هدایت شده از 🇵🇸".Noveria Castle."
سلام و درود خدمت اهالی محترم ایتا.
دوباره آدریِنا هستم، از کاخ نووریا.
این متن، پیغامآور یک تقدیمیه...
همیشه پیام های تقدیمی رو خیلی رسمی مینوشتم، خواستم این سری یکم متفاوت و صمیمانه تر باشه، پس...
شرایط از این قراره که شما این پیام رو توی کانال زیباتون بازارسال میکنید. من با توجه حس و حال(همون وایب) کانالتون، به شما یک دوره زمانی، قرن، دهه یا سال توی تاریخ ایران یا بقیه جهان+یک عکس ازش که شبیه به شما و کانالتونه رو تقدیم میکنم...(و لطفا کانالتون فقط یه دیلی معمولی که توش چت میکنید نباشه چون باید ازش یه حس و حال واضح بگیرم تا بتونم بهتون تقدیمی بدم.)
علاوه بر اون، با توجه به همون مورد بالا(وایب) یه انیمیشن قدیمی از بین انیمیشن هایی که در دوران طفولیت یا همون کودکی میدیدیم رو هم تقدیمتون میکنم.
نشانی کانال خودتون رو هم لطفا به @Adriena39 ارسال کنید تا شرمنده شما نشیم...
متاسفانه این تقدیمی رو نمیتونم به اعضای عزیز بدم، حتما در یک فرصت بهتر برای اعضا هم تقدیمی خواهم گذاشت.
امیدوارم نادیده گرفته نشه.
باتشکر از شما دوستان عزیز.
_آدرینا
یه نوع دلتنگی هست ، مخصوص مامان بزرگ و بابابزرگ هاست.
وقتی از دستشون میدین غمِ نبودنشون هیچ وقت قدیمی نمیشه ؛ یادمه پدربزرگم همیشه رو به پدر مادرم میگفت '' بچه بادومه و نوه مغزه بادومه''
آره بابابزرگ ، شماها جوره دیگه ای عزیزین!
#شاید
خاکستر زرد''
''مرا یاد کن در خاطراتت من دچار یک فراموشی از تو شده ام'' ۰۳/۴/۳ ⇦خاکستر زرد #چرک_نویس
درمانده ام از خودی که بوی آزادی گناه بر تمام بدنش استشمام می شود.
⇦خاکستر زرد
#چرک_نویس
هدایت شده از "تُهے"
9.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اگه منو نمیزنین که بگم بهم وایب یکیو میده
خاکستر زرد''
اگه منو نمیزنین که بگم بهم وایب یکیو میده
عوض کردن مود من؟ فرستادن عکس و فیلمایی که به نظرتون وایبمه
و تهی؟ در این کار بسی ماهر است!
خاکستر زرد''
گل های رز قرمز بابت هر درد اشک می ریختند ، خون از لب هایش به بیرون سر باز کرد و تبسمش را بیشتر رنگ ز
جسدش روزها میان سرفه های ایستاده به مرگ مزاری از گلبرگ ها ساخت.
نوشته هایش دنباله ی زخمی یکطرفه بودند ، عشق با قطره ها فاصله روی بدنش مانند سرعت حرکت فصل ها لمس می کرد ، می بوسید و آخرین گلبرگ ها را برای دیدار فرا می خواند.
گلخانه ی چشم هایش خالی شد ، نوشته هایش رنگ تبسمِ خونین گرفتند و خاطرات ، عزادارِ یک دفن بودند.
⇦خاکستر زرد
#روایت
هدایت شده از "مَجهولالهُویة🖤"
به یاد این چنلای فاخر و ادمینای محترمشون بودیم:)
خاکستر زرد''
حقیقتا از سال هایی بود که باز قسمت نشد برم ...
خیلی از رفقام که رفتن زنگ زدن و هوامو داشتن اما از چند روز پیش هم یه تسبیح از کربلا به دستم رسید و هم این پیام به شدت مستفیض کننده که بی اندازه برام با ارزش بوده ، حقیقتا باور ناپذیر بود !
بسی متشکرم!