1. رخصت بده.mp3
5.09M
#مناجات_امام_زمان
( عجل الله تعالی فرجه )
#روضه_امام_حسین
( علیه السلام )
#استاد_حیدرزاده
رخصت بده كه خیمه ی ماتم
به پا كنیم
پیراهن سیاه به تن
با شما كنیم
آید صدا زِ غیب
كه قد قامتِ العزا
رخصت بده
اقامه ی بزم عزا كنیم
هر کسی خودش از آقاش اجازه بگیره ، بگه آقا به منم اجازه بده گریه کنم ، به منم اجازه بده با شما بسوزم ، آقاجان ، آقاجان ...
در حد ما كه نیست
ولیكن خدا كند
بر گریه های روز و شبت
اقتدا كنیم
#مولای_من_آقای_من
دو كاسه اشك و
یك دل خونین ز داغ را
آورده ایم
نذر غم كربلا كنیم
#یاصاحب_الزمان عج
موعودِ هَل اَتی
چه شود یك مُحّرمی
تو روضه ای بخوانی و
ما جان فدا كنیم
کسی که روضه میخونه و می سوزه ، امام زمانه ، کسی که میگه : « أَلسَّلامُ عَلَى الشَّیْبِ الْخَضیب » امام زمانه ... کسی که میسوزه ومیگه : « أَلسَّلامُ عَلَى الْخَدِّ التَّریب » ... هیچ کسی رو نداریم به اعضای بدنش سلام بده ، امام معصوم ...فقط دو نفرند ، یکی آقا ابی عبدالله ، یکی هم مادرشون فاطمه زهرا : « اَلْمَكْسُورَةِ ضِلْعُهَا » سلام به اون پهلویی که بینِ درو دیوار شکست ...
بر ما بخوان تو روضه ی
شَّیْبُ الْخَضیب را
تا گریه بر حسینِ
سر از تن جدا كنیم ..
#شاعر_سید_هاشم_وفایی
#استقبال_از_محرم
#هیئت_ثارالله_قم
#روضه_شب_اول_محرم
#روضه_حضرت_مسلم
( علیه السلام )
#استاد_حیدرزاده
شب اول رو معمولا میرن کوفه ، از اون آقایی میخونن که خیلی غریب بود ، از اون آقایی میخونن که توو کوچه های کوفه میگشت ، تشنه بود ، گرسنه بود ، زیر لب زمزمه ای داشت ، هی میگفت : آقا کوفه میا ...
وفای امت کوفی
نماز مغرب بود
عشا نیامده
این قوم سدِ راهم شد
فریب مردم پیمان شکن
نباید خورد
میا ، که بیعت نامردمان
سپاهم شد
تمام شهر
مرا از امان خود راندند
#شاعر_استاد_ژولیده
همه اونایی که بیعت کردند ، درهای خونه شون رو بستند ، مسلم غریب بود ، وقتی غریب بود ، فقط یه پیرزن پناهش داد ، اونقدر غریب بود ، تا پیرزن رو دید گفت : مادر ، آب داری به من آب بدی ؟ حسییین ، حسییین ... کاری کردند با حضرت مسلم ، وقتی می بردنش طرف دارالاماره ، دیدند داره گریه میکنه ، گفتن مسلم ، چرا گریه میکنی ؟ گریه برا مرد جنگجو معنا نداره ... یه جمله گفت : سرش رو پائین انداخت گفت گریه ام برا خودم نیست ، آخه نامه نوشتم بیاد ، روی نامه من حساب کرده ، دست زن و بچه اش رو گرفته داره میاد ، اگه رقیه رو سیلی بزنند چه کنم ؟
#زمزمه_امام_حسین
( علیه السلام )
#دستگاه_همایون
شنیدم از تمومشون
که با تو دشمنند
به فکر قتل و غارتت
به فکر کُشتنت
به فکر جایزه برا
سر بریدنت
دارن یکی یکی ،
سرنیزه میخرن
از گوش بچه های تو
گوشواره می برن
باحال خسته ام
هی میزنم صدا
آقا نیا ، مُغیره بارونه
توو کوچه ها
همه دارن برای
جنگ با شما میان
برای غارت حرم ،
به کربلا میان
برای بردن سرت
رو نیزه ها میان
این شهر بی حیا
لبریز هلهله ست
چندتا سه شعبه توی دستِ
نحسِ حرمله است ...
حسین نیا ، اینا اگه سپیدی گلوی علی رو ببینند می زنند ... حسییین ... قربون اشک شب اولی ها ، قربون ناله ی شب اولی ها ، خیلی ها شب تاسوعا میان ، خیلی ها شب عاشورا میان ، اما تو لحظه شماری کردی ، کی شب اول میشه ؟ قربون قدمای همتون برم ، روضه ی شب اول و گریه شب اول و جمعیت شب اول ، با شبای دیگه فرق میکنه ...
(مسلم را ) آوردنش مقابل اِبن زیادِ ملعون ، وقتی حضرت مطمئن شد میخواهند به شهادت برسوننش ، رو کرد به عمر سعد ملعون ، فرمود سه تا وصیت دارم : وصیت اولم اینه ، من هفتصد دِرهم توو کوفه قرض دارم ، بعد از من شمشیرم رو بفروش ، زِرهم رو بفروش ، قرض هام رو ادا کن ... وصیت دومم اینه ، وقتی من به شهادت رسیدم ، خودت بدنم رو بگیر دفن کن ... وصیت سومم اینه ، یه نامه بنویس برا ابی عبدالله ، بگو حسین نیا ... یااباعبدالله ، بااباعبدالله ...
میخوام بگم یا مسلم ابن عقیل وصیت کردی ، این وصیت سنت بود توو اهلبیت ع ، پیغمبر خدا (ص) وصیت کرد : یاعلی بدن منو خودت غسل بده ، کفن کن ، با پارچه ای از سُندس بدن من رو کفن کن ، امیرالمومنین وصیت کرد ، به امام حسن ، بابا ، بدنم رو غسل بده ، کفن کن ... حضرت زهرا وصیت کرد : یاعلی ، منو شبانه غسل بده ، بدنم رو شبانه بردار ، بدنم رو مخفیانه دفن کن ، امام حسن وصبت کرد ، برادر بدنم رو ببر کنارقبر پیغمبر (ص) ، اگه نگذاشتند ، راضی نیستم یه قطره خونی ، در تشییع جنازه ام جاری بشه ...
اما مردم ، تنها کسی که وصیت نداشت ابی عبدالله بود ، قربون بدن غریبت حسین ، سه روز بدنش روی زمین ماند ، اصلا بدنش رو نمیشد کفن کنند ، زین العابدین فرمود : بوریا بیارین ...
چقدر ردّ پاست روی تنت
چقَدَر وحشیانه می زدنت
قاری من چرا نمی خوانی
نکند نیزه خورده بر دهنت
اینقَدَر تیر و نیزه خوردی که
تکِه تکِه شُدَه است پیرهنت
با سُمّ ِ اسب شد تنت تشییع
خاک کرببلا شده کَفنت
#شاعر_محمد_خانی
هر کجا نشستی به عشق کربلا و اربعین بگو : « حسییین ... »
#استقبال_از_محرم
#هیئت_ثارالله_قم
2. زبان حال بی بی.mp3
6.85M
#روضه_امام_حسین
( علیه السلام )
زبان حال حضرت زینب
(سلام الله علیها ) با مولا
#استاد_حیدرزاده
آرامتر برو
که توانی نمانده است
#روضه_شب_دهم_محرم
#هیئت_ثارالله_قم
#روضه_امام_حسین
( علیه السلام )
#استاد_حیدرزاده
امشب شب ناله زدنِ ها ، 9 شب آماده شدی برای شب عاشورا ، 9شب سینه زدی تا آماده بشی برای شب عاشورا ، امشب شبِ اربابه ، امشب شب بدنِ بی سره ، امشب بدنِ بوریا پیچیده ابی عبدالله ، توو منظر همه مونه ... یااباعبدالله ، یااباعبدالله ...
رفت میدان ، جنگید ، با اینکه تشنه بود ، با اینکه جیگرش میسوخت ، با اینکه داغ دیده بود ، به مِیمَنه حمله میکرد ، لشکر فرار میکرد ، به مِیسَره حمله میکرد ، لشکر فرار میکرد ، از هر طرف میرفت ، آنقدر کُشت ، از کُشته ، پشته ساخت ... شمر ملعون اومد پیش عمرسعد ، گفت امیر ، حسین اگه اینطور ادامه بده دیگه دیاری رو باقی نمیگذاره ، بگم چه دستوری داد ؟ گفت : سه دسته بشید ، یه عده با نیزه بزنید ، یه عده با شمشیر بزنید ، یه عده با سنگ و چوب بزنید ... حسییین ...
یابنَ شبیب
جد مرا بی هوا زدند
یابنَ شبیب
جدّ ِ مرا با عصا زدند
#شاعر_علی_سپهری
اونقدر زدند زدند زدند ... فقط یه ضربه کاری بود ، « صالحِ بنِ وَهَب » نانجیب از پشت سر اومد ، آنچنان نیزه ای به پهلوی ارباب زد ... اگه بگم حقشو ادا میکنی یا نه ؟ ... تا نیزه به پهلوش خورد ، « فَسَقَطَ الْحُسَیْنُ عَنْ فَرَسِهِ إِلَى الْأَرْضِ » با طرف راست صورت زمین خورد ... حضرت اباالفضل رو اول دستاشو قطع کردند بعد با صورت زمین خورد ، معمولا کسی که دست نداشته باشه ، با صورت زمین میخوره ... اما ارباب ما دست داشت و با صورت زمین خورد ؟ آخه دیگه دستاش از کار افتاده بود ، از بس نیزه و شمشیر بهش زده بودند ... با طرف راست صورت زمین خورد ، اینجا زیارت نامه امام زمان (عج ) معنا میده : « أَلسَّلامُ عَلَى الْخَدِّ التَّریبِ » سلام بر آن صورتی که به خاک خورد ، به زمین خورد ...
اباالفضل علیه السلام تا زمین خورد ، صدا زد « یَا اَخا اَدرِک اَخا » ... اما حسین دیگه چه کسی رو صدا بزنه ؟ زیر لب مناجات میکرد : « إلهِى رِضاً بِقَضائِکَ ، تَسلِیمًا لأمْرِکَ ، لا مَعبودَ سِواکَ » ... اباالفضل تا زمین خورد و ابی عبدالله اومد ، تا امام حسین اومد لشکر فرار کرد ، حضرت فرمود کجا فرار میکنید ، شما که داداشمو کُشتید ، برا چی فرار میکنید ؟ ... اما ابی عبدالله وقتی زمین خورد ، لشکر جلو آمد ، شمر صدا زد : برید کارشو تموم کنید ... ؟ حسییین ...
#روضه_شب_دهم_محرم
#هیئت_ثارالله_قم
3. روضه.mp3
4.96M
#روضه_امام_حسین
( علیه السلام )
#استاد_حیدرزاده
یابنَ شبیب
جد مرا بی هوا زدند
#روضه_شب_دهم_محرم
#هیئت_ثارالله_قم
#روضه_امام_حسین
( علیه السلام )
#استاد_حیدرزاده
اون یکی نیزه به شانه حضرت زد ، اون نانجیب اومد جلو ... یه شب ما این روضه رو میخونیم ، یا اباعبدالله ... شب عاشوراست ، یه شب ، شبِ این روضه است ، ببینم چه کار میکنی ، یا اباعبدالله ... یکی اومد جلو ، نیزه توو گلوی حضرت زد ؟ اینکه میگن حضرت هم نحر شده ، هم ذبح شده اینجاست ... هی می افتاد حضرت ، هی بلند میشد ، ... آقام آقام آقام ... دیگه توان نداشت ...
مرحوم تُنکابُنی ، این عارف بالله ، میدونی چه جوری تفسیر میکنه ؟ میگه حضرت زمین میخورد ، میدید جای یه نیزه دیگه داره ، بلند می شد ... یه نیزه دیگه میخورد ، میگفت خدایا راضی شدی از حسین یا نه ؟ « إلهِى رِضاً بِقَضائِک » ... یا اباعبدالله ، یا اباعبدالله ... همه که نیزه هاشون رو زدند ، شمشیرهاشون رو زدند ، خولی اومد جلو و برگشت ، سنان اومد جلو برگشت ، اما یه زنازاده ای وارد قتلگاه شد ، ... بعضی از جسارت ها از ضرب شمشیر و نیزه بدتره ، اینو گفتم و نشستم ، خدا میدونه یک شب توو سال میگم ، ... حضرت به زحمت نشسته بود ، این نانجیب که وارد شد ، اول یه لگد به سینه حضرت زد ... ؟؟ امان از این لگد ، نوشتند : « فَرَفَسَهُ شُمرُ بِرِجلِهِ » ، لگد زد توو سینه حضرت ، حضرت زمین خورد ...
یه لگدم مدینه زدند ، مردم ... مادرش بینِ در و دیوار ... « إنَّ عُمَرَ رَفَسَ فَاطِمَةَ حَتَّی أسْقَطَتْ بِمُحْسِنٍ » ، یازهرا یازهرا یازهرا ... امشب اگه جون بدیم برای ارباب ، باز هم کمه ، یااباعبدالله ، یااباعبدالله ... الهی آدم هرچی ضربه میخوره ، الهی آدم هرچی ناسزا می شنوه ، خواهرش نبینه ... یه مرتبه نگاه کرد ، دید زینب داره نگاه میکنه ، ... این سنّتِ اهلبیت بود ، نمیگذاشتند بی بی خبرداربشه ، مادرشون وقتی میخواست از دنیا بره ، بچه هارو از خونه بیرون فرستاد ، مرگِ مادر رو به چشمشون نبینند ، باباشون امیرالمومنین ، اون شبی که با فرق شکافته می آوردنش خونه ، دم درِ خونه که رسیدند ، فرمود : منو زمین بگذارید ، بزارید با پای خودم برم ، حسنم ... بابا نمیتونی راه برید ، فرمود : آخه زینب داره میاد ، دخترم طاقت نداره ببینه ، ... امام حسن هم نگذاشت ، نقل میکنند وقتی طشت جلو چشمش بود ، خونِ دلش میان طشت بود ، ابی عبدالله بالا سرش ایستاده بود ، یه مرتبه مولا دید ، امام حسن داره اشاره میکنه ، داداش طشت رو مخفی کن ... برا چی ؟ ... داداش زینب داره میآد ، نبینه ...
کربلا هم ابی عبدالله نمیخواست زینب ببینه ، اگه می دید ، دق میکرد ، ... یه نگاه کرد دید زینب آمده ، دیگه صداش جوهره نداشت ، دیگه دستش توان نداشت ، با گردش چشم اشاره کرد : برگرد ...
سوی خیمه برگرد
خواهر حزینم
تا به زیر خنجر
ننگری چنینم ...
زینبم : « اِرْجِعی اِلَی الْفُسْطاط » ... شب عاشورا هرچی گرفتی ، نوش جونت ، بارِ تا آخرِ عمرت رو امشب ببند ، یااباعبدالله ... حسین جان ... ، این دوبیت زبان حال بی بیِ ...
به من نگو از دورِ قتلگاه برو ، آخه شمر روی سینه ات نشسته ، کجا برم ؟ مگه من طاقت دارم ببینم شمر روی سینه ات نشسته ، برگردم ... ؟
به من نگو برو
از دور ِ قتلگاه برو
به من اشاره مکن
سوی خیمه گاه برو
بگو چه کار کنم
تا تو را خلاص کنم ؟
به شمر ، رو بزنم
یا که التماس کنم ؟
#آه_ای_حسین_من
صدای هِلهله و
بانگِ طبل می آید
صدای تِق تقِ
تعویضِ نعل می آید
#شاعر_جواد_پرچمي
دارن نعل اسب ها رو عوض میکنند ... حسییین ... نه ، هرچی نفس داری ، شب عاشورایی ، برای فرج بگو : یا حسین ...
#روضه_شب_دهم_محرم
#هیئت_ثارالله_قم
4. مقتل خوانی.mp3
8.65M
#روضه_امام_حسین
( علیه السلام )
#استاد_حیدرزاده
اون نانجیب اومد جلو ..
#روضه_شب_دهم_محرم
#هیئت_ثارالله_قم
#روضه_امام_سجاد
( علیه السلام )
#استاد_حیدرزاده
شلاق و زخم و سلسله
از خاطرم نرفت
شام و شراب و هِلهله
از خاطرم نرفت
( اِی ی ی ی ، اگه ناله داری بگم ... وقتی اون مردِ سرخ مو بلند شد ، توو مجلس یزید اشاره کرد ، به سکینه ... حالا با گریه ات به من بگو چه به سرِ امام سجاد اومد ؟ این دختر خودش رو انداخت توو بغل عمه ... عمه ، داغ بابا دیدم ، حالا باید کنیزی هم برم ...؟ حسییین ...
هیچ کجا بدتر از شام نبود ، سخت تر از شام نبود ، اما چی جیگر امام سجاد را می سوزوند ؟ فرمود ... این یه بیت زبان حالِ حضرته : )
خیلی به اشکِ ماتم ما
خنده شد ، ولی
آن نیشخندِ حرمله
از خاطرم نرفت ... ؟
وقتی تیر به گلوی ِ علی اصغر ما زد ، دیدم داره میخنده ، لذا وقتی « مِنْهال » آمد گفت : آقا مختار قیام کرده ، قتله کربلا را به سزای اعمالشون رسونده ، بهتون بشارت بِدم ... حضرت سرشو بلند کرد ، فرمود : « مِنْهال » حرمله را چه کردند ؟ ... آقا این همه قاتل داره کربلا ، شمرداره ، خولیه ، سَنانه ، اما شما سراغ حرمله رو میگیرید ؟ فرمود : « مِنْهال » آخه حرمله جیگر مارو آتش زد ...ای ی ی ...
#روضه_حضرت_زهرا
( سلام الله علیها )
امشب هرکسی هرچقدر آبرو درِ خونه ی اهلبیت داره ، رو دستش بگیره ، پرونده ی عزادری رو بگیر جلوی مادر ، بگو مادر ، یه امضا بزن ، بگو مادر امضای تو روز قیامت به دردم میخوره ، آی ی ی ...
دلم بهرِ علی میسوخت
چون قُنفذ مرا میزد ..
وصلش کنم به شام ؟ زینُ العابدین علیه السلام ، برای چی فرمود ای کاش مادر مرا نزائیده بود ؟ بگم برای چی ؟ حضرت می دید دارن عمه هاشو سنگ میزنند ، خواهراشو دارن تازیانه میزنند ... یه روایتی دیدم ، یه پیرزنِ نانجیبِ یهودی ، بالای پشت بام بود ، گفت این سرهای بریده مالِ کیه ؟ گفتند این حسین پسرِ علی یِ ... گفت همون علی که زد شوهرم را کُشت ، توو جنگ بدر ؟ گفتند آره همونه ... آنچنان سنگ از بالای پشت بام ... سرِ ابی عبدالله از بالای نیزه روی زمین افتاد ... زینُ العابدین گفت : ای کاش مادر مرا نزائیده بود ... دستاش توو غل و زنجیر بسته بود ، عمه اش را میزدند ، خواهراشو میزدند ... مدینه هم دستای علی رو بسته بودند ، جلو چشمش فاطمه اش رو میزدند ...
دلم بهرِ علی میسوخت
چون قُنفذ مرا میزد
نگاهِ دردناکش
بیشتر میداد آزارم
#شاعر_استاد_سازگار
هرچی زدنش ، هرچی به مادر زدند ، جلو علی یه ناله نزد ، با غلاف زدند ، ناله نزد ، ... کسی شنیده ، یه باربگه : علی کمکم کن ، فاطمه ؟ چون قول داده بود به امیرالمومنین ، گفته بود یاعلی صبر میکنم ، ... اون روزی که امیرالمومنین از مسجد برگشت خونه ، حضرت زهرا برگشت توو خونه ، دید امیرالمومنین نشسته ، زانواشو بغل گرفته ، گفت : « یَا ابْنَ اَبِی طَالِب ، اِشْتَمَلْتَ شَمْلَةَ الْجَنِین » چرا مثل طفلی که توی رحم مادره نشستی ؟ زانوتو توی بغلت گرفتی ؟ مگه تو علی یِ خیبر نیستی ؟ شمشیرِ بُرانت چی شد ؟ تو اینجا نشستی ، حقِ فاطمه رو غصب کنند ؟ امیرالمومنین بلند شد ، شمشیرش رو برداشت ، اومد از درِ خونه بیاد بیرون ، صدای موذن بلند شد : الله اکبر ... امیرالمومنین روشو کرد به فاطمه ، فرمود : فاطمه جان ، میخواهی این صدا بالا ماذنه باقی بمونه ؟ گفت بله یاعلی ، ... فرمود فاطمه جان باید صبر کنی ، اینجا بود سیدا ، مادرتون سرش رو پائین انداخت ، گفت چشم یاعلی صبر میکنم ... دیگه توو کوچه زدنش به علی نگفت ، بینِ در و دیوار پهلوش رو شکستند ، نگفت علی ... ، جلو چشم علی میزدنش ، نگفت علی ... حتی نه در زنده بودش ، بلکه وقتی ازدنیا هم رفت ، نمیخواست امیرالمومنین بفهمه ... چطور ؟ گفت یاعلی : منو شبانه غسلم بده ، موقعی که میخواهی غسلم بدی ، پیراهنم رو بیرون نیار ...نکنه نگاه علی به بدنِ مجروه مادر بیافته ... اما حسِ لامسه ، کار خودش رو کرد ، همچین که دستش رسید به بازوی وَرم کرده ، ... باباتون علی بلند شد ، سرش رو به دیوار گذاشت ، هی صدا می زنه : فاطمه فاطمه ...
فاطمه ی جوانِ من
جوانِ قد کمانِ من
اسماء اومد جلو ، آقا از فقدان بی بی گریه میکنید حق دارین ... شاید فرموده باشن : اسماء دست از دلِ علی بردار ... اسماء ، هنوز بازوش وَرم داره ... دستم رسید به وَرم بازو ...
#هیئت_ثارالله_قم
۴۰۱/۵/۱۸
1. شلاق و زخم و.mp3
8.52M
#روضه_امام_سجاد
( علیه السلام )
#استاد_حیدرزاده
شلاق و زخم و سلسله
از خاطرم نرفت ...
#هیئت_ثارالله_قم
۴۰۱/۵/۱۸
2. کرامت خشتی از.mp3
7.47M
#مدح_حضرت_زهرا
#روضه_حضرت_زهرا
( سلام الله علیها )
#استاد_حیدرزاده
کِرامت ، خشتی از
قصر بلندت ...
#هیئت_ثارالله_قم
۴ دی ماه ۱۴۰۱
#مدح_حضرت_زهرا
#روضه_حضرت_زهرا
( سلام الله علیها )
#استاد_حیدرزاده
#بی_بی_جانم
کِرامت ، خشتی از
قصر بلندت
سخاوت تا قیامت مُستمندت
#فاطمه_جان
امامان آبرومندِ جلالت
امیرِمؤمنان مَحوِ کلامت
پیمبر (ص) عاشقِ راز و نیازت
خدا فخریّه دارد بر نمازت
تمام آفرینش ، پای بستت
پیمبر (ص) خم شد و
بوسید دستت ...
#شاعر_استاد_سازگار
اما اون دست دیگه این شبا بالا نمیآد ، اون دست دیگه نمیتونه زینبو بغل بگیره ، لذا گلایه زینب اینه ، مادر مادر مادر ...
دگر به سينه و پهلو
مرا نميگيري ؟
مگر به سينه و پهلو
چه ديدي ، اي مادر ؟
#شاعر_استاد_موید
بگم بی بی جان مگه اون روز نبودی ، بینِ درو دیوار ، مادرت زمین خورد ... مگه اون روز ندیدی مادرت صدا میزد : فِضّه بیا بیا بیا ..
صدای ناله ی او را
زِ پشتِ در شنیدم من
خدا داند که از زینب
خجالت می کشیدم من
یه نگاه میکردند می دیدند مادر روی زمین افتاده ، یه نگاه میکردند بابا بیاد کمک ؟ اما می دیدند بابارو دارند میکِشونند می برند ...کمک مادر برم ؟ یا کمک بابا کنم ؟ خیلی روز عجیبی بود ، بزار یک بیت از زبان امام حسن بخونم :
سه نفر مادر مرا
بر درِ خانه میزدند
( به خدا اگه فکرکنی مادرت حتی زمین بخوره ... ، چه حالی بهت دست میده ؟ ، تا چه برسه به اینکه ببینی کسی داره مادرت رو میزنه ... ؟ )
سه نفر مادر مرا
بر درِ خانه میزدند
خواهرانم نفَس نفَس
چه غریبانه میزدند
#شاعر_استاد_سازگار
مُغیره میزد ، قُنفذ میزد ، اما یه کسی که تا حالا اسم نحسش رو کمتر شنیدی ، اون هم میزد ... او بدتر از همه میزد ... « خالدِ بنِ ولید » ، تاریخ نوشته ، یه تازیانه به سرِ حضرت زد ، ... دیگه مادرتون سردرد میکرد ، « مُعَصَّبَةَ الرَّأْس » دستمال به سرش می بست ، مادرمادر مادر ... نفسم حبس شد به دل ... اصلا یادش می افتی میخواهی داد بزنی ... تازیانه به سرِ مادر خورد ، لذا از اون روز دیگه سردرد میکرد ، سرش رو با دستمال می بست « مُعَصَّبَةَ الرَّأْسِ ، ناحِلَةَ الْجِسْمِ ، باكِيَةَ الْعَيْن ... »
نفسم حبس شد به دل
اشک چشمم ستاره شد
مادرم را که میزدند
جگرم پاره پاره شد ...
#شاعر_استاد_سازگار
لذا به عبدالزهرا فرمود : عبدالزهرا چرا روضه مارو نمیخونی ؟ عرض کرد آقا من همش روضه شمارو میخونم ، حضرت فرمود : نه روضه مارو نمیخونی ، گفت آقا روضه شما کدومه که من نمیخونم ، فرمود : روضه ما اون روزی بود که مادرمون رو جلوی چشمِمون زدند ...
در کودکی لرزاند به هم
پیکرِ مارا ، پیکرِ مارا
در پیشِ چشم ما زدند
مادر مارا ، مادر مارا
مدینه جلو چشم دختر ، مادر رو میزدند ، جلو چشم پسر، مادر رو میزدند ، ... توو مجلس یزید هم جلو چشم دختر ، یزید با چوب میزد به لب و دندانِ حسین ... هان اگه ناله داری ، این ناله ات رو حبس نکن ، چون خیلی سخت بود این صحنه ، اونقدر سخت بود ، زینب گریبان پاره کرد ، یه روایتی دیدم ، اگه حقشو ادا میکنی بگم ؟ نوشتند یزید آنقدر با چوب محکم میزد ، دندان های ثنایای ابی عبدالله شکست ... ؟؟؟ حسییین ...
#هیئت_ثارالله_قم
۴ دی ماه ۱۴۰۱