eitaa logo
وصیت ستارگان 🌷💫
4.9هزار دنبال‌کننده
4.7هزار عکس
3.1هزار ویدیو
5 فایل
بسم رب الشهداء 🌷شهدا امام زادگان عشقند که مزارشان زيارتگاه اهل یقین است. آنها همچون ستارگانی هستند که می‌توان با آنها راه را پیدا کرد🇮🇷 🌹وصیت وزندگینامه شهیدان 🌹مفاهیم انقلابي،بصیرتی ارتباط با اعضا☆☆☆ @yazaynab72
مشاهده در ایتا
دانلود
وصیت ستارگان 🌷💫
.                🇮🇷《هو الله العلیّ الاعلی》      خاکهای نرم کوشک💦 🌷زندگینامه #شهیدعبدالحسین_برونسی
.                🇮🇷《هو الله العلیّ الاعلی》      خاکهای نرم کوشک💦 🌷زندگینامه 🌷                🕊 قسمت چهل و هفتم                《خاطره تپه۱۲۴_ _ _(۱)》 🌷 قبل از مقدماتی بود. گردانها را می بردیم رزم شبانه و عملیات مشابه. عقبه والفجر مقدماتی، منطقه ای بود که توی عملیات فتح المبین آزاد شد. یک روز عبدالحسین با موتور آمد دنبالم.گفت:بیا بریم یک بکنیم و برگردیم. 🏍 🌷 ، رمل شدیدی داشت. نیرو باید حداقل سی، چهل کیلومتر پیاده روی می کرد تا بعد بتواند توی رمل، هفت، هشت کیلومتر با تجهیزات برود. اینها را انگار ندیده گرفتم. گفتم:خب ما که هر شب داریم کار می کنیم. گفت: نه، باید یک برنامه‌ریزی دقیق بکنیم که آمادگی بچه‌ها بیشتر بشه. لبخند زد. ادامه داد: ضمنا خاطرات هم دوباره برامون زنده می شه. نشستم ترک موتور.💚 🌷 گازش را گرفت و راه افتاد. دور و بر۷ پانزده کیلومتر راه رفتیم. پای یک تپه نگه داشت، . پیاده شدیم و رفتیم روی تپه نشستیم. توی راه بهم گفته بود: می خوام برات خاطره اون تپه رو تعریف کنم. ، اولین عملیاتی بود که فرمانده گردان شده بود. توی همان عملیات هم، من و او از هم جدا شدیم؛ او از یک محور عمل کرد، و من از محور دیگر.❤️🇮🇷 🌷 هوا هنوز را داشت. روی تپه جا خوش کردیم و او شروع کرد به گفتن خاطره، خاطره تپه صد و بیست و چهار: آن طور که فرمانده عملیات می گفت، مأموریت ما خیلی مهم بود. باید را رد می کردیم  نزدیک چهار کیلومتر می رفتیم توی عمق نیروهاش تا برسیم به این تپه.🗻 🌷 آن وقت کار ما شروع می شد: حساس ترین توی منطقه، فرماندهی اش این جا مستقر بود، روی همین تپه. تازه وقتی پای تپه می رسیدیم، باید منتظر دستور می ماندیم. گفته بودند: به مجرد این که شروع عملیات اعلام شد، شما هم می زنید به این .💥🇮🇷 🌷 زودتر از بقیه راه افتادیم. مسیرمان از توی یک شیار بود. با زحمت زیاد، خط دشمن را رد کردیم. از آن جا به بعد کار سخت تر شد. ولی تا برسیم پای همین تپه، مشکل حادی پیش نیامد. سنگینی کار از وقتی بود که نزدیک این جا مستقر شدیم. اشاره کردم که:بخوابین.🌸❤️ ...🕊                                                    کــانــالِ وَصیَتِ سِتارِگان                  ❤️ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ❥︎𑁍○                🍃 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ❥︎𑁍○                                  @V_setaregan