او هم پشت پنجره ایستاده بود، یک پنجره ی قدی اما شیشه ها شکسته بودن و ردِ هر تَرَک، آغشته به قطره های شکستِ خون ، دنیا نه تلفیقی از رنگین کمون و غنچه های رز بود نه مثل آثار کلود مونه بوی قهوه میداد.
دنیا پر شده بود از قرمز و مشکی مثل یک پروانه که نمی تونست بال های خودش رو ببینه..
مثل یک شمع که برای مرگ هر پروانه می سوخت.
بویِ مرگ می داد، بویِ تعفنِ شکستِ یک جوهر برای زندگی..
⇦خاکستر زرد
#روایت
من وقتی دارم چایی میخورم و یهو از ماتریکس خارج میشم
وقتی ازم میپرسن داری به چی فکر میکنی؟
مغزم:
تلخیِ چای دهانش را می سوزاند ، تاول های سکوت در سقف دهانش ترک می خوردند و اصوات زیبایِ غم ، غنچه های سفید درد را پرورش می دادند.
⇦خاکستر زرد
#چرک_نویس
آسمون اما انعکاس دریا بود؛ دریایی که عُشاق رو غرق میکرد و اجازه می داد تا در شب به رقص ستاره های دنباله دار در بیان و همین،
شروع آرزو های غیر قابل لمس به غیر قابل باور بود..
⇦خاکستر زرد
#روایت
مرگ، لیوانی پر از آب بود که تَرک میخورد و می شکست
مرگ، یک عشق پینه بسته به تاریخ بود
مرگ، انقضایِ بسته ی جسم بود
ولی قتل ! یک هنر بود، پر از تمشک های وحشی، بوی نفس کشیدن در جنگل می داد و رنگِ خاطره ای بود که هیچ گاه پاک نمیشد.
⇦خاکستر زرد
#چرک_نویس
پر شده ام از اشک های یک درد ، صدایم را نمی شنوند ، چشمانم را نمی خوانند و گمان میکنند حالم خوب است!
و آنها ندیدند برای گرمایِ یک زندگی به دست هایم فوت میکنم.
بگذار گمان کنند؛
می نویسم و می دانم در نوشته هایم به دنبالِ نشانه هایی از یک سقوط نمی گردند.
⇦خاکستر زرد
#چرک_نویس
قرمز و مشکی برای هر پرواز به همدیگر برخورد می کردند و تیغ های گل رز دستِ عاشق ها را می برید. آسمان مواج تر از همیشه بود و ابر ها میخک وار در هم تنیده می شدند ، آدم ها به زیر باران پاک می شدند و رقصِ خون و آب زمین را از هستی پاک می کرد.
⇦خاکستر زرد
#روایت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
و از زیباییِ سوختن..
⇦خاکستر زرد
سکوتم نشان از رضایت نیست ، پر از حفره های تو خالیِ اعتماد است ؛ همان تیری که به پرنده ی امید زده ای.
⇦خاکستر زرد
#چرک_نویس
هنوز همانجا ایستاده ام، قطره های خون خشک شده است و من آن زخم را نبسته ام همان کاری که مدت هاست با رویایت در سر ، انجام داده ام.
⇦خاکستر زرد
#چرک_نویس
_شبا همیشه سردن برهان!
+ نه شبا سرد نبودن
یاد گرفته بودن قایم شن ؛
لابه لای خاطرات گرم بشن
اما انگار الان حتی رویاهامم یخ بستن..
⇦خاکستر زرد
#چرک_نویس
از پشتِ پنجره ی عشق همه چیز رنگین به نظر میرسید اما دنیا به رنگ قهوه ای کلاسیک درآمده بود ، صدایِ اُپرا می داد و درد ها در هر ذهنی کلاس باله برگذار می کردند.
''به یادگار از بیست و سومین روزِ آذر ماهِ سال هزار و چهارصد و دو''
⇦خاکستر زرد
#aesthetic
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هماهنگی موزیک و فیلم ۱۰۰/۱۰۰🗿
عشق یه دروغِ شیرینه ، لمسِ خاطراته ، مرگ ایکاروس از پروازه، یه پرستوی آبیه؛
عشق یه ایمانه یه اعتقاد و یا یه باورِ...
⇦خاکستر زرد
#چرک_نویس
میبینه که چطور جسمش زنده اس اما
افکارش دونه دونه دفن میشن.
⇦خاکستر زرد
#چرک_نویس