خاکستر زرد''
سال ۱۴۰۲ ؟ ادامش را شما بگید . *سال ۱۴۰۲ چه اتفاقی برات افتاد و کاری انجام دادی . #چالش
۱۴۰۲ با کلی اُمید شروع شد
با روزنه های کم و زیادِ نور وقتی کنج اتاق توی خودم جمع میشدم و به ادامه دادن فکر می کردم به ساختن اهداف و برای داشتن سبز ترین زندگی..
اما هیچ چیز اونطور که ما میخوایم پیش نمیره و زندگی و زمان بدون پایداری و با بیشترین فراز و نشیب به تمام ثانیه ها حکم ثبت شدن رو دادن.
حالا ۱۴۰۲ به آخرین ایستگاه رسیده به اسفندی که آخرین اُمیده!
به عقب نگاه میکنم و به الان ... و پر از شاید های تو خالی ام ، پر از نفس هایی که حبس کردم تا از تاریکی نترسم و حالا سالی رو گذروندم که هر چند شاید خوب نبود ، درد داشت ، خنده ، حزن ، خشم و عشق داشت و...
اما به بهاری که شروع می کنم می ارزه به امید ها و روزنه های تازه، به نظریه های رد شده و گرد و غباری که اسمش بزرگسالی بود.
خاکستر زرد''
۱۴۰۲ با کلی اُمید شروع شد با روزنه های کم و زیادِ نور وقتی کنج اتاق توی خودم جمع میشدم و به ادامه دا
ببینید کی اینجا استاده توی زیاد و بی مورد نوشتن؟
درسته! من🗿
پ.ن: اما خب حس درونیم نسبت به ۱۴۰۲ بود،البته یک سومش ...
سال تموم شد
من هنوز توی اون مهمونیِ عید که اشتباهی درب دسشویی رو باز کرده بودم و یکی از فامیل داخلش بود... گیر کردم🚶♂🗿
من در حالی که سعی میکنم آدمِ باحالی به حساب بیام :جوک میگم ، با ملت حرف میزنم ، وارد بحث ها میشم...
جوری که بقیه میبینن: شوخی هایی که باید ۱۰ بار توضیح بدم تا چیشده، حرفایی که انگار پر از طعنه و تیکه است و یا چند دقیقه برای هضمش باید وقت گذاشت ، بحثایی که همه باید استدلال داشته باشن و در آخر کنار میکشن...
خاکستر زرد''
رنگ قرمز را برداشت ، جوهرِ خون در صفحه پخش و گناه نوشته شد. آخرین قانون زندگی در جهنم ثبت و درخت سی
آسمانِ آرزو پر از پروانه های باور بود ؛ یک خیالِ پر از توهم. حریر محکوم به رقص سماع می شد و از پیوند باورهای دروغ و روزهای خاطرات ، سنجاقک اُمید شروع به پرواز می کرد.
از خاکستر ققنوس قاصدک ها متولد می شدند و خبر آمدن سنجاقک سالهاست در دست آدمیان فرود می آید.
⇦خاکستر زرد
#چرک_نویس
هدایت شده از قتلگاه
فرشته ی عذاب از گوشه ی اتاق بلند شد ، زیرِ قدم های او دروازه هایی از جهنم باز میشد ؛ به بنده اش که رسید آتشِ جهنم سوزان تر شد و صدای زجه ی هزاران گناه از قعر زمین به گوش می رسید . خنجرِ قدیمیش را از روی پاهای او برداشت و به زمان حکمِ حرکت را داد؛ به اتاق نگاه دیگری انداخت ؛
و حالا تابلوی جهنمی آماده بود!
#برهان_نویس
خاکستر زرد''
من بالاخره دست از درس خوندن کشیدم
هیچ چیز الان منو به اندازه ی یه ترک تحصیل نمیتونه خوشحال کنه.
خاکستر زرد''
این تست رو بدین و ببینین توی کتاب چه نوع کاراکتری هستین.
خوشحالم که حتی توی کتاب هم کارهام در خفاست
کاش دیگه به '' زیادی از حد فکر کردن'' ادامه ندم
همین جاها توی اوج کناره گیری کنم...
خاکستر زرد''
توکل به نام و نامی الله' سلام رفقا حال قشنگ شما؟ میریم برای چندمین تقدیمی برهان و اولین تقدیمی خاکست
بچها راجب تقدیمیا پرسیدین
حقیقتا این هفته خیلی کم تونستم بنویسم
به شدت دست درد داشتم و مجبور به مصرف قرص و دارو شدم ...
و انواع و اقسام بلاهای دیگه طوریکه دیروز تقریبا ۲ ساعتی زیر بارون فقط میدوییدم ...
به هر حال بابت قصور و کم کاری شرمندم
بابت صبوریتون ممنونم💛
خاکستر زرد''
انگار خدا نشسته درد و دلای بنده هاشو گوش داده و اونا رو نوشته و هر بارش میگه '' من هستم از چی می تر
رابطه ی من خدا هم اینطوریه که من هِی صداش میکنم
خدا هم از قصد جوابمو نمیده
تا صداش کنم بیشتر ')
خاکستر زرد''
چهارشنبه سوریتون مبارک ')💛
پ.ن: یه زمانایی وقت داشتم که عکس و فیلم ادیت کنم از نوشته هام ... و این عکس برای ۲ ساله پیشه!
خاکستر زرد''
مادرم که فکر میکنه من با یه کی دارم چت میکنم که اینطوری لبخند میزنم من :
واکنش دوستام در پایانِ تمام مکالماتم :