زندگی من در دنیای مجازی:

بغض ها ، غده های ریزِ فرسوده ای که خاک میخوردند ، یک عتیقه که سال ها پیش در گلو رسوب کرد و حالا قطره ها گناه، عشق و عذاب بود که جاری می شد؛ دعوتنامه ای که فرشته ی مرگ برای قتل هر احساس می فرستاد. #چرک_نویس

میدونم به وایب چنل نمیخوره ولی خدایا چطور من زندم وقتی اینا رو میبینم

_

این حجم از کافئین رو توی بدنم دیگه نمیتونم تحمل کنم

بالاخرههه بیت و مستر رو لیریک جدیدم پیاده کردم و رپ نوشتم😂🤌 البته برای زیست بود و داشتم تقسیم میتوزو شرح میدادم🗿 ولی به هر حال معلم خوشش اومد ( از زیر یه امتحان بیرون اومدم و قرار شد براش بفرستم ) بچها هم نشستن ازم فیلم گرفتن.. و حقیقتا الان که نگاش میکنم انقدر تندخوندم خودمم نمیفهمم🤡

_ارزش بازی ؟ وقتی میبینم بازیکنای ایران خطا میکنن جوری با شخصیت رفتار میکنن و حتی عذر خواهی میکنن

با اینکه یکم شل گرفتیم بازیو موقعیت خراب کردیم و هر چی و هرچی ولی بالاخره خسته نباشید

_

درد را به یاد می آورد، یک عذاب جهنمی ، دروغِ خلق به مخلوق ، اشتباهی که لذت سقوط را پر رنگ تر میکرد. مرگ با فاصله ای پشت پلک هایش جوانه می زد و طنازانه میرقصید! وَ عذاب کوه ها فاصله از ردِ عشقِ تاوان ! به خوابِ ابدیت فکر میکرد به یک کابوس همیشگی اما محکوم به تعبیر یک رویا ؛ سردیِ حقیقت گرمایِ دروغ را می طلبید و خورشید گرفتگی نگاهش از سایه ی ماه هم می ترسید. ⇦خاکستر زرد #چرک_نویس

اگر راست باشد که هر کس ستاره در آسمان دارد، ستاره ی من باید دور، تاریک و بی معنی باشد! اصلا شاید من ستاره ای نداشته ام! زندگی من مانند بیابانیست که در آن لاشه ی کاروان روزهای گذشته روی هم تل انبار می شود! صادق هدایت

من وقتی میخوام نشون بدم بلدم عکس بگیرم عکسام : آسمان آبی زمین پاک

حتما پیشنهاد میدم گوش کنید :) نمیدونم اسمش رو داستانِ ناژاهی بزارم یا کتابی که خط به خطش رو با بدخطی پر کردم اما میتونم لمسِ دردش رو بویِ یه خاطره بگم یه دردی که عجیبه که اگه نباشه به خودت شک میکنی که آیا واقعا زنده ای؟

اگه همچی دروغ بود چی؟ اینکه حتی شقایق ها هم بی رنگ بودن اینکه حتی رز های عاشق هم دستِ عُشاق رو میبرید اینکه آرامش یه رنگِ آبیِ موقتی بود که منتظرِ سیاهی بود شایدم حقیقی ترین دروغ خوده منم !

همون دروغی که وقتی به آیینه نگاه میکنه لبخندِ شیطان رو میبینه که خوشحاله از سجده نکردن

و کی هذیون گفتن یه بیمار رو باور میکنه؟

احساس میکنم نمیتونم بنویسم انگار که مغزم از کنترل خودم خارج شده جمله ها تبدیل به کلمات و کلمات تبدیل به حروف میشن توی سرم میچرخن قدرت تکلم رو ازم میگیرم قدرت رو نوشتن رو از یه خیال بلند میشم و میبینم که چطور خونابه ها همراه با اسید معدم بیرون میریزن میخوام که این حرف ها رو بیرون بریزم اما وَهم زیباست.

از بعضی از تفکرات خودم میترسم و از سکوتی که میکنم بیشتر

یک پرنده میان میله های محکومیت و اجبارها ، شلاقی که بدنِ عریان اُمید را با زخم آذین می بست ! یک الهه ی تازه سقوط کرده که از کتف هایش بال های پرواز نه! بلکه قطره های ریا پایین می ریختند و نجاست بر زمین حاکم شد ، یک نحسی عمیق... انگار که اسفند از صاعقه های بهار می ترسید ؛ بی وقفه دوید و وقتی به مرز کشتار غروب ها نزدیک شد ؛ طلوع را به خورشید هدیه کرد ، نسیم را به بهار و برای او '' یک آرمان'' به جا گذشت. سطر های زندگی با دروغ و بدخطی در حال پر شدن بودند . جوهری که به دستِ شیطان گناه آلود بود یک قطعه از باخ و هزاران ملودی از نجوایِ سکوت نواخته شد ، سرنوشت نواخت ، سیاهی و سفیدی ها رقصیدند و حالا فقط کاغذ ها هستند که آنها را به یاد دارند که آنها از مرگ آرزو ها می ترسیدند و تسلیم تکرار هزاران غبطه شده بودند. ‌‌⇦خاکستر زرد #روایت

و باز هم پایان_ پ.ن: فکر کنم جوهر من آلوده شده و فقط کاغذ افکاراتمن که اونا رو به یاد دارن... به هر حال فکر کنم دیگه باید بزنم تو کار شاد😂 موضوعی داشتین بگید یا حتی کلمه.. خوشحال میشم نظراتتونو بشنوم راجب به نوشته هام نقد و انتقادی بود شنوا هستم حتی نمیدونم ارزش خونده شدن دارن یا نه🗿

هیچ وقت این معده درد لعنتی رو درک نکردم.

میدونین حس خوبیه که بیشتر از ۲۴ ساعت توی فضای مجازی نباشی و از خستگی حتی دید درستی هم نداشته باشی و بیای ببینی یکی نگرانت شده و بهت پیام داده... خب این قرار بود دیالوگم باشه بعد از باز کردن فضای مجازی و ایتا ولی من همیشه تو فاز'' به نام خداوند حکیم همه جفتند و ما تکیم'' بودم

و اما تقلا این بود؟ که حتی اگر درون محبسی بدون کورسویی نور از امید باشی به دنبال پاره ای از منشور بگردی پ.ن: برگرفته از امتحان انشاء 🗿

در میان شعله ها شکوفه می داد ؛ مانند یک کاملیای تکیده شده ، پلک های آب شده اش از صورتش پایین می ریختند. ریشه ی نفرت عمق گرفت و جهنم در یک گسل غرق شد تا بهشت نهرهای شیرین عرضه دهد تا آدمیان عاشق بهشت شوند که نبینند جهنم هم یک بهشت بود اما آتشین و سرخ تر و شاید حتی زیبا تر! ⇦خاکستر زرد #چرک_نویس

برای این چرک نویسا که کلمات گسل و رسوب و ... میبینین تاثیرات اینه که اینا سر زنگ زمین شناسی نوشته شدن🗿🤝