eitaa logo
خانه قرآن شهری ترنج بندرانزلی
452 دنبال‌کننده
3.8هزار عکس
3.4هزار ویدیو
32 فایل
۲۷ سال سابقه نشر و ترویج و اشاعه فرهنگ قرآنی. برگزاری محافل بزرگ قرآن کریم. برگزاری مجالس اهل بیت علیهم السلام ترنج ( تربیت. نیروی. جوان ) ارتباط با مدیر کانال، حسین رضوانی ۰۹۱۱۶۶۰۸۹۶۰ ۰۹۱۱۹۸۸۹۱۳۱ در پیام رسان ایتا
مشاهده در ایتا
دانلود
گنده لات هایی که با نفس (ره) شهید شدند. 3⃣ احمد عادت به خوردن داشت، چاقو کشی و دعواهای وحشتناک از کوچکترین هنرهای احمد بود. در یک دعوا ۲۲ شاکی خصوصی داشت! روز ۲۲ بهمن، که کلانتری شهر ری در آتش سوخت، ایستاده بود و می خندید! می گفت ۷۰ تا پرونده های من سوخت!! 🔸یه روز بچه‌های سپاه شهر ری دستگیرش می‌کنند و بهش میگن: "تو خجالت نمی کشی؟ جوونای مردم دارن تو جبهه‌ها تیکه پاره میشن ، اونوقت تو توی تهران داری الواتی میکنی؟!" 🔹احمد به غیرتش بر می خوره. به اون پاسدار میگه: "منو آزاد کنید، نامرده اگه کسی فردا نره جبهه!" 🔸فرمانده گردان مالک، آقای راسخ این حرفو می شنوه . به احمد میگه: "من فردا صبح از میدان شهر ری میرم برای . اگه خیلی مردی ۶صبح اونجا باش." 🔹احمد ساک به دست ۶صبح میدان شهر ری بود! رفت جبهه و... به گفته‌ی یکی از رزمنده ها ، احمد متحول شده بود. از خواسته بود اگر بناست شهید بشوم ، پیکرم را کسی نبیند، چون بدنش پُر بود از جای چاقو و خالکوبی و... می گفت: "این بدن آبروی رزمنده ها را می‌برد." 🔸در یکی از عملیات‌ها که احمد به همراه چند تن از فرمانده هان، برای شناسایی منطقه بازی دراز رفته بودند، گلوله مستقیم تانک به خودروی آنان برخورد می‌کند و بدن احمد در آتش سوخت و به رسید. کتاب لات لوت ها و مشتی ها برشی از زندگی احمد بیابانی @torraanj
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔸 می گوید: فلانی نمی خواند، اما ماشاءالله عالی دارد. و شخص مورد احترامی است..!! می گویم: برادر لحظه ای بایست! فردی که نماز نمی خواند.. همین "بداخلاقی" با ، برایش کافی نیست!!؟ او را می خورانَد و می نوشانَد.. اما او ، نماز خواندن برای پروردگارش را قطع می کُند!! البته، نمازی که خود او، به آن محتاج است ، نه ربّ العالمین. از کدام اخلاق عالی سخن می گویی؟ اول با ، سپس با "مـــردم"!! ✓ و این را بدان که.... و از افراد بی نماز به دور است. @torraanj
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✅کلید همه‌ی بدبختی‌ها ✍ استاد : همه‌ی بدبختی‌ها است... غفلت از ، غفلت از ، غفلت از آثار و پیامدهای ، غفلت از توطئه‌ها ، غفلت از محرومان ، غفلت از تاریخ و سنت‌های آن، و غفلت از جوانی و استعدادها و زمینه‌های رشد. 📚 از کتاب ترجمه و تفسیر یک جلدی ص ۳۰۸ @torraanj
صبحم شروع می‌شود آقا به نامتان روزی من؛ همه جا، ذکر نامتان صبح علی الطلوع «سلام ای امام عصر»♥️ من دلخوشم به جواب سلامتان ️السلام عليك ايّهاالولىّ الناصح @torraanj
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔸میدانيد آخرين زنگ زندگی تان کی مي خورد!؟ مي داند، ولی... آن روز که آخرين زنگ دنيا می خورد، ديگر نه مي شود تقلب کرد و نه ميشود سر کسی کلاه گذاشت! آن روز تازه می فهميم که دنيا با همه بزرگی اش، از يک جلسه امتحان مدرسه هم کوچکتر بود؛ و آن روز تازه می فهميم که زندگی عجب سوال سختی بود! سوالی که بيش از يک بار نمی توان به آن پاسخ داد. خدا کند آن روز که آخرين زنگ دنيا مي خورد، روی تخته سياه ، اسم ما را جزءِ خوب ها بنويسند ... خدا کند حواسمان بوده باشد که زنگ های تفريح، آنقدر در حياط نمانده باشيم که حياتِ زندگی را از ياد برده باشيم. خدا کند که دفتر زند گی مان را زيبا جلد کرده باشيم و سعی ما بر اين بوده باشد که نيکی ها و خوبی ها را در آن نقاشی کنيم و بدانيم که دفتر دنيا، چرک نويسی بيش نيست؛ چرا که ترسيم حقيقی در دفتر ديگر است. @torraanj
شنیدی میگن یه آشی برات پختم، روش یه وجب روغن داشته باشه؟ دقیقا همین آشو پخته . اونجا که میگه: ✴️وَأَعْتَدْنَا لِلْكَافِرِينَ عَذَابًا مُّهِينًا 📜(نساء151) برای کافران عذابی خوارکننده آماده کردیم. @torraanj
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بسیار زیبا و دلنشین از استاد "وَ نُرِیدُ أَن نَّمُنَّ عَلَی الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ" و می‌خواهیم که منّت گذاریم بر مستضعفان در زمین و آنها را پیشوایان [مردم] قرار می‌دهیم و آنها را وارثان [زمین] قرار می‌دهیم. @torraanj
🔸آورده اند که پدری از رفتار بد پسرش رنجور شد ، و او را بسیار ملامت کرد، و بگفت : بی سبب عمرم را به پای تو هدر کردم ،... ای ، افسوس که آدم شدنت را امیدی نیست..... رنجید و ترک کرد، و در پی مال و منال و سلطنت چند سالی کوشید وتحمل رنج کرد.... عاقبت پسر به سلطنت رسید و روزی ، پدر را طلبید ، تا جاه وجلال و بزرگی خود، را به رخ او بکشد، ... چون پدر به دستگاه پسر وارد شد ، پسر از سر روی بدو کرد و بگفت : اینک جایگاه مرا ببین ، یاد آر که روزی بگفتی ، هر گز آدم نشوم ، اینک من حاکم شهر شدم.... پدر بی تفاوت روی برگرداند و بگفت : من نگفتم که تو حاکم نشوی من بگفتم که تو آدم نشوی @torraanj