eitaa logo
🇱🇧بھ ۅقت ࢪمان ؏اشقانھ🇵🇸
839 دنبال‌کننده
690 عکس
423 ویدیو
2 فایل
تبلیغات پذیرفته میشود به آیدی زیر مراجعه کنید @bentalhasan
مشاهده در ایتا
دانلود
والا بخدا😒 عیدتون مبارک🐑🐏
دوستان عزیزم فردا اولین امتحانم هست🥺 همه میگن امتحان سختیه😖 به شدت استرس گرفتم😢 هر تعداد می‌تونید صلوات بفرستید بابت اینکه امشب هم پارت نداریم منو ببخشید. واقعا از شدت استرس ذهنم قفل شده نمی‌تونم پارت پیش ببرم. التماس دعای به شدت فراوان🙏💔
یه انرژی زای کافئین دار قبل امتحان بزنیم♥️ بلکه پر انرژی بریم سر جلسه😢
سلام صبح عالی متعالی☺️ شما امتحاناتتون تموم شده؟ یا مثل من تازه شروع شده؟
33.83M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یکم شادش کنیم فضا رو 🤩🤩 پیشاپیش غدیر مبارک❣ راستی برا غدیر چه برنامه‌ای دارید؟
سلام صبح بخیر😍🤩
دومین روز امتحانی☺️ ان شاالله که خیره❣ التماس دعای فراوان
از جلسه امتحان اومدم بیرون، خسته و کوفته،😖 اومدم تو بوستان پشت دانشگاه یکم تو سایه بایستم 😥 دیدم این بنر رو زدن😢🤦‍♀ یکی بگه مجردا چه گناهی دارن آخه!؟🙁 آقا ما کامل هستیم و نیاز به نیمه گمشده نداریم، می‌خواییم مجرد بمونیم😏 والا بخدا😩 حالا که اینطوره لطفا یه بوستان مخصوص مجردها بزنید😁🤨
🇱🇧بھ ۅقت ࢪمان ؏اشقانھ🇵🇸
#پارت_30 #آبرو مریم: سلام نازنین جونم، خوبی عزیزم؟ نازنین‌زهرا: ممنون ، خوبم. مریم: این ترم درخواس
حامدی: سلام علیکم آقای معالی محمد‌حسین: سلام، می‌بخشید که وقتتون رو گرفتم و تا اینجا کشوندم. حامدی: خواهش می‌کنم، من وظیفه خودم میدونم به نازنین جون کمک کنم، البته قبلا سابقه نداشته همچین کاری کنم، اما نازنین بنظرم یه چیز دیگه‌است، تا حالا دختری به رکی و صداقت و شجاعت اون ندیدم. محمد‌حسین: خیلی ممنون نظر لطفتونه. حامدی: چه کمکی از دستم برمیاد؟ محمد‌حسین: از جهتی که دلسوزی شما برا نازنین دیدم با خودم گفتم از شما کمک بگیرم، در حسن نیتتون شک ندارم. حامدی: اختیار دارید، مشکلی برا نازنین به وجود آمده؟ محمد‌حسین: نه، من پاسدارم، باید برم پادگان، نمی‌تونم مرتب بهش سر بزنم، از جهتی یه اختلاف نظرهایی بین پدر و مادرم و نظر نازنین وجود داره، یعنی اونا نمی‌تونن با روحیه نازنین کنار بیان، همون طور که شما متوجه شدید اون علاقه‌ای به درس و فضای حوزه نداره، الان هم داره برای دوتا امتحان سخت اماده میشه، امتحان پایه دهم رشته ریاضی و یازدهم، می‌خوام شما کمکش کنید، بخاطر بعضی رفتارهای اشتباه اون از وجود خودش راضی نیست، یعنی نمی‌خواد قبول کنه که دختره، از لذت‌های فضای دخترانه خیلی فاصله داره، هر وقت می‌خواست یکم دخترونه رفتار کنه بعضیا زدن تو ذوقش، خیلی چیزا بهش تحمیل شده، مثل پوشش و حجاب. من می‌خوام اون قبول کنه که دختره و از دختر بودنش لذت ببره، ناز کنه، دلبری کنه البته به روش درست و حلالش، اما حقیقتش با این فاصله‌ای که بینمون ایجاد شده نمی‌تونم، بعد هم ممکنه ازدواج کنم و این فاصله بیشتر میشه، این وسط نازنین بیشترین ضربه رو می‌خوره. حامدی: متوجه شدم، چقدر شرایط این دختر از چیزی که فکر می‌کردم سخت‌‌تره، کار سختیه نفوذ و دوست شدن با نازنین همش سعی بر فاصله گرفتن از جمع داره، اما نشدنی نیست. محمد‌حسین: من برای شروع یه چیزی براش گرفتم، یه ربات دخترونه صورتی و شال قرمز رنگ با گل سر، روز دختر نزدیکه فکر کردم این می‌تونه شروع خوبی باشه. حامدی: خیلی هم عالی، شروع خیلی خوبیه. محمد‌حسین: پس من همه چی رو به شما میسپارم، من خیالم راحت باشه استاد؟ حامدی: خیالتون راحت، از دختر نداشته خودم هم بیشتر براش وقت می‌گذارم، فقط یه اجازه‌ای رو از شما می‌خوام. محمد‌حسین: چی!؟ حامدی: من با همسرم فرزندی نداریم، همسرم کلا در ماه ۵ روز خونه هست، اجازه بدید نازنین رو از خوابگاه ببرم، اون اونجا ضربه می‌بینه، کنارم باشه شاید بهتر باشه. محمد‌حسین: دستتون درد نکنه ولی ... حامدی: نگران نباشید، من حواسم بهش خواهد بود، منم از تنهایی درمیام. محمد‌حسین: خب این چیزیه که خودش هم باید قبول کنه، از جهتی ممکنه پدر و مادرم، یعنی مطمئنم اونا قبول نمی‌کنن. حامدی: شما اجازه رو بدید، من حلش می‌کنم، یطوری که خانواده هم راضی بشن. برا آخر هفته‌ها نازنین خوابگاه نمونه و بیاد پیش من، چطوره؟ محمد‌حسین: هر طور صلاح میدونید من اجازه نامه رو به عنوان برادرش میدم خدمت شما. حامدی: خیلی هم عالی. محمد‌حسین: فقط آموزش و خوابگاه گیر نمیدن باید امضای پدر و مادر باشه و رضایت اونا؟ حامدی: من حلش می‌کنم. ✍ف.پورعباس 🚫کپی و انتشار به هر شکل و صورتی ممنوع ~~~~✍️🧠✍️~~~~ @taravosh1 ~~~~✍️🧠✍️~~~~
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خوب من اینه خوب تو کیه؟ 😍😍 خوب تو، به خوب من، میگه خیلی خوبه. ببین این دیگه کیه🤩
ما به دوران ذلت ظریف برنمی‌گردیم شهید عزیزمون آقای امیرعبداللهیان توقع ما رو از امور وزارت خارجه بالا بردن😔 ما به یک شهید زنده جهت ادامه عزت ایران و ادامه حماس تا نابودی اسرائیل نیازمندیم. ما وزیر خارجه با ریش پروفسوری و که قرآن رو تفسیر به رأی میکنه و مقابل دشمن زانو میزنه و برجام رو با ذلت قبول میکنه و به حافظه مردم میخنده نیاز نداریم😠
امشب احتمالا دو پارت داریم خوشگلای منتظر بگن بنظرتون تو پارت بعدی قراره چه اتفاقی بیافته؟ آینده نازنین روچطور می‌بینید؟ تا شما جواب بدید من برم پارت ها رو آماده کنم🏃‍♀✍ https://eitaa.com/joinchat/902431193C24bb65b3a3
ببینید چی پیدا کردم حین تمییز کردن وسایل اتاق🥺🥺 این چرخ دستی تاشو رو امسال تو اربعین از نجف تو مسیر مشایه خریدم♥️ چقدر دلم خواست الان کربلا می‌بودم😢🖤 یا حسین، هرجا می‌نگرم نشانی ز تو می‌یابم. من گلم را گم نکردم، بوی سیب همه جا هست😭 دلتنگتم آقا جون.💔
🇱🇧بھ ۅقت ࢪمان ؏اشقانھ🇵🇸
#پارت_31 #آبرو حامدی: سلام علیکم آقای معالی محمد‌حسین: سلام، می‌بخشید که وقتتون رو گرفتم و تا اینج
محمدعلی: من دلیلی نمی‌بینم که نازنین مزاحم خانم بشن، اینجوری اون استقلالی که از نازنین انتظار داریم اتفاق نمی‌افته. زهره: بره اونجا سر به هوا میشه، نه، من مخالفم با بیرون آوردنش از خوابگاه. محمد‌حسین: قرار نیست تمام هفته اونجا باشه، من از اول گفتم، فقط آخر هفته‌ها، مثل خیلی از خوابگاهی‌ها که آخر هفته برمی‌گردن خونه، اتفاقا این بهتره چون خوابگاه آخر هفته خالی میشه، اینجوری نازنین تنها نمی‌مونه، از جهتی من دیگه نمی‌تونم بهش سر بزنم، اینطوری کمتر احساس تنهایی می‌کنه. محمد‌علی: می‌ترسم این دلسوزی‌ها آخر کار دستمون بده. محمد‌حسین: هنوز هم دیر نشده اجازه بدید نازنین رشته مورد علاقه‌اش رو بره، می‌بینید که نازنین چطور سر به راه میشه. زهره اخم‌هاش رو درهم کشید و محکم نه گفت، بحث آبروی کذایی و حرف مردم پرتکرارترین مطلب تو حرفای زهره بود. محمد‌حسین: فقط یک بار حرف مردم رو کنار بذارید، بخاطر دخترتون، من واقعا دارم به این نتیجه میرسم که نازنین برا شما هیچ اهمیتی نداره، چندبار تا حالا نازنین رو بغل کردید؟ چندبار به روش خندید؟ چندبار به خواسته‌هاش گوش کردید؟ از شش سالگی چادر سرش کردید، فقط اونو الکی از خداترسونید، اگر چادر نپوشی خدا تو رو می‌سوزونه، اگر موهات بیرون باشه کچل میشی، من تعجب می‌کنم شما چطور اینا رو تو درس‌هاتون نخونید!، این روایت‌ها به گوشتون نخورده، بچه از هفت سال اول باید مثل پادشاه باهاش رفتار کنید، تو هیچ دوره‌ای برا نظراتش احترام نگذاشتید. تو هفت سال دوم با رفتارتون کاری کردید اون از بندگی کردن برا شما وحتی خدا سر باز بزنه. هیچ جا براش احترام قائل نبودید، گاهی فکر می‌کنم اون اصلا دختر این خانواده نیست، گاهی من از شما می‌ترسم، فکر می‌کنم منو هم دوست ندارید، حس میکنم یه سنگدلی نسبت به نازنین دارید. محمد‌علی: اشتباه می‌کنی محمد جان، واقعا اینطور نیست، حرف تو درسته، اما روایات همه معنی داره، فضای تربیت هر خانواده متناسب با فرهنگش هست، اسلام سفارش کرده دختر رو طوری تربیت کنیم که تا سن نهایتا ۱۵ سالگی عروس بشه بره، اگر می‌خواستیم اون طور که میگی باهاش رفتار کنیم اصلا هیچی پیش نمی‌رفت. محمدحسین: الان همون طور شد که دوست داشتید؟ الان نازنین به بلوغ فکری رسید؟ نگاه محمدعلی و زهره پر از شرمساری بود و سکوت، حرفی برا گفتن نداشتن، اونا هم روش غلط تربیت رو شاهد بودن، ولی تعصب بی‌جا اجازه نمیداد برای اصلاحش کاری کنن. ................... مرادی: این رضایت نامه برای نازنین‌زهرا معالی هست؟ اجازه بدن بیاد خونه شما!؟ حامدی: بله، فقط چهارشنبه تا جمعه، و البته ایام تعطیل رسمی. مرادی: چرا؟ حامدی: نپرسید، فعلا اینو امضا بزنید من ببرم بدم بهش تو سامانه بارگذاری کنه. مرادی: بفرمایید خدمت شما. حامدی: ممنون. ✍ف.پورعباس 🚫کپی و انتشار به هر شکل و صورتی ممنوع ~~~~✍️🧠✍️~~~~ @taravosh1 ~~~~✍️🧠✍️~~~~
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🇱🇧بھ ۅقت ࢪمان ؏اشقانھ🇵🇸
#پارت_32 #آبرو محمدعلی: من دلیلی نمی‌بینم که نازنین مزاحم خانم بشن، اینجوری اون استقلالی که از ناز
گارسون: منو رو از روی میز می‌تونید اسکن کنید و سفارش بدید. حامدی: ممنونم نازنین‌زهرا: چه نایس و باکلاس هستن اینا، اوووه ببخشید یادم رفت که تو حوزه و با شما نباید اینجور حرف بزنم. حامدی: نه، اصلا اینطور نیست، آوردمت که راحت صحبت کنی، اینجا دیگه حوزه نیست. نازنین‌زهرا: چه جالب، فکر نمی‌کردم تو اون .... حوزه همچین کسایی پیدا بشه. حامدی: حق داری، این چهره بدی که از حوزویان و طلبه‌ها نشون دادن اصلا قشنگ نیست، مقصر هم یه عده مذهبی نمای خشکه مقدسه هستن که تفکراتشون ۱۸۰ درجه با اسلام فرق داره. نازنین‌زهرا: چه عجب! واقعا مذهبی‌ها حق هم میگن!؟ انگار در جدیدی از چهره مذهبی‌ها به روی نازنین باز شده بود، حرف‌هایی که تا حدودی به حرف‌های دل نازنین نزدیک بود، حرف‌هایی که سالها تو خودش دفن کرده بود. بعد از ثبت سفارش‌هاشون خانم حامدی تو یه تیکه کاغذ از گارسون درخواست کرد که کیک رو همراه با فشفه و برف شادی بیارن برا نازنین. بسته هدیه با کاغذ کادوی منقش به بتمن و مرد عنکبوتی رو هم آماده زیر میز گذاشته بود. نازنین هنوز لب به هات چاکلت نزده بود که برف شادی و زرق ورق بر سر نازنین نشست. نازنین‌زهرا: هاااا وااای، خدای من، خیلی قشنگه ولی من که تولدم نیست! حامدی از واکنش نازنین خوشحال شد، نور امیدی تو دلش تابید از این که نازنین هنوز روح لطیف دخترانه‌اش نمرده. حامدی: میدونم عزیزم، این به مناسبت روز دختر. نازنین‌زهرا: عالی بود، ممنونم واقعا، من ترجیح میدم یه روز پسر مشخص کنن با روحیه من سازگارتر. حامدی: این هدیه‌ها چطور؟ اینا با روحیه تو سازگاره؟ نازنین‌زهرا: بتمن!؟ مرد عنکبوتی!؟ نمی‌دونم چطور تشکر کنم، قطعا امشب از شب‌های به یادموندی زندگی من میشه. حامدی: خیلی خوشحالم که می‌بینم خوشت اومده، این هدیه از طرف منه، اینم از طرف برادرت آقا محمد‌حسین. با ذوق کاغذ کادوها رو باز کرد، شال پلیسه دار قرمز رنگ منگوله دار، یه کیف صورتی و چندتا گیره سر، همراه با یه کتونی استیکر دار. تا حالا نازنین همچین هدایایی دریافت نکرده بود، ابراز خوشحالی نازنین از جشن امشب برای حامدی و محمد‌حسین یه نور امید بود. شب به یاد ماندنی به اتمام رسید، نازنین طبق توافقی که شده بود سه روز آخر هفته رو خونه حامدی به سر می‌برد. حامدی: این اتاق برای تو، چینشش و تصاویر موجود شاید باب دلت نباشه، به بزرگواری خودت ببخش. نازنین‌زهرا: اتاق دخترتونه؟ حامدی: من ... من فرزندی ندارم. نازنین‌زهرا: پس چرا همچین اتاقی با این دکور...؟ حامدی: برای دل خودم، گاهی میام اینجا با دختر خیالیم صحبت می‌کنم. نازنین‌زهرا: خیلی دختر دوست دارید؟ حامدی: خیلی. نازنین‌زهرا: آخوندا و طلبه‌ها خوب بلدن برا همچین مشکلاتی نسخه بپیچن، چطور شما ...؟ حامدی لبخندی زد و گفت: حامدی: معلومه حسابی دلت پره. نازنین‌زهرا: نه، سؤ تفاهم نشه. حامدی: راحت باش دختر گلم، من بیشتر از این وقتت نمی‌گیرم، خبر دارم دختر دقیقی هستی، بفرمایید استراحت کنید. نازنین‌زهرا: ممنون، بابت جشن امشب و این هدایا متشکرم. حامدی: خواهش می‌کنم دخترم. شب خوش نازنین‌زهرا: شب شما هم خوش. ✍ف.پورعباس 🚫کپی و انتشار به هر شکل و صورتی ممنوع ~~~~✍️🧠✍️~~~~ @taravosh1 ~~~~✍️🧠✍️~~~~
27.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سلااااام😍 ویژه صبحتون بخیر قشنگای کانال🤩
تراپی❣ نه، ممنون من کتاب می‌خونم📖
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تا ساعاتی دیگر😍🤩
🇱🇧بھ ۅقت ࢪمان ؏اشقانھ🇵🇸
#پارت_33 #آبرو گارسون: منو رو از روی میز می‌تونید اسکن کنید و سفارش بدید. حامدی: ممنونم نازنین‌زهر
نازنین بعد از ورود به اتاق اولین کاری کرد هدیه‌هایی که دریافت کرده بود رو از کیف دستی بیرون کشید، نگاهی به شال و‌کتونی و گیر‌سرها انداخت، یه دلش می‌گفت مثل بقیه دخترها باش و با اینا خودت رو بساز، یه دلش هم می‌گفت تو باید مثل پسرها باشی، پسرها این جینگولک‌ها رو نمی‌گذارن، به هر حال هدایا باعث خوشحالی نازنین شده بود، روی تخت دراز کشید، پتوی نرمی که بوی نو میداد، روی خودش کشید و به خواب رفت. بعد از سه ساعت خواب با صدای آلارام گوشی از خواب بیدار شد، هوا هنوز تاریک بود، اذان صبح نشده بود. آرام در اتاق رو باز کرد، صدای لولای در گوشش رو خراشید، با نور موبایلش راهش رو پیدا کرد و سمت سرویس رفت. آبی به سر و صورتش زد، به اتاق برگشت، کتاب‌هاش رو از کیف بیرون کشید و شروع کرد به نمونه سوال حل کردن. کمتر از دوماه تا امتحانات پایان ترم مانده بود. تمام تلاشش رو می‌کرد تا سربلند از این امتحانات خارج بشه. ✍ف.پورعباس 🚫کپی وانتشار به هر شکل و صورتی ممنوع ~~~~✍️🧠✍️~~~~ @taravosh1 ~~~~✍️🧠✍️~~~~