#به_سبک_شهدا
✅ #هادی_دلها (شهید ابراهیم هادی)
👌روش #امر_به_معروف_و_نهی_از_منکر ابراهیم در نوع خود بسیار جالب بود.
🍃 مثلاً اگر میخواست بگوید که کاری را نکن، سعی میکرد #غیر_مستقیم باشد.
🍃مثلا دلایل بد بودن آن کار از لحاظ پزشکی، اجتماعی و... را اشاره کند تا طرف مقابل خودش به نتیجه لازم برسد.
آنگاه از دستورات دین برای او دلیل میآورد.
🍁 یکی از رفقای ابراهیم، گرفتار چشم چرانی بود و مرتب به دنبال اعمال و رفتار غیر اخلاقی میگشت.😑
چند نفر از دوستانش با داد زدن و قهرکردن نتوانسته بودند رفتار او را تغییر دهند...😞
🍀 در آن شرایط که کمتر کسی او را تحویل میگرفت، ابراهیم خیلی با او گرم گرفته بود و حتی او را با خودش به زورخانه میآورد و جلوی بچههای دیگه خیلی به او #احترام میگذاشت.
🍀 مدتی بعد شروع کرد با او صحبت کردن. ابتدا اون رو #غیرتی کرد و گفت:"اگه کسی به دنبال مادر و خواهر تو راه بیفته و اونها رو اذیت بکنه چیکار میکنی؟
👈" اون پسر با عصبانیت گفت: "چشماش رو در مییارم". 😡
💥ابراهیم خیلی آروم گفت: "خُب پسر، تو که برای #ناموس خودت اینقدر غیرت داری، چرا همون کار اشتباه رو انجام میدی"؟؟!! 😒
🌾 بعد ادامه داد: "ببین اگه قرار باشه هرکی به دنبال ناموس دیگری باشه که دیگر جامعه از هم میپاشه و سنگ روی سنگ بند نمیشه"
🌾 بعد ابراهیم از حرام بودن نگاه به نامحرم حرف زد و کلی دلیل دیگه آورد و اون پسر تأیید میکرد.
🌿 بعد هم گفت: "تصمیم خودت رو بگیر اگه میخوای با ما #رفیق باشی، باید این گناه رو ترک كنی. "
🌸 #برخورد_خوب و دلایلی که ابراهیم برای او آورد باعث تغییر کلی در رفتارش شد و او را به یکی از بچههای خوب محل تبدیل کرد. 😊
#همه_آمر_باشيم
#امر_به_معروف_به_روش_صحیح
@Vajebefaramushshode
🔰تقدیم به همسران شهدا که از همه عاشق ترند...❤
❣اصلا زن باید عاشق شود.... عاشق مردی که #نوکری ارباب را میکند و اعتقادش، بنفسی انت و اهلی و مالی یا #اباعبدالله است.
❣اصلا زن باید عاشق شود.... عاشق مردی که #غیرتی است... سرش را میدهد تا یک کاشی از حرم ناموس علی(ع) کم نشود.
❣اصلا زن باید عاشق شود... عاشق مردی که میخواهد همسرش، #همسنگرش باشد تا از این زندگی کوتاه #اوج بگیرند سمت بهشت .
❣اصلا زن باید عاشق شود... عاشق مردی که عشق #شهادت است.
و باید مهریه ای بگذارد بسی سنگین!
بله بگوید به شرط #شفاعت آخرت...
💕 اصلا خدا زن را آفرید تا #عاشق شود... 💕
#شهدای_مدافع_حرم #شهید_مرتضی_حسین_پور
#شهید_مصطفی_صدرزاده #شهید_مهدی_نوروزی #شهید_وحید_فرهنگی_والا #شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی
شادی روحشون #صلوات
🍃🌹🍃🌹
@Vajebefaramushshode
واجب فراموش شده 🇵🇸
💥 #روشهای امر به معروف و نهی از منکر 9⃣1⃣ روش #ادبی هست، ادبیاتی ✳️ ما گاهی وقتا می تونیم با یه ض
💥 #روشهای امر به معروف و نهی از منكر
0⃣2⃣ روش #غیرتی هست
✳️ ما در روایاتمون توصیه شدیم به اینکه؛
آنچه بر خود می پسندی، بر دیگران هم بپسند.
👌عزیزان گاهی وقتا میتونیم از غیرت شخص مقابلمون استفاده کنیم:
♨️ " پسر خوب، شما غیرتت اجازه میده، قبول میکنی، دلت راضی میشه که کسی به خواهر خودت چپ نگاه کنه؟
♨️ آخه پسر خوب زشته، این کار در شأن شما نیست"!! 👇
💥گاهی وقتا تلفیق چند شیوه، عزیزان ببینید:
1_ روش غیرتی رو گفتیم
2_ در خِلالِش داریم میگیم "این کار در
شأن شما نیست"
❗️ آخه جلوی هیئت وایسادی برادر من، اینجا هیئت امام حسین(ع) هست،
مردم شما را منتسب به اینجا می پندارند.
👌 چند تا شیوه رو با هم تلفیق کنیم و در واقع امر به معروف انجام بدیم، خیلی میتونه موثر باشه.
🔰 پس این شد روش غیرتی که:
🔻عزیزم برای خودت می پسندی؟
🔻آخه غیرت تو اجازه میده یکی همین حرفو به خودت بزنه؟
🔻این حرفی که به بزرگتر خودت زدی، یکی به پدر شما بزنه ناراحت نمیشی؟
🔻این چه حرفی بود به این حاج آقا زدی؟
⏪ روش غیرتی خیلی میتونه موثر باشه.
✍ دوره آموزش عمومی امر به معروف و نهی از منکر (انسان مصلح)/استاد علی تقوی
#امر_به_معروف_و_نهی_از_منکر
#شیوه_ها
@Vajebefaramushshode
واجب فراموش شده 🇵🇸
❣﷽❣ 📚 #رمان 💥 #تنها_میان_داعش 5⃣#قسمت_پنجم 💠 انگار با بر ملاشدن احساسش بیشتر از نگاهم خجالت میکشی
❣﷽❣
📚 #رمان
💥 #تنها_میان_داعش
6⃣ #قسمت_ششم
💠 حالا من هم در کشاکش پاک احساسش، در عالم #عشقم انقلابی به پا شده و میتوانستم به چشم #همسر به او نگاه کنم که نه به زبان، بلکه با همه قلبم قبولش کردم.
💢از سکوت سر به زیرم، عمق #رضایتم را حس کرد که نفس بلندی کشید و مردانه ضمانت داد :«نرجس! قول میدم تا لحظهای که زندهام، با خون و جونم ازت حمایت کنم!»
💠 او همچنان #عاشقانه عهد میبست و من در عالم عشق #امیرالمؤمنین علیهالسلام خوش بودم که امداد #حیدریاش را برایم به کمال رساند و نهتنها آن روز که تا آخر عمرم، آغوش مطمئن حیدر را برایم انتخاب کرد.
💢 به یُمن همین هدیه حیدری، #13رجب عقد کردیم و قرار شد #نیمه_شعبان جشن عروسیمان باشد و حالا تنها سه روز مانده به نیمه شعبان، شبح عدنان دوباره به سراغم آمده بود.
💠 نمیدانستم شمارهام را از کجا پیدا کرده و اصلاً از جانم چه میخواهد؟ گوشی در دستانم ثابت مانده و نگاهم یخ زده بود که پیامی دیگر فرستاد :«من هنوز هر شب خوابتو میبینم! قسم خوردم تو بیداری تو رو به دست بیارم و میارم!»
💢 نگاهم تا آخر پیام نرسیده، دلم از وحشت پُر شد که همزمان دستی بازویم را گرفت و جیغم در گلو خفه شد. وحشتزده چرخیدم و در تاریکی اتاق، چهره روشن حیدر را دیدم.
💠 از حالت وحشتزده و جیغی که کشیدم، جا خورد. خنده روی صورتش خشک شد و متعجب پرسید :«چرا ترسیدی عزیزم؟ من که گفتم سر کوچهام دارم میام!»
💢 پیام هوسبازانه عدنان روی گوشی و حیدر مقابلم ایستاده بود و همین کافی بود تا همه بدنم بلرزد. دستش را از روی بازویم پایین آورد، فهمید به هم ریختهام که نگران حالم، عذر خواست :«ببخشید نرجس جان! نمیخواستم بترسونمت!»
💠 همزمان چراغ اتاق را روشن کرد و تازه دید رنگم چطور پریده که خیره نگاهم کرد. سرم را پایین انداختم تا از خط نگاهم چیزی نخواند اما با دستش زیر چانهام را گرفت و صورتم را بالا آورد.
💢 نگاهم که به نگاه مهربانش افتاد، طوفان ترسم قطره اشکی شد و روی مژگانم نشست. لرزش چانهام را روی انگشتانش حس میکرد که رنگ نگرانی نگاهش بیشتر شد و با دلواپسی پرسید :«چی شده عزیزم؟» و سوالش به آخر نرسیده، پیامگیر گوشی دوباره به صدا درآمد و تنم را آشکارا لرزاند.
💠 ردّ تردید نگاهش از چشمانم تا صفحه روشن گوشی در دستم کشیده شد و جان من داشت به لبم میرسید که صدای گریه زنعمو فرشته نجاتم شد.
💢 حیدر به سمت در اتاق چرخید و هر دو دیدیم زنعمو میان حیاط روی زمین نشسته و با بیقراری گریه میکند. عمو هم مقابلش ایستاده و با صدایی آهسته دلداریاش میداد که حیدر از اتاق بیرون رفت و از روی ایوان صدا بلند کرد :«چی شده مامان؟»
💠 هنوز بدنم سست بود و بهسختی دنبال حیدر به ایوان رفتم که دیدم دخترعموها هم گوشه حیاط کِز کرده و بیصدا گریه میکنند.
💢 دیگر ترس عدنان فراموشم شده و محو عزاخانهای که در حیاط برپا شده بود، خشکم زد. عباس هنوز کنار در حیاط ایستاده و ظاهراً خبر را او آورده بود که با صدایی گرفته به من و حیدر هم اطلاع داد :«#موصل سقوط کرده! #داعش امشب شهر رو گرفت!»
💠 من هنوز گیج خبر بودم که حیدر از پلههای ایوان پایین دوید و وحشتزده پرسید :«#تلعفر چی؟!» با شنیدن نام تلعفر تازه یاد فاطمه افتادم.
💢 بزرگترین دخترِ عمو که پس از ازدواج با یکی از #ترکمنهای شیعه تلعفر، در آن شهر زندگی میکرد. تلعفر فاصله زیادی با موصل نداشت و نمیدانستیم تا الان چه بلایی سر فاطمه و همسر و کودکانش آمده است.
💠 عباس سری تکان داد و در جواب دلنگرانی حیدر حرفی زد که چهارچوب بدنم لرزید :«داعش داره میره سمت تلعفر. هر چی هم زنگ میزنیم جواب نمیدن.»
💢 گریه زنعمو بلندتر شد و عمو زیر لب زمزمه کرد :«این حرومزادهها به تلعفر برسن یه #شیعه رو زنده نمیذارن!» حیدر مثل اینکه پاهایش سست شده باشد، همانجا روی زمین نشست و سرش را با هر دو دستش گرفت.
💠 دیگر نفس کسی بالا نمیآمد که در تاریک و روشن هوا، آوای #اذان مغرب در آسمان پیچید و به «أشْهَدُ أنَّ عَلِيّاً وَلِيُّ الله» که رسید، حیدر از جا بلند شد.
💢 همه نگاهش میکردند و من از خون #غیرتی که در صورتش پاشیده بود، حرف دلش را خواندم که پیش از آنکه چیزی بگوید، گریهام گرفت.
💠 رو به عمو کرد و با صدایی که به سختی بالا میآمد، مردانگیاش را نشان داد :«من میرم میارمشون.»
💢زنعمو ناباورانه نگاهش کرد، عمو به صورت گندمگونش که از ناراحتی گل انداخته بود، خیره شد و عباس اعتراض کرد :«داعش داره شخم میزنه میاد جلو! تا تو برسی، حتماً تلعفر هم سقوط کرده! فقط خودتو به کشتن میدی!»...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
🍃🌹🍃🌹
@Vajebefaramushshode
🔰تقدیم به #همسران_شهدا که از همه عاشق ترند...❤
❣اصلا زن باید عاشق شود....
عاشق مردی که #نوکری ارباب را میکند و اعتقادش، بنفسی انت و اهلی و مالی یا #اباعبدالله است.
❣اصلا زن باید عاشق شود....
عاشق مردی که #غیرتی است. سرش را میدهد تا یک کاشی از حرم ناموس علی(ع) کم نشود.
❣اصلا زن باید #عاشق شود...
عاشق مردی که میخواهد همسرش، #همسنگرش باشد تا از این زندگی کوتاه اوج بگیرند🕊 سمت بهشت.
❣اصلا زن باید عاشق شود...
عاشق مردی که عشق #شهادت است. و باید مهریه ای بگذارد بسی سنگین! بله بگوید به شرط #شفاعت آخرت😉
💕 اصلا خدا زن را آفرید تا #عاشق شود... 😍
#شهدای_مدافع_حرم #شهید_مرتضی_حسین_پور
#شهید_مصطفی_صدرزاده #شهید_مهدی_نوروزی #شهید_وحید_فرهنگی_والا #شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی
و .....
شادی روحشون #صلوات
🍃🌹🍃🌹
@Vajebefaramushshode