از خرداد غم را
از شهریور دلتنگیِ دانه های انار را
و از آذر عشق را
به دوش می کشید . او آخرین امید بود!
برای اشک ریختن و وصال ، برای نفس ها فاصله در تنِ دو معشوق!
⇦خاکستر زرد
#روایت
بهمن مجدد به سریرش برگشت و دی خسته از دویدن بود، اسفند باز هم ترسید از چشم گشودن و دیدن گناهان می ترسید از یخ زدگی چشم ها می ترسید ؛ لا به لای ابر ها کوچ کرده بود و اشک هایش می ریختند، موهایش بلند تر شدند و آسمان دلگیر تر شد.
پیرمرد زمستانی به او لبخند زد و فرزندش را در آغوش کشید ، یازده فرزند در زمین مانده بودند و انسان ها هنوز زندگی نکرده بودند. پیر مرد گناه را پذیرفت ! اسفند چشم گشود، دلِ آسمان یخ زد و پیر مرد در یک نفس شکسته تر شد و نخ به نخ موهایش سپید شدند.
⇦خاکستر زرد
#روایت
خاکستر زرد''
بهمن مجدد به سریرش برگشت و دی خسته از دویدن بود، اسفند باز هم ترسید از چشم گشودن و دیدن گناهان می تر
پس فهمیدین که چرا پیرمرد زمستونی موهاش انقدر سپیده؟
خاکستر زرد''
بهمن مجدد به سریرش برگشت و دی خسته از دویدن بود، اسفند باز هم ترسید از چشم گشودن و دیدن گناهان می تر
اسفند چشم هایش پر از قندیل های یخ بود ، باران نمی بارید، درختان شکوفه نمی زدند و ستارگان متولد نمی شدند به جایش پیرمرد زمستانی لبخند زد، اسفند هم خندید . چشم هایش درخشیدند و اشک هایش به شوقی فرو ریختند .
نگاهش به زمین افتاد به اشک هایِ شوقِ یخ زده ... به برف ها!
هزاران سال پیش اسفند آمد برای آخرین امید و در آخر شیفته ی بهار شد همان فرزندی که اول از همه دیده بود، سفیدیِ گناه از آسمان ها کوچ کرد به زمین رسید و باری دیگر به انسان ها فرصتی داد تا زندگی کنند.
⇦خاکستر زرد
#روایت
خاکستر زرد''
اسفند چشم هایش پر از قندیل های یخ بود ، باران نمی بارید، درختان شکوفه نمی زدند و ستارگان متولد نمی ش
اسفند بر روی ابر ها چنبره زده بود و همانطور که دستانش را چلیپا کرده بود به زمین نگاه می کرد، بلند شد؛
دامنش را تکاند و غبار های سفیدِ جا مانده فرو ریختند ، بی صدا شروع به قدم زدن کرد، موهایش باز هم کشیده شدند و بهار نزدیک بود! اسفند باید چشمانش را می بست.
اما انسان ها زندگی کرده بودند؟
⇦خاکستر زرد
#روایت
خاکستر زرد''
اسفند بر روی ابر ها چنبره زده بود و همانطور که دستانش را چلیپا کرده بود به زمین نگاه می کرد، بلند شد
و.. پایان؟ '))
اسفند ، ملقب به اشک هایِ شوقِ یخ زده
رو به روم نشست و من حتی نمیدونم توی چند دقیقه و چطور شروع به نوشتن کردم
دخترکم عادت داره به زود رفتن ...
زندگی کنید رفقا .. اسفند خیلی زود و بی صدا قراره رد بشه ')💛
و در آخر امیدوارم ارزش خونده شدن رو داشته باشن و اگه ارزشش رو داشت از خوندشون لذت برده باشین ')
https://eitaa.com/Slaughterhouse/75
مودم نسبت به آخر متن :
منِ جنون دست هِداعه( با لحن کلثوم اکبری)😂
خاکستر زرد''
هر بارش که دارم پانسمان چشم عوض میکنم مغزم فک میکنه الان دستم میره تو چشم طرف
انقدر بعضی وقتا بدم میاد کلمه رو کامل تایپ نمیکنم مثلا ( فکر ⇦ فک)
خب یعنی چی :/ عین آدم بنویسم دیگه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
برنامم برای امتحانات شبه نهایی:
هدایت شده از پیچیدگی عرفانی
شخصیت:هاکو
«استشهام جنون در چشمانش. آیا دلیل دیگری برای زیستن بود؟ »
شاید نگارنده جنون؟
تقدیم به شما: خاکستر زرد
✨💛
خاکستر زرد''
عی جان بسی عالی و خفن
مستفیض شدیم ')♡
و نگارنده ی جنون... عاقا عالیی
خسته نباشید
هدایت شده از 𝑨 𝒔𝒆𝒂 𝒐𝒇 𝒃𝒍𝒐𝒐𝒅
پ.ن: این متن باز نویسی شده ی یه رول دو جانبهست . ' ابتدای متن نوشته شده که از زبون چه کسی تعریف میشه و در نتیجه این 4 پارت ادامه ی سناریوی قبلیه منتها از زبون شخص دیگه . ' این بخش ادامه داره ._شنوای نظراتتون هستم_
خاکستر زرد''
پ.ن: این متن باز نویسی شده ی یه رول دو جانبهست . ' ابتدای متن نوشته شده که از زبون چه کسی تعریف میش
من خودم به شخصه گذاشتم سر فرصت بخونم
اما حتما برید بخونید سبک نوشتنشون جذابه 🤌