خاکستر زرد''
دل ضعفه چیه دختر بچس دیگه چیزی نیست که...
پ.ن: من دقیقا همونیم که تا همین الانشم موهای خواهر کوچیکشو شونه میکنه و یه دور فن بویی هم میکنه درکنارش🗿
خاکستر زرد''
به این دلیل:
یعنی واقعا اینکارو نکردین ؟؟؟
مخصوصا داخل میوه فروشیا خیلی حال میده🤝🗿
از میان درد هایمان جوانه زدی ، زخم به جا گذاشته ای و اشک به یادگار ماند.
⇦خاکستر زرد
#چرک_نویس
خاکستر زرد''
اسفند همیشه سفید پوشه ')
اسفند هم به خط های دفترم نشست
بریم داستانش رو بشنویم؟
خاکستر زرد''
اسفند هم به خط های دفترم نشست بریم داستانش رو بشنویم؟
از پیرمرد زمستانی پرسیدند که چرا موهایت انقدر زود سپید شده است؟!
و او فقط گفت : اسفند زودتر رسیده بود.
⇦خاکستر زرد
#روایت
خاکستر زرد''
از پیرمرد زمستانی پرسیدند که چرا موهایت انقدر زود سپید شده است؟! و او فقط گفت : اسفند زودتر رسیده بو
اسفند بر خلاف آذر بود حتی متفاوت تر از خرداد و شهریور؛ می گفتند لکه ی ننگِ زمستان است و بعضی ها می گفتند فردوسی در اسفند ماه بود که زال را خلق کرد.
پیله ی ابریشمِ موهایش در اطراف صورتش پخش شده بودند و با هر قدمش بلندیِ موهایش کشیده می شدند و ردِ سفیدی ها به جا می ماند، مژه هایش به تارهای عنکبوت شبیه بودند و او از نگاه کردن به زمین خودداری می کرد!
پیر مرد زمستانی به او گفته بود که زمین طاقت ندارد و زود یخ می زند.
⇦خاکستر زرد
#روایت
از خرداد غم را
از شهریور دلتنگیِ دانه های انار را
و از آذر عشق را
به دوش می کشید . او آخرین امید بود!
برای اشک ریختن و وصال ، برای نفس ها فاصله در تنِ دو معشوق!
⇦خاکستر زرد
#روایت
بهمن مجدد به سریرش برگشت و دی خسته از دویدن بود، اسفند باز هم ترسید از چشم گشودن و دیدن گناهان می ترسید از یخ زدگی چشم ها می ترسید ؛ لا به لای ابر ها کوچ کرده بود و اشک هایش می ریختند، موهایش بلند تر شدند و آسمان دلگیر تر شد.
پیرمرد زمستانی به او لبخند زد و فرزندش را در آغوش کشید ، یازده فرزند در زمین مانده بودند و انسان ها هنوز زندگی نکرده بودند. پیر مرد گناه را پذیرفت ! اسفند چشم گشود، دلِ آسمان یخ زد و پیر مرد در یک نفس شکسته تر شد و نخ به نخ موهایش سپید شدند.
⇦خاکستر زرد
#روایت
خاکستر زرد''
بهمن مجدد به سریرش برگشت و دی خسته از دویدن بود، اسفند باز هم ترسید از چشم گشودن و دیدن گناهان می تر
پس فهمیدین که چرا پیرمرد زمستونی موهاش انقدر سپیده؟
خاکستر زرد''
بهمن مجدد به سریرش برگشت و دی خسته از دویدن بود، اسفند باز هم ترسید از چشم گشودن و دیدن گناهان می تر
اسفند چشم هایش پر از قندیل های یخ بود ، باران نمی بارید، درختان شکوفه نمی زدند و ستارگان متولد نمی شدند به جایش پیرمرد زمستانی لبخند زد، اسفند هم خندید . چشم هایش درخشیدند و اشک هایش به شوقی فرو ریختند .
نگاهش به زمین افتاد به اشک هایِ شوقِ یخ زده ... به برف ها!
هزاران سال پیش اسفند آمد برای آخرین امید و در آخر شیفته ی بهار شد همان فرزندی که اول از همه دیده بود، سفیدیِ گناه از آسمان ها کوچ کرد به زمین رسید و باری دیگر به انسان ها فرصتی داد تا زندگی کنند.
⇦خاکستر زرد
#روایت
خاکستر زرد''
اسفند چشم هایش پر از قندیل های یخ بود ، باران نمی بارید، درختان شکوفه نمی زدند و ستارگان متولد نمی ش
اسفند بر روی ابر ها چنبره زده بود و همانطور که دستانش را چلیپا کرده بود به زمین نگاه می کرد، بلند شد؛
دامنش را تکاند و غبار های سفیدِ جا مانده فرو ریختند ، بی صدا شروع به قدم زدن کرد، موهایش باز هم کشیده شدند و بهار نزدیک بود! اسفند باید چشمانش را می بست.
اما انسان ها زندگی کرده بودند؟
⇦خاکستر زرد
#روایت
خاکستر زرد''
اسفند بر روی ابر ها چنبره زده بود و همانطور که دستانش را چلیپا کرده بود به زمین نگاه می کرد، بلند شد
و.. پایان؟ '))
اسفند ، ملقب به اشک هایِ شوقِ یخ زده
رو به روم نشست و من حتی نمیدونم توی چند دقیقه و چطور شروع به نوشتن کردم
دخترکم عادت داره به زود رفتن ...
زندگی کنید رفقا .. اسفند خیلی زود و بی صدا قراره رد بشه ')💛
و در آخر امیدوارم ارزش خونده شدن رو داشته باشن و اگه ارزشش رو داشت از خوندشون لذت برده باشین ')
https://eitaa.com/Slaughterhouse/75
مودم نسبت به آخر متن :
منِ جنون دست هِداعه( با لحن کلثوم اکبری)😂
هر بارش که دارم پانسمان چشم عوض میکنم مغزم فک میکنه الان دستم میره تو چشم طرف
خاکستر زرد''
هر بارش که دارم پانسمان چشم عوض میکنم مغزم فک میکنه الان دستم میره تو چشم طرف
انقدر بعضی وقتا بدم میاد کلمه رو کامل تایپ نمیکنم مثلا ( فکر ⇦ فک)
خب یعنی چی :/ عین آدم بنویسم دیگه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
برنامم برای امتحانات شبه نهایی: