eitaa logo
کانال روضه دفتری مداح دلسوخته(ترنم نور)
1.4هزار دنبال‌کننده
63 عکس
78 ویدیو
49 فایل
لینک های کانال های مداح دلسوخته: کانال مداح اهل بیت (ع )حاج یوسف ارجونی @yousofarjonei مولودی و عروسی @MadahanKhoorshed نوحه و روضه @Arsheyan_Eshgh روضه دفتری @Taranom_Noor ختم خوانی https://eitaa.com/joinchat/4272554106C86c6a6b80a
مشاهده در ایتا
دانلود
( علیه السلام ) اون یکی نیزه به شانه حضرت زد ، اون نانجیب اومد جلو ... یه شب ما این روضه رو میخونیم ، یا اباعبدالله ... شب عاشوراست ، یه شب ، شبِ این روضه است ، ببینم چه کار میکنی ، یا اباعبدالله ... یکی اومد جلو ، نیزه توو گلوی حضرت زد ؟ اینکه میگن حضرت هم نحر شده ، هم ذبح شده اینجاست ... هی می افتاد حضرت ، هی بلند میشد ، ... آقام آقام آقام ... دیگه توان نداشت ... مرحوم تُنکابُنی ، این عارف بالله ، میدونی چه جوری تفسیر میکنه ؟ میگه حضرت زمین میخورد ، میدید جای یه نیزه دیگه داره ، بلند می شد ... یه نیزه دیگه میخورد ، میگفت خدایا راضی شدی از حسین یا نه ؟ « إلهِى رِضاً بِقَضائِک » ... یا اباعبدالله ، یا اباعبدالله ... همه که نیزه هاشون رو زدند ، شمشیرهاشون رو زدند ، خولی اومد جلو و برگشت ، سنان اومد جلو برگشت ، اما یه زنازاده ای وارد قتلگاه شد ، ... بعضی از جسارت ها از ضرب شمشیر و نیزه بدتره ، اینو گفتم و نشستم ، خدا میدونه یک شب توو سال میگم ، ... حضرت به زحمت نشسته بود ، این نانجیب که وارد شد ، اول یه لگد به سینه حضرت زد ... ؟؟ امان از این لگد ، نوشتند : « فَرَفَسَهُ شُمرُ بِرِجلِهِ » ، لگد زد توو سینه حضرت ، حضرت زمین خورد ... یه لگدم مدینه زدند ، مردم ... مادرش بینِ در و دیوار ... « إنَّ عُمَرَ رَفَسَ فَاطِمَةَ حَتَّی أسْقَطَتْ بِمُحْسِنٍ » ، یازهرا یازهرا یازهرا ... امشب اگه جون بدیم برای ارباب ، باز هم کمه ، یااباعبدالله ، یااباعبدالله ... الهی آدم هرچی ضربه میخوره ، الهی آدم هرچی ناسزا می شنوه ، خواهرش نبینه ... یه مرتبه نگاه کرد ، دید زینب داره نگاه میکنه ، ... این سنّتِ اهلبیت بود ، نمیگذاشتند بی بی خبرداربشه ، مادرشون وقتی میخواست از دنیا بره ، بچه هارو از خونه بیرون فرستاد ، مرگِ مادر رو به چشمشون نبینند ، باباشون امیرالمومنین ، اون شبی که با فرق شکافته می آوردنش خونه ، دم درِ خونه که رسیدند ، فرمود : منو زمین بگذارید ، بزارید با پای خودم برم ، حسنم ... بابا نمیتونی راه برید ، فرمود : آخه زینب داره میاد ، دخترم طاقت نداره ببینه ، ... امام حسن هم نگذاشت ، نقل میکنند وقتی طشت جلو چشمش بود ، خونِ دلش میان طشت بود ، ابی عبدالله بالا سرش ایستاده بود ، یه مرتبه مولا دید ، امام حسن داره اشاره میکنه ، داداش طشت رو مخفی کن ... برا چی ؟ ... داداش زینب داره میآد ، نبینه ... کربلا هم ابی عبدالله نمیخواست زینب ببینه ، اگه می دید ، دق میکرد ، ... یه نگاه کرد دید زینب آمده ، دیگه صداش جوهره نداشت ، دیگه دستش توان نداشت ، با گردش چشم اشاره کرد : برگرد ... سوی خیمه برگرد خواهر حزینم تا به زیر خنجر ننگری چنینم ... زینبم : « اِرْجِعی اِلَی الْفُسْطاط » ... شب عاشورا هرچی گرفتی ، نوش جونت ، بارِ تا آخرِ عمرت رو امشب ببند ، یااباعبدالله ... حسین جان ... ، این دوبیت زبان حال بی بیِ ... به من نگو از دورِ قتلگاه برو ، آخه شمر روی سینه ات نشسته ، کجا برم ؟ مگه من طاقت دارم ببینم شمر روی سینه ات نشسته ، برگردم ... ؟ به من نگو برو از دور ِ قتلگاه برو به من اشاره مکن سوی خیمه گاه برو بگو چه کار کنم تا تو را خلاص کنم ؟ به شمر ، رو بزنم یا که التماس کنم ؟ صدای هِلهله و بانگِ طبل می آید صدای تِق تقِ تعویضِ نعل می آید دارن نعل اسب ها رو عوض میکنند ... حسییین ... نه ، هرچی نفس داری ، شب عاشورایی ، برای فرج بگو : یا حسین ...