eitaa logo
کانال روضه دفتری مداح دلسوخته(ترنم نور)
1.4هزار دنبال‌کننده
63 عکس
78 ویدیو
49 فایل
لینک های کانال های مداح دلسوخته: کانال مداح اهل بیت (ع )حاج یوسف ارجونی @yousofarjonei مولودی و عروسی @MadahanKhoorshed نوحه و روضه @Arsheyan_Eshgh روضه دفتری @Taranom_Noor ختم خوانی https://eitaa.com/joinchat/4272554106C86c6a6b80a
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
روضۂ دفتری حضرت ابالفضل(ع) 👈🏻بانوای جانسوز:استاد پرویزی🎙️ 👈🏻تایپ و ارسال: علیمحمدی✍🏻 السلام علیکَ یا ابا عبدالله، السلام علیکَ یا باب الحوائج یا ابالفضل العباس «یا کاشف الکرب عَن وجه الحسین اِکشِف کَربی بحقِ اخیک الحسین» ذکر سماواتیان ثنای ابالفضل خیلِ مَلَک خادمِ سرای ابالفضل با مژه روبَد غبار،حور بهشتی (از حرم وصحنِ باصفایِ ابالفضل)2 ◾امشب شبه ابالفضله ، فیض ببرن پدر و مادرایی که عاشق ابالفضل بودن، اما حرمشو ندیدن، الان زیر خروارها خاک خوابیدن، هر کی هر حاجتی داره نگه داشته تا امشب که به ابالفضل بگه ابالفضل شرمنده شده نمیذاره ما خجالت زده بشیم آااااای ابالفضل ابالفضل دعاکنید که سقاپاش برسه به دریا مَشکُ پُرازآب کنه بیاره توخیمه ها عمو عموابالفضل عمو عموابالفضل (بچه ها اینجوری ناله میزنن) ابا عبدالله هر جوری بود اجازه داد قمر بنی هاشم بره میدان اما تعبیر حسین اینه(اُطلُب لِهذهِ الاَطفالِ الْماء) حالا که میخوای بری برو فقط برای این بچه ها آب بیار یه جمله بهش فرمود: عباس تو پرچمدارِ منی اگه تو زمین بخوری لشکرم از هم می پاشه،فهمیدی چی گفتم؟ من نمیدونم این جمله رو لشکر دشمن شنید یا نه؟ جایی ننوشتن اما حسین رو رها کردن ، دنبال عباس رفتن، تا یه جایی گیرش بندازن رفت تو شریعه مشکو پُر از آب کرد با چه هیبتی آبی که تو دستش بود مرکبش نوشید دستشو به آب بُرد، آب رو روی آب ریخت، که همه بدونن من این آقام رو برا آب فرات و آب دنیا نمی فروشم، کی گفته که من میخواستم آب بنوشم؟ نانجیب تو مهریه ی مادرِ حسینی تو معرفت نداشتی اما من که مثل تو نیستم، میگن تا قیامِ قیامت آب دورِ قبر عباس طواف میکنه از شرمندگی و خجالت سوار مرکب شد، یا صاحب الزمان چهار هزار تیرانداز کمین کردن دستاشو که قطع کردن مرحوم علامه مجلسی مینویسد مشکو به دندان گرفت هنوز داره به سمت خیمه ها میاد (یارب مکن امید کسی رو ناامید) تا تیر به مشکِ آب خورد نوشتند سرگردان و متحیّر دست نداره بجنگه، آب هم نداره که به خیمه برگرده😭😭😭یا صاحب الزمان،بذار روضه رو از زبان خودش بخونم مرحوم آ شیخ محمد علی خراسانیِ واعظ تو حرمِ خودِ عباس منبر رفت فقط یه گوشه از روضه رو اشاره کرد اون گوشه ای که فرمود: تیر به چشمش زدن اومد پایین، مرحوم آ سیّد ابراهیم قزوینی امام جماعت حرم عباس گفت اشکمو در آوردی دلم رو آتیش زدی، اما این روضه ای که سَنَدش ضعیفه رو نخون ، میگه اومدم منزل شب در عالم خواب خودِ حضرت رو زیارت کردم ، حضرت فرمود: آ سیّد ابراهیم مگه تو کربلا که بفهمی ضعیفه یا نه ؟ حالا روضه رو خودِ عباس خوند: فرمود: آ سیّد ابراهیم بخدا دستامو که بریدن ،به مشکم که تیر زدن ، یه تیر به چشمم زدن هرکاری کردم دست نداشتم که تیرو در بیارم😭😭😭سرمو تکون دادم این تیر از چشمم بیرون نیامد عمامه از سرم افتاد یا زهراااااا این زانوم رو آوردم بالا تیر و بین زانوهام بذارم بلکه بتونم بیرون بیارم ، چنان با عمود آهنین به فرقم زدن آاااااای حسییییین😭😭😭 اومد کنار بدن برادر (فاطمه جان شاهد باش اینا همونائین که پیغمبر فرمود مثل مادر بچه مُرده زار میزنن) سی هزار نفر دارن نگاه میکنن دیدن حسین(فَوَقَفَ مُنحَنیا) زبون حال بگم: تو مثل جون عزیزی اگه که بر نخیزی رقیه مو میبرد عدو برا کنیزی الا لعنة الله علي القوم الظالمين
( علیه السلام ) زبان حال حضرت زینب (سلام الله علیها ) با مولا آرام‌تر برو که توانی نمانده است آرام‌تر برو که توانی نمانده است تا آخرین نگاه زمانی نمانده است بگذار تا که سیر نگاهت کنم حسین یک لحظه بعد از تو نشانی نمانده است می‌خواستم فدای تو گردم ولی نشد بعد از شهیدِ علقمه جانی نمانده است تو می‌روی ... پس که عَنان گیرِ من شود؟ وقتی که هیچ مردِ جوانی نمانده است حالا که غیر از چشم‌هایِ تَر نداری تنهای تنها ماندی و یاور نداری بگذار تا زینب لباسِ رزم پوشد تا که نگوید دشمنت لشگر نداری من آب می‌آرم برای اهلِ خیمه دیگر نگو آقا که آب‌آور نداری اصلا تصورش هم سخته ، خواهری که پنجاه و چند سال با حسین بوده ، شرط ازدواجش با عبدالله جعفر این بود : عبدالله اگه حسینم خواست مسافرتی بره ، منم باید با حسینم برم ، حالا لحظه ی آخره ، پیراهن کُهنه رو داده ، پیراهن دست باف مادر رو داده ، دیگه یقین کرده حسین میخواد بره ، دل از حسین نمیکَنه ... مشکل چو دید پای به مَرکب نهادنم آمد جلو ، رکاب من و مَرکبم گرفت ( گفت داداش بزار خودم کمکت کنم ) اوّل به یک نگاه ، توانایی ام فزود ( یه نگاه به زینب کردم ، نیرو گرفتم ، توان گرفتم ) امّا به یک نگاه دگر ، سوخت جان من یه نگاه دیگه با حسرت به زینب کردم ، یاد مادرم افتادم ، آخه مثل مادرم نگاه میکرد ، مثل مادرم راه می رفت ... یه نگاه به صورت زینب کردم ، یاد بابام علی افتادم ، صداش صدای بابام علی بود ، جگر منو آتش زد دمِ آخر ، یه کار دیگه کرد ، دل اهل عالًم رو آتش زد ... حسان با شعرش این صحنه را به تصویرکشیده : با چادرش که فاطمه را بود یادگار او مادرانه ، لخته‌ ی خون از لبم گرفت ( خون های صورتم را پاک میکرد ، حسین داری میری ، زینب چه کنه ؟ زینب چه کنه ؟ ... او مادرانه ، لخته‌ ی خون از لبم گرفت ... ) بگذار لخته خون ز لب هایت بگیرم آخر مگر ای نازنین خواهر نداری ؟ می آیم آخِر ، بهرِ دیدارت به گودال هر چند دیر است و دیگر سر نداری
2. زبان حال بی بی.mp3
6.85M
( علیه السلام ) زبان حال حضرت زینب (سلام الله علیها ) با مولا آرام‌تر برو که توانی نمانده است
( علیه السلام ) امشب شب ناله زدنِ ها ، 9 شب آماده شدی برای شب عاشورا ، 9شب سینه زدی تا آماده بشی برای شب عاشورا ، امشب شبِ اربابه ، امشب شب بدنِ بی سره ، امشب بدنِ بوریا پیچیده ابی عبدالله ، توو منظر همه مونه ... یااباعبدالله ، یااباعبدالله ... رفت میدان ، جنگید ، با اینکه تشنه بود ، با اینکه جیگرش میسوخت ، با اینکه داغ دیده بود ، به مِیمَنه حمله میکرد ، لشکر فرار میکرد ، به مِیسَره حمله میکرد ، لشکر فرار میکرد ، از هر طرف میرفت ، آنقدر کُشت ، از کُشته ، پشته ساخت ... شمر ملعون اومد پیش عمرسعد ، گفت امیر ، حسین اگه اینطور ادامه بده دیگه دیاری رو باقی نمیگذاره ، بگم چه دستوری داد ؟ گفت : سه دسته بشید ، یه عده با نیزه بزنید ، یه عده با شمشیر بزنید ، یه عده با سنگ و چوب بزنید ... حسییین ... یابنَ شبیب جد مرا بی هوا زدند یابنَ شبیب جدّ ِ مرا با عصا زدند اونقدر زدند زدند زدند ... فقط یه ضربه کاری بود ، « صالحِ بنِ وَهَب » نانجیب از پشت سر اومد ، آنچنان نیزه ای به پهلوی ارباب زد ... اگه بگم حقشو ادا میکنی یا نه ؟ ... تا نیزه به پهلوش خورد ، « فَسَقَطَ الْحُسَیْنُ عَنْ فَرَسِهِ إِلَى الْأَرْضِ » با طرف راست صورت زمین خورد ... حضرت اباالفضل رو اول دستاشو قطع کردند بعد با صورت زمین خورد ، معمولا کسی که دست نداشته باشه ، با صورت زمین میخوره ... اما ارباب ما دست داشت و با صورت زمین خورد ؟ آخه دیگه دستاش از کار افتاده بود ، از بس نیزه و شمشیر بهش زده بودند ... با طرف راست صورت زمین خورد ، اینجا زیارت نامه امام زمان (عج ) معنا میده : « أَلسَّلامُ عَلَى الْخَدِّ التَّریبِ » سلام بر آن صورتی که به خاک خورد ، به زمین خورد ... اباالفضل علیه السلام تا زمین خورد ، صدا زد « یَا اَخا اَدرِک اَخا » ... اما حسین دیگه چه کسی رو صدا بزنه ؟ زیر لب مناجات میکرد : « إلهِى رِضاً بِقَضائِکَ ، تَسلِیمًا لأمْرِکَ ، لا مَعبودَ سِواکَ » ... اباالفضل تا زمین خورد و ابی عبدالله اومد ، تا امام حسین اومد لشکر فرار کرد ، حضرت فرمود کجا فرار میکنید ، شما که داداشمو کُشتید ، برا چی فرار میکنید ؟ ... اما ابی عبدالله وقتی زمین خورد ، لشکر جلو آمد ، شمر صدا زد : برید کارشو تموم کنید ... ؟ حسییین ...
( علیه السلام ) اون یکی نیزه به شانه حضرت زد ، اون نانجیب اومد جلو ... یه شب ما این روضه رو میخونیم ، یا اباعبدالله ... شب عاشوراست ، یه شب ، شبِ این روضه است ، ببینم چه کار میکنی ، یا اباعبدالله ... یکی اومد جلو ، نیزه توو گلوی حضرت زد ؟ اینکه میگن حضرت هم نحر شده ، هم ذبح شده اینجاست ... هی می افتاد حضرت ، هی بلند میشد ، ... آقام آقام آقام ... دیگه توان نداشت ... مرحوم تُنکابُنی ، این عارف بالله ، میدونی چه جوری تفسیر میکنه ؟ میگه حضرت زمین میخورد ، میدید جای یه نیزه دیگه داره ، بلند می شد ... یه نیزه دیگه میخورد ، میگفت خدایا راضی شدی از حسین یا نه ؟ « إلهِى رِضاً بِقَضائِک » ... یا اباعبدالله ، یا اباعبدالله ... همه که نیزه هاشون رو زدند ، شمشیرهاشون رو زدند ، خولی اومد جلو و برگشت ، سنان اومد جلو برگشت ، اما یه زنازاده ای وارد قتلگاه شد ، ... بعضی از جسارت ها از ضرب شمشیر و نیزه بدتره ، اینو گفتم و نشستم ، خدا میدونه یک شب توو سال میگم ، ... حضرت به زحمت نشسته بود ، این نانجیب که وارد شد ، اول یه لگد به سینه حضرت زد ... ؟؟ امان از این لگد ، نوشتند : « فَرَفَسَهُ شُمرُ بِرِجلِهِ » ، لگد زد توو سینه حضرت ، حضرت زمین خورد ... یه لگدم مدینه زدند ، مردم ... مادرش بینِ در و دیوار ... « إنَّ عُمَرَ رَفَسَ فَاطِمَةَ حَتَّی أسْقَطَتْ بِمُحْسِنٍ » ، یازهرا یازهرا یازهرا ... امشب اگه جون بدیم برای ارباب ، باز هم کمه ، یااباعبدالله ، یااباعبدالله ... الهی آدم هرچی ضربه میخوره ، الهی آدم هرچی ناسزا می شنوه ، خواهرش نبینه ... یه مرتبه نگاه کرد ، دید زینب داره نگاه میکنه ، ... این سنّتِ اهلبیت بود ، نمیگذاشتند بی بی خبرداربشه ، مادرشون وقتی میخواست از دنیا بره ، بچه هارو از خونه بیرون فرستاد ، مرگِ مادر رو به چشمشون نبینند ، باباشون امیرالمومنین ، اون شبی که با فرق شکافته می آوردنش خونه ، دم درِ خونه که رسیدند ، فرمود : منو زمین بگذارید ، بزارید با پای خودم برم ، حسنم ... بابا نمیتونی راه برید ، فرمود : آخه زینب داره میاد ، دخترم طاقت نداره ببینه ، ... امام حسن هم نگذاشت ، نقل میکنند وقتی طشت جلو چشمش بود ، خونِ دلش میان طشت بود ، ابی عبدالله بالا سرش ایستاده بود ، یه مرتبه مولا دید ، امام حسن داره اشاره میکنه ، داداش طشت رو مخفی کن ... برا چی ؟ ... داداش زینب داره میآد ، نبینه ... کربلا هم ابی عبدالله نمیخواست زینب ببینه ، اگه می دید ، دق میکرد ، ... یه نگاه کرد دید زینب آمده ، دیگه صداش جوهره نداشت ، دیگه دستش توان نداشت ، با گردش چشم اشاره کرد : برگرد ... سوی خیمه برگرد خواهر حزینم تا به زیر خنجر ننگری چنینم ... زینبم : « اِرْجِعی اِلَی الْفُسْطاط » ... شب عاشورا هرچی گرفتی ، نوش جونت ، بارِ تا آخرِ عمرت رو امشب ببند ، یااباعبدالله ... حسین جان ... ، این دوبیت زبان حال بی بیِ ... به من نگو از دورِ قتلگاه برو ، آخه شمر روی سینه ات نشسته ، کجا برم ؟ مگه من طاقت دارم ببینم شمر روی سینه ات نشسته ، برگردم ... ؟ به من نگو برو از دور ِ قتلگاه برو به من اشاره مکن سوی خیمه گاه برو بگو چه کار کنم تا تو را خلاص کنم ؟ به شمر ، رو بزنم یا که التماس کنم ؟ صدای هِلهله و بانگِ طبل می آید صدای تِق تقِ تعویضِ نعل می آید دارن نعل اسب ها رو عوض میکنند ... حسییین ... نه ، هرچی نفس داری ، شب عاشورایی ، برای فرج بگو : یا حسین ...
روضۂ دفتری حضرت ابالفضل(ع) 👈🏻بانوای جانسوز:استاد پرویزی🎙️ 👈🏻تایپ و ارسال: علیمحمدی✍🏻 السلام علیکَ یا ابا عبدالله، السلام علیکَ یا باب الحوائج یا ابالفضل العباس «یا کاشف الکرب عَن وجه الحسین اِکشِف کَربی بحقِ اخیک الحسین» ذکر سماواتیان ثنای ابالفضل خیلِ مَلَک خادمِ سرای ابالفضل با مژه روبَد غبار،حور بهشتی (از حرم وصحنِ باصفایِ ابالفضل)2 ◾امشب شبه ابالفضله ، فیض ببرن پدر و مادرایی که عاشق ابالفضل بودن، اما حرمشو ندیدن، الان زیر خروارها خاک خوابیدن، هر کی هر حاجتی داره نگه داشته تا امشب که به ابالفضل بگه ابالفضل شرمنده شده نمیذاره ما خجالت زده بشیم آااااای ابالفضل ابالفضل دعاکنید که سقاپاش برسه به دریا مَشکُ پُرازآب کنه بیاره توخیمه ها عمو عموابالفضل عمو عموابالفضل (بچه ها اینجوری ناله میزنن) ابا عبدالله هر جوری بود اجازه داد قمر بنی هاشم بره میدان اما تعبیر حسین اینه(اُطلُب لِهذهِ الاَطفالِ الْماء) حالا که میخوای بری برو فقط برای این بچه ها آب بیار یه جمله بهش فرمود: عباس تو پرچمدارِ منی اگه تو زمین بخوری لشکرم از هم می پاشه،فهمیدی چی گفتم؟ من نمیدونم این جمله رو لشکر دشمن شنید یا نه؟ جایی ننوشتن اما حسین رو رها کردن ، دنبال عباس رفتن، تا یه جایی گیرش بندازن رفت تو شریعه مشکو پُر از آب کرد با چه هیبتی آبی که تو دستش بود مرکبش نوشید دستشو به آب بُرد، آب رو روی آب ریخت، که همه بدونن من این آقام رو برا آب فرات و آب دنیا نمی فروشم، کی گفته که من میخواستم آب بنوشم؟ نانجیب تو مهریه ی مادرِ حسینی تو معرفت نداشتی اما من که مثل تو نیستم، میگن تا قیامِ قیامت آب دورِ قبر عباس طواف میکنه از شرمندگی و خجالت سوار مرکب شد، یا صاحب الزمان چهار هزار تیرانداز کمین کردن دستاشو که قطع کردن مرحوم علامه مجلسی مینویسد مشکو به دندان گرفت هنوز داره به سمت خیمه ها میاد (یارب مکن امید کسی رو ناامید) تا تیر به مشکِ آب خورد نوشتند سرگردان و متحیّر دست نداره بجنگه، آب هم نداره که به خیمه برگرده😭😭😭یا صاحب الزمان،بذار روضه رو از زبان خودش بخونم مرحوم آ شیخ محمد علی خراسانیِ واعظ تو حرمِ خودِ عباس منبر رفت فقط یه گوشه از روضه رو اشاره کرد اون گوشه ای که فرمود: تیر به چشمش زدن اومد پایین، مرحوم آ سیّد ابراهیم قزوینی امام جماعت حرم عباس گفت اشکمو در آوردی دلم رو آتیش زدی، اما این روضه ای که سَنَدش ضعیفه رو نخون ، میگه اومدم منزل شب در عالم خواب خودِ حضرت رو زیارت کردم ، حضرت فرمود: آ سیّد ابراهیم مگه تو کربلا که بفهمی ضعیفه یا نه ؟ حالا روضه رو خودِ عباس خوند: فرمود: آ سیّد ابراهیم بخدا دستامو که بریدن ،به مشکم که تیر زدن ، یه تیر به چشمم زدن هرکاری کردم دست نداشتم که تیرو در بیارم😭😭😭سرمو تکون دادم این تیر از چشمم بیرون نیامد عمامه از سرم افتاد یا زهراااااا این زانوم رو آوردم بالا تیر و بین زانوهام بذارم بلکه بتونم بیرون بیارم ، چنان با عمود آهنین به فرقم زدن آاااااای حسییییین😭😭😭 اومد کنار بدن برادر (فاطمه جان شاهد باش اینا همونائین که پیغمبر فرمود مثل مادر بچه مُرده زار میزنن) سی هزار نفر دارن نگاه میکنن دیدن حسین(فَوَقَفَ مُنحَنیا) زبون حال بگم: تو مثل جون عزیزی اگه که بر نخیزی رقیه مو میبرد عدو برا کنیزی الا لعنة الله علي القوم الظالمين
🕊﷽🕊 ◼️ ◾️ ▪️ ع 2 📕به حسین بن علی کشتهٔ قرآن صلوات 📕به غم وسوز دل وآه یتیمان صلوات 📕بالب تشنه به میدان شهادت می رفت 📕به دل سوخته ی خیمه نشینان صلوات 💠‌سلام‌الله‌ابدا‌ما‌بقیت‌وبقی‌الیل‌والنهار💠 🍂من همچو کبوتر به روی بام حسینم 🍂شب تا سحر آواره بین الحرمینم 🍂مجنون حسینم ، پابست ابالفضل2 🍂هم مست حسینم، هم مست ابالفضل 🍂شب تا سحر از عشق شما خواب ندارم 🍂من در دو جهان غیر تو ارباب ندارم 🍂من مُحرِمَم از اشک و جز این توشه ندارم 🍂من کعبه به جز مرقد شش گوشه ندارم ⬅️امروز بگو یا حسین که مرحمی باشی به دل داغدار مادرش زهرا. ... ⏪یه روز پیغمبر اومد خونهٔ خانم فاطمه زهرا.. دیدن بی‌بی داره گریه میکنه... فرمود دخترم ... زهرا جان... چرا گریه میکنی بابا... فرمود بابا..... فرزندی که در شکم دارم باهام حرف میزنه... پیغمبر فرمود زهرا جان اینکه ناراحتی نداره تو هم در شکم مادر بودی ...با مادر هم نوا بودی...(هم صحبت مادر بودی) صدا زد بابا آخه این بچه یه چیزایی میگه جگرمو خون کرده بابا.... (مگه چی میگه زهرا جان) بابا همش میگه انالغریب... اناالمظلوم.... اناالعطشان.... اناالعطشان... یعنی مادر من غریبم مادر... من مظلومم... من تشنه ام.... من شهیدم.... بابا اینا چیه میگه... جگرم رو آتش زده... پیغمبر فرمود: دخترم فرزندت پسره بابا... اونو غریبانه با لب تشنه.. بین دو نهر آب شهیدش میکنند... آی حاجت دارا...ناله دارا..آی غریب نوازا... یه وقت بی‌بی شروع کرد گریه کردن... صدا زد بابا یا رسول الله آیا وقتی حسینم شهید میشه، منه مادرش هستم یا نه؟؟؟... نه دخترم حسینت اون لحظه مادر نداره... بابا یا رسول الله آیا باباش علی هست یا نه؟؟؟ نه زهرا جان حسینت اون لحظه پدر هم نداره..... بابا یا رسول الله آیا برادرش حسن هست؟؟ (نه دخترم برادرش حسن هم نیست) آی حُسینیا ...آی گریه کنای امام حسین،، ، بی بی فرمود بابا یا رسول الله ... پس کی بر حسینم گریه میکنه ... حسینم گریه کن نداره.... پیغمبر فرمود دخترم غصه نخور... عده ای از خوبان امت من جمع میشن... مردان و زنان امت من جمع میشن برا حُسینت ناله میکنند.... زناشون مثل جوون از دست داده ها ، برا حسینت گریه میکنند،،، مجلس به مجلس میرن عزاداری میکنند... زهرا جان روز قیامت هم که میشه.. میای شفاعتشون میکنی.. ⬅️خب حالا امروز بگو خانم جان ... اگه اون روز غصه خوردی حسینت گریه کن نداره... امروز من بر حسینت گریه میکنم... که تسلای دل داغدارت باشم... ⚫️روز عاشوراست امروز.... 🔴کربلا غوغاست امروز .... امروز امام زمان عزاداره .... قربونت برم آقا جان.... امروز برا مصائب عمه اش زینب ناله میکنه.... امروز برا جد غریبش حسین گریه میکنه..... امروز برای دستهای بریده عباسش گریه می کنه.... قربون اون آقایی که فرمود... یا جدا روز و شب برات گریه می کنم.. اگه اشکای چشمم خشک بشه براتون خون گریه می کنم فرمود... لأَندُبَنَّک صَباحاً و مَساءً و لأَبکینَّ عَلَیک بَدَلَ الدُّمُوعِ دَماً. صبح و شب برات گریه میکنم برات شیون می کنم.... تو مصیبتت به جای اشک، خون گریه میکنم.... امروز بگو آقاجان سرت سلامت.... آجرک الله فی مصیبت جدک.... آقا قربون اون شال عزا به گردن انداختی...... قربون دل داغدارت برم آقا جان.... (روز عاشورا.... دلتو ببرم کربلا...و التماس دعا) عجب روضه جانسوزیه روضه وداع... سخت ترین حالات ابی عبدالله همین جاست... اومد کنارخیمه، با همه وداع کنه.... صدا زد کلثوم خداحافظ... سکینه خدا حافظ.... آخ زینبم خدا حافظ.... همه بیایید دورمو بگیرید... آخرین دیدار من باشماست... دیگه شمارو نمیبینم... همه دورشو گرفتن... ناله میزنند...گریه میکنند.. یکی میگه مارو تو لشکر دشمن به کی میسپاری.. یکی میگه مارو به مدینه برگردون... همه رو آروم کرد.. اما اونی که آروم نمیشه زینبه... زینب مگه مینونه دوری برادر رو تحمل کنه... زینب نمیتونه از برادر جدا بشه... 🔘گفت با زینب، به آوای حزین 🔘مهربان خواهر بیا حالم ببین 🔘زینبا روز جدایی آمده 🔘موسم عهد خدایی آمده 🔘دور از اهل حرم ای مُمتَهن 🔘خیزو بهرم آر کهنه پیروهن ⬅️تا نام پیراهن اومد دید خواهرش داره میلرزه.... زینبم چرا میلرزی.. الهی برادر داری خدا برات نگه داره... نبینی داغ برادروو... زینبم چرا میلرزی خواهر... ⏪صدا زد حسین جان..مادرم فاطمه وصیت کرده..هر وقت حسین پیراهن کهنه طلب کرد... بدون لحظات آخر عمر حسینه.. (دیگه حسینو نمیبینی) همچین که راهی میدان شد دید صدای ناله ای بلنده ... 🖤مهلا مهلا.... 🖤یا ابن الزهرا.... ادامه روضه👇👇
✨ای یادگار مادرم ✨ای مهربان برادرم ✨آهسته رو آهسته رو 2 ✨ای جان من جانان من ✨مشکن دل سوزان من ✨آهسته رو آهسته رو 2 (هم ناله شو با زینب) ✨آهسته رو آهسته رو4 ✨بر خواهر زارت نگر ✨بر طفل بیمارت نگر (بگم و التماس دعا) ✨آخ کرده وصیت مادرم ✨در وقت میدان رفتنت ✨ بوسم گلو و حنجره ات 2 🍁ای پاره تن حسینم 🍁خونین بدن حسینم 🍁 آرام جان خواهر 🍁 ای تشنه لب حسینم2 ⬅️زینب گفت حسین جان.. وقتی حرکت کردی طرف میدان یاد وصیت مادرمون زهرا افتادم... میگن امام حسین تا تام مادررو شنید از اسب پیاده شد... زینبم مگه مادرم زهرا چه وصیتی کرده... ⬅️صدا زد حسین جان.. مادرم وصیت کرده ... روز عاشورا تو آخرین لحظه وقتی حسینم... بی پناه شد ... دیگه یاور نداشت... به طرف میدان میره... (اوج) زیننبم مادر... من اون لحظه کربلا نیستم مادر... مادر عوض من زیر گلوی حسینمو ببوس 🔴 امان از دل زینب....3 🔴 چه خون شد دل زینب ⬅️اینجا زیر گلوی حسینو بوسید برادرو راهی میدان کرد... چند ساعت بعد اومد کنار جنازه برادر... الهی خواهری داغ برادر نبینه... به خدا سخته... الهی نبینی اونچه که زینب دید.. (فرود) ⏪ اومد کنار جنازه برادر... چه جنازه ای.. بی سر، عریان، قطعه قطعه.... چه کرد عمه سادات یه وقت دیدن خم شد لبها رو گذاشت له رو رگهای بریدهٔ حسین..... 💔ديدم غمت ای دلبر ای کاش نمی ديدم 💔تنهایی و بی ياور ای کاش نمی ديدم 💔دنبال تو تا گودال من آمدم و ديدم 💔بالای سرت مادر ای کاش نمی ديدم ✳️بابی انت و امی یا حسین... ✳️جان عالم به فدای لب عطشانت ✳️بلند بگو یا حسیـــــن... ♻️هدیه به خانم فاطمه معصومه سلام الله علیها (صلوات)♻️ ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
کرد،هرکدوم رو از یه گوشه جمع کرد،یکی زیر خارها زخمی شده،یکی لابه لای خیمه ی سوخته اُفتاده،زینب دونه دونه ی اینها رو جمع کرد،لشکر زینب همین هاست دیگه،زینب با همین ها باید بره کوفه فتح کنه،زینب با اینها باید بره شام فتح کنه،علمدار زینب رقیه است،اگه عباس علمدار حسینه،علمدار سپاه زینب رقیه است،یه نفری شام رو فتح کرده،برو ببین چه خبره تو حرمش،همه رو جمع کرد،لا اله الا الله،داغ خیلی سخته،وقتی یه خانواده داغ می بینند،همه ی نگاها به بزرگتره،اگه بزرگتر نتونه خودش رو کنترل کنه،بچه ها هم زود از کوره در میرن،همه نگاه به عمه میکنن،عمه خودش کی گریه کنه،باید همه رو آروم کنه،الهی بمیرم بی بی جان، همه رو آروم کرد،یه مرتبه نگاه کرد،گفت رباب،من دارم اشتباه میکنم،یا درسته؟ چی میگی بی بی جان،گفت: خوب نگاه کن یکی از دخترهارو نمی بینم،تو تاریخ اسم دقیق ننوشتن،ولی من از شواهد و قرائن،می گم:این کار، کار رقیه است،شاید رقیه باشه،چون عاطفی تر از همه بود،چون بی خداحافظی باباش رفت،تو خیمه میگن خواب بود،حتی به اسم فاطمه ی صغری،زینب میگه گفت:من پاشم برم دنبال این بچه بگردم،از خیمه خارج شد،همین امشب،الهی بمیرم برات زینب،تک و تنها،دل شب،یه دشت پر از دشمن،این همه بدن های بی سر رو خاک،یه مرتبه شنید صدای گریه از طرف گوداله،آروم آروم رفت طرف گودال،نگاه کرد،دید دختره نشسته جلو بدن بی سر،لااله الا الله،چه بدنی،یه بدنی که سر نداره،یه بدنی که لباس نداره،چه گذشته،دید داره این دختر با زبان عاطفیش حرف می زنه،من بعضی جملات رو معنی کردم،عبارت روایت میگه،خون هارو از دست بابا و بدن بابا پاک کرد،به بدنش مالید،صدا زد،بابا،داره شب میشه،نمی خوای بیای به ما سر بزنی،بابا کی من رو یتیم کرده،ببرمت در خونه ای که شب آخر حواله ی ما دست این خانومه،می خوای انشاءالله تا آخر عمرت حسینی باشی،الان اسمش رو می برم،صدا زد بابا،یادته، تو کودکی هام برام،قصه میگفتی،برام از مادرت زهرا گفتی،بابا شنیدم لحظه ی آخر اومدی صورت کف پای مادرت گذاشتی،حالا من اومدم،سر که نداری،اومدم صورت بذارم کف پات،پاشو جوابم رو بده،صدا زد بابا خودت گفتی:مادرت شب ها بالا سرت آب می ذاشته،خودت گفتی:نصف شب ها تشنه ات می شده،بابا پاشو،من اگه تشنه ام بشه چیکار کنم،به کی بگم،حسین……..عمه جانش اومد بغلش کرد،عمه اینقدر گریه نکن،عمه اینقدر ناله نزن،نوازشش کرد،بچه رو از بدن بابا جدا کرد،جلوتر از من می ری یا من بگم، آره همینه،بچه یتیم رو باید نوازش کرد،دختر بچه رو باید با نوازش از بابا جدا کرد،ای کاش همه بچه ها رو خود عمه جدا می کرد،این یه دختر بود،این جوری جداش کردن،نمی دونم،چند ساعت قبل بود،یا نه، اما یه دختر دیگه هم هست،اومد تو گودال،دید عمه اش یه بدن بی سر رو بغل کرده،خودش رو انداخت رو بدن باباش،اما دیگه نگذاشتن زینب جداش کنه،عبارت مقتل میگه،ان شاءالله دروغ باشه،ان شاء الله امام زمان(عج)بیاد بگه اینها نبوده،اما مقتل ها نوشتن،من نمی دونم معنی کنم یانه،شام غریبانه معنی می کنم، فجروها عن جسد ابیها،یعنی گرفتن کشیدنش،اما رها نمی کرد،گفت:از من دست بردارید،من بابام رو می خوام،هر کاری کردن،جدا نشد،عمه اش اومد،گفت:این رو جدا نکنید،می دونید چیکار کردن،خود این دختر گفته،یه نگاه کرد گفت:بابا بلند شو ببین،عمه ام رو دارن کتک می زنن.حسین………