🇱🇧بھ ۅقت ࢪمان ؏اشقانھ🇵🇸
چند نفر موافق هستند پارت بگذارم ؟🤔 اینجا بهم بگو👇👇 https://EitaaBot.ir/poll/tswp
درصد مشارکت هرچقدر بالا باشه احتمال پارت گذاشتن بالا میره
از 231 نفر دست کم 100نفر نظر بدن لطفا
🇱🇧بھ ۅقت ࢪمان ؏اشقانھ🇵🇸
#پارت_25 #وصال بریک: خانم عباسی شما برید ایران من قول میدم ایلیا و پسرتون رو سالم به شما برگردونم.
#پارت_26
#وصال
استاد: سلام، خوش اومدی عزیزم
فاطمه: سلام استاد، واقعا چقدر نیاز داشتم به آغوشتون تو این شرایط
استاد: بیا داخل چند نفر دیگه هم هستن
محمد: سلام خانم دکتر
علیرضا: سلام آبجی
حسین: سلام علیکم
فاطمه: اینجا چه خبره!؟
استاد: مگه ایلیا و امیر مهدی غیب نشدن؟
فاطمه: شما از کجا میدونید؟
محمد: ما از همه چی خبر داریم، باید بگم الکس میخواست این نقشه رو سالها پیش تو ایران اجرا کنه، به دلایلی که مکانش نیست بگم نتونست ولی نهایتا امروز از این فرصت استفاده کرد.
فاطمه: علیرضا تو اینجا چیکار میکنی؟
علیرضا: امشب خیلی چیزها رو میفهمی آبجی
استاد: ایشون هم آقا حسین دیان هستن پسر عموی همسرت.
فاطمه: ولی ایلیا همش چند وقته خانوادهاش روپیدا کرده.
اون شب من متوجه شدم که برادرم و استاد تو وزارت اطلاعات هستند، آقا محمد هم یکی از اونا بود.
حسین آقا هم بعد از اینکه ایلیا یک ماه پیش لبنان بود، متوجه قضیه میشه و جز ارتش حزب الله.
استاد: اینجا اومدیم تا تصمیم بگیریم که چیکار باید بکنیم.
محمد: خانم دکتر شما همراه آقا حسین و علیرضا باید برید لبنان.
فاطمه: اونجا چرا!؟
استاد: چون متوجه شدیم همون ساعت اول که ایلیا رو گرفتن برده اسرائیل.
فاطمه: چی!؟ کی تونست این کار رو بکنه؟
حسین: احتمال میدم هنوز نرسیده باشن اسرائیل، از اینجا تا اسرائیل خیلی راهه.
فاطمه: خب جلوشون رو بگیرید.
علیرضا: اون فقط به ایلیا و پسرت اکتفا نمیکنه، اون دنبال تو هم هست، اون در درجه اول باید فکر کنه که تو از آمریکا خارج شدی و رفتی لبنان، اون وقت معلوم میشه که واقعا اونا خارج شدن یا نه.
استاد: نگران نباش، ما میدونیم آقای بریک و لوکاس هم دنبال اونا دارن میگردن، فقط حواست باشه اونا چیزی نفهمن از حضورمون، به یه بهونهای بزن بیرون از اونجا در اسرع وقت باید بری لبنان.
فاطمه: باشه چشم، من.... من....
علیرضا: خواهر با این استرس نمیتونی کاری کنی آروم باش گفتم که قول میدم شوهرت و بچه رو سالم بهت برگردونیم.
بهانه تراشی سخت ترین کاری بود که تو اون لحظه از من توقع داشتن انجام بدم.
بریک: اجازه بدید خودم شخصا شما رو بدرقه کنم خانم من نگران هستم
فاطمه: نه جناب ممنون، فقط لطفا هر خبری شد فورا به من اطلاع بدید من منتظرم.
ماکان: من با شما میام، به عنوان برادر شوهر منو قبول کنید، ایلیا برادر من، درسته از یه پدرو مادر نیستیم ولی درست نیست من همه چی رو بخاطر تغییر دینش فراموش کنم و به شما پشت کنم
فاطمه: از همه شما ممنون هستم، بابت این همه درکتون، جناب بریک، ماکان من تو این مدت متوجه شدم حساب مردم آمریکا از دولت جنایتکارش جداست، از همه شما ممنون هستم، ولی من باید تنها برم، زود هم برمیگردم شوهر و بچهام رو حتما باید پیدا کنم.
بریک: بیشتر از این اصرار نمیکنم، زودتر برید تا من خیالم راحت بشه شما جاتون امنه.
فاطمه: ممنون.
برای رفع شک سمت فرودگاه رفتم، از اونجا بعد از یک ساعت انتظار همراه علیرضا و آقا محمد برگشتم منزل خانم سلیمانی.
استاد: همه وسایلت رو اینجا بزار، هیچی با خودت نبر.
علیرضا: بلیط پرواز به لبنان سه ساعت دیگهاست، زودتر باید بریم.
محمد: بچهها بچهها یه خبر.
فاطمه: چیه!؟ ایلیا پیدا شده، بچهام!؟
محمد: همین الان جاسوسهامون خبر دادن که ایلیا و بچه هنوز آمریکا هستن، اما قصد دارن اونا رو به زودی بفرستن اسرائیل.
فاطمه: حالشون چطوره!؟ بچهام بچهام حتما خیلی ترسیده و گرسنه است.
استاد: فاطمه جان، آروم باش عزیزم.
تا برسم لبنان جون به لب شدم، نمیدونم چند دورصلوات فرستادم و آیه الکرسی خوندم.
✍ف.پورعباس
🚫کپی و انتشار به هر شکل و صورتی ممنوع
~~~~✍️🧠✍️~~~~
@taravosh1
~~~~✍️🧠✍️~~~~
🇱🇧بھ ۅقت ࢪمان ؏اشقانھ🇵🇸
#پارت_26 #وصال استاد: سلام، خوش اومدی عزیزم فاطمه: سلام استاد، واقعا چقدر نیاز داشتم به آغوشتون تو
اینو واسه اون شش نفری گذاشتم که نظر دادن
بقیه هم نظر بدن یه پارت دیگه میدم
تا بیست نظر برسه پارت میدم
9.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
[محبت امیرالمؤمنین]
تب کردن امام علی به خاطر قنبر
شیخ عباس صراف
🇱🇧بھ ۅقت ࢪمان ؏اشقانھ🇵🇸
[محبت امیرالمؤمنین] تب کردن امام علی به خاطر قنبر شیخ عباس صراف
پدر است دیگر🥺
برای فرزندش تب کرد😭
آه آه، چه پدری ما داریم
کاش قدر بدونیم
🇱🇧بھ ۅقت ࢪمان ؏اشقانھ🇵🇸
#پارت_26 #وصال استاد: سلام، خوش اومدی عزیزم فاطمه: سلام استاد، واقعا چقدر نیاز داشتم به آغوشتون تو
#پارت_27
#وصال
فاطمه: چی شد خبری ندادن از آمریکا؟
علیرضا: نه آبجی هنوز هیچی، چیزی که برا ما روشنه اینه که اونا از آمریکا خارج نشدن.
فاطمه: بچهام تحمل نداره، پنج روز که خبری ازش ندارم، کجا میخوابه، چی میخوره، مبادا ترسونده باشنش، ای خدا چه بلایی سرش اومده؟
علیرضا: با این فکرها خودت رو اذیت نکن، برو یکم بخواب، پنج روز نه غذا خوردی نه خوابیدی، یکم استراحت کن.
فاطمه: علیرضا تو نمیتونی درک کنی من چه حالی دارم، اون الکس هر چیزی ازش سر میزنه، اون وحشی بچه و بزرگسال فرقی به حالش نداره، اون کینه داره از ایلیا، این کینه دو طرفه کار دستمون داد.
حسین: بیاید، بیاید، همین الان خبر دادن اونا هنوز آمریکا هستن، جاسوس نفوذیمون گفت فقط ایلیا پیش الکس، بچهای اونجا نیست.
فاطمه: چی! بچهنیست؟ یعنی چی نیست؟ پس بچه من رو چیکار کردن؟
علیرضا: همین که ایلیا اونجاست خوبه، کارمون راحتتر میشه.
فاطمه: بیاید برگردیم آمریکا
علیرضا: یعنی چی برگردیم ؟ ما بخاطر تو اومدیم، اون نباید دستش به تو برسه اگر تو رو هم گرو بگیره کارمون سخت میشه.
فاطمه: الان شما اینجا چیکار میتونید بکنید؟ بچهام نیست، معلوم نیست چه بلایی سرش آورده، من اینجا دلم امون نمیده.
دریغ از یه ذره توجه، من هرچی ضجه و ناله کردم اون دوتا کار خودشون رو پیش میبردن.
الان حال و روز خانوادهام اونجا چطوریه؟ حتما خبر رو شنیدن و حسابی نگران شدن.
حسین: ولی واقعا چه بلایی سر بچه آورده؟ یهودیا سابقه سیاهی تو نابود کردن بچهها دارن، راستش آرزو میکنم بچهمرده باشه، اگر زنده باشه حتما داره زجر میکشه.
علیرضا: آره، اینم حرفیه؛ ولی هر بلایی سر بچه اومده باشه خواهرم دق میکنه.
✍ف.پورعباس
🚫کپی و انتشار به هر شکل و صورتی ممنوع
~~~~✍️🧠✍️~~~~
@taravosh1
~~~~✍️🧠✍️~~~~
اما صبحم ساخته شد امروز😍😍
خبر رسیده سوراخ سوراخ شدن اسرائیلیها🤩🤩
ذوق مرگ شدم، به کلی خواب از سرم پرید
صبحتون حسابی بخیر💝♥️