ادبیات عاشورایی - 1.mp3
9.42M
#ادبیات_عاشورایی
با توجه به ایام عزاداری سید و سالار شهیدان
در خدمت دوستان و همراهان همیشگی هستیم با موضوع ادبيات عاشورایی.
#استاد_مستقیمی
#فواد_کرمانی
#ادبيات_تاریخی
#دیوان_شعر
-----------❀❀✿❀❀---------
@tarikh_j
.
▪️ سوره، فصل کوفه
🔻موضوع شب سوم: کوفه در سایۀ معاویه، آرامش یا آشوب
📌 مسعود دیانی در چهارمین قسمت فصل جدید سوره، میزبان زهرا روحاللهی امیری، خواهد بود.
🗓 پخش: دوشنبه ۱۰مرداد، ساعت ۲۲، شبکه چهار
بازپخش: سهشنبه ۱۱مرداد، ۹ و ۱۶
-----------❀❀✿❀❀---------
@tarikh_j
📚 #معرفی_کتاب
📙 همرزمان حسین(علیه السلام)
🔹یک گزاره اشتباه:
«به جز حضرت امیر(علیه السلام)، امام حسن(علیه السلام) و امام حسین(علیه السلام)، باقی ائمه تلاش و کنش جدی در مبارزه با طاغوت و تشکیل حکومت نداشتهاند!» هدف اصلی کتاب «همرزمان حسین(علیه السلام)» تلاشی برای اصلاح همین گزاره نادرست است.
«همرزمان حسین» مجموعه ۱۰ سخنرانی امام خامنهای در باب عنصر مبارزه در سیره ائمه معصومین(علیهم السلام) ایراد شده است. این سخنرانیها در ماه محرم و ایام عزای حسینی سال ۱۳۵۱ شمسی در هیات انصار الحسین(علیه السلام) تهران ایراد شده است.
تنظیم: سرکار خانم مریم صفری
-----------❀❀✿❀❀---------
@tarikh_j
#زنان_عاشورایی
روایت چهارم:
بانویی پر از مردانگی
لابد به دلش برات شده بود که این شهر حرمت مهمان را نگه نمیدارد و خواست حرمت میزبان را نگهدارد.
او همان بانویی بودی که طاقت دیدن تشنگی یک مرد غریبه را نداشت، چه برسد به آوارگی سفیر امامش ...
مرد اما تنها و خسته در کوچهها پرسه میزد.
در کوچههای شهری که مردانش نامردی را در حق او تمام کرده بودند.
با غم و غربتی که دل او را به آتش میکشید به دیواری تکیه داد و در همان لحظه زنی مردتر از تمام مردان آن شهر، کاسهی آبی برای التیام جگر سوختهی سفیر مولایش آورد.
****
سلام بر تو ای بانوی نمونهی کوفه.
سلام بر تو و بر زنانگی نمونهات که دست تمام مردانگی آن شهر را بست.
دعایمان کن بانو، دعاکن مانند تو پیش قدم جاودانگی شویم.
منبع: تاريخ طبري، ج ۵، ص ۳۵٠؛ لهوف، سید بن طاووس، ص ۱۲٠.
#زنان_عاشورا
#محرم
#حسین_جانم
#امام_حسین(علیهالسلام)
#طَوعَه
-----------❀❀✿❀❀---------
@tarikh_j
#زنان_عاشورایی
روایت پنجم:
مادر
از میدان که برگشت از مادرش سؤال کرد:
«آیا از من راضی هستید؟»
مادر سر تا پای پسر را برانداز کرد، چقدر مسلمانی به پسرش میآمد.
نگاهش گره خورد به چشمهای پسر و تمام رشتههای تعلّق مادرانه را پاره کرد. چشمهایش را بست و به سؤال او پاسخ داد: «به خداوند سوگند که از تو راضی نخواهم شد، تا آنکه جانت را فدای امامت کنی.»
مادر وهب، تو در آن چند روزی که از مسلمان شدنت میگذشت، از حسین چه دیده بودی؟!
به کجا متصل شده بودی که وقتی این حرفها را میزدی؟ در دریای مهر مادرانهات موجهای تعلق تکان نمیخورد؟!
تو از کدامین سرزمین آمده بودی که وقتی سر پسرت را به سمت دشمن پرتاب کردی، خطاب به آنها گفتی ما چیزی را که در راهِ خدا دادهایم پس نمیگیریم؟!
***
سلام مادرِ وهب!
سلام بر تو از ایران قرنها پس از عاشورا، بر رشتهی محبت مادرانهات که با حسین پیوند زده بودی.
منبع:
ابناثیر، علی بن ابیالکرم، الکامل فی التاریخ، بیروت، دارصادر، ۱۳۸۵ق/۱۹۶۵م.
طبری، محمد بن جریر، تاریخ الأمم و الملوک، تحقیق: محمد أبوالفضل ابراهیم، بیروت، دارالتراث، ۱۳۸۷ق/۱۹۶۷م.
ناظمزاده قمی، سید اصغر، اصحاب امام حسین از مدینه تا کربلا، قم، بوستان کتاب، ۱۳۹۰.
#محرم
#حسین_جانم
#زنان_عاشورا
#مادر
#ام_وهب
#زهرا_کبیری_پور
-----------❀❀✿❀❀---------
@tarikh_j
ادبیات عاشورایی - 2.mp3
11.95M
#ادبیات_عاشورایی
#قسمت_دوم
با توجه به ایام عزاداری سید و سالار شهیدان
در خدمت دوستان و همراهان همیشگی هستیم با موضوع ادبيات عاشورایی.
#استاد_مستقیمی
#فواد_کرمانی
#ادبيات_تاریخی
#دیوان_شعر
-----------❀❀✿❀❀---------
@tarikh_j
روایت ششم:
همسری همراه
وقتی حبیب برای محک زدن تو گفت: «من به حسین نمیپیوندم.» لابد فکرش را کرده بود که با واکنش شدید تو مواجه شود و تو در حالی که از شدت ناراحتی و عصبانیت اشک از چشمانت جاری شده بود، حتما نتوانستی لبخند کنج لب حبیبت را ببینی.
وقتی پشتت را به حبیب کردی و گفتی: «ای حبیب، آیا سخن پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) را دربارهی حسینش(علیهالسلام) فراموش کردهای که فرمود: این دو فرزندم آقای جوانان بهشتند و آنها امام هستند، چه قیام کنند چه نکنند. نامهی مولا به تو رسیده و تو را به یاری میخواهد، آیا پاسخ مثبت نمیدهی؟!» ندیدی که حبیب با این سخنان تو چه لبخند زیبایی به لبهایش نشسته است و حبیب نیز هنگامی که به تو اطمینان داد که در رکاب حسین، تا هنگامی که محاسن سفیدش سرخ شود، خواهد جنگید، نتوانست ببیند که با این تصمیمش چه قندی در دل تو آب شده است.
امقاسم! خوشا به حالت که توانستی به وسیلهی حبیب عرض ارادتت را خدمت عزیز زهرا برسانی.
همسر حبیب! تو در مولایت چه دیده بودی که بال پرواز همسرت شدی و خودت نیز به همراهش پرواز کردی، چرا که سیدالشهداء در حق تو نیز دعای عاقبت بخیری کرد.
سلام بر تو ای بانوی حبیب بن مظاهر؛
سلام ما بر تو و بر آن دل عاشورایت که آنگونه پرحرارت همسرت را برای فدا شدن در رکاب مولایش آماده کرد؛
منبع:
معالی السبطین، جلد ۱، صفحهی ۳۷۰ و ۳۷۱؛ فرسان الهَیجا، جلد ۱، صفحهی ۹۱.
کتاب زنان نمونه، تألیف علی شیرازی
کتاب داستان دوستان، تألیف محمد محمدی اشتهاردی، جلد ۵، صفحهی ۲۰.
✍️ زهرا کبیریپور
#ام_قاسم
#زنان_عاشورا
-----------❀❀✿❀❀---------
@tarikh_j
🏴
♠️با تسلیت ایام عزاداری
سید الشهداء حضرت امام حسین علیه السلام
بر ساحت حضرت حجت عج الله تعالی فرجه الشریف...
در این ایام برای رعایت حال عزاداران عزیز به شکل مختصر ارائه مطلب می کنیم.
♣️#عزاداری
از گذشته تا به امروز سنت#عزاداری شیعیان توسط برخی از فرقه های کلامی و فکری #اهل_سنت مورد انکار، تکفیر، تمسخر و تردید واقع شده است. 🕳
🔚تفحصی در #کتب_اهل_سنت حول موضوع "عزاداری" از علل این نگرش پرده برداری می کند.
🏴
🏴
🏴
🏴
🏴
🏴
🏴
🏴
🏴
🏴
🏴
🏴
روایت هفتم:
خواهرانه
قلب شما را بیشتر از همه، محبت برادر پر کرده بود؛ عشق به حسین در تمام رگهای شما جاری بود؛ همان عشقی که با شیرهی جانتان به عون و محمّد نیز بخشیده بودید.
شاید اگر کسی از شما میپرسید، عون برای شما عزیزتر است یا محمّد؟ پاسخ میدادید: حسین!
عون و محمد نیز این را فهمیده بودند، چون از کودکیشان در چشمان شما جز حسین را ندیده بودند و از زبان شما فقط حسین را شنیده بودند و این کار شما و آنها را برای جاننثاری در راه دایی عزیزشان آسانتر کرده بود.
در خیمه بودید که خبر آوردند، عون شهید شد، محمّد هم؛ اشکهایتان را پاک کردید، حالا دیگر بند تعلق مادرانهتان پاره شده بود و شما تنها خواهرِ حسین بودید.
شما از همان ابتدا نیز بیش از اینکه مادرِ عون و محمّد بوده باشید، خواهرِ حسین بودید.
***
سلام مادرِ عون!
سلام مادرِ محمّد!
سلام بر شما و آن شیر پاکتان که دو جاننثار برای حسین پروراند.
✍️ زهراکبیریپور
#محرم
#عون
#محمد
#زنان_عاشورا
#امام_حسین
#زینب
-----------❀❀✿❀❀---------
@tarikh_j
ادبیات عاشورایی - 3.mp3
18.87M
#ادبیات_عاشورایی
#قسمت_سوم
با توجه به ایام عزاداری سید و سالار شهیدان
در خدمت دوستان و همراهان همیشگی هستیم با موضوع ادبيات عاشورایی.
#استاد_مستقیمی
#فواد_کرمانی
#ادبيات_تاریخی
#دیوان_شعر
#علی_اکبر(ع)
#عاشورا
#ژولیده_نیشابوری
#سازگار
-----------❀❀✿❀❀---------
@tarikh_j
روایت هشتم:
امبنان
تا زمزمهی حرکت حسین را شنیدی دست دو طفلت را گرفتی و با کاروان عمویِ پسرانت همراه شدی.
مدتی بعد زمانی که از اوج گرفتن قاسم در معرکه نگذشته بود، عبدالله را به زینب سپردی و به طرف پردهی خیمه رفتی، به این میاندیشیدی که چطور به رفتن قاسم رضایت دادهای؟!
گویی نیرویی ماورائی وجود داشت که قلبِ تو را محکم نگه داشته بود تا زمانی که نعلهای تازه بر پیکر سیزده سالهات میتاخت تو جان ندهی.
فکرت به شب گذشته رفت، که قاسم در برابر پرسش عمو گفته بود، شهادت برایش از عسل شیرینتر است.
این جمله را پسرِ سیزده سالهی تو گفته بود، همان پسری که پایش به رکاب نمیرسید. همانی که زره برای قامتش خیلی بزرگ بود. این دو پسر از همان ابتدا، هواییِ عمویشان بودند و همین باعث شد که عبدالله دستهای زینب را رها کند و سراسیمه خودش را به عمویش برساند تا دستانش را سپرِ عمو کند.
آن نیروی ماورائی این بار نیز قلبِ تو را محکم نگه داشته بود تا از هم نپاشد.
به گمانم این نیروی ماورائی دستان امام حسن(ع) بود که بر روی قلب تو قرار گرفت و تو را آرام کرد.
شاید آن هنگامی که از مدینه خارج میشدی فکرش را هم نمیکردی که یک روزی بدون فرزندانت دوباره به این شهر برگردی.
سلام مادرِ قاسم؛
سلام مادرِ عبدالله؛
سلام بر تو که باغبان گلهای امام حسن(ع) بودی و آنها را با عطر حسینی پرورش داده بودی.
سلام بر آن قلب بزرگت که داغدیدهی داغ دو پسر شد.
✍️ زهراکبیریپور
منبع: سماوی، محمد بن طاهر، ابصارالعین فی انصار الحسین(ع)، صفحهی ۲۲۴.
عمادزاده، تاريخ زندگانى امام حسين(ع)، ج ۲، ص۳۴٠
-----------❀❀✿❀❀---------
@tarik