تازیانه با این بدن چه کرد ؟ حسییین ...کسی هست امشب ناله نداشته باشه ؟ وقتی نگاه به پای کوچولوش میکنی ، وقتی رو خار مغیلان میدوید ، هی صدا میزد : بابا بابا بابا ... بابا جان ، باباجان ، باباجان ...
سر رفته دیگه حوصله ، بابا
پایم شده پُرآبله ، بابا
رو نیزه ،
تو خیلی سریع میری
نمیرسم به قافله ، بابا
#بابا
با پای خونین ،
خودت میدونی
پشت سرِ نیزه ی تو دویدم
تا بابا گفتم ،
از تازیانه حرف بد شنیدم
تورو ندیدم ،
توروندیدم ، توروندیدم
اصلا تصور کن این دختر هی زمین بخوره وبلند بشه ، بگه بابا ، هی زمین بخوره بگه بابا ، من جا موندم ، عمه ، جا موندم ، عمه عمه عمه ...
زخمی شده بال و پرش
ای وای
سپید شده موی سرش
ای وای
( آخ آخ ... قربون بدنِ کبود شده ات خانم ، امشب با این اشک هاتون ، مَرهم زخمهای پای این خانم سه ساله باشید )
غسلِ تنِ کوچک تو سخته
از بس کبوده پیکرش
ای وای
به یاد مادر ، با حال مُضطر
زینب بریز آب روان ز دیده
شبیه زهرا ، غریب و تنها
شد دختر برادرت ، شهیده
موهاش سپیده ،
موهاش سپیده ...
میگن وقت غسلش ، زن غساله پرسید : بدنش چرا کبوده ؟ ... گفتم همه چیزش مثل مادرش فاطمه است ، دردهاشو به کسی نمیگفت ... بدنش هم مثل بدن مادرش بود ، اما خیلی فرق داشت ، اون شبی که امیرالمومنین بدن مادررو غسل میداد ، یه مرتبه بچه ها دیدند بابا دست از غسل دادن برداشت ، ... سیدا کجا نشستند ؟ ... دیدند بابا سرش رو روی دیوار گذاشت ، هی داره صدا میزنه فاطمه ، فاطمه ، فاطمه ... اسماء ، اسماء ، اسماء ...اسماء دستم رسید به وَرم بازوی زهرا ... حالا هر کجا نشستی بگو : یازهرا ، یازهرا ...
میشوید امشب پیکرِ
مجروح زهرا
مجروح زهرا
با اشکِ چشم خود ، علی
تنهای تنها ، تنهای تنها ..
حاجاتت رو مد نظر بگیر ، این خانم گِره باز میکنه ...
#روضه_شب_سوم_محرم
13/5/1395
2. روضه.mp3
10M
#روضه_حضرت_رقیه
( سلام الله علیها )
#استاد_حیدرزاده
گریز روضه حضرت زهرا
( سلام الله علیها )
#روضه_شب_سوم_محرم
13/5/1395
#کرامت_حضرت_رقیه
( سلام الله علیها )
#استاد_حیدرزاده
حاجاتت رو مد نظر بگیر ، این خانم گِره باز میکنه ها ، خیلی گِره باز میکنه ...گفت : توو حرمش بودم ، دیدم یه جوانی ، داره زار زار گریه میکنه ، مردم دورش رو گرفتند ، این جوان حرف میزنه ، مردم گریه میکنند ، مسئول حرمِ حضرت رقیه (سلام الله علیها ) نقل میکنه ، میگه دستِ این جوان رو گرفتم ، آوردمش توو دفتر ، گفتم : آقا چیه اینقدر گریه میکنی ؟ دیدم هی بازم گریه میکنه ، گریه بهش امان نمیده ...گفتم آقا چی شده ؟
خوب که گریه هاشو کرد ، سرشو بلند کرد گفت : حاج آقا ، من برادرم مریضه ، توو بیمارستانه ، از تهران به من گفته ، میری شام ، حرمِ حضرت رقیه ، شفای منو از خانم میگیری ، سه روزه من اینجام ، روز اول اومدم زیارت کردم ، به خانم عرض کردم ، بی بی جان ، من داداشم بیمارستان بستریه ، منو فرستاده ، شفاشو از شما بخواهم ...
هر روز هم که از حرم میاومدم ، زنگ میزدم تهران ، بیمارستان ، حال داداشمو می پرسیدم ، میگفتند حالش بدتره ، روز دوم اومدم گفتند حالش بدتره ، روز سوم اومدم گفتم خانم ، اگه نمیخواهی شفاش بدهی ، بگو من برگردم برم ، دیگه مزاحمتون نشم ، امروز میرم زنگ میزنم ، اگه داداشم بهتر نشده بود ، برمیگردم میرم ، دیگه مثل اینکه قرار نیست داداشم شفا بگیره ... میگه روز سوم هم از زیارت برگشتم ، زنگ زدم ، گفتند حال داداشت بدتر شده ، همونجا زنگ زدم ، بلیطم رو اوکی کردم برای فردابرگردم ، اساسم رو بستم ، ساکم رو بستم ، جمع کردم ، گفتم یکی دوساعتی استراحت کنم و برم کارامو انجام بِدم ، برم ایران ...
همینطور که خوابیده بودم ، دیدم درِ اتاق باز شد ، یه خانم کوچولو دست به دیوار گرفته ، اومد داخل اتاق ، بلند شدم سلام کردم ، گفت چیه فلانی ناراحتی ؟ عرض کردم : بی بی جان من از ایران اومدم ، سه روزه مهمون شمام ، برادرم سرطان داره ، گفتم بیام شفاشو از شما بگیرم ، مثل اینکه شما نمیخواهید شفاشوبدهید ،منم گفتم برگردم ، بی بی یه نگاهی کردند فرمودند : ما از خدا خواستیم ،ان شاءالله برادرت خوب میشه ...
اما یک جمله ای موقع رفتن گفت ، جیگره منو آتیش زده ، من ازدیروز تاحالا دارم میسوزم، بی بی وقتی خواست بره ، گفت کسی با دختریتیم قهرنمیکنه ، من از زبون شما بگم ،کسی دختر یتیمو سیلی نمیزنه ، کسی به دختر بی بابا ، تازیانه نمیزنه ، امشب از خدا بخواهیم به حق این خانم سه ساله ، خدایا به حق این سه ساله ابی عبدالله ، داعش و اربابش آل سعود رو نابود کن ، خدایا به حق حضرت زهرا ، با نابودی دشمنای اسلام ، زیارت حرم حضرت رقیه را نصیب همه ما بفرما ...
#روضه_شب_سوم_محرم
13/5/1395
3. بیان کرامت.mp3
3.52M
#کرامت_حضرت_رقیه
( سلام الله علیها )
#استاد_حیدرزاده
کسی با دختر یتیم
قهر نمیکنه ...
#روضه_شب_سوم_محرم
13/5/1395
1. خبردار شدی.mp3
1.29M
#روضه_حضرت_رقیه
( سلام الله علیها )
#استاد_حیدرزاده
بابا بابا بابا ...
راستی هیچ خبردارشدی
« تب کردم ... ؟ »
راستی ، لاغری من
به نظر می آید ؟
#بابا
یادت آمد دمِ خیمه گفتی
دخترمن ،
به تو چادر چقدر می آید
#شاعر_محمد_سهرابی
بابا پاشو ، چادر از سرِ من کشیدند ... حسیییین ...
#روضه_شب_سوم_محرم
1395
1. دست عدو.mp3
4.55M
#روضه_حضرت_رقیه
( سلام الله علیها )
#استاد_حیدرزاده
اما یه سیلی هم کربلا زدند مردم ... سیلی کربلا با همه جا فرق میکرد ...
دست عَدو ، بزرگ تر از
صورت من است .. ؟
میخواهی بدونی سیلی با صورت رقیه چه کرد ؟ امروز که رفتی خونه اگه دختر ، سه چهارساله داری ، اگه خواهر سه چهارساله داری ، صداش بزن ، آهسته دستت رو روی صورتش بگذار ...
دست عَدو ، بزرگ تر از
صورت من است .. ؟
یک ضربه زد ،
دو گونه ی سرخم ، سیاه شد
#شاعر_استاد_انسانی
از شهر کوفه تا به شام
سنگم زدند از روی بام
اونقدر بهم سیلی زدند
دیگه نمیبینه چشام ؟
یکی بگه این دختره
نزن نزن نزن ..
ضرب لگد ، زجر آوره
نزن نزن نزن ..
بابایی بابایی .. بابایی پاشو ، بابا بزار برم به دخترای شامی بگم بیان ، ببینند بابای من هم از سفر اومده ، بابا بابا بابا ... نمیدونم چه حاجتی داری اما هر حاجتی داری الان وقتشه ، اما یه حاجت مشترک همه ی ماست ، نمیدونم آقامون امروز کجا عزاداره ؟ اربابمون امام زمان « عج » ، امروز کجا گریه میکنه ؟ آقا مدینه است ، نمیدونم ... کنار بقیع است ، نمیدونم ... اما هر کجا هستی آقا جان ، قدم روی چشم ما بگذار ...
دل دختر به پدر خوش باشد
مهربانی ز دو سر خوش باشد
#شاعر_استاد_انسانی
حسیییین جان ، حسیییین جان ، ... دوست داره امام صادق این نام رو صدا بزنی ... حسیییین جان ...
#روضه_شب_سوم_محرم
1395