🇱🇧بھ ۅقت ࢪمان ؏اشقانھ🇵🇸
#پارت۱ #من_عاشق_نمیشوم از میان دختر بچه های دبیرستانی من از همه پر مدعا تر بودم. هرکی منو می دید می
اعضای جدید کانال خوش آمدید😍
قدمتون سرچشم🤩
کانال رو منور کردید
این رمان اول کانال به اسم #من_عاشق_نمیشوم
در صد پارت به عبارتی دو فصل پنجاه پارته.
اینم رمان دوم کانال #مُهَنّا
صد پارت فصل اول آماده است و میتونید بخونید
اینم فصل دوم مهنا به اسم #وصال
تقریبا هر روز پارت داریم، جایزه هم داریم گاهی
معرفی کتاب هم داریم🤩❣
🦋🦋❣
🇱🇧بھ ۅقت ࢪمان ؏اشقانھ🇵🇸
اعضای جدید کانال خوش آمدید😍 قدمتون سرچشم🤩 کانال رو منور کردید این رمان اول کانال به اسم #من_عاشق_ن
#معرفی_نامه
#اعضای_جدید
سلام✋
بنده فاطمه هستم
اگر خواستید رسمی هم صدام کنید فامیلیم پورعباس😅
همجوار و همسایه خواهر خورشید حضرت معصومه🥰
نویسنده کتاب از جولیا تا زهرا🤩
با افتخار در جامعه الزهرا مشغول به تحصیل هستم و لقب سرباز امام زمان را به همراه خود دارم❣
در این کانال سعی داریم رمانهای واقعی رو از زندگی افراد برای شما قرار بدیم
سوالی بود در گروه رواق عاشقان در خدمتم☺️
https://eitaa.com/joinchat/902431193C24bb65b3a3
🇱🇧بھ ۅقت ࢪمان ؏اشقانھ🇵🇸
#پارت_34 #وصال محمد: علیرضا فورا به خواهرت پیام بده بگو به الکس اینجور جواب بده، من حاضرم هرکاری ک
#پارت_35
#وصال
علیرضا: سلام آبجی، خوبی؟ امیر خوبه؟
فاطمه: سلام بنظرت وقتی خبر ندارم چه بلایی سر همسرم اومده باید خوب باشم؟ تو چه خبر؟ نتونستید خبری بگیرید از این یهودی؟
علیرضا: ان شاالله به زودی یه خبری ازش میگیریم، آبجی باید کاری که میکنم رو بکنی، یه پیام برات فرستادم اینو بفرست برا الکس، نذار بفهمه تو بچه رو پس گرفتی، و اینکه به زودی باید ساک جمع کنی دوباره بیای اینجا، بدون امیرمهدی.
فاطمه: بچه رو کجا بذارم؟من امیر رو یه لحظه از خودم جدا نمیکنم.
علیرضا: پیش خانوادت، خواهرت بهار که بچه هم داره، اونجا جاش امنه، در ضمن ما به تو نیاز داریم، حضور تو فقط باعث نجات ایلیا میشه.
فاطمه: آخه.... من نهایتا هفت روز دیگه بتونم بلیط پیدا کنم بیام.
علیرضا: زودتر نمیتونی؟
فاطمه: چند روز دیگه عقد هدی است، حالا که اینجام نمیخوام مراسم خواهرم رو از دست بدم.
علیرضا: خب، بسلامتی، از طرف منم تبریک بگو.پس چهارشنبه آینده منتظرت هستیم.
فاطمه: باشه، ممنون.
علیرضا: کاری نداری؟
فاطمه: نه ممنون.
تماس تموم شد ولی دلم آروم و قرار نداشت، فکر میکردم اون چیزی رو در مورد ایلیا از من پنهون میکنه.
................
مهنا: مبارک باشه دخترم، ان شاالله پای هم پیر بشید.
احمدرضا: مبارک باشه عزیز دلم، ان شاالله همیشه به خوشی.
خانم الیاسی: پسرم مبارک باشه، عروس گلم ان شاالله بتونم مثل مادرت برات باشم.
هدی: ممنونم، خدا سایهاتون رو بالا سرمون نگه داره.
آقای الیاسی: من جا موندم، بفرمایید این هدیه من به شما دوتا خوشگل.
صالح: پدر ممنونم، خیلی لطف کردید.
اقای الیاسی: خونه ویلایی و نوساز هست، به اسم خودت گرفتم و ساختم برا همچین روزی.
هدی: ممنونم آقا جون.
سالن عقد هدی و آقا صالح همون سالنی بود که من و ایلیا توش عقد کردیم، آرزو کردم کاش زمان تو همون ایام متوقف میشد و کار من و ایلیا به این جدایی نمیرسید.
هدی و صالح رفتن تا دوران عقدشون رو در روزهای اول دوتایی باهم بگذرونن، ما هم همراه بقیه مهمونا برگشتیم خونه، هرچند دل و دماغ کار کردن نداشتم ولی سعی کردم کنار اونا سرم رو گرم کنم.
✍ف.پورعباس
🚫کپی و انتشار به هر شکل و صورتی ممنوع
~~~~✍️🧠✍️~~~~
@taravosh1
~~~~✍️🧠✍️~~~~
انا خلقنا من بقایا تراب ابی تراب🥺
و انا الیه راجعون🥰
ما از بقایای خاک ابو تراب خلق شدیم
و به او نیز بازمیگردیم
✍ف.پورعباس
#عربیجات
#عاشقانه
#کلوپ
~~~~✍️🧠✍️~~~~
@taravosh1
~~~~✍️🧠✍️~~~~
هرچقدر هم روزت را با خستگی به سر رسانده باشی
آرامش شب میتواند ایده بخش باشد
برای شروعی نو
شب خوش🌙
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَبا عَبْدِ اللَّهِ وَ عَلَى الْاَرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِنائکَ عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَالنَّهارُ وَ لا جَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَعلی اولاد الحسین و عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ
#امام_حسین_قلبم
🥲🫀✨