eitaa logo
خاکستر زرد''
364 دنبال‌کننده
848 عکس
66 ویدیو
0 فایل
توکل به نام و نامی حق' ناشناس: https://harfeto.timefriend.net/17086711257614 چنل زاپاس: @the_yellow_moon2 قتلگاه: https://eitaa.com/Slaughterhouse گپ: https://eitaa.com/joinchat/1578369907Caf0fdd0007
مشاهده در ایتا
دانلود
⇦خاکستر زرد #pic
_مدتی هست ک حیرانم و تدبیری نیست وحشی بافقی
سکوتم نشان از رضایت نیست ، پر از حفره های تو خالیِ اعتماد است ؛ همان تیری که به پرنده ی امید زده ای. ⇦خاکستر زرد
هنوز همانجا ایستاده ام، قطره های خون خشک شده است و من آن زخم را نبسته ام همان کاری که مدت هاست با رویایت در سر ، انجام داده ام. ⇦خاکستر زرد
بالاخره کتابی که همه جوره به خودم بخوره رو پیدا کردم:
مغازه ی مورد من تو انقلاب >
_شبا همیشه سردن برهان! + نه شبا سرد نبودن یاد گرفته بودن قایم شن ؛ لابه لای خاطرات گرم بشن اما انگار الان حتی رویاهامم یخ بستن.. ⇦خاکستر زرد
از پشتِ پنجره ی عشق همه چیز رنگین به نظر میرسید اما دنیا به رنگ قهوه ای کلاسیک درآمده بود ، صدایِ اُپرا می داد و درد ها در هر ذهنی کلاس باله برگذار می کردند. ''به یادگار از بیست و سومین روزِ آذر ماهِ سال هزار و چهارصد و دو'' ⇦خاکستر زرد
عشق یه دروغِ شیرینه ، لمسِ خاطراته ، مرگ ایکاروس از پروازه، یه پرستوی آبیه؛ عشق یه ایمانه یه اعتقاد و یا یه باورِ... ⇦خاکستر زرد
میبینه که چطور جسمش زنده اس اما افکارش دونه دونه دفن میشن. ⇦خاکستر زرد
از اشتیاقِ درد ، خون گریه می کرد. ⇦خاکستر زرد
امروز وسط اجرا اومدم توی اتاقک تنظیم صدا نشستم که با این صحنه رو به رو شدم: حقیقتا بابت خندیدن بهش میرم جهنم پ.ن: کیفیت ۱۰۰/۱۰۰ وقت نبود گذرا گرفتم و رفتم🗿
و آذر بالاخره قصد رفتن کرد :) یلدا مبارک💛✨
و انگار بویِ غمِ پاییزی قصد فرار نداره..
و ای کاش سکوت نوشتنی بود.
و خلاصگیِ قصه ی سرنوشت در رویای ناکافی 
... ⇦خاکستر زرد
آسمان اشک میریخت و زمین عزادار بود و انسان ها در فصلی از سرما فرو رفته بودند. آواهای غم انگیز ، فریاد های خسته، زخم هر درد و زمزمه های مُرده در یک رنگین کمان گم شده بود . همان رنگین کمانی که به انتظار نشسته بود تا آسمان ببارد و او رگه های نوایِ فرشتگان را به همگان تقدیم کند. ⇦خاکستر زرد
به کویر خود کوچ کرده ام، جایی که آسمان از گریه می ترسد و زمین از فرط بی اعتمادی ترک برداشته است. اُمید و روح دو کلمه ی متفاوت اما در هم آمیخته بودند و تنها مانع آنها جسم بود، زندانی که حبس میکرد، میکشت و ذره ذره از آنها تغذیه میکرد. قاتلی که انسان نامیده شد! ⇦خاکستر زرد
من بعد از هر نوشته توی خودم فرو میرم انگار از زمین ، از واقعیت و از دروغ ها کنده میشم تویه رویایی غرق میشم که میزارم من هم باهاشون زندگی کنم ، مرگ رو تجربه کنم و بنویسم تا وصیتی باشه برای قلم های مُرده‌َم.
تنها نگاره ای که از تو باقی مانده؛ حسرتِ لمسِ یک واقعیت بود. ⇦خاکستر زرد