✍ آیتالله #سید_خلیلالله_تهرانی از علمای اهل معنای تهران و دایی مرحوم #شیخ_آقابزرگ_تهرانی بود.
ایشان بارها به حج مشرف شده بود و حکایات جالبی از مکاشفات و تشریفات وی به محضر _امام_زمان(عج) نقل شده است.
🍃در یکی از این سفرها که وی با آخوند #ملا_محمدعلی_رستمآبادی به حج مشرف شده بود، در چندجا از جمله #عرفات و #مسجد_الحرام به زیارت امام زمان(عج) تشرف یافت.
📖 شیخ آقابزرگ از قول حاج سید خلیلالله تهرانی نقل میکند:
نـزديـك ظـهـر, در آن نهر ( در عرفات) غسل كرديم و به منزل رفتيم و بعد از غروب آفتاب از عرفات به سوى #مـشعر حركت كرده و وقتى صبح شد از مشعر به سوى منى براه افتاديم .
🐑 دروقت قربانى، من و چند نـفـر ديـگـر قـربـانى هايمان را برداشتيم كه آنها را به مكان مخصوص قربانى ببريم .
وقتى از بين خـيمه ها خارج شديم و در جاده قرار گرفتيم ,شخصى كه ديروز در آن خيمه بود و با من صحبت كرد, نزد من آمد و اسم مرا برد وفرمود: قربانيت را به آن جا نبر و خودش مكان ديگرى را نشان داد و با دستش به آن جا اشاره نمود.
مـن قـبـول كـردم و سه نفر از رفقا همراه من آمدند ولى بقيه نپذيرفتند.
در آن وقت در دست آن شخص عصاى كوچك يا چيزى غير از آن بود و سخنى مى گفت .
آنچه ازكلام او فهميدم و به يادم ماند اين بود كه مى گفت: 🍃و قليل من عبادى الشكور.(بندگان شكرگزار من كم هستند)⚡️
بعد از قربانى و ساير اعمال به مكه باز گشتيم .
🕋 در مسجد الحرام من مشغول طواف شدم ديدم آن شـخـص مـقـابل #حجرالاسود به فاصله دو ذراع (حدود يك متر) يا كمتر ايستاده و دستها را مقابل صورت نگه داشته و مشغول دعا است و در هر هفت دور, اورا به همان حال ديدم .
بـعد از طواف كه خواستم حجرالاسود را ببوسم به سوى آن طرفى كه او بود رفتم ديدم حجاجى كـه در طوافند همين كه به او مى رسند, هيچ يك از جلويش نمى روند وايشان مثل كوهى ايستاده اسـت و مـردم از پـشت سر او طواف مى كنند.
💠 چون خواستم حجر را ببوسم و برآن دست بكشم آن شـخـص دست مرا گرفت و به حجرالاسود رسانيد با كمال اطمينان آن را بوسيده و مس نمودم و دستم را بر كتف او گذاردم وگفتم : التمس منكم الدعا و اسئلكم الدعا(از شما التماس دعا دارم ) ايشان قبول نمودو براى من دعا كرد.
✨ بـراى نـماز طواف به طرف مقام حضرت ابراهيم (ع ) رفتم و چيزى به خادم مقام دادم و همان جا مقابل در مقام ايستادم و مشغول نماز طواف شدم .
در بين نماز ديدم آن شخص مقابل حجرالاسود ايستاده است و هيچ چيز بين من و او حايل نيست نه خودمقام و نه ضريح , به خاطر اين مطلب در فـكر فرو رفتم .
🔺وقتى مشغول تشهد شدم ,متوجه شدم و به خود گفتم , هيهات ! چطور مردم بين مـن و او حايل نشده اند با اين كه بايد حايل باشند؟ خواستم نماز را قطع كنم .
به من اشاره كرد كه حركت نكن .
نماز را تمام كردم و از جاى خود برخاسته و دويدم , اما به زمين خوردم و وقتى به محلى كه ايشان آن جـا ايـسـتاده بود, رسيدم حضرتش را نديدم .
✨✨هر چه در اطراف خانه كعبه نظر كردم و جستجو نمودم , آن وجود مقدس را نيافتم , لذا يقين كردم كه ايشان حضرت بقية اللّه عجل الله تعالى فرجه الشريف بوده اند.
🕌 @feyziye_tehran
📷از چپ به راست:
نفر اول نشسته آیتالله #سید_احمد_طالقانی
نفر چهارم #شیخ_آقابزرگ_تهرانی
🕌 @feyziye_tehran
📷 از چپ:
#شیخ_آقابزرگ_تهرانی (دایی مادر جلال آل احمد)،
آیتالله #میرزا_ابوالفضل_خراسانی،
آیتالله #سید_احمد_طالقانی (پدر جلال)،
#جلال_آل_احمد
🕌 @tarikh_hawzah_tehran
🗓به بهانه درگذشت آیتالله #شیخ_آقابزرگ_تهرانی در اسفند ۱۳۴۸ش
📖ایشان در زندگینامه خودنوشت خویش مینویسد:
▪️حدود سنۀ ۱۳۰۴ق، #مدرسه_دانگی در قرب خانۀ مسکونی موروثی از جدمان بنا شد. در ان اوان، مرحوم حاج میرزا سیدحسن، پسر مرحوم حاج سید عزیزالله طهرانی معروف به دعانویس که پسرخالۀ حقیر بود، از نجف مراجعت کرده و در آن مدرسه حجره گرفت.
من روزها میرفتم در حجرۀ ایشان و درس میخواندم. از امثله و صرف میر شروع کردم. بالجمله تا حدود سنۀ ۱۳۰۷ق، حقیر به حد بلوغ شرعی رسیده بودم، مشغول به خواندن سیوطی و جامی شده بودم و این دو کتاب را مرحوم حاج دایی، حاج سید محمدخلیل، برای تشویق من خرید...
▫️در سنۀ ۱۳۰۹ق مرحوم حاج والد، مجلس جشنی مهیا کرد، جمعی را دعوت کرد و مرحوم آقا سید جمال افجه، عمامه بر سر من گذاشت. در سنۀ ۱۳۱۰ق بعد از مرتفع شدن مرض وبای عمومی برحسب نذری که مرحوم حاج والد کرده بود، مرا در قافلهای که مرحوم #حاج_شیخ_فضل_الله_نوری هم بود، با هم مشرف شدیم به مشهد. ذیحجه و محرم و صفر از سال (۱۳۱۱ق) را در آنجا مشرف بودیم.
▪️بعد از مراجعت از مشهد در سال ۱۳۱۱ق در #مدرسه_دانگی حجرۀ مستقلی گرفتم. کتابخانۀ آن مدرسه که قریب پانصد جلد کتاب داشت، دست حاح سید محمدتقی پسر حاج سید عزیزالله (دعانویس) که پسرخالۀ حقیر بود، بود و سه سفر که او به زیارت عتبات یا حج مشرف میشد، من نایب کتابدار بودم که کتابها را به طلاب میدادم و قبوضات میگرفتم و هر سه ماه، تجدیدنظر میکردم.
▫️حقیر بعد از مراجعت از مشهد، همه روزه، صبح تا نزدیک ظهر در مدرسۀ خان مروی برای درس و مباحثه میرفتم پیش جمعی از طلاب و مدرسان آنجا. درس عمومی یا خصوصی خواندم، اوایل پیش آقا #شیخ_محمد_شاه_عبدالعظیمی ادبیات، نحو و صرف میخواندم و بعد پیش مرحوم #حاج_شیخ_حسین_خراسانی و مرحوم آقای #شیخ_باقر_معزالدوله مطول میخواندم.
🕌 @tarikh_hawzah_tehran
✍ #سید_میرزا_حسن_طهرانی در تهران متولد شد و مقدمات و سطوح را نیز در حوزه تهران فراگرفت و سپس به نجف رفت.
✨ایشان از شاگردان #آخوند_ملا_حسینقلی_همدانی و از علمای ابرار و اهل تقوا و در نهایت ورع و عفاف و قناعت بود.
🍃سید میرزا حسن متهجّدی متعبد و زاهدی اهل ریاضت بود که چندی پیش از وفات، در رؤیایی صادقه، او را از روز و ماه رحلتش باخبر ساخته بودند.
📖مرحوم شیخ آقابزرگ تهرانی مینویسد: «سید میرزا حسن خواب صادقهاش را برای من تعریف کرده بود و من هم به وفاتش یقین داشتم، برای آنکه چنین حادثهای از وی دور شود، خوابش را چنین تعبیر میکردم که از اضغاث احلام است. اما او به سخن من باور نداشت و آن را همانگونه که دیده بود تعبیر میکرد. از اینرو برای سفر آخرت آماده شده بود و از استغفار و تسبیح و ذکر توحید غافل نمیشد.
✨هنگامی که #ماه_رمضان داخل شد، در شب و روز جز گریان و نالان دیده نمیشد. ملازم حرم امیرمؤمنان(ع) شده بود و جز برای امور ضروری از خواب و خوراک از آستان حضرتش فاصله نمیگرفت. دوازده روز از ماه رمضان را روزه گرفته بود که در نیمۀ روز سیزدهم تب کرد و افطار نمود.
🍁من پیوسته ملازم او بودم تا آنکه در ظهر روز پانزدهم ماه رمضان سال ۱۳۲۸ق [/۲۸ شهریور ۱۲۸۹ش] رحلت فرمود و پیکر پاکش در وادیالسلام، پشت سر قبر مادرش که خالۀ من است... دفن شد.»
📚 طبقات أعلام الشیعة، ج ۱۳، ص ۴۱۳ و ۴۱۴.
📷تصویر: #شیخ_آقابزرگ_تهرانی در میان عدهای از دوستان و شاگردان
🕌 @tarikh_hawzah_tehran
✍ به مناسبت ۱۳ ذیالحجه سالگرد رحلت آیتالله #شیخ_آقابزرگ_تهرانی در سال ۱۳۸۹ق برابر با ۱ اسفند ۱۳۴۸ش
🕌 @tarikh_hawzah_tehran
📖 برشی از زندگینامه خودنوشت #شیخ_آقابزرگ_تهرانی:
✍حدود سنه 1304 #مدرسه_دانگی در قرب خانه مسکونی موروثی از جدمان بنا شد. بانی آن مرحوم حاج سید حسین لاریجانی بود و در آن اوان مرحوم حاج میرزا سید حسن ... پسرخاله حقیر، از نجف مراجعت کرده و در آن مدرسه حجره گرفت. من روزها می رفتم در حجره ایشان و درس می خواندم از امثله و صرف میر شروع کردم ...
▪️ بالجمله تا حدود سنۀ 1307 حقیر به حد بلوغ شرعی رسیده بودم و مشغول به خواندن سیوطی و جامی شده بودم ...
در سنه 1309 مرحوم حاج والد مجلسی جشنی مهیا کرد جمعی را دعوت کرد و مرحوم آقا #سید_جمال_افجه عمامه بر سر من گذاشت.
▫️در سنه 1310 بعد از مرتفع شدن مرض وبای عمومی بر حسب نذری که مرحوم حاج والد کرده بود مرا با حاجیه بی بی در پالکی نشاند و خودش قاطر (سوار) شد و در قافله که مرحوم حاج #شیخ_فضل_الله_نوری هم بود با هم مشرف شدیم به مشهد رضوی.
▪️بعد از مراجعت از مشهد در سال 1311 در مدرسه دانگی حجره مستقل گرفتم و ماه پنج قران که وظیفه طلاب بود قبض می کردم و کتابخانه آن مدرسه که قریب پانصد جلد کتاب داشت... من نائب کتابدار بودم که کتاب ها را به طلاب می دادم و قبوضات می گرفتم و هر سه ماه تجدید نظر می کردم...
▫️و در پیش مرحوم حاج محمدعلی پسر مرحوم آخوند #ملا_محمود_عراقی درس نجات العباد و قدری اخلاق خواندم در خانه ایشان کوچه حیدر اعظم و او عالم متقی زاهد درویش منش بود صنایعی از قبیل ساعت سازی و صحافی و نقشه کشی و نجاری و غیرها داشت،... موعظه بسیار مؤثر داشت گاهی پیاده با ایشان به حضرت عبدالعظیم مشرف می شدیم...
▪️برای بعض مباحثه ها به #مدرسه_پای_منار هم میرفتم. رفقا و هم مباحثه من در آن زمان در مدرسه پای منار یکی آقای حاج #سید_عزیزالله_طهرانی امام جماعت شد چهارسوق و یکی آقای حاج میرزا ابوالقاسم [آیتالله #سید_ابوالقاسم_کاشانی ] پسر مرحوم حاج سید مصطفی کاشی و...
و با أبناءِ تجّار و اعیان هیچ وقت مربوط نشدم تقید به لباس و خوراک نداشتم هر چه بود می پوشیدم و هر چه حاضر بود در خانه می خوردم. فقط کتاب که اسباب کار طلبه بود مهیا می کردم...
🕌 @tarikh_hawzah_tehran
📷 از راست: #احمد_منزوی ، #علینقی_منزوی ، #شیخ_آقابزرگ_تهرانی ، #مهدی_بهشتی_پور (نوه دختری) ، #محمدتقی_منزوی
✍ مرحوم حاج شیخ آقابزرگ تهرانی ۵ پسر داشت. از میان آنها دکتر محمدتقی منزوی مهندسی راه و ساختمان داشت و استاد دانشگاه بود. دکتر علینقی منزوی و احمد منزوی در خدمت پدر و دیگر اساتید حوزه به فراگیری علوم پرداختند و در حوزههای کتاب شناسی و فهرستنویسی مشغول به کار شدند.
فرزند دیگرش به نام محمدرضا منزوی متولد سال ۱۳۰۸ خورشیدی، افسر ارتش و در عین حال، عضو حزب توده ایران بود.
او پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ دستگیر و زندانی شد و در بهمن ۱۳۳۳ در زندان قزل قلعه زیر شکنجه مأموران ساواک از دنیا رفت.
زندهیاد #جلال_آل_احمد که نسبت خانوادگی با مرحوم حاجشیخ آقابزرگ تهرانی داشت، درباره قتل #سروان_محمدرضا_منزوی نوشت: «در قضایای تودهای بازی زیر شکنجه رفت و سربه نیست شد و عاقبت هیچکس نفهمید که نفهمید که جسدش را چه کردند.»
🕌 @tarikh_hawzah_tehran
🔹مکاتبه #شیخ_آقابزرگ_تهرانی با #تیمور_بختیار
✍ اواسط سال ۱۳۴۷ یعنی زمانی که تیمور بختیار به خاطر مخالفت با حکومت پهلوی و اقدام علیه آن به اعدام محکوم شده بود، در سفری به لبنان، به دلیل همراه داشتن اسلحه و تجهیزات نظامی از سوی پلیس لبنان دستگیر و به نُه ماه حبس محکوم شده بود.
او سخت نگران بازگرداندن به ایران و گرفتارشدن در چنگال شاه بود. از طرف دیگر هم نگران بود که مبادا شیخ آقابزرگ تهرانی و فرزند بزرگش، یعنی علینقی منزوی، برای گرفتن انتقام راجع به قتل محمدرضا منزوی وارد صحنه شوند و از نفوذشان در عراق و لبنان استفاده کنند برای متقاعدکردن دولت لبنان جهت استرداد بختیار به ایران.
به همین جهت، بختیار در تاریخ ۱۸ مهرماه ۱۳۴۷ نامهای به شیخ آقابزرگ تهرانی نوشت و سعی کرد ماجرای کشته شدن سروان منزوی را توجیه کرده و رفع کدورت نماید.
بختیار در پایان نامه نوشت: «امیدوارم به خواست خداوند متعال روزی که دیر نباشد، برسد و این دستگاه جبار و ستمگر فعلی برچیده شود و آنوقت بنده اولین کسی خواهم بود که برای روشن کردن حقایق و پیداکردن چگونگی این قضیه که بغرنج و لاینحل مانده است، پیشقدم خواهم شد.»
مرحوم شیخ آقابزرگ تهرانی نیز در تاریخ سهشنبه ششم شعبان ۱۳۸۸ قمری در جوابیهای به بختیار چنین نوشت: «جنایاتی که در دوره حکومت شما رخ داد، منحصر به قتل فرزند من محمدرضا در زیر شکنجه نیست، بلکه قتل سید فاضل، آقا سیدمحمد واحدی و جوان ناکام، محمود کوچک شوشتری و غیرهم جمیعا قبل المحاکمه و در حطیه قدرت و زمان حکومت شما رخ داده است.» سپس افزود: «اگر چنانچه شما واقعا خود را در این جنایات غیر مسئول میشمارید، بایستی اسرار این حوادث فجیعه را در معرض افکار عمومی قرار دهید و معونت مظلومین را جبران اعانت ظالم نمایید، شاید از نتیجة من اعان ظالماً سَلّطهُ الله علیه برهید، وگرنه مجرد انکار را ملت ستمدیدة ایران از مقام مسئولی چون حاکم نظامی نمیپذیرد. [و] هیچ عملی بی مجازات نمیماند.»
📰منبع: روزنامه اطلاعات، ۱۱ اسفند ۹۷
🕌 @tarikh_hawzah_tehran
🗓 به مناسبت ۱ اسفند، سالروز درگذشت مرحوم #شیخ_آقابزرگ_تهرانی
دو شرح حال نگاری بزرگ معاصر
سمت راست: شیخ آقابزرگ تهرانی
سمت چپ: شیخ محمد شریف رازی
🕌 @tarikh_hawzah_tehran
🗓 به مناسبت ۱ اسفند، سالروز درگذشت مرحوم #شیخ_آقابزرگ_تهرانی
✍ نمیدانم با چه زبانی باید شیخ آقابزرگ تهرانی را ستود که عمر طولانی و پربارش را وقف معرفی مفاخر شیعه و تراث شیعه در دو کتاب گرانسنگ #الذریعه و #طبقات_اعلام_الشیعه در قرون متمادی کرد.
اهمیت جمعآوری و احصاء نام اعلام شیعه و تصانیف شیعه به جای خود، گزارشی که مرحوم شیخ آقابزرگ از علمای عصر خود در قالب علمای قرن ۱۴ ارائه کرده و چه بسا بسیاری از آنها را خود از نزدیک دیده و مراتب علمی و مقامات معنوی آنها را ستوده و توصیف کرده است، از اهمیت ویژهای برخوردار است.
بدون اغراق میگویم که اگر نبود شرح حالی که ایشان از برخی علمای همعصر خود کرده است، امروز هیچ نام و نشانی از آنها و خدمات علمی و اجتماعی آنها برای ما نمیماند.
🌿از دیگر عالمانی که شبیه شیخ آقابزرگ تهرانی، البته در زمانی متأخرتر به بیان شرح حال و آثار علمای معاصر پرداخته، مرحوم #شیخ_محمد_رازی صاحب کتاب #گنجینه_دانشمندان است که در دائرة المعارف شرح حال نگاری خود، گزارشهای ارزشمندی از علمای همعصر خود ارائه کرده و در بسیاری از موارد، خاطرات و حکایاتی که خود مستقیما از آنها شنیده را ذکر کرده است.
درباره شیخ محمد رازی نیز باید گفت که اگر شرححالنگاری او نبود، امروز هیچ اطلاعی از جمعی از علمای معاصر خود نداشتیم. در بسیاری از موارد، ایشان شرح حال عالمانی را با تفکیک شهرهای محل سکونت و خدمتشان میآورد که تا هنگام انتشار کتاب، هنوز در قید حیات بودهاند.
❗️اما امروز، باوجود دهها مرکز پژوهشی و تحقیقاتی و نهادهای مرتبط با حوزه و روحانیت، هنوز یک دائرة المعارف، از جنس کتاب #نقباء_البشر شیخ آقابزرگ تهرانی و گنجینه دانشمندان شیخ محمد رازی در شرح حال علما، وعاظ و فضلای حوزه در زمان حاضر، گردآوری نشده است؛ چیزی که بتواند برای دهها سال بعد به یادگار بماند.
📚البته تلاشهای مجموعههایی چون پژوهشکده باقرالعلوم (ع) در نگارش و انتشار مجموعه #گلشن_ابرار و زحمات مجموعه کتابشناسی شیعه و امثال آن را ندید نمیگیرم، اما همچنان جای اثری جامع که بتواند شرح حال علمای حاضر و خدمات علمی و اجتماعی ایشان را به نسلهای بعد منتقل کند خالی است.
#جریان_شناسی
🕌 @tarikh_hawzah_tehran