هدایت شده از آرزوهایبزرگ_
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
......
خاکستر زرد''
......
این فیلم خودش به شدت محشر بود!!
مثل اغلب و حتی تمامی بازی های رابین ویلیامز !
این اسطوره با بازی ها خفنش و حتی طنزی که اکثرا داشت ، تأثیر گذاری خفنی توی سینما و حرفه ی خودش به جا گذاشت.
وقتی جنازه ی رابین توی خونه اش پیدا شد کسی باور نمیکرد که بخواد خودکشی کنه...
یه شری شایعه هم به وجود اومد که بعد از خودکشی رابین حدود ۴ سال بعد طی تخمین های این کشور آمار خودکشی ۱۰ درصد افزایش پیدا کرده بود.
⇦خاکستر زرد
#شاید
خاکستر زرد''
این فیلم خودش به شدت محشر بود!! مثل اغلب و حتی تمامی بازی های رابین ویلیامز ! این اسطوره با بازی ها
و اما این تأثیر خودکشی واقعا هست
به طور مثال نویسنده ی معروف '' اوسامو دازای'' نوجوانی خوبی پشت سر گذاشت و توی رشته ی ادبیات هم حتی خیلی خفن عمل کرد اما با خودکشی الگوی خودش که اون هم یه نویسنده بود ، دازای هم دست به خودکشی های متعدد زد و به کل از زندگی نا امید شده بود.
⇦خاکستر زرد
#شاید
خاکستر زرد''
و اما این تأثیر خودکشی واقعا هست به طور مثال نویسنده ی معروف '' اوسامو دازای'' نوجوانی خوبی پشت سر گ
حقیقتا کتاب '' صبح خاکستری'' از دازای رو دارم میخونم و خب تا الان که نصفش رو خوندم متوجه یه سری نکات ریز و درشتش شدم.
تک کلمات و جملات دازای یه تیکه هایی از پازلن که اون پازل حتی خوشرنگه و تو رو مجذوب میکنه!
اما وقتی کنار هم قراد میگیرن و یک مجموعه ی کامل رو میسازن میبینی که چطور داره نا امیدی رو بهت نشون میده و با چیزی که توی ذهنش شکل گرفته تو رو آشنا میکنه.
⇦خاکستر زرد
#شاید
کسی که توی آسانسور کنارم داره بهم میگه فوبیای فضای بسته و تاریکی داره و براش جالبه که من از این چیزا نمیترسم:
منی که وقتی دارم از آسانسور بیرون میرم
گوشی ، کلید ، کارت و ... محکم گرفتم که از شکاف بین آسانسور و اون طبقه چیزی نیوفته و تبدیل به یه فوبیا شده:
#fact
https://eitaa.com/remuslupin1973/3895
نه حقیقتا ...
اما بیشتر از مادر و پدر خودم شنیدم که وقتی تا ساعت ۲ شب دارم درس میخونم میگن بلد نیستی درس بخونی🗿
https://eitaa.com/remuslupin1973/3900
مادر و پدر من هفته ی پیش وقتی از شدت مریضی هوشیار نبودم وقتی فامیل زنگ میزد:
ما که خوبیم ولی برهان؟ برای اینکه بیدار بمونه درس بخونه درصد کافئین بدنش رو بالا برده
زنگ بعدی: برهان؟ شب تا صبح درس خوندن
زنگای بعد تر: برهان؟ من نمیدونم این کنکور چی داره خودشو بدبخت کرده
خاکستر زرد''
https://eitaa.com/remuslupin1973/3900 مادر و پدر من هفته ی پیش وقتی از شدت مریضی هوشیار نبودم وقتی ف
من فقط از اینکه چیزی رو بلد نباشم خوشم نمیاد
حتی گاها درسای جلوتر رو میخونم ، تحقیق های بیشتری انجام میدم و...
من از وقتی خودمو شناختم انگار همیشه سعی داشتم تا شبیه به بقیه نباشم
هدایت شده از 🇵🇸".Noveria Castle."
سلام و درود خدمت اهالی محترم ایتا.
دوباره آدریِنا هستم، از کاخ نووریا.
این متن، پیغامآور یک تقدیمیه...
همیشه پیام های تقدیمی رو خیلی رسمی مینوشتم، خواستم این سری یکم متفاوت و صمیمانه تر باشه، پس...
شرایط از این قراره که شما این پیام رو توی کانال زیباتون بازارسال میکنید. من با توجه حس و حال(همون وایب) کانالتون، به شما یک دوره زمانی، قرن، دهه یا سال توی تاریخ ایران یا بقیه جهان+یک عکس ازش که شبیه به شما و کانالتونه رو تقدیم میکنم...(و لطفا کانالتون فقط یه دیلی معمولی که توش چت میکنید نباشه چون باید ازش یه حس و حال واضح بگیرم تا بتونم بهتون تقدیمی بدم.)
علاوه بر اون، با توجه به همون مورد بالا(وایب) یه انیمیشن قدیمی از بین انیمیشن هایی که در دوران طفولیت یا همون کودکی میدیدیم رو هم تقدیمتون میکنم.
نشانی کانال خودتون رو هم لطفا به @Adriena39 ارسال کنید تا شرمنده شما نشیم...
متاسفانه این تقدیمی رو نمیتونم به اعضای عزیز بدم، حتما در یک فرصت بهتر برای اعضا هم تقدیمی خواهم گذاشت.
امیدوارم نادیده گرفته نشه.
باتشکر از شما دوستان عزیز.
_آدرینا
یه نوع دلتنگی هست ، مخصوص مامان بزرگ و بابابزرگ هاست.
وقتی از دستشون میدین غمِ نبودنشون هیچ وقت قدیمی نمیشه ؛ یادمه پدربزرگم همیشه رو به پدر مادرم میگفت '' بچه بادومه و نوه مغزه بادومه''
آره بابابزرگ ، شماها جوره دیگه ای عزیزین!
#شاید
خاکستر زرد''
''مرا یاد کن در خاطراتت من دچار یک فراموشی از تو شده ام'' ۰۳/۴/۳ ⇦خاکستر زرد #چرک_نویس
درمانده ام از خودی که بوی آزادی گناه بر تمام بدنش استشمام می شود.
⇦خاکستر زرد
#چرک_نویس
هدایت شده از "تُهے"
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اگه منو نمیزنین که بگم بهم وایب یکیو میده
خاکستر زرد''
اگه منو نمیزنین که بگم بهم وایب یکیو میده
عوض کردن مود من؟ فرستادن عکس و فیلمایی که به نظرتون وایبمه
و تهی؟ در این کار بسی ماهر است!
خاکستر زرد''
گل های رز قرمز بابت هر درد اشک می ریختند ، خون از لب هایش به بیرون سر باز کرد و تبسمش را بیشتر رنگ ز
جسدش روزها میان سرفه های ایستاده به مرگ مزاری از گلبرگ ها ساخت.
نوشته هایش دنباله ی زخمی یکطرفه بودند ، عشق با قطره ها فاصله روی بدنش مانند سرعت حرکت فصل ها لمس می کرد ، می بوسید و آخرین گلبرگ ها را برای دیدار فرا می خواند.
گلخانه ی چشم هایش خالی شد ، نوشته هایش رنگ تبسمِ خونین گرفتند و خاطرات ، عزادارِ یک دفن بودند.
⇦خاکستر زرد
#روایت
هدایت شده از "مَجهولالهُویة🖤"
به یاد این چنلای فاخر و ادمینای محترمشون بودیم:)
خاکستر زرد''
حقیقتا از سال هایی بود که باز قسمت نشد برم ...
خیلی از رفقام که رفتن زنگ زدن و هوامو داشتن اما از چند روز پیش هم یه تسبیح از کربلا به دستم رسید و هم این پیام به شدت مستفیض کننده که بی اندازه برام با ارزش بوده ، حقیقتا باور ناپذیر بود !
بسی متشکرم!