eitaa logo
❣️بھ ۅقت ࢪمان ؏اشقانھ❣️
242 دنبال‌کننده
456 عکس
247 ویدیو
2 فایل
تبلیغات پذیرفته میشود به آیدی زیر مراجعه کنید @bentalhasan
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌱👌°• جواب کوبنده حاج مهدی رسولی به ! غلط کردی خودتو با عمه سادات یکی میکنی...
شب عیده🤩🤩 عیدی دادن میچسبه🦋💝 عیدی چی باشه؟🤔 https://eitaa.com/joinchat/902431193C24bb65b3a3
مریم: سلام، اینجا برات جا گرفتم. نازنین‌زهرا: ممنون من ترجیح میدم ردیف دوم بشینم. مریم: خب، منم میام کنار دستت، البته اگر دوست داری. نازنین‌زهرا: هرجور راحتی، من مشکلی ندارم. مریم با خوشحالی کنار میز نازنین‌نشست، مثل ساعت قبل نازنین قبل ورود استاد شروع کرد به مرور کتاب هندسه به صورت تیتروار. استاد: سلام، اول هفته‌تون بخیر عزیزان. طلبه‌ها: علیکم السلام، ممنون. استاد: بحث جلسه پیش ضرورت مباحث مهدویت بود که تمام شد. در ابعاد مختلف این مطلب رو بازگو کردیم، اگر سوألی دارید درخدمتم اگر نه بریم سراغ درس جدید. مریم: استاد بنده سوال دارم. استاد: بفرمایید، می‌شنوم. مریم: تو روایات داریم که اگر حجت خدا نبود بر زمین، همانا زمین اهلش را می‌بلعید و همچون موج‌دریا آنها را تکان میداد. حالا سوال من اینه، قدرت خدا این وسط چی میشه؟ حتما حجت خدا باید باشه تا خدا بتونه زمین رو از این اتفاق نگه داره؟ اینجوری قدرت خدا هم زیر سوأل میره. استاد: بسیار عالی، سوال خوبی بود. خدا قطعا نیاز به ما بندگانش نداره، اون روایتی که شما فرمودید یک تأویل و تفسیری داره، مثلا به ظاهر ۶۰۰ سال بین حضرت عیسی و حضرت محمد به ظاهر حجتی بر زمین نبود، چه اتفاقی افتاد؟ هیچی، ۶۰۰ سال فترت من الرسل داشتیم، روایتی قوی نداریم که در این ۶۰۰ سال جای حضرت عیسی چه کسی امتش رو هدایت می‌کرده ولی ظاهر امر از نبود ولی و امام و رسول است. اتفاقی که افتاد این بود مردم سرگردان شدند، کم کم خودشون احکام رو وارد کتاب انجیل کردند، هرکسی یه چیزی گفت و انجیل تحریف شد، شد غربی که الان می‌بینید. پس اگر امام زمان نبود زمین به اون معنایی که شما تو ذهن دارید نیست، سرگردانی و رها شدن افکار و اعتقادات مردم است. این خیلی امر وحشتناکی هست. امیدوارم تونسته باشم جوابتون رو داده باشم. مریم: خیلی ممنون استاد، مقداری قابل قبول بود، اما کامل حل نشد تو ذهنم. استاد: اگر اجازه بدید امروز درس بدم جلسه بعد اول کلاس جوابتون رو بهتر میدم و کامل‌تر ان شاالله. مریم: ممنون استاد. استاد: خب، درس امروز ما در مورد زندگانی امام زمان، از تولد تا غیبت. نازنین کم و بیش گوشش را به استاد و مطالبی که بیان می‌شد داده بود، کلافگی و خستگی از چهره‌اش نمایان بود. به محض اتمام کلاس نازنین کتاب و کیفش جمع کرد و راهی خوابگاه شد. بعد از ورود به خوابگاه به سمت حجره رفت، وسایلش رو گذاشت و سمت سلف رفت. یک نهار حسابی رو انتظار داشت اما نهار اون روز الویه بود، غذایی که چندان باب میل نازنین نبود، به اجبار مقداری برداشت و جهت ساکت کردن صدای معده چند لقمه‌ای خورد. نیمه سیر یه اتاق برگشت. مریم: من نودل دارم، ببرم درست کنم باهن بخوریم؟ نازنین‌زهرا: نه ممنون، زحمت نکش. مریم: تعارف نکن، میدونم گرسنه‌ای، میرم درست میکنم میارم باهم بخوریم. نازنین‌زهرا: آخه .... مریم: منم مثل تو از الویه خیلی خوشم نمیاد، میرم درست کنم باهم بخوریم. نازنین‌زهرا: دستت درد نکنه. اون روز نازنین‌مهمون مریم شده بود، باهم نودلیت خوردن و بعد از نهار هرکدام سراغ کار خودشان رفتن. ✍ف.پورعباس 🚫کپی و انتشار به هر شکل و صورتی ممنوع ~~~~✍️🧠✍️~~~~ @taravosh1 ~~~~✍️🧠✍️~~~~
هیچ کس نباید بدون شب بخیر بخوابه 🌙 حتی شما♥️❣ شب خوش🌙
الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَنَا مِنَ الْمُتَمَسِّکِینَ بِوِلاَیَهِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْأَئِمَّهِ عَلَیْهِمُ السَّلاَمُ سلامممم عیدتون مباااااااارک❤️😍😍😍👏👏👏👏🤩🤩🤩🤩
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شیرینی ببریم حرم😍😍🤩 تو حرم دختر مولا کام خدام دختر امیر المومنین رو شیرین کنیم💝 به به عجب عیدی بشه امسال🤩🤩💝
سلام رفیق شهیدم☺️ عیدت مبارک برادر❣ خوشا بسعادتت داداشم در آسمان جشنه و کنار امیرالمومنین هستی، سفارش ما رو هم به بابا علی کن مثل شما ما رو بخره🌹
14.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آتشی که چهره یهودی زاده را بخاطر حب علی نسوزاند چگونه می‌تواند بسوزاند چشمانی را که به انگورهای ضریح علی ابن ابی طالب افتاده و از روی شوق تر گشته است🥺 من افتخار می‌کنم علوی هستم و شیعه‌ام🌹 من شک ندارم، دلی که حب علی در آن پروریده‌ام را آتش لمس نمی‌کند تنی که در نجف زیر آفتاب نجف عرق کرده را چگونه می‌خواهد بسوزاند. مگر غیر این است که آب، آتش را خاموش می‌کند. 🦋 ✍ف.پورعباس 🚫کپی این متن با ذکر نام به عشق مولا مجاز است🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام😍 کیا عیدی پارت می‌خواستن؟🦋 عیدی داریم، چه عیدی👌🤩 بعد از ظهر دو پارت هدیه داریم❣💝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🛑🎥 قاضی‌زاده هاشمی به مناسبت عید غدیر به نامزدهای ریاست‌جمهوری عیدی داد آقای قاضی زاده گل کاشتن امروز🤩🤩
زهره: امروز سمانه خانم زنگ زدن. محمدعلی: خب، چی گفتن؟ زهره: جوابشون مثبته، دخترشون همه شرایط محمد‌حسین قبول کرده. محمد‌علی: الحمدلله، خیلی خوشحال شدم‌ به محمد‌حسین هم اطلاع دادی؟ زهره: در دسترس نبود، دو بار باهاش تماس گرفتم. محمد‌علی: حتما سرش شلوغه، پادگانه دیگه، خیلی از آموزش‌هاش هم عقب مونده، گرم تمرین‌ها شده حتما. زهره: آره حتما، دورش بگردم پسرم. امتحانات میان‌ترم حوزه، همزمان با امتحانات پایان ترم دبیرستان شروع شد. حامدی: هفته بعد اولین امتحان دبیرستانی‌هاست، اول باید پایه دهم رو بدی و معدلت که اومد بلافاصله دوازدهم رو بدی؟ نازنین‌زهرا: بله، برا همشون آماده‌ام. حامدی: این هفته همه امتحانات میانترمت رو‌می‌تونی بدی؟ نازنین‌زهرا: بله، الان دوتاش رو دادم، فقط ۳ تا درس دیگه امتحان میان ترم داره. حامدی: زنگ داداشت زدی بیاد دنبالت؟ نازنین‌زهرا: بله، اما جواب نداد، بهش پیام دادم بخونه حتما جواب میده. حامدی: ان شاالله خیره، منم صحبت می‌کنم امتحان روز سه شنبه و چهارشنبه رو اساتید ازت بگیرن. نازنین‌زهرا: ممنون. حامدی به قولی که داده بود عمل کرد، نظر اساتید رو جلب کرد و کمک کرد نازنین روز سه شنبه و چهارشنبه هر دوتا آزمونش رو بده. از همه امتحانات میان‌ترم حوزه سربلند بیرون اومد، از نمراتش عکس گرفت فرستاد برای محمد حسین، بعد هم فوروارد کرد به مادرش. ✍ف.پورعباس 🚫کپی و انتشار به هر شکل و صورتی ممنوع ~~~~✍️🧠✍️~~~~ @taravosh1 ~~~~✍️🧠✍️~~~~
محمد‌حسین: سلام خانم حامدی. حامدی: سلام، خوب هستین آقای‌معالی؟ نازنین دیروز تماس گرفته بود با شما ظاهرا جوابش ندادید. محمد‌حسین: راستش پیام نازنین خوندم دیشب، من به دلایلی نتونستم جواب تماس بدم. حامدی: آزمون‌های پایان ترم نازنین چی میشه؟ میاید دنبالش، من هماهنگ کردم آزمون میانترمش رو داد تا سه هفته بتونه امتحاناتش رو بده، بعد آماده امتحانات پایان ترم حوزه بشه. محمد‌حسین: راستش تماس گرفتم اینو با شما در میون بزارم که... لطفا به نازنین چیزی نگید، من نمی‌تونم بیام دنبالش، الان نمی‌تونم بگم چی شده، فقط یه زحمت برا شما دارم. حامدی: ان شاالله خیره آقای معالی. در خدمتم. محمدحسین: یه شماره کارت بهم بدید من مبلغی واریز کنم، برا نازنین بلیط بگیرید که بیاد شهرستان، آزمون‌هاش رو بده بعد خودم دوباره بعد سه هفته میارمش. حامدی: مشکلی نیست، فقط اگر نازنین پرسید چرا داداشم نیومده چی بهش بگم؟ محمد‌حسین: من باهاش صحبت می‌کنم، حضوری ببینمتون همه چی رو برا نازنین و شما توضیح میدم. حامدی: ان شاالله، خدا رو شکر که حالتون خوبه، من نگران شدم، چون نازنین یه مقدار بی‌قراری کرد. محمد‌حسین: ممنونم که حواستون به خواهرم هست، امیدوارم بتونم جبران کنم. حامدی: پس من برا فردا برا نازنین بلیط می‌گیرم، راهیش می‌کنم. محمد‌حسین: خدا خیرتون بده ممنونم. نازنین‌زهرا: سلام مامان زهره: خوبی، چه خبر؟ نازنین‌زهرا: امتحانات میان ترمم تموم شده، منتظرم داداش بیاد دنبالم امتحان مدرسه رو بدم. زهره: از داداشت خبر داری؟ نازنین‌زهرا: تماس‌هام رو جواب نداد، ولی تو پیام برام نوشت به موقع باهام تماس می‌گیره. زهره: چرا جواب تماس ما رو نمیده؟ نازنین‌زهرا: نمی‌دونم. زهره: پس فعلا، راستی کارنامه‌ات رو دیدم، خواستم بگم آفرین، بالاخره عاقل شدی و آبروی من و پدرت رو خریدی. نازنین پشت تلفن پوفی کرد و تشکر کرد. تماس قطع شد، مجدد با محمد‌حسین تماس گرفت، ولی بازهم جوابی نگرفت. حامدی: نازنین‌جان بیداری؟ نازنین‌زهرا: بله، بیدارم. حامدی: میشه یه لحظه بیاید عزیزم. نازنین‌زهرا: بفرمایید. حامدی: برا فردا بعد از ظهر برات بلیط قطار گرفتم. نازنین‌زهرا: قرار بود داداش بیاد دنبالم. حامدی: داداشت باهات صحبت می‌کنه به موقع، الان باید تنها بری شهرستان، سه هفته پیش پدر و مادرت هم باش، امتحاناتت رو با آرامش بده و برگرد اینجا. نازنین‌زهرا: داداشم طوری شده؟ حامدی: نه، اتفاقا تماس گرفت با من گفت حالش خوبه، جواب پیامت رو داده ظاهرا. نازنین‌زهرا: آره ولی چیزی در مورد اینکه نمیاد دنبالم نگفت. حامدی: خواسته نگران نشی، قرار شد بعد امتحانات خودش تو رو برگردونه. نازنین وسایلش رو آماده کرد، تنها امیدش تو خونه داداشش بود که الان پادگانه، باید سعی می‌کرد، خودش رو تو خونه بدون محمد‌حسین وفق بده و با پدر و مادرش در نیوفته. بعد از یک ماه برگشت به آغوش خانواده‌، خانواده‌ای که با نازنین مثل غریبه‌ها برخورد میشد، رفتارها سرد و خشک. ✍ف.پورعباس 🚫کپی و انتشار به هر شکل و صورتی ممنوع ~~~~✍️🧠✍️~~~~ @taravosh1 ~~~~✍️🧠✍️~~~~
شما رو با این پارت امشب تنها می‌گذارم😅 اونایی که نگران محمد‌حسین بودن این پارت بخونن😅
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام قشنگای کانال😍 صبحتون بخیر🦋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
- فیلم‌کامل‌و‌اصلی‌استوری‌آقای‌قلیچ 💝خوشبحال تهرانیا😍 عجب بارونی گرفته بود دیشب🦋 ولایت و تاج گذاری امیرالمومنین باشه، بارون بیاد و اینجوری شادی کنیم🤩🤩
فکت: از همون بچگی نماز خون بودم😅😅 قربون خودم برم، آدم چقدر مذهبی باید باشه، تازه کسی زورم نکرده، عشق به خدا منو به اینجا کشونده بود😌😅 تو همون رکعت اول خواب رفتم😂 کی اینجوری با خدا عشق بازی می‌کنه؟😂😂🤪
بعد از ۸ ساعت نازنین زهرا به شهرستان رسید. به محمد‌حسین زنگ‌زد، منتظر بود برادرش دنبالش بیاد. محمد‌حسین: جان دلم آبجی جان. نازنین‌زهرا: کجایی داداش؟ من رسیدم. محمدحسین: خدا قوت، رسیدن بخیر، شرمنده آبجی من هنوز برنگشتم خونه، می‌تونی اسنپ بزنی بری؟ حین صحبت بودن که نازنین از پشت تلفن شنید، دکتر سلماسی بیمار اورژانسی دارید. محمد حسین هل شد، نمی‌تونست دیگه اتفاقی که افتاده رو جمع کنه. نازنین‌زهرا: داداش!! تو.... الان دقیقا کجایی؟ محمد‌حسین: نازنین باور کن من حالم خوبه، به مامان و بابا هم چیزی نگو، خودم میام همه چی رو برات تعریف می‌کنم. نازنین‌زهرا: اگه حالت خوبه تو بیمارستان چه غلطی می‌کنی؟ حتما تیر خوردی؟ آره؟ محمد‌حسین: آبجی گلم به من اعتماد داری یا نه؟ نازنین‌زهرا: نه، داری بهم دروغ میگی. محمد‌حسین: اگر حالم خوب نبود که تماست جواب نمی‌دادم. نازنین‌زهرا: چند روزه که تماس جواب ندادی، همش پیام میدی. یعنی حالت خوب نیست که جواب ندادی، الان هم بخاطر اینکه چیز دیگه حتما جواب دادی، صدات خسته‌است. محمد‌حسین: تو برو خونه، من فردا میام، خودت می‌بینی چیزیم نشده. نازنین‌زهرا: نه که الان اونجا دوتا فرشته منتظر منن، برم اونجا که چی؟ میام پیشت بیمارستان فردا باهم برمی‌گردیم. محمد‌حسین: نه نازنین جان، داداش دورت بگرده امشب رو دوام بیار فردا من پیشتم قول میدم. به سختی محمدحسین تونست نازنین قانع کنه که بیمارستان نیاد، اما نازنین از دلواپسیش چیزی کم نشد. نگران راهی خونه شد، خونه‌ای که امشب صدای محمد‌حسین و آغوش محمد‌حسین رو نداره. زهره: کیه این وقت روز!؟ محمد‌علی: شما بشین من میرم می‌بینم. نازنین‌زهرا: سلام بابا. محمدعلی: تو!؟ نازنین‌زهرا: یک ساعت پیش رسیدم، داداش محمد حسین برام بلیط قطار گرفته بود، اومدم امتحانات مدرسه رو بدم و دوباره برگردم. زهره: محمد‌علی، کیه؟ محمد‌علی: خودش کجاست این داداش شیطونت؟ نازنین آب گلوش بلعید و گفت: پادگان، می‌خواستید کجا باشه؟ گفتم که برام بلیط گرفته، احتمالا خودش فردا بیاد. زهره: یاللعجب، تو اینجا چیکار می‌کنی دختر؟ نازنین‌زهرا: بجای خوش‌آمد گوییتونه؟ بعد از یک ماه اومدم، میگید اینجا چیکار می‌کنید؟ محمد‌علی: بیا داخل، ما به این کارای غیرعاقلانه‌ات عادت کردیم. نازنین‌زهرا: بچه‌های مردم مادراشون زنگ میزنن التماسشون می‌کنن مرخصی بگیرن فقط یک روز بچه‌هاشون ببینن، مادر و پدر منم اینجوری، نترسید خیلی نمی‌مونم، سه هفته تحملم کنید برمی‌گردم به همون خراب شده‌ای که بودم. زهره: یه ذره به ادبت اضافه نشده نازنین دلخور و عصبانی چمدونش پشت سرش کشید و وارد خونه شد. یه راست سمت اتاقش رفت و در اتاق رو محکم پشت سرش بست. ✍ف.پورعباس 🚫کپی و انتشار به هر شکل و صورتی ممنوع ~~~~✍️🧠✍️~~~~ @taravosh1 ~~~~✍️🧠✍️~~~~
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مولا امیرالمؤمنین(علیه‌السلام): اشک‌ها خشک نمی‌شوند، مگر بخاطر سنگدلی و دلها سخت نمی‌شوند؛ مگر بخاطر گناهان زیاد ... اَللّهمَّ ارزُقنا حَرَم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ولادت باب الحوائج حضرت موسی بن جعفر علیه السلام مبارک 😍🌸