بسمه تعالی
توی اتاق کنار بچهها نشستهام بی آنکه دلم شور این را بزند که بمب یا ترکشی دیوارهای خانه را بشکافد.
در دوردستها جایی نزدیک مدیترانه، مادری هست که دستهای سرد کودکش را برای آخرین بار میبوسد و به تن سرد خاک میسپارد.
این طرح را زدم شاید به قدر اپسیلن یادی از دل آن مادر رنجور کرده باشم. یاد عروسکی که یتیم شده و کسی دیگر صدایش نخواهد کرد.
#فلسطین
#رنج
#مقاومت
#اتود
#توتک
@toootak
بسمه تعالی
کوله و تختهشاسیها را گذاشتم کنار در. بعد رفتم سمت آشپزخانه. داشتم معدهی مچالهام را سیر میکردم که زینب و پدرش رسیدند. چهرهی دردمند همسرم را که دیدم تازه یادم آمد بعد از ایمپلنت یک دانه برنج هم نمیشود خورد.
سوپ را با سرعت ضربدر دو آماده کردم. یک ربع به شروع کلاس تصویرسازیام مانده بود و من هنوز درگیر شنیدن سوت زودپز و شستن بشقاب و لیوان بودم.
سوپاپ که پرید بالا لباس پوشیدم. اسنپ دو دقیقهی دیگر میرسید. گیرهی روسریام را بستم. صدای فیس فیس قابلمه بلند شد. اسنپ رسید. چادر به سر و کوله به دوش از زینب خواستم زیر گاز را کم کند.
من خیلی اوقات هولهولکی میروم سر کلاس تصویرسازی اما سعی میکنم عشق از لابهلای برگهها و تای چادرم نیوفتد.
#رنج
#طرح_نصفه
#واگویه
@toootak