❇️ ماجرای جنگ حنین و عفو تاریخی پیامبر(بخش اول)
🌱 پس از #فتح_مکه، یکی از سه دشمن اصلی پیامبر بلکه اصلی ترین شان یعنی #قریش شکست خورد. اما همچنان دو دشمن مهم دیگر نیز وجود داشت: 1. طایفه #هوازن 2. طایفه #ثقیف.
🌱 هوازنی ها آنگاه که خبر حرکت سپاه اسلام از مدینه به سمت مکه را شنیدند، خود را آماده جنگ کرده بودند. ثقیفی ها نیز در شهر طائف مستقر بودند. پس از فتح مکه، این دو گروه بنای #سرکشی در مقابل اسلام داشتند. به همین جهت پیامبر پیش از ترک مکه، تصمیم گرفت شورش اینها را آرام کند.
🌱 رهبری هوازنی ها در دست #مالک_بن_عوف، یک جوان سی ساله بود که شخصیتی #متکبر داشت. او به قبیله اش دستور داد تا همه برای نبرد با اسلام حاضر شوند، با همه دارایی هایشان لذا حتی زنان و کودکان نیز باید حاضر میشدند، با همه شتران و گاوان و گوسفندانشان.
🌱 دلیل مالک بن عوف این بود که تنها در این صورت است که همه تا آخرین قطره خونشان از جان، ناموس و مالشان در مقابل مسلمانان دفاع خواهند کرد و کسی از جنگ فرار نخواهد کرد.(البته بعدا کار به جایی رسید که اتفاقا خودش فرار کرد)
🌱 پیامبر نیز با سپاهی 12 هزار نفره به سمت هوازن حرکت کرد. نخستین چیزی که جلب توجه میکرد، #کثرت_سپاهیان اسلام بود، به نحوی که در برخی نقل ها آمده #ابوبکر گفت:
امروز از ناحیه قلت و کمی جمعیت شکست نمیخوریم،
که البته این جمله بر رسول خدا گران آمد چرا که هیچگاه نگاه حضرت بر این مادیات نبود بلکه ایشان #عامل_اصلی_پیروزی ها را همیشه #نصرت_الهی میدانست، نه تعداد افراد یا تجهیزات و... .
🌱 کثرت سپاهیان اسلام به دلیل حضور #نومسلمانان بود، کسانی که تازه مسلمان شده و شناخت درستی از اسلام نداشتند و از حیث روحی نیز دارای آمادگی کافی برای انجام رسالت های اجتماعی نبودند.
🌱 در این نبرد، #مردم_مکه نیز سپاه اسلام را همراهی میکردند اما چندان علاقه مند به پیروزی پیامبر نبودند بلکه بیشتر به دلیل دیدن نتیجه جنگ و استفاده از #غنائم_جنگی، سپاه را همراهی میکردند.
این نکته خود مشکلی جدی بود چرا که فقط کافی بود تعدادی از این افراد در میانه جنگ از صحنه فرار کنند تا سپاه اسلام از هم بپاشد که اتفاقا چنین هم شد.
🌱 هوازنی ها در تنگه ها مخفی شده و هنگام عبور سپاه اسلام به صورت #ناگهانی به آنها حمله کردند. طایفه #بنی_سلیم به فرماندهی #خالد که لشکر مقدّم بود، پا به فرار گذاشت. به دنبال آنها، مابقی نیز فرار کردند.
🌱 #عباس_بن_عبدالمطلب میگوید:
در آن لحظه تنها کسی را که من در کنار رسول خدا دیدم، #ابوسفیان_بن_حارث بود(ماجرای جذاب و جالب ابوسفیان را در اینجا بخوانید:https://eitaa.com/TarikhDEF/160) که افسار اسب حضرت را در دست داشت.
🌱 پیامبر وقتی میبیند همه در حال فرارند، دستور داد اینگونه صدا بزنید: ای اصحاب شجره، ای گروه انصار، بازگردید، من اینجا هستم.
پیامبر میخواست ماجرای #بیعت_رضوان را به آنها یادآوری کند، چرا که امیدش به #انصار و #مهاجرین بود، نه نومسلمانان.
بعد از این اتفاق عده ای باز میگردند و در نهایت نیز با #مقاومت مهاجرین و انصار و با #نصرت_الهی سپاه اسلام پیروز میشود.
🌱 پس از پیروزی، برخی مسلمانان به #قتل_کودکان دست میزنند. پیامبر به شدت ناراحت شده و مانع این اتفاق میشود. برخی میگویند: مگه اینها فرزندان مشرکین نیستند؟ حضرت پاسخ میدهد:
حتی بهترین شما نیز #اولاد_مشرکین هستید و الان مسلمان شده اید. این کودکان بر #فطرت پاک به دنیا می آیند و بعدا به تدریج بواسطه پدر و مادرهایشان مسیحی یا یهودی و... میشوند.
🌱 پس از شکست هوازنی ها، اسرا و غنایم شان به دست مسلمان ها افتاد(حدود 6 هزار اسیر زن، کودک و بزرگ + 24 هزار شتر + تعداد بی شماری گوسفند)، برخی نیز که کشته شدند، برخی نیز مانند رئیس شان یعنی #مالک_بن_عوف به سمت طائف فرار کردند.
(پیامبر بعد از این ماجرا نیز به سمت طائف حرکت کردند.)
➕مطالعه بخش دوم: https://eitaa.com/TarikhDEF/335
🆔https://eitaa.com/TarikhDEF